تکنولوژی ارتباطات گرچه انقلابی شگرف را در جامعهی جهانی پدید آورده است؛ مع الوصف وسایل ارتباط جمعی همیشه حامل اخبار خوشایند نیستند، دیروز صبح از طریق پیام کوتاه مطلع شدم که دانشآموز چند سال قبلم که اکنون به قهرمان ملی در رشتهی کوهنوردی بدل شده بود بعد از ده روز مبارزه با مرگ، جان به جانآفرین تسلیم نموده است. در این پیامک از من دعوت شده بود که فردا ساعت 9:30صبح جهت تشییع پیکر مقبل قهرمان در مسجد الرسول(ص) بوکان حضور به هم رسانم، از شنیدن خبر بسیار ناراحت شدم اما چه میشود کرد به جز اینکه با خواندن "إنا لله و إنا إلیه راجعون" به غم جانکاه فقدان این قهرمان رضایت داد!
بالاخره لحظه وداع فرا رسید و اکنون باید تسلیم در برابر دست تقدیر، مقبل عزیز و محبوب شهر را به همانجا که تندیس مرادش " اوراز" چون همیشه در اوج بر دنیای دون می نگرد یعنی " برده زرد " بوکان بدرقه کرد، همراه تنی چند از دوستان به مسجد الرسول میرویم در جلوی هر دو درب ورودی مسجد افراد کثیری در حالت اندوه و حسرت خاصی ایستاندهاند و منتظر فاتح قلل تسخیر ناپذیر هیمالیا هستند، اما انگار این استقبال با استقبال و پیشوازهای دیگر بسیار تفاوت داشت، این بار بدرقهی همیشگی پیکر آن جوان رعنا بود که حماسههای جاوید را برای کردها و شهرش بوکان به ارمغان آورده بود، مرگ اوراز در گاشربروم پاکستان بسیار جانکاه بود اما امیدی بود به رویش اورازها و مقبل، اوراز دیگر کردستان بود؛ ولی افسوس که شاگرد تحمل دوری از استاد نداشت و دل بیقرارش در وصال یار نا آرام! چند سالی بود که وی جای خالی استادش محمد اوراز را نسبتاً پر کرده بود، با دیدن وی غم فقدان قهرمان پرآوازه محمد اوراز بر دوش مردم کمتر سنگینی مینمود.
ساعت 9:45 صبح است و پیکر مقبل همیشه جاوید بعد از اقامهی صلاة میت بر دوش دوستددارانش دوستدارانی به بزرگی همه کردستان از مسجد خارج شده و مشتاقان این فاتح قلههای سرکش گیتی، برای آخرین بار دستی به رسم احترام و حسرت بر تابوت وی کشیدند. بر شمار جمعیت لحظه به لحظه افزوده میشد، از مسجد تا پل" کوسه" پیکر مقبل بر دوشها حمل شد تا اینکه بالاخره آمبولانس آماده بر روی پل ورودی شهر، میزبان آن پیکر سختکوش تا آرامگاه ابدیش شد. از پل کوسه تا روستای "کوسه" که تقریبا بیش از دو کیلومتر فاصله دارد؛ مملو از همراهان و مردم داغدار بود، در میان انبوه جمعیت، حضور پرشکوه بانوان پیر و جوانی که با دیدهی گریان به بدرقهی قهرمان محبوبشان آمده بودند، بیش از همه توجه را به خود جلب مینمود. گروهی از جوانان نیز در قالب ستاد برگزاری مراسم وظیفهی انتظام بخشیدن به مراسم را به عهده گرفته بودند. چه سعادتی از این بیشتر که، انسان، محبوب ملت و مردم خویش باشد! خوشا به حال پدر و مادرانی که همچون فرزندانی را در دامان خود میپرورانند.
امروز جمعه کردستان در سوگ قهرمان 24 سالهی خود گریست، هزاران نفر از دوستداران این یار غار "محمد اوراز" به شهر بوکان آمده بودند. پیکر مرحوم مقبل هنرپژوه در میان اشک و حسرت دهها هزار نفر از مردم که از اقصی نقاط مناطق کردنشین و بقیهی استانها جهت بدرقهی قهرمان ملیشان به بوکان آمده بودند، در دامنهی کوه" بردهزهرد" همان جا که مقبل، کوهنوردی را از آن آغاز نمود و در آنجا نیز به اتمام رسانید؛ در کنار تندیس قهرمان جهانی و دوست و همراهش محمد اوراز به خاک سپرده شد.
در این مراسم که با حضور مقامات سیاسی و ورزشی شهرستان، استان و مرکز برگزار شد، عباسی فرماندار بوکان پیام تسلیت استاندار آذربایجان غربی را قرائت نمود و خود نیز این ضایعه را به بازماندگان آن مرحوم تسلیت گفت.
رئیس هیئت فدراسیون کوهنوردی ایران نیز ضمن عرض تسلیت فقدان این ورزشکار عزیز را ضایعهای جبرانناشدنی وصف نمود و خاطرنشان کرد که" مقبل قهرمان تاکنون، عنوان «جوانترین فاتح قلهی اورست» از تیم ملی ایران را از آن خود نموده است".
مقبل یکی از یاران همیشگی کوهنورد نامدار جهان " مرحوم محمد اوراز" بود و آخرین کسی بود که بهنگام سقوط مرگبار اوراز در گاشربروم۱ در کنار یار دیرینش سقوط و وداع آخرینش را به نظاره نشست و با هم حدود 600 متر پرتاب شدند اما دست تقدیر بر آن بود که مقبل را سرانجامی دگر به انتظار نشیند.
جوان 24 ساله بوکانی، از سال 1377 کوهنوردی را با آرزوی بزرگ رفتن به هیمالیا آغاز کرد. او در سال 1379وارد جریانات جدی شده و در سال 1380 به عضویت تیم ملی درآمد. مقبل هنرپژوه در سال 1381 قله لوتسه را با ارتفاع 8516 متری به عنوان نخستین تجربه هیمالیانوردی صعود کرد و رکورد سنی صعود به این قله را در جهان به نام خود و کشورش به ثبت رساند.
هنرپژوه در سال 1382 در قالب تیم 12 نفره به سرپرستی اقبال افلاکی، عازم صعود قله کاشربروم شد. او در این برنامه هم طناب محمد اوراز بود که به عنوان دومین حادثه دیده، بخت زندگی مجدد را از دست نداد. به هر حال تقدیر چنین بود که یار اوراز به اوراز بپیوندد. گرچه مقبل در آن حادثه با سقوط از ار تفاع 6900 متری به ارتفاع 6300 متری نجات یافت اما تقدیر چنان بود او نه چون اوراز غریبانه و در دیار غربت بلکه در دامان وطنش ،جاودانه شد و به بلندای زندگی صعودی ابدی کرد بلندایی بیش از لوتسه ،گاشربروم و اورست .
پایگاه اطلاعرسانی اصلاح، این ضایعهی بزرگ و فقدان این ورزشکار گرانمایه را به خانوادهی محبوب هنرپژوه، مردم کردستان و جامعهی ورزشی ایران تسلیت عرض مینماید. یادش گرامی باد.
توجه خوانندگان عزیز را به گزارش تصویری مراسم تشییع جنازهی قهرمان ملی، مقبل هنرپژوه، جلب مینماییم:
نظرات
انا لله و انا الیه الرجعون
با تشکر از سایت اصلاح<br /> رسانهی ملی متأسفانه باز هم نسبت به کردها و اهل سنت دسته گل به آب داد و حاضر نشد اخبار تشییع جنازهی مربی و کاپیتان رکوردار کوهنوردی مرحوم مقبل هنرپژوه را ولو در خبرها هم انعکاس دهد.<br /> إن الله لایحب الجهر بالسوء إلا من ظلم.<br /> بس کنید چرا این همه تبعیض را در حق این ملت روا میدارید؟ کرد از این همه تبعیض و نابرابری به جان آمده است!!!!<br />
ضمن ابراز تأسف از فوت نابه هنگام مقبل<br /> به نظرم باید یک هیئت تفحص و حقیقتیابی چگونگی سقوط مقبل تشکیل شود. تا چگونگی سقوط وی برای عموم مردم روشن گردد.
سلام <br /> ضمن عرض تسلیت <br /> این خبردر خبرنگار مریوان لینک شد.<br />
سهرخۆشیتان لێ دهکهم ... سهرخۆشی له کۆردستان دهکهم
اینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیىده
به نام خداوند مهربان مهرورز<br /> باز این چه ابر بود که ما را گرفت تنها نه من، گرفتگی عالم است این<br /> یک دم نگاه کن که چه بر باد میدهی چندین هزار امید بنیآدم است این<br /> از پاسخ مبسوط و ناصحانهی شما سپاسگزارم، اما برای آخرین بار چند نکته را یادآوری مینمایم:<br /> 1.دراولین بند پاسخ قبلی خدمتتان نوشته بودم که این گزارش یک گزارش توصیفی خبری است و بس. پس کندوکاوهای کلامی و فلسفی در آن ره به جایی نمیبرد و اصولا موضوعیت ندارد.<br /> 2.از تیزبینی دقیق شما در مورد نکات عقیدتی که در گزارش خبری بنده آمده، سپاسگزارم. اما در مورد نکات انحرافی که ممکن است از تبعات گزارش مورد نظر باشد، به خدا پناه میبرم که مقصد بنده از آوردن این تعابیر این تأویلاتی باشد که شما به کار بردهاید! لابد بزرگانی همچون حافظ، مولوی و بقیهی شعرای اهل سنت همه دارای مشکلات شدید عقیدتی بودهاند و مخلد فیالنار هستند که از می، ساقی، شراب، زلف، نگار، سرو چمان، رقص و سماع، مطرب و ... در اشعارشان فراوان از این تشبیهها و استعارات بهره بردهاند؟؟ ایکاش در موارد مهم و سرنوشتساز دیگر نیز چنین دقت نظری به خرج میدادیم.<br /> 3.این گزارش را یک فرد خبرنگار که در مراسم به خاکسپاری آن مرحوم، حضور داشته نوشته و این مشاعر در همان لحظات شکل گرفته و سخن و تراوشات مشهود ذهنی یک فرد است، وحی منزل نیست؛ در ثانی هر خبر یا مطلبی که در این سایت قید میشود، منطقا و لزوما سخن و نظر رهبری جماعت نیست، نظرات رسمی جماعت در قالب مانیفست موجود و بیانیهها مطرح میشود و لازم است در این زمینه این مهم را مد نظر داشته باشید.<br /> 4.بنده هیچگاه بر این اعتقاد نیستم که در عقبماندگی و نابسامانی اوضاع، ما کردها خود متهم نیستیم بلکه علیرغم وجود توطئههای جهانی برای تقسیم کردها در ابتدای قرن بیستم،(البته توهم توطئه ندارم، اما اسناد تاریخی موثق این مدعا را ثابت مینماید) به ضرس قاطع اعلام میدارم که کردها نیز در این مسئله بیش از دشمنانشان مقصرند. (إن الله لایغیر مابقوم حتی یغیروا ما بأنفسهم).<br /> 5.شما جماعت و افراد آن را به سان فرشتگانی تصور یا تصویر نمودهاید که نباید کوچکترین خطایی از آنان سرزند، اما ناگفته پیداست که چنین تصوری خلاف واقع است و رهبری و بدنهی جماعت همچون تصوری از خود ندارد. به قول شاعر:"یا من خبر ندارم/ یا او نشان ندارد" در مورد مردم نیز اظهارات نامنصفانهای را به کار بردهاید! لابد مستحضرید که در فقه اسلامی " فی سبیل الله" به معنای "مردم" است. اگر مردم مهم نبوده و نیستند، پس چرا خداوند برای آنان ارسال رسل فرموده و انزال کتب نموده است؟ پس این همه خطابهای "یا ایها الناس" در قرآن حکیم، راجع به کیست؟ مردم مسلمانتر، هشیارتر و آگاهتر از آن هستند که شما تصور میکنید، شما اکثریت مردم را متهم به فرصتطلبی و موجسواری! و ... نمودهاید. <br /> زنهار! نحن دعاة و لاقضاة، به نظر بنده تصور شما از مردم نیاز به حک و ویرایش جدی دارد. یونس (ع) به خاطر اینکه قوم خود را نفرین نمود و آنان را ترک نمود، مورد تنبیه خدای ذوالجلال قرار گرفت.<br /> به باور بنده این جماعت خادم مردم است و بس. البته جماعت مجیزگوی مردم نیست، در جایی که فرهنگ عمومی نیاز به اصلاح داشته باشد، پروژهی اصلاحی خود را عرضه نموده و در حد توان اندک خود در راستای اصلاح فردی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی،... گام برمیدارد.<br /> نوشتهاید که کرد هستید اما از فحوای کلامتان چنین چیزی دریافت نمیشود، شگفتا استنادات قرآنی بنده در اثبات مشروعیت" حق تعیین سرنوشت و زبان مادری،...را نه فقط برای کردهای سیهبخت بل برای هر قوم دیگری" از "افلاک به خاک آوردن" کردها تعبیر نمودهاید؟؟!! نوشتهاید احزاب چپ فلان کردند و فیسار کردند، من هم کاملا با گفتهی شما موافقم اما چون"زڕه" کردهای مثل من و شما وجود داشته و دارند و به نام "اسلام" با حق مسلم کردها مخالفت نموده و روزگاری در همین نزدیکیها "ناسیونالیسم" را معادل" کفر" دانسته و به جای اهتمام به زبان مادری، "زبان عربی" را زبان اول خود میپنداشتیم و هرچه نشان از هویت قومیمان داشت را نمادی از "بیدینی و جاهلیت" قلمداد مینمودیم، آنگاه آن قوم و قماش چپمشرب فرصت ظهور پیدا نمودند و قضیهای را که اساتید و علمای دینی ما روزگاری پیشتاز و رهبران بهحق آن بودند، شاگردان مکتب مارکس، لنین و استالین وارثان ناخلف آن شدند، والحاصل ما اکنون مجبوریم، باج این تأخیر و کژفهمی خود از دین را، به بهایی گزاف بپردازیم و واقعیت تلخ این است که هنوز نتوانستهایم به بخشی از اقشار جامعه تبدیل شویم و مردم ما هنوز ما را به عنوان مصلح امین و دلسوز خود نمیشناسند و بر روی ما هزاران علامت سؤال، تعجب و ابهام است!<br /> نکتهی آخر اینکه برای قوم کرد بسیار بسیار متأسفم چون دلسوزانی همچون من و شما! را دارد، دیگر به دشمن چه حاجت؟ <br />
جاودانه شدن مقبل بیان زیبایی است که بعد از مرگ آن مرحوم در یاد او نگاشته شده است. اما همین درجهء جاودانه شدن برای انسان امری خدایی است و در اختیار ما بندگان ناتوان نیست که آن را تغییر بدهیم. گویا دوستی از نویسندهء راپورت خواستهاند که صفت جاودانه شدن را از مرحوم مقبل دریغ بدارند و مقام موقتی بودن برای روح او را جایگزین سازند. بعنوان یکی از خوانندگان سایت میخواهم بگویم که متاسفانه نه گزارشگر آن مراسم و نه شخص منتقد را یارای دست بردن در اراده تکوینی پروردگار نیست و هم اوست که وجود انسان را ابدی تقدیر فرموده است. اگر مرگ را نابودی میانگارید باید گفت که آدمی مرگ را فقـط مزه میکند ولی نابود نمیشود. <br /> <br /> منتقد در بخش نظرات سایت، نگرانی خود را از بخشیدن جاودانگی به انسانهای عادی ابراز نموده است. آنقدر که بنده از بینش دینی آگاهی داشته باشم وجود انسان ازلی نیست، ولی ابدی هست. حال نه انسانهای عادی، حتی ساکنان جهنم نیز در آنجای بد جاودانی خواهند بود و قرآن کلمهء خالدون را برای آنها بکار میبرد. پس در جایی که خالد بودن یعنی جاودانگی برای اهالی جهنم مقرر است، میشود افراد عادی (مانند بنده و گزارشگر و منتقد و مقبل) نیز جاودانه باشند پس از چشیدن مرگ. <br /> <br /> جای بسی تعجب است که منتقد به این گفته خود نیاندیشیدهاند که اگر مقبل جاودانه نیست پس باید وجود موقت داشته باشد. سوال این است که وجود مقبل در کجا ستوپ میکند؟ آیا با مرگ او وجودش پایان میپذیرد؟ پس منتقد باور به معاد را نفی میکند. آیا در یوم دین که همان آخرت است جایی برای او نیست؟ پس قول خداوند که فرمود به حسابها میرسد از طرف منتقد نفی میگردد. حال اگر روز جزا یک حقیقت است و بندگان در بهشت یا جهنم ساکن خواهند شد و ماندگار بودنشان ابدی است، پس میتوان گفت که مقبل جاودانه شد و برای او در آن دنیا جایی هست.<br /> <br /> منتقد که البته باور به ابدیت روح انسان دارند، میبایست اگر آن گزارش حالت عکس آن را نوشته بود انتقاد میکردند. یعنی اگر گزارش مینوشت که حیات کوهنورد کرد پایان یافت، لازم بود بگوید که: نه، حیات مقبل ادامه دارد و او به سرای ابدی شتافته است. یعنی آنکه مقبل جاودانه شد. <br />
برادر عزیز بسیار متأسفم که اینقدر در باب معنی جاودانه بودن ساده و عوام فریبانه حرف زده اید. من هم می دانم که هم پیامبر جاودانه است و هم ابوجهل اما تشابه این دو آسمان و ریسمان است. شما تحت تأثیر احساسات ملی و مقطعی چنان قرار گرفته اید که حاضرید دیگران را به انکار جاودانه بودن و خلد بودن انسان در سرای بقا متهم کنید. شما خوب می دانید که منظور گزارشگر اصلاً جاودانه بودن روح بعد از مرگ نیست چرا بعد از مرگ هر انسان دیگری از این تعابیر استفاده نمی کنند. مگر جوانی که در اثر موتور سواری در خیابانهای بوکان جان می دهد و همگی شماها بر کار او خرده می گیرید بنده خدا نیست و او هم جاودانه نمی شود ولی گاهی بسیاری از شماها حاضر به شرکت در مراسم ترحیم آنها نمی شوید؟ آیا از کوه بالا رفتن با از موتور دیوار مرگ بالا رفتن فرق دارد که او به مرگ جاهلی می میرد ولی این یکی قهرمان ملی می شود و از نظر یک جماعت دینی جاودانه می گردد. آیا همین آدمی که بدون رعایت اصول استاندارد کوه نوردی و نکات ایمنی دچار حوادث مرگبار و نقص عضو می گردد در راه خدا تلاش کرده است که اینقدر مورد تقدیر و تشکر قرار می گیرد. اگر شما تحت تأثیر جو اجتماع و موج سواری قرار نگرفته اید چرا در رسای جوانانی که از داربست ساختمانهای آسمان خراش به پائین می افتند و در دیار غربت به کام مرگ می روند مرثیه سرائی نمی کنید. چرا شما فکر می کنید هر کس در رشته ای از ورزش یا علم پیشرفت نمود بر دیگران برتری داشته و باید در مناقب او داستانها سرود ولی در زندگی و مرگ کسی که در کسب درآمدی ناچیز برای کودکان خردش در خانه دچار حوادثی دهشتناک می شود کسی لب به سخن نمی گشاید و هر گز تصور نمی کند به آن انسانها لقب جاودانه ببخشد. اگر کسی در اثر صانحه ای جان خود را از دست دهد مرگ او را در راه دنیا دانسته و هیچ اجری برای او متصور نمی شوید ولی امروز جوانی در اثر یک کوه پیمائی که نوعی ورزش است از دنیا می رود شروع به مرثیه سرائی می کنید و اگر کسی بگوید این آدم در اثر بازی کردن و نوعی لهو و لعب از دنیا رفته است فریاد وااسلاما سر داده و از جاودانه بودن او سخن به میان می آورید و تعبیر بسیار ساده و واضح جاودانه را چنان تفسیر می کنید که انگار کسی از آن خبر ندارد. شما را چه شده است . این موجی که سوارش شده اید دوام زیادی نخواهد داشت مواظب باشید.<br /> موفق و مؤید باشید
•برادر عزیزی به نویسنده گزارش نقد گرفته است که چرا "جاودانه" بودن را برای انسان عادیی مثل مقبل نوشته است، مگر اعتقاد اسلامی خلاف این را میگوید، مگر غیر از این است که حتی کافران نیز" خالد" و جاودانه در آتش میسوزند؟ مگر روح انسان عادی "روح باقی" نیست که پیامبر-ص- هم در وصف آن فرموده این روح برای بقا خلق شده است نه فنا؟ مگر روح انسانهای عادی به قول ناقد، متوفی(به تمام و کمال استیفا) نمیشود؟ و به خدمت خدای رحمان برده نمیشود؟<br /> امروز در علوم جدید سخن از "پایستگی انرژی" است که انرژی(مادی) هرگز از بین نمیرود بلکه از صورتی به صورتی دیگر تبدیل میشود؛ بنابراین اگر ماده از بین نرود؛ آیا به طریق اولی روح انسانی (در بهشت یا جهنم)جاوید نیست؟ نمیدانم این عبارت با کدام " اصل " از "اصول اعتقادی و ایمانی مورد ادعای ما" تناقض دارد؟ شاید دوست عزیز ناقد، روح را به مثابه و تابعی از جسم در نظر داشتهاند که مخالف جاوید بودن آن هستند! یا شاید هم از عالم غیب، خبری برگرفته متوجه فانی بودن روح انسانهای عادی شدهاند! الله أعلم<br /> •به تعبیر"دنیای دون" اشکال گرفتهاید؛ آیا خود کلمهی دنیا از "دون و دنائت و پستی" گرفته نشده است؟ آیا در معارف دینی دنیا "سجن مؤمن" معرفی نشده است؟ آیا نباید آخرت را بر دنیا ترجیح داد؟ آیا ارزش دنیا ناظر به آخرت نیست؟ آیا دنیا وسیلهای در خدمت رسیدن به بهشت جاوید و رضوان الهی و قرب الهی نیست؟ اگر شما فتوای دیگری میدهید مسئولیتش برعهدهی خودتان است.<br /> • ناقد از "یار غار بودن" مقبل برای محمد اوراز اشکال گرفتهاند، و نوشتهاند:" نباید از موضوعات عادی زندگی در تشابه با رویدادهای تاریخ ساز اسلام و شخصیتهای بسار مقدس این دین استفاده نمود که با اینکار در ذهن مردم عادی دو نوع اشکال ایجاد می کند یا رویدادهای تاریخی خیلی کم رنگ و کم ارزش می شوند " آیا اشکالی دارد که محبت میان دو فرد را که در اوج دوستی و ایثار هستند به محبت وافر میان رسول خدا و صدیق اکبر تشبیه نمائیم؟ محبت، محبت است و نویسنده تنها خواسته است نهایت دوستی آن دو را نسبت به هم نشان دهد و بس، -و الا حتم به یقین دارم- هرگز به مخیلهی نویسنده خطور ننموده است که شخصیت آن دو را به رسول خدا و یار غارش تشبیه نماید. وجه شبه چنین تشبیهی تنها و تنها "ایثار، محبت و فداکاری فیما بین آن دو است" نیک به یاد دارم، که در هنگام پرتاب شدن چند صد متری و سقوط دو نفری مقبل با اوراز در اثر سقوط بهمن روی داده بود، مقبل حاضر نشده بود، حتی به قیمت از کف دادن جان شیرین خود، دست استاد خود را رها کند. آوردن اینگونه تعابیر -از قضا- نشان از دینیاندیشی گزارشگر میدهد که خواسته در این نوشته نیز خوانندگان را به یاد آن رویداد تاریخی در غار ثور، در جریان هجرت مبارک بیندازد. نمیدانم این تشبیه چه ضرری برای اسلام، مسلمین و تاریخ آنان دارد؟ آیا ذکر شخصیتهای اسلامی(البته نامی از شخصیتهای اسلامی در آن مقال برده نشده است) در این جور نوشتهها و مناسبات سبب کم ارزش بودن آنها میشود یا اینکه آنان دوباره در یاد و خاطرهی افراد زنده میشوند؟ این نبایدها از کجا آمده است؟ منبع این قبح و حسنها چیست؟ اگر منبعشان نص صریح شریعت است؛ بلی گردن انسان حقطلب در برابر آن از موی هم باریکتر است و اگر فهم آقای ناقد است، این دگر مسئلهی دیگری است و باید عینک علایق، انتظارات، حب و بغض و پیشفرضهای نامنقح، از جلوی دیدگان ناقد برداشته شود، اصلا ناقد طوری نویسنده را نقد نموده است که گمان آن برده میشود، انگار نویسندهی بیچاره، قائل به " نبی مرسل" بودن محمد اوراز بوده است؟! <br /> اما برادر عزیزم! تراژدی اینجاست که - متأسفانه- در دلهای زنگار گرفته مسلمانان هزاران " إله" کمین گرفته و هزاران "بت" از جمله " بت عقیدهپرستی" و " خوخواهی" رخنه نموده است که به قول ما کردها" گاڕان به پانهوه بردراوه، کاکم له گۆێلکه ڕهشی دهپرسێ"!!!<br /> برادر عزیزم اگر مشکل همین بودی چه بودی؟؟ سخن از فوت انسانی بود ببینید " جدلی بودن انسان" مسئله را به کجا کشاند. صدق الله العظیم" إن الإنسان کان أکثر شیء جدلا" <br /> <br /> <br /> <br />
برادران برای خوش آمد دیگران از کیسه خدا خوب می بخشید و چنان جو گرفته شده اید که حاضر به قبول اشتباهات خویش نمی باشید. هر جا احساسات شخصی و قومی و ملی و موج سواری وارد دین شد فاتحه آن دین خوانده خواهد شد شما باید همواره مواظب رفتار و گفتار خویش و قبولی آنها در برابر خداوند متعال باشید نه آنچه دیگران می گویند و می پسندند. و نکته دیگر اینکه هر جا کم آوردید از اصول اولیه و ثابت دین مایه نگذارید که روشی بس خطرناک و مضر است. <br /> منظور از جاودانه شدنی که شما گفته اید کاملاً با آنچه مد نظر متون اسلامی است تفاوت دارد چه کسی منکر جاودانه بودن انسانها شده است. سخن این است که شما به عنوان یک جماعت دینی از کجا ثابت خواهی نمود که فردی به شکل انتظارات شما جاودانه شده است یا نه ؟ اگر برای خوش آمد دیگران گفته اید خدعه و نیرنگ است و اگر از منبع موثقی این حکم را صادر نموده اید بس خطا نموده اید. چون شما نباید مثل دیگران هر قضیه ای را از بعد احساسی مورد توجه قرار دهید و با زدن انواع برچسبها آنها را در دایره دین وارد کنید. شما مگر به آیه " لم تقولون ما لاتفعلون " ایمان ندارید. چرا اینگونه در هر موردی که قطعاً به عدم صحت آنها باور دارید پافشاری می کنید. اگر شخصی عادی می گفت فلانی جاودانه شد هیچ اشکالی بر او وارد نبود ولی از شما که دنیا و آخرت را در ید قدرت خداوند می دانید بسیار بعید است اینگونه القاب و انسابی را برای موضوعاتی که اصلاً امکان اثبات آنها وجود ندارد بکار برید. مگر من نمی دانم تمام انسانها جاودانه اند حال خیر یا شر؟ ولی آنرا هم می دانم که شما اصلاً منظورتان از جاودانه بودن آن تعبیر عام نبوده است بلکه از دیدگاه یک معتقد متعهد به یک نفر عادی لقب جاودانه بودن داده اید. جاودانه بودنی که که ما از پیامبران و اولیاء الله در نظر داریم با جاودانه بودن انسانهای عادی بسیار متفاوت است. یک انسان مسلمان می داند که جاودانه بودن یعنی رسیدن به رضوان الهی و ارتزاق از نعمتهای ابدی او نه ماندن در گرداب عذاب و قهر خداوندی که نه تنها جاودانه بودن نیست بلکه نابودی مداوم است. که انشاء الله در مورد هیچ فرد مسلمانی این گونه نخواهد بود و ما هم نمی توانیم نسبت به هیچ مسلمانی شک ناروا داشته باشیم. می دانم که شما در رابطه با فرد مورد نظر جاودانه بودن پیامبران و انبیاء هم مد نظرتان نبوده است پس این استفاده از یک تعبیر کاملاً اسلامی و دینی در یک جایگاه بسیار معمولی و عادی است که این موضوع جای سوال دارد که امیدوارم به پاسخ روشن برسیم .<br /> باز از ایجاد نگرانی و ناراحتی شما برادران ایمانی معذرت می خواهم.
قضاوت کار خوبی نیست! بهتر است به کنج دلهایمان مراجعه کنیم. الله اعلم بالصواب و هو احکم الحاکمین!