سفر اخير دکتر روحاني به تاجيکستان براي شرکت در اجلاس شانگهاي، افزون بر محورهاي اقتصادي و سياسي، برکات و تبعات فرهنگي مهمي هم داشت. رئيس جمهوري با حضور در آکادمي علوم تاجيکستان ضمن اشاره به ضرورت احياي حوزه تمدني زبان فارسي و استفاده از ظرفيت هاي آن، منشور فرهنگي و اعتقادي خود در عبور از ظاهرگرايي و افراطي گري را نيز تبيين کرد. در اين سخنراني تاريخي، روحاني شرايط تکوين نگرش هاي تندروانه را برشمرد و مهم ترين وجوه تمايز فرهنگي ميان افراط گرايان عقيدتي با اعتدال گرايي ذاتي ايراني و اسلامي را توضيح داد. ايران به اعتبار اهميت اين سخنراني، متن کامل آن را منتشر مي کند. ايرانيان چون در ميان تاجيکان سخن مي گويند، گويي در خانه خويش سخن مي گويند. تاجيکستان به عنوان يک دولت مستقل پاره تن تمدن و فرهنگ ايران است و ايران فرهنگي بسي فراخ تر از ايران سياسي است. ايران فرهنگي يک معناي تاريخي دارد که مرز آن نه حصارها و سيم هاي خاردار نظامي که ابيات و مصراع هاي زبان فارسي است يعني هر کس که به زبان فارسي سخن بگويد و زبان حافظ، سعدي، رودکي، فردوسي و مولوي را بفهمد، شهروند افتخاري ايران محسوب مي شود و فرق نمي کند که تبعه کدام دولت باشد؛ چه تاجيکستان، چه افغانستان چه ايران. اينکه پارسي را چه بنامد، آن را زبان تاجيکي يا دري يا فارسي بخواند؛ هر آشناي زبان فارسي، ايراني است هر چند که هر ايراني فارسي زبان نيست و در جهان فرهنگ و تمدن ايراني زبان هاي گوناگوني از آذري، ترکي و کردي وجود دارد اما حتي آنان نيز به زيبايي و شيريني زبان فارسي آگاهند چنان که مولوي در قونيه قديم و ترکيه جديد به پارسي شعر مي گفت ولي در عين حال نفوذش در سياست و زندگي ترکان مشهود است و همچنان درباره گورکانيان هندوستان در دوره افول شعر فارسي در ايران ميزبان شاعران پارسي و حاميان سبک هندي بودند و امروز نقش زبان پارسي در فرهنگ و زندگي اهالي شبه قاره از پاکستان تا مردمان هندوستان مشهود است. چه سرود ملي پاکستان که به زبان فارسي است و چه زبان رسمي آنکه اردويي، آکنده از کلمات فارسي است و چه پارسيان هند که در رشد و توسعه اين کشور نقش مهمي داشته اند. زبان فارسي اما فقط قصيده، غزل، ترانه و ترنم نيست بلکه زبان فارسي يک عامل مهم حيات سياسي و اجتماعي مردم ما در اين منطقه از جهان است و سخنوران فارسي زبان هم فقط ناظم کلمات زيبا نبوده اند. گفته اند که شعر حکمت است و سياست هم اوج حکمت است چون سياست نه به معناي فن اقتدارگرايي که به معناي علم تدبير و نماد اعتدال و دولت عقل باشد، اتمام حکمت است. اين تعريف از سياست در حکمت ايراني و اسلامي بي سابقه نيست و حکماي ما از قديم سياست را علم تدبير مي دانستند و سياستمدار را مردم حکيم؛ نهاد وزارت در ادب و فرهنگ پارسي نهاد حکمت بوده نه زور و قهر حتي اگر سلاطين نماد قهر و غلبه بودند. و به مدد علم و عقل و اعتدال آنان بوده که در سياست کهن جايي براي عدالت مانده بود. در همين جهان اسلام گرچه خلافت به سلاطين اموي و عباسي رسيد که به شمشير سربازان و تدبير پارسيان، خلافت آنان استوار بود پارسيان در آن دوران نماد عقل و تدبير و سياست بودند. آنان از هر نوع افراط و تفريط برحذر بودند و اگر با شاهان و خلفاي وقت همکاري مي کردند براي حفظ عقل و مصلحت بود. اين چنين بود که تمدن اسلامي قرن ها دوام يافت، نصيحت الملوکها نوشته شد و سياستنامه ها تدوين شد؛ همه بر پايه عقل و خردي که اسلام توصيه کرده بود. اين چه رازي در زبان پارسي است که پارسيان را به جاي سپهسالاري به سوي ديوان و دولت عقل رهنمون مي کرد؟ عامل اول ادب پارسي، ادب «رواداري» است، سال هاست که از زبان حافظ مي خوانيم که «آسايش دوگيتي تفسير اين دو حرف است، با دوستان مروت با دشمنان مدارا» و اين سخن قبل از پديدار شدن جان لاک و ژان ژاک روسو بيان شده است. اين جوهر انديشه سياسي ايراني - اسلامي است که در اوج استبداد حاکم بر فارس آن روز بيان شده است. دوم؛ ادب پارسي، ادب نوعدوستي است، قرن هاست که از زبان سعدي مي خوانيم که «بني آدم اعضاي يک پيکرند که در آفرينش ز يک گوهرند» و اين سخن قبل از پديدار شدن تفکرات اومانيستي غرب بيان شده است؛ اين جوهر انديشه سياسي، ايراني و اسلامي است که در اوج تعصبات مذهبي و قومي زمانه بيان شده است. سوم، ادب پارسي ادب معناگرايي است. هر لفظ را داراي معنايي و هر ظاهري را داراي باطني مي داند که مهمتر از ظاهر آن است و همه ما قصه شبان و موسي اثر مولوي را به ياد داريم که «هيچ آداب و ترتيبي مجو/هرآنچه مي خواهد دل تنگت بگو». اين جوهره عرفان فارسي است. عرفان اسلامي و ايراني که زبان بيانش فارسي است در درجه اول بر نفي ظاهر گرايي و اصالت معناگرايي تاکيد کرده است. اکنون با اين سه اصل و سه ضلع چگونه مي توان پديدار شدن افراط گرايي و بنيادگرايي ديني را توضيح داد؟ آنان که به نام جهاد دروغين، داعش و طالبان دم از احياي خلافت و امارت و دولت اسلامي مي زنند در درجه اول با اين فرهنگ اسلامي و انساني مي جنگند. اعتدال ستيزي و ايراني ستيزي آنان – ايران فرهنگي نه ايران سياسي – به معناي علت فاصله آنان با «رواداري و آزادانديشي» حافظ ها، «انساندوستي و نوع پروري» سعدي ها و «معناگرايي و سطحي ستيزي» مولوي هاست. آنان اين مفاهيم بلند را که از عمق فرهنگ و معارف اسلامي برخاسته اند قبول ندارند؛ آنان فرهنگ اسلامي را قبول ندارند و به نام اسلام با اسلام مي جنگند. آنان فکر مي کنند بايد با پيراستن اسلام از اين فرهنگ به حقيقت اسلام برسند غافل از اينکه آنچه از تلاش آنان مي ماند يک آيين خشک و جامد و راکد است که با روح دين محمد(ص) بيگانه است و اين ريشه افراطي گري است. ما در پناه دين اسلام و فرهنگ اسلام در پناه حضرت محمد(ص) و به مدد مولوي ها، سعدي ها، حافظ ها، ابن عربي ها و ابن سيناها سال ها در کنار هم زندگي کرديم؛ شيعه و سني، از مذهب اهل بيت و اهل سنت، ازبخارا تا قرطبه، از لاهور تا استانبول، از قم تا قاهره، از مشهد تا طرابلس. هيچ کس نپرسيد مولوي يا سعدي يا حافظ يا فردوسي شيعه است يا سني؟ اکنون سال ها و قرن هاست که در ايران شيعه ها از مولوي مي خوانند و مي آموزند و حتي فقيهان بزرگ ما مانند امام خميني(ره) از او به نيکي ياد مي کنند، همچنان که فردوسي شيعه در سرزمين سني شما محبوب است. حال چه شده که يک گروه افراطي در شرق و غرب ما به نام احياي خلافت اسلامي، شيعه کشي مي کنند و علماي سني را به جرم عدم بيعت مي کشند. بايد در عقل و در نيت اينان شک کرد، آنان که دشمن فرهنگ اسلامي اند نمي توانند دوست شريعت اسلامي باشند، شريعت در بستر فرهنگ اسلامي شکل گرفته است و شريعت اسلامي يک الگوي صرفاً آسماني و لاهوتي نيست که به کار زمين نيايد. خدا دين را براي اداره دنيا ساخته است نه براي نفي دنيا؛ فرهنگ اسلامي فرزند دين اسلامي است که به طلب علم و حجيت عقل تاکيد کرده است. خود پيامبر(ص) بارها سنت هاي درست قبل از اسلام را امضا کرد و در مواردي آنان را اصلاح کرد و ارتقا داد. اسلام يک دين و دعوت جهاني با ميراث هاي پارسي، عربي، ترکي، هندي و کردي است. اسلام يک ايدئولوژي بسته و مذهب افراطي و فرقه تکفيري نيست. از اسلام تکفير درنمي آيد. اسلام و قرآن حتي در حق کافراني که اهل ظلم نباشند مي گويد «لکم دينکم ولي دين». اسلامي که حقوق کافران را رعايت مي کند چگونه مي تواند کارخانه کافرسازي و کافرکشي راه بيندازد؟ آنان که بر جاي مدارا تعصب مي نشانند، آنان که براي انسان ارزشي قائل نيستند و فقط عقيده آدم ها برايشان مهم است، آنان که ظاهرگرايند و از باطن بي خبر و بلکه باطن را انکار مي کنند افراطي اند. راه مبارزه با افراطي گري روشن است و راه آن احياي فرهنگ اسلامي با همه ارزش ها و آثار ادبي، هنري، فلسفي و علمي آن است. اين نه فقط يک دغدغه فرهنگي بلکه يک برنامه سياسي و اجتماعي است، البته نبايد در گذشته بمانيم بلکه بايد در آن اجتهاد و ابتکار و نوآوري کنيم اما به تکثر تاريخ خود بازگرديم و از تعصب و تکفير و تحريم عقل و علم پرهيز کنيم. چه جايي بهتر از قلمرو بزرگ زبان و ادب فارسي چه ايران چه تاجيکستان. دشمنان اعتدال فرهنگ و تمدن ما را نشانه گرفته اند پس چاره کار روشن است، احياي فرهنگ رواداري، فرهنگ نوعدوستي، فرهنگ معنا محوري و پرهيز از ظاهرگرايي از قبيله گرايي و عصبيت محوري. فرهنگي که فرزند اسلام است و زبانش زبان من و شماست، زبان پارسي همچون عامل اتحاد و آزادي سياسي و زبان صلح و دوستي است. اما در بخش پاياني مي خواهم بگويم امروز در منطقه اي زندگي مي کنيم که فرهنگ، اقتصاد و مسائل مهم اجتماعي، سياسي و امنيتي همه ما به هم گره بخورد، اگر ايران به فکر توسعه و امنيت خود باشد و تاجيکستان نيز در فکر توسعه و امنيت خود باشد، هيچ کدام به اهداف خود نمي رسند. در دنياي امروز امنيت همه ما به هم گره خورده است و توسعه اقتصادي ما نيز به هم گره خورده است و براي پيشرفت در تمدن بلند اسلامي در اين منطقه بايد در کنار هم و با هم به کمک بشتابيم. جمهوري اسلامي ايران خوشحال و خرسند است که نخستين کشور بود که استقلال مردم تاجيکستان را به رسميت شناخت و از آن روز تا امروز هر روز بهتر از ديروز براي کمک به مردم عزيز، همزبان، هم دين و هم فرهنگ خود تلاش کرده و خواهد کرد. در عرصه علم و فناوري، در تمام زمينه ها آماده توسعه همکاري ها هستيم و شما مي دانيد در جمهوري اسلامي ايران نه تنها پيشرفت بلندي در علوم انساني، اقتصاد، سياست، حقوق و علوم اجتماعي تحقق يافته است بلکه در زمينه نانو، بيوتکنولوژي، آي تي، هوا- فضا و هسته اي مي بينيم که کشور ما در رديف ۱۷، ۱۸ و ۱۹ جهاني و رديف اول منطقه اي قرار دارد. ايران با کمال سخاوت کاملاً آماده است در همه زمينه هاي علمي و فناوري با دوستان و همسايگان بويژه با کشور هم زبان و هم تمدن، يار و دوست ديرين تاجيکستان همکاري کند. ما بخش هاي يک ساختمان بلند تمدني هستيم که بخشي از اين ساختمان را ايران مي ناميم و بخشي ديگر را تاجيکستان و افغانستان لقب مي دهيم و حتي در بخش بزرگي از شبه قاره هند و در بخشي از آسياي مرکزي ما تمدن واحد را از گذشته مي يابيم و مي بينيم. امروز کاملاً آماده ايم تا در همه زمينه هاي فرهنگي، اقتصادي، گردشگري، سياسي و امنيتي در کنار ملت بزرگ و عزيز تاجيکستان باشيم و خواهيم بود. □ روزنامه ايران، شماره 5746 به تاريخ 26/6/93، صفحه 18 (مقالات)