جامعیت و فراگیری دین در گرو این است که فرد دیندار، از نگرشی ویژه نسبت به زندگی و هستی برخوردار باشد. مهمترین اثر دین، بخشیدن چشم اندازی نو به زندگی است. اگر بخواهیم نگرش قرآنی به زندگی و طرز زیستنِ موردِ پسندِ قرآن را دنبال کنیم، میتوانیم در یک پرسش مشخص دنبال جواب باشیم. سؤال عمده و جدی این است که آیا زندگی و هستی آسایشگاه است یا آزمایشگاه؟ محل و مقرِّ آسودن و خوش بودن است یا میدان آزمون و ابتلا؟ پاسخ به این پرسش میتواند ابعادِ دیگرِ نگرش قرآنی را روشن سازد. از منظر قرآن سامانهی زندگی و تمام امکانات فراهم در آن در جهتِ یک ابتلا و ارزیابی و آزمونِ بزرگ، طرحریزی شده است:
(وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا)[هود:7]
و اوست كسى كه آسمانها و زمين را در شش هنگام آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد...
(إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا)[کهف:7]
در حقيقت ما آنچه را كه بر زمين است زيورى براى آن قرار داديم تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند.
(الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ)[ملک:2]
همان که مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد و اوست ارجمند آمرزنده.
بنابراین نخستین گام در دستیابی به نگرشی قرآنی این است که بپذیریم و با تمام وجود باور کنیم که زندگی زایشگاه روح است و نه آسایشگاه تن و از آنجا که هر نوزایی و تحوّلی قرینِ رنج و ناملایمات است، رنجهای زندگی معنیدار خواهند شد. وقتی فلسفه زندگی را اینگونه تعبیر کردیم فهم رنجِ ملازم با زندگی انسان آسان خواهد شد:
(لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ)[بلد:4]
به راستی كه انسان را در رنج آفريدهايم.
ما ز پیِ رنج پـــــــدیــد آمـــــــدیم
نز جهت گفت و شنـــــید آمـــدیم
خاک ما آمیختهی رنجهـــاســــت
در دل این خاک بسی گنجهاست [مخزنالاسرار، نظامی]
در قرآن از ابتلا و آزمونهای لرزه آور و دشوار سخن رفته است:
(هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا)[احزاب:11]
آنجا [بود كه] مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند.
(أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ)[بقره:214]
آيا پنداشتيد كه داخل بهشت مىشويد و حال آنكه هنوز مانند آنچه بر [سر] پيشينيان شما آمد بر [سر] شما نيامده است آنان دچار سختى و زيان شدند و به [هول و] تكان درآمدند تا جايى كه پيامبر [خدا] و كسانى كه با وى ايمان آورده بودند گفتند پيروزى خدا كى خواهد بود هشدار كه پيروزى خدا نزديك است.
از منظر قرآنی، کسانی که دنیا را آسایشگاه میبینند دچار « فرح» و « یأس» میشوند.
فرح، شادیای است که به فـــخر میانجامد.
یأس، نامیدی ای است که به کفر میانجامد.
(وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُوسٌ كَفُورٌ * وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاء بَعْدَ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ * إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ)[هود:11-9]
و اگر از جانب خود رحمتى به انسان بچشانيم سپس آن را از وى سلب كنيم قطعاً نوميد و ناسپاس خواهد بود. و اگر پس از محنتى كه به او رسيده نعمتى به او بچشانيم حتماً خواهد گفت گرفتاریها از من دور شد بىگمان او شادمان و فخرفروش است. مگر كسانى كه شكيبايى ورزيده و كارهاى شايسته كردهاند [كه] براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود.
(وَإِذَآ أَنْعَمْنَا عَلَى الإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَؤُوسًا)[اسراء:83]
و چون به انسان نعمت ارزانى داريم روى مىگرداند و پهلو تهى مىكند و چون آسيبى به وى رسد نوميد مىگردد.
(إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا)[معارج:21-19]
به راستى كه انسان سخت آزمند [و بىتاب] خلق شده است. چون صدمهاى به او رسد عجز و لابه كند. و چون خيرى به او رسد بخل ورزد.
شخصیت هَلوع، که در آیات فوق ذکر شده است، شخصیت کسانی است که دنیا را آسایشگاه قلمداد کردهاند. هَلوع کسی است که:
«جَزوع» و «مَنوع» باشد. در تنگناها و دشواریها جَزوع، یعنی شاکی و ناامید و معترض است و در فراخنا و گشایش، مَنوع، یعنی خودگزین و مانع از بهرهمندی دیگران است.
جَزَع در لغت:
الجزع: ابلغ مِن الحُزن، حُزنٌ یصرف الإنسان عمّا هو بصدده و یقطعه عنه.[1] جَزَع از حُزن شدیدتر است. اندوه و حزنی است که آدمی را از آنچه قصد کرده منصرف میسازد و منقطع میکند. (یعنی اندوهی که به یأس میانجامد)
وقتی به مهمترین مقصود از زندگی و رنجها و خوشیهای آن که همان آزمون و ابتلاست بیتوجه باشیم، خوشیها و امکانات دنیوی را حمل بر تکریم و نوازش خداوند کرده و تنگناها و دشواریها را قهر و توهین وی قلمداد میکنیم و در نتیجه پس از دستیابی به فراخنا و امکانات و گشایش، سرمست و خوش میخرامیم و فخر میفروشیم و در صورت مواجهه با ناملایمات و تنگناها ناامید میشویم و به بنبست میرسیم. همهی این عوارض نامطلوب، ناشی از نگرش غلط ما به زندگی است:
(فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ * وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ)[فجر:16-15]
اما انسان هنگامى كه پروردگارش وى را مىآزمايد و عزيزش مىدارد و نعمت فراوان به او مىدهد مىگويد پروردگارم مرا گرامى داشته است و اما چون وى را مىآزمايد و روزىاش را بر او تنگ مىگرداند مىگويد پروردگارم مرا خوار كرده است.
(... وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنسَانَ كَفُورٌ)[شوری:48]
...و ما چون رحمتى از جانب خود به انسان بچشانيم بدان شاد و سرمست گردد و چون به [سزاى] دستاورد پيشين آنها به آنان بدى رسد انسان ناسپاسى مىكند.
(وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ إِذَا هُمْ يَقْنَطُونَ)[روم:36]
و چون مردم را رحمتى بچشانيم بدان شاد مىگردند و چون به [سزاى] آنچه دستاورد گذشته آنان است صدمهاى به ايشان برسد بناگاه نوميد مىشوند.
(لَا يَسْأَمُ الْإِنسَانُ مِن دُعَاء الْخَيْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَيَؤُوسٌ قَنُوطٌ * وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِي وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّي إِنَّ لِي عِندَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ * وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِيضٍ)[فصلت:51-49]
انسان از دعاى خير خسته نمىشود و چون آسيبى به او رسد مايوس [و] نوميد مىگردد. و اگر از جانب خود رحمتى پس از زيانى كه به او رسيده است بچشانيم قطعاً خواهد گفت من سزاوار آنم و گمان ندارم كه رستاخيز برپا شود و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانيده شوم قطعاً نزد او برايم خوبى خواهد بود، پس بدون شك كسانى را كه كفران كردهاند به آنچه انجام دادهاند آگاه خواهيم كرد و مسلماً از عذابى سخت به آنان خواهيم چشانيد. و چون انسان را نعمت بخشيم روى برتابد و خود را كنار كشد و چون آسيبى بدو رسد دست به دعاى فراوان بردارد.
«در انجیل آمده است که ای فرزند آدم اگر توانگری دهمت، مشتغل شوی به مال از من و گر درویش کنمت، تنگدل نشینی، پس حلاوت ذکر من کجا دریابی و به عبادت من کی شتابی؟
گه اندر نعمتی مغـــــرور و غـــافل
گه اندر تنگدستی خسته و ریــش
چو در سرّاء و ضرّا حالت این است
ندانم کی به حق پردازی از خویش»[2]
تنها در نگرش آزمونگاهی به زندگی است که میتوان از مؤمنین خواست که در برابر آنچه از دست میدهند اندوهناک و متأسف نشوند و به سبب آنچه فراچنگ میآورند، سرخوش و مطمئن نگردند. آیهی زیر به نحو فراگیری، طرز زیستنِ مورد پسندِ قرآن را عنوان میکند:
(لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ)[حدید:23]
تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد و خدا هيچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.
وقتی توقع و انتظار ما از زندگی این باشد که اسباب عیش و شادخواری ما را فراهم ببیند، بسیار مستعد این هستیم که گرفتار یأس شویم. در نگرش قرآنی یأس همشانهی کفر است:
(يَا بَنِيَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَأَخِيهِ وَلاَ تَيْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ)[یوسف:87]
اى پسران من برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد و از رحمت خدا نوميد مباشيد؛ زيرا جز گروه كافران كسى از رحمت خدا نوميد نمىشود.
(قَالُواْ بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ * قَالَ وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ)[حجر:56-55]
گفتند ما تو را به حق بشارت داديم پس از نوميدان مباش. گفت چه كسى جز گمراهان از رحمت پروردگارش نوميد مىشود.
عارضهی «فرح» که در اکثر آیات در سیاق نکوهش و ذمّ ذکر شده، محصول نگرش غیر قرآنی به هستی و زندگی است. وقتی زندگی رویهی خوش خود را به ما نشان میدهد، باید آن را مجالی دیگر برای امتحان و آزمون در نظر بگیریم و نه خوش اقبالی و نیکروزی که دستمایهی غفلت و فخرفروشی است. «فرحِ» نکوهیده، شادیِ حاصل از این نوع نگرش است. شادی گسسته از خداوند و محصول اتکا و اعتماد به عیش گذرندهی دنیوی. ازاینرو، آنان که واجد این نوع فرح هستند، متعاقباً گرفتار عارضهی دیگری با نام «مَرَح» یعنی به خود نازیدن و سرمستی متکبرانه میگردند. میتوان نتیجه گرفت آن نوع شادی نکوهیده است که مَرح و خودبینی و غفلت از سرشتِ آزمونیِ هستی به دنبال دارد:
(إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ
لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ)[قصص:76]
قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد و از گنجينهها آن قدر به او داده بوديم كه كليدهاى آنها بر گروه نيرومندى سنگين مىآمد آنگاه كه قوم وى بدو گفتند شادى مكن كه خدا شادىكنندگان را دوست نمىدارد.
(اللّهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقَدِرُ وَفَرِحُواْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ)[رعد:26]
خدا روزى را براى هر كه بخواهد گشاده يا تنگ مىگرداند و[لى آنان] به زندگى دنيا شاد شدهاند و زندگى دنيا در [برابر] آخرت جز بهرهاى [ناچيز] نيست.
(ذَلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ)[غافر:75]
اين [عقوبت] به سبب آن است كه در زمين به ناروا شادى و سرمستى مىكرديد و بدان سبب است كه [سخت به خود] مىنازيديد.
خداوند با نفی و نکوهش شادیهای برآمده از گشایشهای زودگذر، مؤمنان را به شاد بودن از فضل و رحمت خداوند فرا میخواند:
(قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ)[یونس:58]
بگو به فضل و رحمت خداست كه [مؤمنان] بايد شاد شوند و اين از هر چه گرد مىآورند بهتر است.
به دیگر سخن میتوان گفت؛ گاهی شادیم تنها ازاینروی که فراخی و گشایشی به ما روی آورده است و گاهی شادیم از این رو که نصیبی از فضل و رحمت خداوند بردهایم. این شادی دوم است که مطلوب است. حتی در باب اعمال نیک و فرصتهای عبادت که به آدمی دست میدهد باز باید از همین باب شاد بود. یعنی شاد بود که توفیق و لطف خداوند متوجه آدمی شده است:
عارف نامدار، ابن عطاء سکندری میگوید:
«لاتُفرِحکَ الطاعةُ لِأنَّها برَزَت مِنکَ، وافرَح بها لِأنَّها بَرَزَت مِن اللهِ إليکَ، "(قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ)[یونس:58]"»[3]
«طاعت و عبادت شادت نگردانت ازاینرو که از جانب تو صادر گشته است؛ بلکه شادی کن به این خاطر که از جانب خداوند به تو موهبت شده است." بگو به فضل و رحمت خداوند باید شاد و دلخوش شوند چرا که آن از هر آنچه گرد میآورند، بهتر است."»
این تنها شادیای است که غافلانه نیست؛ چرا که با عطف نظر به خداوند شکل گرفته است. در این نوع شادی، خداوند حضور دارد:
اگر صد ســــال مانی ور یـکی روز
بباید رفت از ایــــن خـاک دل افروز
پس آن بهتر که خـود را شاد داری
در آن شادی خــــــــدا را یاد داری [مخزنالاسرار، نظامیگنجوی]
بنابراین نگرش غیر قرآنی که از دنیا توقع عشرتکده دارد، آدمی را از درون گرفتار عارضهی «یأس» و «فرح» میگرداند و در ظاهر و عملکرد، «جَزَع» (بیتابی و آه و فغان کردن در ناملایمات) و «منع» (بازداشتن اسباب آسایش از دیگران به جهت سرخوشی متکبرانه)؛ بهدنبال میآورد.
حالت روانی و درونی مؤمنان که دنیا را محلِ آزمون و سنجش میدانند، به تعبیر قرآن «اشفاق» است:
(وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ)[انبیاء:28]
و آنان از بيم او نگرانند.
(إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ)[مؤمنون:57]
در حقيقت كسانى كه از بيم پروردگارشان نگرانند.
(قَالُوا إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنَا مُشْفِقِينَ)[طور:26]
گويند ما پيشتر در ميان خانواده خود نگران بوديم.
اشفاق در لغت:
شفق: اختلاط ضوء النهار بسواد اللیل عند غروب الشمس؛ درهم آمیختگی نور روز و سیاهی شب هنگامهی غروب خورشید.
إشفاق: عنایةٌ مُختَلِطَةٌ بِخَوفٍ؛ لإنَّ المشفق یُحِبُّ المُشفَق علیه و یخافُ ما یَلحَقُه؛ توجهی آمیخته با بیمناکی؛ چرا که فرد مشفق، فردِ مورد اشفاق را دوست دارد و نگران آسیبهایی است که ممکن است به او برسد.[4]
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که حالت عاطفی «اشفاق» حاصل جمعِ حالاتِ امیدواری و بیمناکی است. یعنی اجتماعِ در حدّ تعادلِ خوف و رجاء
اشفاق: خوف + رجاء
فرد مؤمن به لحاظ روانی واجد دو خصیصهی بیمناکی و امیدواری است و این هر دو را در حد اعتدال با خود دارد.
وقتی فراخی و گشودگی به فرد مؤمن روی آورد، در عین بهره بُردن و التذاذ، متوجه خواهد بود که این نعمت و گشایش دلیلی بر سعادت و مقبولیت وی در درگاه خداوند نیست، بلکه آزمونی است تا «شکر و قدردانی» فرد مورد ارزیابی قرار گیرد و بنابراین نباید دچار «فَرَح و مَرَح و مَنع» گردد و هرگاه ناملایمات و دشواری و تنگنا به او روی میآورد، بیاینکه دچار «یأس» و «جَزَع» شود، آن را به حساب ابتلا مینهد و نیک میداند که دنیا سرای ابتلا و امتحان است و نه تنآسایی و عشرت و ابتلائات خداوندی برای سنجش میزان «صبر و شکیبایی» فرد است. نمونهی سلیمان پیامبر در این باب بسیار روشنگر است. همین که تخت ملکهی سبا در چشم به هم زدنی پیشارویش حاضر میشود، بیاینکه به خود و قدرتش بنازد و دستخوش شادی کاذب گردد، در موقفی ایمانی و قرآنی میگوید: «هذا مِن فَضلِ رَبِّی»، این موهبت را به خداوند نسبت میدهد و به حساب زیرکی و توانمندی خود نمینهد و متوجه هست که غرض اصلی ابتلای اوست: «لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ» و چون در موقعیت فراخی و گشایش است، غرض سنجیدن میزان و نحوهی «شکر و قدردانی» اوست و نه «صبر و شکیبایی».
(قَالَ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ * قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ * قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ)[نمل:40-38]
گفت اى سران [كشور] كدام يك از شما تخت او را پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند براى من مىآورد. عفريتى از جن گفت من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزى براى تو مىآورم و بر اين [كار] سخت توانا و مورد اعتمادم. کسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى] بود گفت من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مىآورم پس چون [سليمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر ديد گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مىكنم و هر كس سپاس گزارد تنها به سود خويش سپاس مىگزارد و هر كس ناسپاسى كند بىگمان پروردگارم بىنياز و كريم است.
بنابراین میتوان مواجههی انسان قرآنی با حوادث زندگی را بر دو پایهی «شکر» و «صبر» توضیح داد. از آنرو که هستی و زندگی محلی برای سنجش و ارزیابی است، تنها مواجههی معقول با ناملایمات و دشواریها و رنجها، صبر و شکیبایی است و با گشایشها و آسانیها، شکر و قدردانی. غرض از این همه حوادث رنگارنگ، ظهور صبر و شکر در آدمی به حدّ کمال است:
(وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ)[محمد:31]
و البته شما را مىآزماييم تا مجاهدان و شكيبايان شما را باز شناسانيم و گزارشهاى [مربوط به] شما را رسيدگى كنيم.
(...وَجَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَكَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا)[فرقان:20]
... و برخى از شما را براى برخى ديگر [وسيله] آزمايش قرار داديم آيا شكيبايى مىكنيد و پروردگار تو همواره بيناست.
(قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ)[نمل:40]
گفت اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مىكنم و هر كس سپاس گزارد تنها به سود خويش سپاس مىگزارد و هر كس ناسپاسى كند بىگمان پروردگارم بىنياز و كريم است.
آنچه تا بدین جا گفته آمد، را میتوان اینگونه خلاصه کرد:
مواجههی انسان قرآنی با زندگی:
نگرش:
محل امتحان، ابتلا، فتنه، آزمایشگاه/ زایشگاه روح
پیامدهای این نگرش:
اشفاق(خوف + رجاء)، صبر و شکر
مواجههی انسان غیرقرآنی با زندگی:
نگرش:
آسایشگاه، عشرتگاه
پیامدهای این نگرش:
یأس و فرح، مَرَح و فخر، جَزَع، مَنع.
در حدیث نیکوی زیر به وضوح، این جمعبندی را مشاهده میکنیم:
«عَجَباً لأمْرِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ أَمْرَهُ كُلَّهُ لَهُ خَيْر، وَلَيْسَ ذَلِكَ لأِحَدٍ إِلاَّ للْمُؤْمِن: إِنْ أَصَابَتْهُ سَرَّاءُ شَكَرَ فَكَانَ خَيْراً لَه، وَإِنْ أَصَابَتْهُ ضَرَّاءُ صَبَرَ فَكَانَ خيْراً لَهُ»[صحیح مسلم]
«حال و روز مؤمن شگفتآور است. تمام امور او فرجام نیک دارد و این خاصیت برای هیچکس جز مؤمن وجود ندارد. اگر گشایش و سروری به وی برسد، شکر و قدردانی میکند بنابراین به خیرش تمام میشود و اگر دشواری و مصیبتی بر او وارد شود، صبر پیشه میکند و صبر برای او نیک است.»
مؤمن آن باشد که اندر جزر و مدّ
کافر از ایمان او حســـــرت خورد [مثنوی، دفتر پنجم]
فرد مؤمن چون بنا بر این نهاده که در این آزمونگاه، متوقّع هر نوع اتفاقی باید باشد، احوال درونی او دستخوش جزر و مد نمیشود و از ثباتی غبطهانگیز برخوردار خواهد بود. تنها دغدغهی او حفظ حالات صبر و شکر در حوادث روزگار است. اگر واجد صبر و شکر باشد، هیچ چیز زیانی بدو نمیرساند. با توجه به مباحث پیشگفته، بسیاری بر این باورند که ایمان از دو جزء صبر و شکر، قوام مییابد:
امام ابن قیم الجوزیه میگوید: «الإیمان نِصفان: نِصفٌ صبرٌ و نصفٌ شکرٌ. ایمان دو نیمه است. نیمهای صبر و شکیبایی و نیمهای شکر و قدردانی.»[5]
امام محمد غزالی میگوید: «کردار مؤمن در محنت صبر است و در نعمت شکر، از این وجه صبر یک نیمهی ایمان است و شکر یک نیمهی ایمان.»[6]
«نزدیک یحیی بن معاذ حدیث درویشی و توانگری میرفت گفت فردا، نه توانگری وزن خواهند کرد و نه درویشی، صبر و شکر وزن خواهند کرد باید که تو شکر و صبر آری.»[7]
ملاک نیکبختی و خوشاقبالی نه توانگری است و نه درویشی؛ ملاک، میزان صبر و شُکرِ فرد است.
اکنون گذری به محتوای این دو صفت حمیده که شکلدهنده و مقوِّم شخصیت فرد مؤمن است، خواهیم داشت.
_________________
ارجاعات:
1. مفردات ألفاظ القرآن، الراغب الأصفهانی، ناشر: طلیعة النور، الطبعة الثانیة، 1427هـ
2. گلستان: مصلح الدین سعدی، به تصحیح و توضیح دکتر غلامحسین یوسفی، خوارزمی، 1368
3. الحکم العطائیة اکبری و الصغری...، ابن عطاء الله السکندری، اناشر: دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی، 2006 م
4. مفردات ألفاظ القرآن، الراغب الأصفهانی
5. تهذیب مدارج السالکین، محمد بن قیم الجوزیه، هذبه عبدالمنعم صالح العلی العزّی، مؤسسه الرسالة الناشرون، الطبعة الاولی، 1425هـ
6. کیمیای سعادت، ابوحامد امام محمد غزّالی طوسی، به کوشش حسین خدیوجم، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهاردهم، 1387
7. رساله قشیریه، عبدالکریم بن هوازن قشیری، مترجم: ابوعلی حسن بن احمد عثمانی، با تصحیحات و استدراکات بدیع الزمان فروزانفر، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، 1385
نظرات
شمامی
02 فروردین 1392 - 04:33دست مریزاد براستی که از این نوشته ی پر برکت شما بهره بردم و دریافتم که کلمه ی شانس که در میان مردم شایع است اشتباهی محض است و در واقع این همان ابتلا است که آیا بنده در پی آن امر مغرور می شود یا اینکه به شکر آن می پردازد؟
عوسمان هه ورامی
08 فروردین 1392 - 04:58آدم در مواجهه با زندگی و قیاس فرد قرانی وغیر قرانی در می یابد که این قران چه نعمتی است و واقعا که " هو خیر مما یجمعون" و واقعا در زمینه قران نیز شکرگزار نیستیم. "الحمد لله الذی انزل علی عبده الکتاب و لم یجعل له عوجا" خدای جزای خیرت دهد برادر صدیق