سنت در لغت به معنای روش و شیوه است؛ چه پسندیده باشد و چه ناپسند. چنانچه در حدیثی همین مطلب بیان شده است: (من سنّ سنة حسنة فله أجرها و أجر من عمل بها إلي يوم القيامة و من سنّ سنة سيئة فعليه وزرها و وزر من عمل بها إلي يوم القيامة)[٩] یعنی: «کسی که شیوه‌ی نیکی از خود بجای نهد، پاداش آن شیوه و پاداش کسانی که تا روز قیامت به آن عمل کنند، ازآن اوست وکسی که شیوه‌ی بدی به جای بگذارد، گناه آن و گناه کسانی که تا روز قیامت به آن عمل کنند، بر او خواهد بود».

همچنین درحدیثی دیگرآمده است که: (لتتبعنّ سنن من قبلكم شبراً بشبر و ذراعاً بذراع)[١٠] یعنی: «شما وجب به وجب و ذراع به ذراع از گذشتگان پیروی خواهید کرد».

سنت، در اصطلاح محدثین، به سخن، عمل، تأیید و یا وصفی از اوصاف ظاهری یا اخلاقی می‌گویند که از رسول‌خدا(ص) نقل شده باشد؛ چه قبل از بعثت باشد و چه بعد از آن.[١١]

اما در اصطلاح اصولیین: سنت عبارت است از سخن، عمل و تأییدی که از رسول‌خدا(ص) نقل شده است.

سنت گفتاری: به سخنانی می‌گویند که رسول‌خدا(ص) در مناسبت‌های مختلف در مورد تشریع احکام، بیان نموده است؛ مانند:

(انّما الاعمال بالنيات)[12] یعنی: «اعمال، به نیت‌ها یستگی دارند».

(البيّعان بالخيارِ ما لم يتفرّقا)[13].یعنی: «فروشنده و خریدار، تا زمانی که از هم جدا نشده‌اند، اختیار فسخ معامله را دارند».

سنت عملی: به مجموعه‌ی افعال پیامبر(ص) چه در مسایل عبادی و چه در مسایل غیرعبادی، سنت عملی گفته می‌شود که توسط صحابه (رض) نقل شده‌ است؛ مانند: روش نماز خواندن، مناسک حج، آداب روزه، قضاوت بر اساس شاهد و سوگند.

سنت تقریری: شامل اعمالی می‌شود که توسط صحابه، در حیات رسول‌خدا(ص) انجام می‌گرفت و آن حضرت، از آن اعمال مطلع می‌شد؛ آنگاه با تأیید یا سکوت خویش، آن‌را تحسین و تثبیت می‌نمود.

چنانچه رسول‌خدا(ص) در جریان غزوه‌ی بنی‌قریظه فرمود: (لايصلينَّ أحدكم العصر إلا في بني‌قريظة) یعنی: «هیچ یک از شما نماز عصر را نخواند مگر در محله‌ی بنی‌قریظه». بعضی، چنین برداشت کردند که باید نمازعصر را در بنی‌قریظه بخوانند و از این رو نمازعصر را تا بعد از مغرب به تأخیر انداختند؛ اما عده‌ای چنین برداشت نمودند که هدف رسول‌خدا(ص) این بوده که هر چه سریع‌تر خود را به آنجا برسانیم. پس بهتر است نماز را سر وقتش بخوانیم و سپس به راهمان ادامه دهیم. هر دو گروه، با هم نزد رسول‌خدا(ص) حاضر شدند. آن حضرت(ص) عمل هر دو گروه را تأیید نمود.

همچنین روایت است که برای رسول‌خدا(ص) سوسماری آوردند؛ ایشان از آن نخورد؛اما خالد بن ولیدس دستش را دراز کرد و از آن تناول نمود. از رسول‌خدا(ص) پرسیدند: مگرحرام است؟ فرمود: خیر؛ ولی چون نزد ما معمول نیست، رغبتی به خوردن آن ندارم.

محدثین، در پاره‌ای از موارد سنت را بر حکمی اطلاق می‌کنند که با یکی از دلائل و مصادر شرع از قبیل: کتاب الله و سنّت رسول الله(ص) و حتی اجتهاد صحابه (رض) به ثبوت رسیده باشد؛ مانند اجتهادشان در مورد جمع‌آوری قرآن و وادار ساختن مردم به یک شیوه‌ی قرائت و.... در مقابل این نوع سنت، بدعت قرار دارد. سنتی که در این حدیث بیان شده نیز، همین نوع سنت است: (عليكم بسنتي و سنة الخلفاء الراشدين من بعدي).[14] یعنی: «بر شماست که سنت من و سنت خلفای راشدین را در پیش بگیرید».

سنّت در اصطلاح فقها عبارت است از: آنچه غیر از فرض و واجب از پیامبر ثابت شده است. در این تعریف، سنت، در برابر واجب و احکام خمسه می‌باشد. از دیدگاه برخی از آن‌ها، سنت، به هر چیزی اطلاق می‌گردد که در برابر بدعت باشد. چنانچه می‌گویند: طلاق سنت و طلاق بدعت.[15]

البته تفاوت اصطلاحات مزبور، ناشی از تفاوت اهدافی است که هر گروه، دنبال می‌کنند. علمای حدیث، بحثشان در مورد شخص رسول‌خدا(ص) به عنوان امام و پیشوا می‌باشد که خداوند متعال، از وی به عنوان الگو و اسوه برای جهانیان یاد کرده است. بنابراین آن‌ها هر آنچه را که به رسول‌خدا (ص) مربوط است، اعم از: سیرت، اخلاق، شمائل، اخبار، اقوال و افعال، نقل کرده‌اند؛ چه آن موارد، موجب حکم شرعی باشند و چه آن موارد، هیچ حکمی را ثابت نکنند.

 

علمای اصول، بحث‌شان درمورد رسول‌خدا(ص) به‌عنوان قانونگذار است که قواعد و اصول قانونگذاری را برای مجتهدین پس از خود وضع نموده و اصول زندگی را برای مردم تشریح کرده است. بنابراین آن‌ها اقوال، افعال و تقریراتی را مورد توجه قرار داده‌اند که موجب احکام می‌باشند.

فقها، شخصیت رسول‌الله(ص) را از این جهت مورد بحث قرار داده‌اند که هیچ یک از افعالش خالی از ثبوت حکمی شرعی نیست؛ از این رو در جستجوی یافتن حکم شرعی در باب افعال بندگان از نظر وجوب، حرمت و یا مباح بودن و... می‌باشند. در این بحث منظور ما از سنت همان اصطلاحی است که مورد توجه اصولیین می‌باشد. زیرا تعریف آن‌ها بیانگر حجت بودن سنت و جایگاه آن درتشریع اسلامی است. اگرچه احیاناً سنت را از جهت تاریخی و مفهوم عامی که مورد نظرمحدثین می‌باشد نیز بررسی کرده‌ایم.

وجوب اطاعت از رسول‌خدا(ص) در حیات ایشان:

صحابه (رض) در زمان پیامبر(ص) احکام شرع را از قرآن دریافت می‌کردند؛ واضح است که قرآن را مستقیماً از شخص از رسول‌اکرم(ص) می‌آموختند. در مواردی که آیات قرآن، بصورت اجمالی و بدون تفصیل و همچنین بصورت مطلق و بدون قید نازل می‌شد، برای فراگیری احکام به صورت واضح و روشن، به رسول‌خدا(ص) مراجعه می‌کردند؛ در این باره موارد زیادی را می‌توان نام برد؛ از جمله: در قران حکم نماز، به صورت مطلق و بدون تعیین تعداد رکعات و بدون مشخص نمودن اوقات وکیفیت آن‌ها آمده است؛ همچنین مسأله‌ی زکات بدون تعیین حد نصاب و مقدار و شروط آن آمده است. خلاصه اینکه در قرآن بسیاری از احکام، بدون بیان شذائط، مفسدات و ارکان آن‌ها آمده، حال آنکه اجرای این حکام بدون شناخت شرایط و ارکان و مسایل متعلق به آن، ممکن نیست. از این رو صحابه (رض) ناگزیر بودند برای شناخت احکام، به رسول‌خدا(ص) مراجعه نمایند.

همچنین بسا اوقات مسایل و حوادثی رخ می‌داد که در قرآن در مورد آن‌ها هیچ حکم صریحی نیامده بود؛ بنابراین صحابه (رض) برای روشن شدن حکم اینگونه مسایل، به رسول‌خدا(ص) مراجعه می‌کردند. زیرا رسول اکرم(ص) از جانب پروردگارش وظیفه‌ی تبلیغ را بر عهده داشت و آگاهترین فرد نسبت به حدود و شریعت و شیوه‌ی اجرای آن بود.

خداوند متعال در کلام پاکش درباره‌ی وظیفه‌ی رسول‌خدا(ص) نسبت به قرآن می‌فرماید: ﴿بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلزُّبُرِۗ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ وَلَعَلَّهُمۡ يَتَفَكَّرُونَ٤٤﴾ [النحل: 44]. یعنی: «و قرآن را بر تو نازل کرده‌ایم تا اینکه چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است (یعنی احکام و شرایع دین را) و تا اینکه بیندیشند».

همچنین رسول‌خدا(ص) وظیفه داشت که هنگام بروز اختلاف، به توضیح حق و بیان آن بپردازد؛ خدای متعال، در این باره می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَنزَلۡنَا عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ ٱلَّذِي ٱخۡتَلَفُواْ فِيهِ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٦٤﴾ [النحل: 64]. یعنی: «ما، کتاب (قرآن) را بر تو نازل نکرده‌ایم مگر بدان خاطر که چیزی را برای مردم، بیان و روشن نمایی که در آن اختلاف دارند و (نیز بدان خاطر که این کتاب) برای مؤمنان، هدایت و رحمت گردد».

خداوند در هرمو ضوع مورد اختلاف، مراجعه به حکم رسول‌خدا(ص) را واجب گردانیده و فرموده است: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥﴾ [النساء: 65]. یعنی: «اما، نه! به پروردگارت سوگند که آنان، مؤمن بشمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیری‌های خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند».

خداوند به ماخبر داده است که قرآن و حکمت بدان سبب به رسول‌خدا(ص) داده شده‌اندکه مردم را به احکام دینشان آگاه سازد: ﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ١٦٤﴾ [آل عمران: 164]. یعنی: «یقیناً خداوند، بر مؤمنان منت نهاد و تفضل کرد بدانگاه که در میانشان پیغمبری از جنس خودشان برانگیخت. (پیغمبری که) بر آنان، آیات او را می‌خواند و ایشان را پاکیزه می‌داشت و بدیشان کتاب و فرزانگی می‌آموخت و آنان، پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند».

نظر جمهور علما و مفسرین، این است که حکمت، غیر از قرآن و مربوط به اسرار دین و احکام شریعت می‌باشد که خداوند، رسولش را بر آن آگاه ساخته است. بسیاری از علما، از حکمت به عنوان سنت تعبیر می‌کنند. چنانچه امام شافعی می‌گوید: منظور از کتاب، قرآن و منظور از حکمت همانطور که بسیاری از اهل علم می‌گویند، سنت رسول‌خدا(ص) است. چراکه در قرآن، بعد از نام کتاب، از حکمت سخن به میان آمده و خداوند متعال، خاطرنشان می‌سازد که با آموختن کتاب و حکمت به بندگانش، بر آنان منت گذاشته است.. ممکن نیست که در این آیه، منظور از حکمت، چیزی غیر از سنت باشد. زیرا در کنار کتاب آمده است. همچنین خداوند متعال، اطاعت از رسولش را بر مردم فرض گردانیده است.[16]

 

از کلام امام شافعی چنین برمی‌آید که وی، یقین و باور قطعی دارد که منظور از حکمت، سنت می‌باشد. زیرا کلمه‌ی حکمت، به کلمه‌ی کتاب، معطوف شده است. بنابراین مشخص می‌گردد که حکمت، چیزی غیر از کتاب است و آن را چیزی جز سنت، نمی‌توان دانست. زیرا در اینجا احسان خداوند نسبت به بندگانش بیان شده و خداوند جز با آنچه که حق و صواب است با چیزدیگری بر بندگانش منت نمی‌گذارد؛ از طرفی در این آیه، وجوب پیروی از حکمت بیان شده است. همانطور که وجوب پیروی از قرآن بیان گردیده است. مسلماً چیزی غیر از سنت که شامل احکام و تشریع اسلامی است، نمی‌تواند واجب‌الاتباع باشد.

بنابراین پس به رسول‌خدا(ص) غیر از قرآن، چیز دیگری نیز داده شده که اطاعت از آن واجب است. چنانچه قرآن، در توصیف رسول‌خدا(ص) می‌گوید: ﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٥٧﴾ [الأعراف: 157]. یعنی: «او، آنان را به کار نیک دستور می‌دهد و از کار زشت باز می‌دارد و پاکیزه‌ها را برای‌شان حلال می‌نماید و نا پاکی‌ها را بر آنان حرام می‌سازد و بند و زنجیرهای آهنین (و احکام طاقت‌فرسایی) را (که به سبب ارتکاب معاصی بر اهل کتاب واجب گشته بود) از ایشان برمی‌دارد».

از آنجا که الفاظ، عام است، تحلیل وتحریم رسول‌خدا(ص) هم شامل آن دسته از احکامی می‌شود که منبعش، قرآن است و هم شامل بخشی می‌شود که منبعش وحی غیرقابل تلاوت می‌باشد.

ابوداود از مقدام بن معدیکرب از رسول‌خدا(ص) روایت نموده که فرموده است: (ألا إني اُوتيت الكتاب و مثله معه) یعنی: «به من کتاب و همانند آن (یعنی سنت) داده شده است».

آیه‌ی دیگری نیز بیانگرهمین مطلب است: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ﴾ [الحشر: 7]. یعنی: «چیزهایی را که پیامبر برای شما (از احکام الهی) آورده است، اجرا کنید و از چیزهایی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید».

حداوند متعال، در بسیاری از آیات، اطاعت از رسولش را در کنار اطاعت خود آورده است: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ لَعَلَّكُمۡ تُرۡحَمُونَ١٣٢﴾ [آل عمران: 132]. یعنی: «و از خدا و پیغمبر اطاعت کنید تا مورد رحمت و مرحمت رار بگیرید».

همچنین به پذیرش فرمان رسولش دستور داده و فرموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمۡ لِمَا يُحۡيِيكُمۡۖ﴾ [الأنفال: 24]. یعنی: «ای مؤمنان! فرمان خدا را بپذیرید و دستور پیغمبر او را قبول کنید، هنگامی که شما را به چیزی دعوت کند که به شما زندگی می‌بخشد».

و نیز اطاعت از رسول‌الله(ص) را به مثابه اطاعت از خود قرارداده است: ﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ﴾ [النساء: 80]. یعنی: «هر که از پیغمبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده است». همچنین محبت با خدا را در اطاعت از رسول اکرم(ص) دانسته و فرموده است: ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ﴾ [آل عمران: 31]. یعنی: «بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا، شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد».

خدای متعال، ازمخالفت با رسول‌الله ج، شدیداً بیم داده است: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٦٣﴾ [النور: 63]. یعنی: «آنان که با فرمان او مخالفت می‌کنند، باید از این بترسند که بلایی گریبانگیرشان گردد یا اینکه عذاب دردناکی به آنان برسد».

حتی به کفر کسی اشاره نموده که با دستور رسول‌الله(ص) مخالفت می‌ورزد؛ چنانچه می‌فرماید: ﴿قُلۡ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَۖ فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡكَٰفِرِينَ٣٢﴾ [آل عمران: 32]. یعنی: «بگو: از خدا و از پیغمبر اطاعت کنید و اگر سرپیچی کنند، (به خدا و پیامبر ایمان ندارند و کافرند و) خداوند، کافران را دوست ندارد».

و برای مؤمنان مخالفت با دستورهای رسول‌الله(ص) را بطور مطلق ناروا قرارداده و فرموده است: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا٣٦﴾ [الأحزاب: 36]. یعنی: «هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که خدا و پیغمبرش، داوری کرده (و آن را مقرر نموده) باشند، اختیاری در آن ندارند و (اراده و خواسته‌ی ایشان باید تابع حکم خدا و پیامبر باشد.) هر کس هم از دستور خدا و پیغمبرش سرپیچی نماید، گرفتار گمراهی کاملاً آشکاری می‌گردد».

حتی اعتراض به داور قرار دادن رسول‌الله(ص) را در موارد اختلافی، ازعلامات نفاق دانسته است: ﴿وَيَقُولُونَ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلرَّسُولِ وَأَطَعۡنَا ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٞ مِّنۡهُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَۚ وَمَآ أُوْلَٰٓئِكَ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ٤٧ وَإِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم مُّعۡرِضُونَ٤٨ وَإِن يَكُن لَّهُمُ ٱلۡحَقُّ يَأۡتُوٓاْ إِلَيۡهِ مُذۡعِنِينَ٤٩ أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ٱرۡتَابُوٓاْ أَمۡ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَرَسُولُهُۥۚ بَلۡ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٥٠ إِنَّمَا كَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ أَن يَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥١﴾ [النور: 47-51]. یعنی: «(از جمله صفات منافقان، این است که دم از ایمان می‌زنند) و می‌گویند: به خدا و پیغمبر ایمان داریم و (از دستورات‌شان) اطاعت می‌کنیم؛ اما پس از این ادعا، گروهی از ایشان، (از شرکت در جهاد و از حکم شرع) رویگردان می‌شوند و آنان، در حقیقت مؤمن نیستند و هنگامی که به سوی خدا و رسولش فرار خوانده می‌شوند تا (پیامبر مطابق حکم خدا) در میان‌شان داوری کند، بعضی از آنان (نفاق‌شان، ظاهر می‌گردد و از قضاوت پیامبر) رویگردان می‌گردند. ولی اگر حق داشته باشند، (چون می‌دانند قضاوت به نفع آنان خواهد بود) در حالی به او می‌آیند که پذیرای حکم هستند. آیا در دل‌هایشان بیماری (کفر) است یا (در حقانیت قرآن) شک دارند یا می‌ترسند خدا و پیغمبرش، به آنان ستم کنند؟! مؤمنان، هنگامی که به سوی خدا و پیغمبرش فراخوانده شوند تا میان آن‌ها داوری کنند، تنها سخن‌شان، این است که می‌گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم. و رستگاران واقعی، ایشان هستند».

و اجازه خواستن از رسول‌الله(ص) را در حال حیاتش از لوازم ایمان قرار داده وفرموده است: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَإِذَا كَانُواْ مَعَهُۥ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ جَامِعٖ لَّمۡ يَذۡهَبُواْ حَتَّىٰ يَسۡتَ‍ٔۡذِنُوهُۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَ‍ٔۡذِنُونَكَ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ فَإِذَا ٱسۡتَ‍ٔۡذَنُوكَ لِبَعۡضِ شَأۡنِهِمۡ فَأۡذَن لِّمَن شِئۡتَ مِنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمُ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٦٢﴾ [النور: 62]. یعنی: «مؤمنان واقعی، کسانی هستند که به خدا و پیغمبرش ایمان دارند و هنگامی که در کار مهمی (همچون جهاد) با او باشند، بدون اجازه‌ی وی (به جایی) نمی‌روند؛ کسانی که از تو اجازه می‌گیرند، آنان، واقعاً به خدا و پیغمبرش ایمان دارند. پس هرگاه از تو برای انجام بعضی از کارهایشان اجازه خواستند، به هر کس از ایشان که می‌خواهی، اجازه بده و از خدا برای آنان آمرزش بخواه. بی‌گمان خداوند، بخشایش‌گر و مهربان است».

ابن‌قیم می‌گوید: وقتی خداوند، اجازه خواستن از رسول‌الله(ص) را برای رفتن به جایی از لوازم ایمان می‌داند، پس به‌طریق اولی، مسلمانان باید برای پذیرفتن نظریه وانتخاب منهج و مذهبی، از رسول‌خدا(ص) اجازه بگیرند که این اجازه، بعد از وفات پیامبر اکرم(ص) از طریق مراجعه به سنت ایشان صورت می‌گیرد.[17]

بر کسی پوشیده نیست که اصحابش، به رسول‌خدا(ص) مراجعه می‌کردند تا برایشان آیات احکام قرآن را تفسیر نماید و نکات مشکل آن را توضیح دهد؛ مرجع حل و فصل اختلافات صحابه نیز شخص رسول‌الله(ص) بود. صحابه، امر و نهی پیامبر(ص) را برخود لازم دانسته، دراعمال و عبادات و معاملات، از وی پیروی می‌نمودند؛ مگر در مواردی که عمل به آن‌ها مخصوص شخص رسول گرامی اسلام(ص) بود.

آن‌ها، احکام، ارکان وکیفیت نماز را مستقیماً از آن حضرت فراگرفته و به این سخن پیامبر جپایبند بودند که فرموده است: (صلوا كما رأيتموني أصلي)[18]یعنی: «نماز بخوانید همانطور که مرا دیدید نماز خواندم».

صحابه برای اجرای فرمان رسول‌خدا(ص) مناسک و اعمال حج را از ایشان فرا می‌گرفتند؛ چراکه رسول‌خدا(ص) فرموده است: (خذوا عني مناسككم)[19]

رسول اکرم(ص) هرگاه اطلاع می‌یافت که یکی از یارانش به اعمال وی تأسی نجسته است، خشمگین می‌شد. چنانچه امام مالک در مؤطا از عطاء بن یسار روایت می‌کند که یکی از صحابه، زنش را نزد رسول‌خدا(ص) فرستاد تا در مورد حکم بوسه زدن درحال روزه سؤال نماید. ام‌سلمهل به آن زن خبر داد که رسول‌خدا(ص) این عمل را درحالی که روزه‌دار است، انجام می‌دهد. آن زن، نزد شوهرش بازگشت و از عمل رسول‌الله(ص) به وی خبرداد. او گفت: من مثل پیامبر نیستم. خداوند، آنچه را بخواهد برای پیامبرش حلال می‌نماید. این سخن، به رسول‌خدا(ص) رسید؛ ایشان شدیداً خشمگین شد و فرمود: «تقوا و خداترسی من از همه‌ی شما بیشتراست و نسبت به حدود الهی از همه‌ی شما داناترم».[20]

همچنین زمانی که در صلح حدیبیه به یارانش دستور داد تا برای بیرون آمدن از احرام، موهایشان را بتراشند، اما صحابه در اناجم این دستور درنگ کردند؛ لذا رسول‌خدا(ص) ناراحت شد و ابتدا خودش، این‌چنین کرد و از احرام درآمد؛ بدین‌سان صحابه به آن حضرت اقتدا نمودند و از احرام درآمدند.

صحابه، آنچنان پیرو و فرمانبردار رسول‌خدا(ص) بودند که هر چه آن حضرت انجام‌ می‌داد، آن‌ها نیز انجام می‌دادند و هر آنچه، رسول‌خدا(ص) ترک می‌کرد، آنان نیز ترک می‌نمودند، بدون اینکه علتش را بدانند و یا در مورد علتش سؤال کنند.

امام بخاری از ابن‌عمر (رض) روایت می‌کند که رسول‌خدا(ص) انگشتری ازطلا ساخت. همه‌ی مردم به پیروی از ایشان چنین کردند؛ آنگاه رسول‌خدا(ص) آن را انداخت و فرمود: «من، هرگزآن را نمی‌پوشم». صحابه نیز انگشترانشان را انداختند.

قاضی عیاض درکتابش «الشفاء» از ابوسعید خدری (رض) چنین نقل نموده است که رسول‌خدا(ص) در حال نماز بود که ناگهان کفشهایش را بیرون آورد و در سمت چپش گذاشت. همه‌ی آنانی که شاهد ماجرا بودند، کفش‌هایشان را درآوردند. هنگامی که پیامبر(ص) نمازش را به اتمام رساند، فرمود: چرا کفش‌هایتان را بیرون آوردید؟ گفتند: بخاطر اینکه شما کفش‌هایتان را بیرون آوردید. فرمود: جبرئیل به من خبر داد که کفش‌هایم آلوده هستند.

ابن‌سعد در کتاب طبقات آورده است که پیامبر(ص) در مسجد دو رکعت از نماز ظهر را خوانده بود که به وی دستور داده شد به سوی مسجدالحرام روی آورد. آن حضرت فوراً در اثنای نماز روی به مسجدالحرام نمود؛ صحابه نیز بی‌درنگ از وی اطاعت نمودند.[21]

ابوداود و ابن عبدالبر درکتاب «جامع بيان العلم و فضله» از ابن‌مسعود (رض) نقل نموده‌اند که وی، روز جمعه رسول‌خدا(ص) را در حال ایراد خطبه می‌بیند؛ آن حضرت(ص) می‌فرماید: «بنشینید». عبدالله بن‌ مسعود که آن هنگام کنار درب ورودی مسجد بود، فوراً همانجا نشست. رسول‌خدا(ص) فرمود: ای عبدالله! جلوتر بیا.

خلاصه اینکه صحابه، قول، فعل و تقریر پیامبر(ص) را حکم شرعی می‌دانستند و هیچکس در آن اختلاف نداشت. بنابراین آن‌ها برای توضیح دوباره، نزد رسول‌خدا(ص) نمی‌رفتند، مگر در صورتی که احساس می‌کردند که فعل یا سخن رسول‌خدا(ص) برخاسته از نظر شخصی یا مسأله‌ای دنیوی بوده است. چنانچه در غزوه‌ی بدر، حباب بن منذر پس از دستور پیامبر اکرم برای فرود آمدن لشکر، به آن حضرت مراجعه کرد و اظهار نمود که این مکان، از لحاظ استراتژیکی مناسب نیست.

همچنین در مسائل دینی‌ای که هنوز حکم آن‌ها نازل نشده بود و رسول‌خدا(ص) بر اساس اجتهاد خود رأیی صادر می‌کرد، آن‌ها مراجعه می‌نمودند و نظر خود را ارائه می‌دادند. چنانچه عمر بن خطاب (رض) نظر خود را در مورد اسیران بدر گفت. همچنین در مسأله‌ای که حکم آن، برای آن‌ها نامأنوس یا غیرقابل درک بود، توضیح می‌خواستند یا در مواردی که فکر می‌کردند، انجام عملی، مختص رسول‌خدا(ص) است، از وی سؤال می‌نمودند. هرگاه رسول‌خدا(ص) چیزی می‌فرمود که صحابه، آن را به معنای مباح بودن آن عمل می‌پنداشتند و یا انجام عمل دیگری را بهتر می‌دانستند، خود را ملزم به انجامش نمی‌دانستند. خلاصه اینکه جز در موارد یادشده، صحابه کاملا ًتسلیم و آماده‌ی پیروی کامل از رسول‌خدا(ص) و پایبندی به دستور و سنتش بودند.

 

وجوب اطاعت از پیامبر(ص) بعد از وفاتش:

همانطور که بر اساس دستور خدا اطاعت و پیروی ازپیامبر(ص) در حیاتش برای صحابه واجب بود، بعد از وفات آنحضرت نیز، صحابه و سایر مسلمانان موظف به پیروی از ایشان بوده و هستند. زیرا نصوصی که اطاعت از پیامبر(ص) را واجب گردانیده، عام و فراگیر است و به زمان حیات پیامبر(ص) یا به صحابه، مقید و منحصر نمی‌باشد. همچنین علت وجوب پیروی از رسول‌خدا ج، هم صحابه و هم مسلمانان بعدی را شامل می‌شود که همان ایمان آوردن به پیامبری است که خدا اطاعتش را واجب گردانیده است. حال فرقی نمی‌کند که پیامبر، زنده باشد و یا رحلت کرده باشد.

پیامبر(ص) پیروی از سنت‌هایش را بر مسلمانانی که او را ندیده‌اند، لازم گردانیده است. چنانچه زمانی که معاذ (رض) را به یمن فرستاد، به وی فرمود: اگرمسئله‌ای برایت پیش آمد، چگونه حکم می‌کنی؟ معاذ (رض) گفت: بوسیله‌ی کتاب الله حکم می‌نمایم. پیامبر (ص) فرمود: اگر در کتاب الله نبود، چه می‌کنی؟ معاذ (رض) گفت: بر اساس سنت رسول‌خدا(ص) فیصله می‌کنم. پیامبر(ص) فرمود: اگر در سنت هم نبود؟ معاذ گفت: با قیاس به کتاب و سنت، اجتهاد می‌کنم. پیامبر(ص) به سینه‌ی معاذ (رض) زد و فرمود: «خدا را سپاس که فرستاده‌ی رسول‌خدا(ج) را به چیزی توفیق داد که رسول‌خدا(ج) را راضی و خرسند می‌کند».[22]

همچنین دراحادیث زیادی که تواتر معنوی دارند، به وجوب عمل به سنتهای رسول‌خدا(ص) تأکید شده است. یکی ازآن احادیث، روایتی است که حاکم و ابن عبدالبر از کثیر بن عبدالله بن عمرو بن عوف از پدرش و او ازجدش روایت نموده که رسول‌خدا(ص) فرموده است: (تركت فيكم أمرين لن تضلوا ما تمسكتم بهما كتاب الله و سنتي) یعنی: «درمیان شما دو چیز بجای گذاشتم؛ تا زمانی که به آن تمسک بجویید، گمراه نمی‌شوید: کتاب خدا و سنت من».

بیهقی به نقل از ابوهریره، و بخاری و حاکم نیز به نقل ازابوهریره (رض) از رسول‌خدا(ص) روایت نموده‌اند که: «همه‌ی امتیان من، وارد بهشت می‌شوند، مگر کسی که امتناع ورزد». گفتند: ای رسول‌خدا! چه کسی امتناع می‌ورزد؟ فرمود: «کسی که از من پیروی کند، وارد بهشت می‌شود و کسی که از من نافرمانی کند، در حقیقت امتناع ورزیده است».

ابوعبدالله حاکم از ابن‌عباس نقل می‌کند که رسول‌خدا(ص) درخطبه‌ی حجه الوداع فرمود: «شیطان از اینکه در سرزمین شما پرستش شود، ناامید شده است. اما در مسایلی که شما، آن‌ها را ناچیز می‌شمارید، شیطان راضی شده است که از وی اطاعت شود. پس مواظب باشید. من، چیزی بین شما گذاشته‌ام که اگر به آن تمسک جویید، هرگزگمراه نمی‌شوید: کتاب الله و سنّت رسول الله».

ابن عبدالبر به‌نقل از عرباض بن ساریه روایت نموده است که رسول‌خدا(ص) نماز صبح را خواند، سپس ما را موعظه‌ای نمود که اشک چشم‌ها سرازیر شد و قلب‌ها تکان خورد. شخصی گفت: ای رسول‌خدا! گویا آخرین خطبه‌ی شما است؟! پس ما را سفارش کنید. فرمود: «بشنوید و اطاعت نمایید؛ اگرچه غلامی حبشی، امیرتان باشد. زیرا هر کس از شما که درآینده زنده باشد، شاهد اختلافات زیادی خواهد بود. پس سنت من و سنت خلفای راشدین را بر خود لازم بگیرید و با چنگ و دندان (و بطور کامل و بدون سستی) به سنت من و خلفا، متمسک شوید و از بدعت‌ها و مسایل نوپدیدار پرهیز نمایید؛ زیرا هر بدعتی، گمراهی است».[23]

به همین دلیل نیز صحابه (رض) به تبلیغ سنت همت گماشتند؛ چراکه سنت، نزد آن‌ها امانتی بود که باید آن را به نسل‌های آینده منتقل می‌نمودند. رسول‌خدا(ص) نیز حاضران را به تبلیغ علم به نسل‌های آینده سفارش نمود. چنانچه فرمود: (رحم الله امرءاً سمع مقالتي فأداها كما سمعها و رب مبلغ أوعي من سامع)[24] یعنی: «خداوند رحمت نماید شخصی را که سخن مرا شنید وآن را چنانچه شنیده بود، به دیگران رساند و چه بسا کسی که مطلب، به او ابلاغ می‌گردد، بهتر از شنونده، مطلب را دریابد».

 

صحابه و کیفیت فراگیری سنت‌های رسول‌خدا:

پیامبر(ص) در جمع یارانش حضور داشت و بین او و صحابه (رض) هیچ فاصله‌ای وجود نداشت. رسول اکرم(ص) در مسجد، بازار، خانه، سفر و حضر با آن‌ها بود و افعال و اقوال آن حضرت(ص) کانون توجه صحابه بود؛ بدین‌سان رسول‌خدا(ص) از ‎آن زمان که خداوند، صحابه را به وسیله‌ی او هدایت نمود و از گمراهی و تاریکی به سوی هدایت و نور، رهنمون شد، محور زندگی دینی و دنیوی آنان شد.

علاقه‌ی صحابه به فراگیری اعمال و اقوال پیامبر(ص) به درجه‌ای رسیده بود که برخی از آنان، حضور در مجلس ایشان را به صورت متناوب و پیاپی بر خود لازم کرده بودند. چنانکه بخاری از عمر (رض) با سندی متصل چنین روایت می‌کند: من و همسایه‌ای که از انصار داشتم در جمع بنی‌امیه بن زید در قسمت شمال مدینه زندگی می‌کردیم. ما حضور در مجلس رسول‌خدا(ص) را بین خود تقسیم کرده بودیم. یک روز او، در مجلس پیامبر(ص) حاضر می‌شد و یک روز من، حاضر می‌شدم و بدین ترتیب اخبار و درس‌های مجلس رسول‌خدا(ص) را به یکدیگر می‌گفتیم.

این عملکرد صحابه، بیانگر آنست که دید صحابه، به رسول‌خدا(ص) دیدی همراه با طلب و حسن اتباع بوده است. زیرا برای آن‌ها ثابت شده بود که فرمانبرداری و پیروی از آن حضرت(ص) واجب است. به همین دلیل بود که قبایل دوردست، برخی از افرادشان را خدمت رسول‌الله(ص) می‌فرستادند تا آن‌ها، احکام اسلام را از زبان پیامبر(ص) فرا بگیرند و معلم‌وار به سوی قوم و قبیله‌ی خود بازگردند.

چه بسا اتفاق می‌افتاد که یک صحابی، مسافتی طولانی را صرفاً به خاطر پرس و جو درباره‌ی یک حکم شرعی می‌پیمود وسپس به خانه و کاشانه‌ی خود باز می‌گشت. چنانکه بخاری روایت می‌کند: زنی به عقبه بن حارث خبر داد که هم عقبه و هم همسر او را شیرداده است. عقبه فوراً از مکه رهسپار مدینه شد و حکم شرعی این مسأله را از رسول‌خدا(ص) پرسید. پیامبر(ص) فرمود: (كيف و قد قيل) یعنی: «چگونه می‌خواهی با او زندگی کنی حالا که چنین سخنی به میان آمده است؟» عقبه از زنش جدا شد و آن زن، با شخص دیگری ازدواج نمود.

صحابه معمولاً مسایل مربوط به زندگی زناشویی را از ازواج مطهرات سؤال می‌کردند؛ زیرا می‌دانستند که کسی همچون زنان پیامبر(ص) از زندگی خصوصی ایشان اطلاعی ندارد. چنانچه پیشتر این روایت را ذکر نمودیم که یک صحابی، همسرش را برای پرس و جو در مورد حکم بوسه‌ گرفتن روزه‌دار از همسرش، نزد ازواج مطهرات فرستاد و ام‌سلمه در پاسخش گفت: پیامبر(ص) در حال روزه چنین عملی را انجام می‌داد.

همچنین خود زنان نیز خدمت ازواج مطهرات می‌رفتند و یا حتی بطور مستقیم پاره‌ای از مسایل ویژه‌ی بانوان را از رسول‌خدا(ص) سؤال می‌کردند و اگر چنانچه حکم شرعی بگونه‌ای بود که رسول‌خدا‌(ص) به‌صراحت نمی‌توانست به زنان پاسخ دهد، به برخی از همسرانش دستور می‌داد تا آن‌ها را تفهیم نمایند.

باری زنی خدمت رسول‌خدا(ص) آمد و درمورد طهارت زن از حیض سؤال نمود. پیامبر(ص) فرمود: «نخست با پارچه‌ای تمیز و خوشبو، خود را پاک کن». آن زن گفت: چگونه؟ پیامبر(ص) دوباره همان سخن را تکرار کرد. آن زن متوجه منظور پیامبر(ص) نشد. آنگاه رسول‌خدا(ص) به عائشه دستور داد تا وی را تفهیم نماید. عائشه، آن زن را به گوشه‌ای برد و منظور رسول اکرم(ص) را به او تفهیم کرد.[25]

طبعاً صحابه در باب آگاهی از اقوال و احوال رسول‌خدا(ص) در یک سطح نبودند. بعضی از آن‌ها شهرنشین بودند و برخی هم بیایان‌نشین؛ عده‌ای بازرگان بودند و برخی نیز کارگر و کشاورز بودند و یا شغل‌های دیگری داشتند. عده‌ای از صحابه نیز فقط به عبادت و همراهی با رسول‌الله(ص) مشغول بودند. برخی در مدینه سکونت داشتند و بعضی هم بیرون مدینه زندگی می‌کردند. روش آموزشی رسول‌خدا(ص) به سبک کنونی نبود که در اوقات معینی کلاس عمومی برگزار نماید؛ بلکه چنین جلساتی به‌ندرت برگزار می‌شد، مگر خطبه‌های جمعه و عیدین.

بخاری از ابن‌مسعود (رض) روایت می‌کند که پیامبر(ص) برای هدایت و ارشاد ما، هر چند روز یک بار را در نظر می‌گرفت تا دچار خستگی و دلسردی نشویم.

از اینجاست که مسروق، در مورد یاران رسول‌خدا، می‌گوید: من با آن‌ها نشستم و آنان را مانند «غدیر» (محل تجمع آب) یافتم. غدیر یا برکه‌ی آب، انواع مختلفی دارد: برخی از برکه‌ها یک نفر را سیراب می‌کند و برخی دونفر؛ پاره‌ای از برکه‌ها نیز ده نفر و یا صد نفر و برخی هم تمام اهل زمین را سیراب می‌نماید. طبعاً آن دسته از یاران پیامبر(ص) که جزو پشگامان اسلام‌اند، مانند: خلفای راشدین و عبدالله بن مسعود و یا کسانی که بیش از دیگران همراه و همنشین پیامبر(ص) بوده‌اند، مانند: ابوهریرة و عبدالله بن عمرو بن عاص و... از نظر علمی بر دیگران پیشی گرفته‌اند.

ادامه دارد...