صبر، نحوهای از مواجهه در مواقع و مواضعِ تنگنا و فشار است که نه قواعد اخلاق نقض شود و نه فرد، گرفتار تلاطمهای روانیِ مهارناپذیر گردد. یعنی در تنگناهای جانسوز، حدّ و مرزهای اخلاق را رعایت کردن و زیر فشارهای طاقتفرسا، از مسیرِ درست و حق، منحرف نگشتن. با این تعریف، صبر، یک انفعال نیست. صبر، تحمّلِ از سر ناگزیری وقایع تلخِ زندگی نیست. صبر، رنجها را به جان خریدن و در مصاف تندبادهای سخت، از پا ننشستن و پیش رفتن است.
صبر در لغت:
الصَّبرُ: الإمساکُ فی ضیقٍ، یُقالُ: صَبَرتُ الدّابّةَ: حَبَستُها بلاعَلَفٍ...: صبر عبارت است از نگهداشتن و حبس کردن در تنگنا، گفتهاند: صبرتُ الدابةَ، یعنی جاندار را بدون علف محبوس کردم.[1]
الحِلمُ: ضبطُ النفسِ و الطّبع عن هیجان الغضب...: حلم عبارت است از کنترل نفس و طبع از هیجان غضب.[2]
خداوند در قرآن، صبر و نماز را دو مددکار آدمی در مواجهه با ناملایمات ذکر میکند:
(وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ)[بقرة:45]
از شكيبايى و نماز يارى جوييد و به راستى اين [كار] گران است مگر بر فروتنان.
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ)[بقرة:153]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد از شكيبايى و نماز يارى جوييد؛ زيرا خدا با شكيبايان است.
شرط عمدهی ارتقا به مقام امامت و پیشگامی را اتصاف به اوصاف «صبر» و «یقین» میداند:
(وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ)[سجدة:24]
و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مىكردند.
(قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ)[صافات:102]
و وقتى با او به جايگاه سعى رسيد گفت: اى پسرك من، در خواب [چنين] مىبينم كه تو را سر مىبرم پس ببين چه به نظرت مىآيد گفت: اى پدر من آنچه را مأمورى بكن انشاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت.
برای اینکه بتوانیم در حد مطلوب به صفت صبر و شکیبایی متصف باشیم، لازم است درک درستی از مقولهی رنج داشته باشیم. چرا که صبر همیشه در مقابل مرارت و دشواری و رنج مطرح میشود.
نگرش انسان قرآنی، به مقولهی رنج:
چه بسیار امور ناخوشایند (مکروه) که خوب (خیر) هستند.
چه بسیار خوشایندها (محبوب) که بد (شرّ) هستند.
(كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ.)[بقرة:216]
بر شما كارزار واجب شده است در حالى كه براى شما ناگوار است و بسا چيزى را خوش نمىداريد و آن براى شما خوب است و بسا چيزى را دوست مىداريد و آن براى شما بد است و خدا مىداند و شما نمىدانيد.
ازاینرو فرد مؤمن میکوشد که پارهای رنجها را به جان بخرد، یا از بخشی از لذائذ و خوشیها صرف نظر کند تا به خوبیهای معنوی و ایمانی دست یابد. او از هر رنجی گریزان نیست.
رویکرد انسان قرآنی:
قربانی کردن خوشیها، در پای خوبیها
بهترین متّکا و مستند قرآنی بر این امر، آیهی ذیل است:
(لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ)[آلعمران:92]
هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد انفاق كنيد و از هر چه انفاق كنيد قطعاً خدا بدان داناست.
در این آیه به روشنی عنوان شده است که برای تحصیلِ خوبیها، به ناگزیر باید از پارهای خوشیها صرفِ نظر کرد. نشتِ و جاگیری این نگرش در روان ما، استعداد و قابلیتِ شکیبایی را در ما افزون میکند.
به شش جهت میتوان درد و رنج را مطلوب دید[3]:
1. رنج سببساز تضرع است و تضرع موجب رحمت؛ پس رنج مایهی رحمت میگردد.
(وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ)[انعام:42]
و به يقين ما به سوى امتهايى كه پيش از تو بودند [پيامبرانى] فرستاديم و آنان را به تنگى معيشت و بيمارى دچار ساختيم تا به زارى و خاكسارى درآيند.
(وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ)[اعراف:94]
و در هيچ شهرى پيامبرى نفرستاديم مگر آنكه مردمش را به سختى و رنج دچار كرديم تا مگر به زارى درآيند.
شمس تبریزی میگوید:
حکمت این زاری آن است که دریای رحمت میباید که به جوش آید. سبب، زاری توست. تا ابرِ غمِ تو بر نیاید؛ دریای رحم نمیجوشد.
فإنّ الأمَّ لم تُرضِع غُلاماً
علی الإشفاق مُذ سَکَتَ الغلامُ
تا آنگاه که کودک ساکت باشد، مادر با همهی مهربانی او را شیر نمیدهد.[4]
مولوی میگوید:
تا نگرید ابر کی خندد چـــــــمن
تا نگرید طفل کی جوشد لــــبن
طفل یک روزه همیداند طریــق
که بگریم تا رسد دایهی شـفیق
تو نمیدانی که دایهی دایـــگان
کم دهد بیگریه شیر او رایــگان
گفت فَلیَبکُوا کَثــــیرا گـــوش دار
تا بریزد شیر فضــــل کــــردگـــار
گریهی ابرست و سوز آفــــــتاب
استن دنیا همین دو رشـته تاب [مثنوی، دفر پنجم]
رحمتم موقوف آن خوش گــــریههاست
چون گِرِست از بحر رحمت موج خاست[مثنوی، دفتر دوم]
تا نگرید کودک حلوا فـــــــــــــروش
بحر رحمت در نمیآید به جـــــوش
ای برادر طفل، طفلِ چشم توسـت
کام خود موقوفِ زاری دان درســـت
گر همیخواهی که آن خلعت رسد
پس بگریان طفل دیده بر جســــــد [مثنوی، دفتر دوم]
کام تو مــــــوقوف زاری دلست
بیتضرع کامیابی مشکل است
2. رنج ما را به طلب رهنمون میشود و طلب به وصل:
مولانا میگوید: «درد است که آدمی را رهبر است. در هر کاری که هست تا او را دردِ آن کار و عشق آن کار در درون نخیزد او قصد آن کار نکند و آن کار بیدرد او را میسر نشود. خواه دنیا و خواه آخرت... تا مریم را درد زه (= زایمان) پیدا نشد قصد آن درختِ بخت نکرد که (فأجَاءَها المَخاضُ إلی جِذعِ النَّخلَةِ)[مریم:23] آن گاه درد زایمان او را به پناه تنهی درخت خرما کشانید. او را آن درد به درخت آورد و درخت خشک میوهدار شد. تن همچون مریم است و هر یک عیسیای داریم. اگر ما را درد پیدا شود عیسیِ ما بزاید و اگر درد نباشد عیسی هم از آن راه نهانی که آمد به اصل خود بپیوندد، الا ما محروم مانیم و از او بیبهره.»[5]
زین طلب بنده به کوی تو رسـید
درد مریم را به خــرما بن کشـید
هر کجا دردی دوا آنـــــــــجا رود
هر کجا پستیست آب آنجا رود [مثنوی: دفتر دوم]
درد آمد بهتر از ملک جـــــــــهان
تا بخوانی مر خدا را در نـــــــهان
خواندن بیدرد از افسردگیست
خواندن با درد از دلبردگیســــت [مثنوی، دفتر سوم]
3. رنج مایهی تطهیر است:
در این خصوص اشاره به چند حدیث نبوی روشنگر است:
«عنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُّ النَّاسِ أَشَدُّ بَلَاءً؟ قَالَ: الأَنْبِيَاءُ ثُمَّ الأَمْثَلُ فَالأَمْثَلُ، فَيُبْتَلَى الرَّجُلُ عَلَى حَسَبِ دِينِهِ، فَإِنْ كَانَ دِينُهُ صُلْبًا اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ، وَإِنْ كَانَ فِي دِينِهِ رِقَّةٌ ابْتُلِيَ عَلَى حَسَبِ دِينِهِ، فَمَا يَبْرَحُ البَلَاءُ بِالعَبْدِ حَتَّى يَتْرُكَهُ يَمْشِي عَلَى الأَرْضِ مَا عَلَيْهِ خَطِيئَةٌ»[ترمذی] مصعب بن سعد از پدرش روایت میکند که گفت ای پیامبر خدا! چه کسانی با بیشترین بلا و آزمون مواجه میشوند؟ پیامبر فرمود: پیامبران، سپس کسانی که به آنان شبیهترند. هر فردی متناسب با دینداریاش گرفتار بلا و ابتلا میشود. اگر دیناش استوار باشد ابتلائش هم شدید خواهد بود و اگر در دیناش ضعیف باشد متناسب با همان ابتلا میگردد. تا بدانجا فرد مورد ابتلا و ناملایمات واقع میشود که بر زمین راه برود بیآنکه بار گناهی بر دوش داشته باشد.
«مَا مِنْ مُصِيبَةٍ تُصِيبُ المُسْلِمَ إِلَّا كَفَّرَ اللَّهُ بِهَا عَنْهُ، حَتَّى الشَّوْكَةِ يُشَاكُهَا»[صحیح بخاری] هیچ مصیبتی به فرد مسلمان وارد نمیشود مگر اینکه به واسطهی آن خداوند گناهی را از او میآمرزد، حتا خاری که در او بخلد.
«إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدِهِ الخَيْرَ عَجَّلَ لَهُ العُقُوبَةَ فِي الدُّنْيَا، وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدِهِ الشَّرَّ أَمْسَكَ عَنْهُ بِذَنْبِهِ حَتَّى يُوَافِيَ بِهِ يَوْمَ القِيَامَةِ»[ترمذی] هر گاه خداوند به بندهای ارادهی نیکی کند عقوبتش را در دنیا به جلو میافکند و اگر به بندهای قصد سوء کند گناهش را تا روز قیامت به تأخیر میافکند تا در آن روز عقوبت شود.
«مَا يَزَالُ البَلَاءُ بِالمُؤْمِنِ وَالمُؤْمِنَةِ فِي نَفْسِهِ وَ وَلَدِهِ وَمَالِهِ حَتَّى يَلْقَى اللَّهَ وَمَا عَلَيْهِ خَطِيئَةٌ»[ترمذی] زن و مرد مؤمن همواره با بلا و ابتلا روبرو خواهند بود تا زمانی که به ملاقات خداوند بروند در حالی که هیچ گناهی همراه ندارند.
مولوی میگوید:
که بلای دوست تطهـــیر شماست
علم او بالای تدبیــتـر شــــــماست
چون صفا بیند بلا شـــــیرین شــود
خوش شود دارو چو صحتبین شود [مثنوی، دفتر چهارم]
4. رنج نفس، راحت جان است:
روح مؤمن بر اثر ضَربات و لَطَمات روزگار و رنجهای گوناگون نیرومند میشود:
هست حیوانی که نامش اُشغُر است (خارپشت)
او به زخم چوب، زفت و لَمتُر اســـــت
تا که چوبش میزنی، به میشـــــود
او ز زخمِ چوب، فــــــــربه میشـــــود
نفسِ مـــؤمن اشـــــغری آمـــــد یقین
کو به زخـــمِ رنج، زفت است و سمین
زیـــن ســــبب بر انبیا رنج و شـکست
از همه خلق جهان افــــزونتر اســـت
تا ز جانها جانــــــشان شـــــد زفتتر
که نـــــــــدیدند آن بلا قـــــــوم دگــــــر [مثنوی، دفتر چهارم]
5. رنج ابتلاست (= آزمون) و ابتلا، محک جان:
من عجب دارم زجویای صفا
کورمد در وقت صیقل از جفا [مثنوی، دفتر سوم]
6. رنج مانع غفلت است و ملالت:
حسرت و زاری گه بیماری اســــــت
وقت بیماری همه بیـداری اســــــت
آن زمان که میشــــــــوی بیمار تـو
میکنی از جـــــــرم اســـــتغفار تـو
مینـــــماید بــــر تــــــو زشتیِّ گنـه
میکـــــــنی نیّت که بازآیـــــم به ره
عهد و پیمان میکنی که بعــد از این
جز که طاعت نَبوَدَم کاری گـــــــــزین
پس یقین گشت این که بیماری تو را
میببخشد هوش و بــــــیـداری تو را
پس بدان این اصل را ای اصـــــــلجو
هر که را درد است او برده اســت بُو
هر که او بــــــــیدارتــــــــــر پُـــردردتر
هر که او آگـــــــــاهتـــــر رخزردتــــــــر [مثنوی، دفتر اول]
اقبال لاهوری میگوید که گزندها و آزارهای دشمنان هم میتواند بر صلابت و استحکام ایمان فرد بیفزاید و از همین روی است که:«عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد».
راست میگویم عدو هـــم یار تســــت
هســــتــیِ او رونـــــق بازار تــــست
هر که دانایِ مقاماتِ خودی اســـــت
فضلِ حق داند اگر دشمن قوی است
کِشتِ انسان را عدو باشد سَـــــحاب
مُمکِناتش را بر انگـــــــــیزد ز خــــواب [اسرار خودی، اقبال لاهوری]
رنج در زندگی و هستی جاری است، شاید بتوان از دامنهی آن کاست، اما امحای کلی آن ممکن نیست. اما نگرش مؤمنانه و قرآنی میتواند رنجها را به جهات شش گانهی فوق، معنادار کند. رنج وقتی معنادار شد، قابل تحمل میگردد و شکیبایی در قبال آن آسان خواهد بود.
رنجها را باید معنادار کرد. وقتی رنجها معنادار شوند قابل تحمل میشوند.
انواع صبر:
صبر بر طاعت، صبر بر معصیت، صبر بر مصیبت
صبر بر طاعت:
التزام و مواظبت بر امور نیک و خداپسند مستلزم تحمل رنج و مرارت و مشقت است.
در حدیث نبوی آمده است: (حُفَّتِ الجنّة بالمكاره وحفت النّار بالشهوات)[صحیح مسلم]
بهشت با ناخوشیها احاطه شده و دوزخ با خوشیها و شهوتها
شمس تبریزی در خصوص همین حدیث میگوید:
«حُفَّتِ الجنَّةُ بالمَکارِه» -گرداگرد بهشت را چیزهای ناخوشایند فراگرفته است[حدیث نبوی]- گِرد بر گِرد باغ بهشت خارستان است. اما از بوی بهشت که پیشباز میآید و خبر معشوقان به عاشقان میآرد، آن خارستان خوش میشود و گِرد بر گِردِ خارستانِ دوزخ همه راه گل و ریحانست. اما بوی دوزخ پیش میآید، آن رهِ خوش ناخوش مینماید. اگر تفسیر خوشی این ره بگوییم بر نتابد.[6]
صبر بر معصیت:
رویگردانی و پرهیز از گناه غالباً با تحمل تلخی و رنج ملازم است و صرف نظر کردن از لذتهای آنی و زودگذر را میطلبد. توجه به خداوند و بیم از پاسخگویی در برابر او میتواند در این مسیر مددکار افتد:
(وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى* فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى)[نازعات:40 و 41]
و اما كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت، پس جايگاه او همان بهشت است.
لذتِ ترک لذت؟!
گر چه در بدایت امر، اجتناب از خوشیهای گناه رنجآور است، اما آرام آرام، فرد با ترک لذت، به لذتی معنوی و ماندگار دست مییابد. بایزید بسطامی میگوید: «پیوسته نفسِ خویش را به سوی او میکشاندم و نفس میگریست تا چنان شد که او مرا به سوی وی میکشانید و میخندید.»[7]
سعدی گفته است:
اگر لــــــــــــذتِ ترکِ لذت بدانی
دگر شهوتِ نـــفس لذت نخوانی
هزاران در از خلق بر خود ببندی
گرت باز باشــــــد دری آسمانی
«لا يُؤْمِنُ أَحَدُكُمْ حَتَّى يَكُونَ هَوَاهُ تَبَعًا لِمَا جِئْتُ بِهِ»[صحیح بخاری] هیچ یک از شما مؤمن قلمداد نمیگردد مگر زمانی که هوا و تمایلاتش موافق آئین و رسالت من گردد.
شرط و لازمهی ایمان این است که خوشایند ما تابع و موافق با رسالت محمدی گردد.
صبر بر مصیبت:
مراد این است که دشواریهای زندگی و فشارهای ناشی از آن آدمی را به هتک و پایمال کردنِ اصول و قواعد اخلاق وادار نسازد و ثباتِ روحی او را به آشفتگی و تشویش بَدَل نکند. در رابطه با این نوع صبر در قرآن میخوانیم:
(وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ * أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ)[بقرة:157-155]
و قطعاً شما را به چيزى از [قبيل] ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جانها و محصولات مىآزماييم و مژده ده شكيبايان را. [همان] كسانى كه چون مصيبتى به آنان برسد مىگويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مىگرديم. بر ايشان درودها و رحمتى از پروردگارشان [باد] و راهيافتگان [هم] خود ايشانند.
(إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ) زبان حالِ اهل شکیبایی است نه لقلقهی زبان. یعنی در هر مصیبت و اتفاق ناگواری، بیدرنگ به سرشتِ آزمونیِ زندگی متوجه میشوند و با نفیِ مالکیت از خود و اذعان به اینکه خداوند، مالک و بخشندهی همهی آن چیزی است که در دست دارند، تلاطمهای روحیخود را کنترل و مدیریت میکنند. در آیهی فوقالذکر، جانمایهی شکیبایی در نفی مالکیّت از خود و اثبات آن برای خداوند قلمداد شدهاست. (إنّا لِلّه: ما برای خداوندیم.) صوفیان بسیار بر این مفهوم تأکید داشتند و عارف راستین را کسی میدانستند که خود را مالک چیزی نداند. این تلقی که من مالک آنچه موقّتاً در دسترس من نهاده شده نیستم، رُستنگاه صبر و شکیبایی در مواجهه با وقایع ناگوار و فقدانهای تلخ است:
«از ابوبکر مصری پرسیدند از فقیر صادق گفت لایَملِک و لایُملَک معنی آن باشد که وی را ملک نبود و وی ملک کس نبود.
سمنون را پرسیدند از تصوف گفت آنست که هیچ چیز ملک تو نباشد و تو ملک هیچ چیز نباشی.»[8]
«خرقهپوشی در کاروان حجاز همراه ما بود. یکی از امرای عرب مر او را صد دینار بخشیده تا قربان کند. دزدان خفاجه ناگاه بر کاروان زدند و پاک ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردن گرفتند. فریاد بیفایده خواندن
گر تضرع کــنی و گر فریاد
دزد زر باز پس نخواهد داد
مگر آن درویش صالح که بر قرار خویش مانده بود و تغیّر در او نیامده. گفتم مگر معلوم تو را دزد نبرد گفت بلی بردند ولیکن مرا با آن الفتی چنان نبود که به وقت مفارقت خسته دلی باشد.»[9]
گفتهاند زهد از قول خدای تعالی است: (لِکَیلا تَأسَوا علی ما فاتَکم و لا تَفرَحوا بِما آتاکم)[ حدید:23] [تا بر آنچه از دستشما رفته اندوهگين نشويد و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد؛ زاهد آن بوَد که به آنچه از دنیا یابد شاد نشود و بدانچه از وی در گردد اندوهگین نشود.»[10]
صبر در اقسام سه گانهی خود، نعمتی عظیم و مددکاری بیبدیل است که لازم است بارش بیوقفه و مدام آن را از خداوند کریم تمنا کنیم:
(...رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ)[اعراف:126]
... پروردگارا بر ما شكيبايى فرو ريز و ما را مسلمان بميران.
(...رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ)[بقرة:250]
پروردگارا بر [دلهاى] ما شكيبايى فرو ريز و گامهاى ما را استوار دار و ما را بر گروه كافران پيروز فرماى.
_____________
ارجاعات:
1 و 2. مفردات ألفاظ القرآن، الراغب الأصفهانی، ناشر: طلیعة النور، الطبعة الثانیة، 1427هـ
3. بانگ آب: دریچهای به جهان نگری مولانا، سودابه کریمی، نشر شور، چاپ اول، 1384
4. خمیاز شراب ربّانی: گزیدهی مقالات شمس، انتخاب و توضیح محد علی موحد، نشر سخن، چاپ دوم، 1388.
5. فیه ما فیه، به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، نشر نامک، چاپ سوم، 1384
6. خمیاز شراب ربّانی: گزیدهی مقالات شمس
7. دفتر روشنایی، از میراث عرفانی بایزید بسطامی، دکتر شفیعی کدکنی. نشر سخن، چاپ اول،1384
8. رساله قشیریه، عبدالکریم بن هوازن قشیری، مترجم: ابوعلی حسن بن احمد عثمانی، با تصحیحات و استدراکات بدیع الزمان فروزانفر، شرکت انتشارات علمیو فرهنگی، چاپ نهم، 1385
9. گلستان: مصلح الدین سعدی، به تصحیح و توضیح دکتر غلامحسین یوسفی، خوارزمی، 1368
10. رساله قشیریه، عبدالکریم بن هوازن قشیری
نظرات
پارسا
07 فروردین 1392 - 07:20دوست گرامي جناب آقاي قطبي سلام عليكم ضمن تشكر و تحسين كارهاي ارزشمندتان، نكاتي شكلي نه محتوايي را به منظور دقت بيشتر در نگارش، خدمتتان يادآور ميشوم. بخش نخست اين نوشتار جالب و تا اندازهاي مرتب و از حيث ارتباط مطالب وعناوين با هم و نيز از نظر انسجام، متقن بود. اما فكر ميكنم پارهي دوم، اين انسجام و دقت را نداشت كه به مواردي در اين زمينه اشاره مي كنم: 1- ضروري است براي مقالات، چكيده(در حد يك پاراگراف) بيايد تا مخاطب شمهاي از كل موضوع در اختيار داشته باشد. پاراگراف آغازين شما را نميتوان چكيده ناميد؛ بيشتر تعريف صبر است و ويژگيهاي چكيده را ندارد. 2- قبل از نگارش مقاله ضروري است فهرستي از عناويني كه بتوان زير عنوان اصلي قرار گيرد،(براي خودتان) تهيه كنيد، تا به عنوان يك نقشه راه در اختيار داشته باشيد. به عنوان مثال صبر در لغت بيان شده اما صبر در اصطلاح كه ضروري بود، ذكر نشده. تفاوت صبر و حلم كه فراخور اين نوشتار بود تبين نشده.(لغوي، اصطلاحي، شواهد قرآني و ...) 3- اشاره به «شرط عمدهی ارتقا به مقام امامت و پیشگامي» ميتوانست عنوان يك مبحث جداگانه باشد، كه شما خيلي گذرا و در غير موضع مناسب، آن را آورديد. 4- دو بار عنوان «نگرش انسان قرآنی» تكرار شده است كه تفاوت اين دو عنوان مشخص نيست. 5- بخش عمده نوشتار شما سخن از مطلوب بودن درد و رنج است كه ارتباط مستقيم با عنوان مقاله ندارد، بهتر بود به پاورقي ميرفت؛ و در صورت ذكر شدن عنوان مقاله بايستي تغيير پيدا ميكرد. 6- تقسيم بندي انواع صبر (صبر بر طاعت، صبر بر معصیت، صبر بر مصیبت) منبع ندارد؟ 7- عنوان «لذتِ ترک لذت؟!» ارتباط مستقيم با عنوان اصلي(شكيبايي) ندارد. 8- ارجاعات بايستي دقيق و بر اساس يكي از شيوه نامههاي معتبر با جلد و صفحه باشد. متاسفانه درهيچ كدام از ارجاعات، شماره صفحه يا جلد قيد نشده است. 9- انتخاب موضوع وخوشهچينيهاي(فيش برداري) مناسبي داشتهايد اما نحوه قرار گرفتن آنها در كنار هم مناسب نيست يا به عبارتي فهرست بندي دقيقي ندارد و نيز مطالب با عنوان مقاله خيلي هم پوشاني ندارد. 10- پيشنهاد مي كنم به منظور دقيق بودن و نيز جزئي بودن موضوع، عنوان اختيار شده را در يك حوزه ي خاصي دنبال كنيد. به عنوان مثال صبر از ديدگاه قرآن يا از منظر صوفيان يا در شعر فارسي يا در نطرمولانا كه هر كدام مي تواند عنوان يك مقاله باشد. در اين صورت سر و ته موضوع مشخص است و هم شما يك كار دقيق انجام دادهايد و هم مخاطب چيزي عايدش ميشود. البته بيان اين نكات به معناي در نظر گرفتن محاسن كارهاي شما نيست، تنها يادآوري است كه شايد براي ديگر عزيزان مفيد واقع گردد.
صدیق
12 فروردین 1392 - 08:29سلام جناب پارسای گرامی ممنونم از اینکه با دقت و حوصله نوشتهی مرا مطالعه کردید و مورد ارزیابی و ملاحظات انتقادی خود قرار دادید. بخش اعظمی از ملاحظات شما را میپذیرم و سعی میکنم به کار ببندم. منتها به باور من، ملاحظات شما در سطح استانداردهای یک مقالهی علمی- تحقیقی بود که بنده نه با این هدف و نه با این ادعا، این نوشته را فراهم دیدهام. دگرباره از شما تشکر صمیمانه دارم.