رویدادهای خونبار در فلسطین حالا دوباره خاورمیانه را به صدر خبرهای رسانهای آورده است. اینكه موضع دولتها در برابر درگیریهای اخیر فلسطین چه بوده و چه واكنشهایی نشان میدهند، مساله این نوشتار نیست، چه آنكه دولتها به فراخور سیاستهای داخلی و خارجیشان و مناسبات بینالمللی گاهی از سازمان آزادیبخش فلسطین و تشكیلات خودگردان، گاهی از حماس، گاهی از جهاد اسلامی، گاهی از حزبالله، گاهی از صلح، گاهی از جنگ، گاهی از اسراییل و گاهی از فلسطین دفاع كردهاند؛ گاهی با سران اسراییل جام عادیسازی روابط مینوشند و گاهی خط و نشان میكشند و از حق مردم فلسطین حرف میزنند. همه اینها برای آن است كه شاید دولتهای دیگر، خودشان فراموش میكنند بر چه تاریخ خونباری پا گذاشتهاند. اما مساله فلسطین دیگر مثل تاریخ گذشته سرزمینهای آنها، فقط روایتی در كتابها نخواهد بود؛ در فلسطین تاریخ خونبار تنها رد خون نیست، همین امروز هم جوی خون جاری است؛ چراكه همهچیز به سالهایی بازمیگردد كه بازماندگانش هنوز زنده هستند و میتوانند روایت كنند، از جنگ ۱۹۴۸، از جنگ شش روزه ۱۹۶۷، از انتفاضه اول و از انتفاضه دوم و از تمام این سالها كه بر آن سرزمین گذشته است. البته كه تاریخ اكثر دولتها نیز بر مدار خون گذشته؛ تری ایگلتون هم در كتاب پرسشهایی از ماركس تایید میكند كه اكثر دولتهای سیاسی از طریق انقلاب، تصرف، اشغال، غصب یا در مورد جوامعی مثل ایالاتمتحده، قلع و قمع بومیان، قوام یافتند. با این حال ایگلتون معتقد است دولتهایی موفقند كه توانستهاند این تاریخ خونبار را از لوح ذهن شهروندان خویش بزدایند. اسراییل كه خاستگاههای ظالمانهشان متاخرتر از آن است كه از یادها برود، همواره در معرض زد و خوردهای سیاسیاند. اما حالا برای ما مردم دنیا، فارغ از دولتها و حكومتها و سازمانهای بینالمللی شاید این سوال كلیدی باشد كه چه چیز در حال رخ دادن است و چرا همه چیز اینگونه پیش میرود؟ آیا باید از خشونتها دفاع كرد یا هر نوع خشونتی محكوم است؟ آیا خشونت مشروع و غیرمشروع داریم؟ شاید بعضی از این سوالات، گمراهكننده و انحرافی باشد؛ همان چیزی كه امروز در رسانهها، افكار عمومی را به سمت آن سوق میدهند تا نگاهها دیگر به ریشههای بحران و چرایی آن معطوف نشود. البته كه نمیتوان برای نگاه كردن به دنیا، ابتدا مشخص نكرد كه كجا ایستادهایم. احتمالا موضع پیشفرض برای نگاهی انسانی باید در درجه نخست آن باشد كه فارغ از آنكه به كدام سمتِ درگیری حق میدهیم، از یك اصل عدول نكنیم: كشتن و جنایت علیه مردم غیرنظامی و كودكان همواره محكوم است. اما بعد از آن باید به ریشههای رویدادها نیز نظر بیفكنیم تا موضعی كمتر عجولانه و احساسی گرفته باشیم. افكار عمومی جهانی متاثر از جریانهای بزرگ رسانهای و گاه با اتكا به بعضی خبرها و تصاویر جعلی -و البته بخشی هم بر واقعیتهای غمانگیز و انكارناپذیر- موجی از نفرتپراكنی علیه نیروهای فلسطینی به راه انداختهاند. اینكه عملكرد حماس مورد نقد است و اینكه چقدر مردم فلسطین را نمایندگی میكند، بحث دیگری است اما نباید فراموش كرد كه چه سیری از تاریخ، اساس میل به مبارزه خشونتآمیز را تشدید و گاه اجتنابناپذیر كرده است. براساس مستنداتی كه اریكا چنووت و ماریا جی. استفان در كتاب «جنبشهای مدنی» ارایه كردهاند، بعد از جنگ شش روزه، بیش از هزار و چهارصد دستور نظامی در سرزمینهای اشغالی اجرایی شد كه تقریبا تمام جنبههای زندگی فلسطینیان را تحت كنترل درمیآورد. طبق قوانین اِعمالشده از سوی اسراییل در آن زمان «فعالیتهای تروریستی» شامل همهچیز میشد؛ از شعارنویسی و دیوارنویسی تا خواندن آوازهای ملی و نشان دادن علامت پیروزی، اهتزاز پرچم فلسطین، سنگپراكنی، سوزاندن لاستیك، تظاهرات و تشكیل اجتماعات سیاسی، همگی به عنوان فعالیت تروریستی شناخته میشد. مقامهای اسراییلی نزدیك نیم میلیون فلسطینی را به همین دلایل بازداشت كردند. شاید بدون نیاز به تحلیلهای این كتاب هم، بتوان درك كرد كه چگونه حكومتهای نامشروع، سعی میكنند با تنگ كردن و محدود كردن دایره هر اقدام اعتراضی و مدنی، امكانهای مبارزه خشونتپرهیز را سلب كنند تا جنبشهای مدنی، ناگزیر به سمت خشونت سوق داده شوند و این خشونت از سمت مبارزان، توجیه مناسبی برای سركوبهای خونبار توسط همان حكومتهای نامشروع باشد. این فرمول به نوعی تكراری در اكثر جوامع تحت سلطه حكومتهای نامشروع اجرا میشود و مثالهای متعددی برای همه ما مردم در ذهنهایمان روشن است. با این حال اریكا چنووت و ماریا جی. استفان در تایید چنین نظری كه برای ما بسیار ملموس است، یادآور میشوند كه مشاركت تودهای و مردمی كه مشخصه یك سال و نیمِ آغازین انتفاضه اول بود (و مشاركت خود اسراییلیها را نیز به همراه داشت) نتیجه اتكای سرسختانه و فراگیر مردم فلسطین به تاكتیكهای مدنی بود و این شكل متفاوت از مقاومت توانست، دستكم برای هجده ماه، در تحت فشار گذاشتن اسراییل و ایالاتمتحده برای اعطای برخی امتیازات و تن دادن به توافقات موثر باشد. در انتفاضه اول كه از سال ۱۹۸۷ شروع شد چیزی اساسا متفاوت و ویژه وجود داشت كه درنهایت این مبارزات را به شیوهای نیرومندتر و موثرتر از مقاومت تبدیل كرد و سركوب آن را برای اسراییل دشوارتر از گذشته كرد و نیز به فلسطینیان اجازه داد از جنبه اخلاقی و استراتژیك دست بالا را در مبارزات داشته باشند، بهطوری كه در انتفاضه اول، حتی امریكا نیز دو بار در شورای امنیت علیه اسراییل رای داد. در سال ۱۹۸۸ بیش از پانصد نیروی ذخیره ارتش اسراییل طوماری را امضا كردند و از خدمت در سرزمینهای اشغالی انصراف دادند. اما اكنون چه؟ در میان تمام این تحلیلها و جهتگیریها، یك واقعیت دردناك جاری است: «مردم بیپناه دوباره در حال كشته شدن هستند»؛ این تنها واقعیتی است كه ما فارغ از دعواهای دولتها، باید در برابر آن موضع بگیریم.
نظرات