تعبیر قلب سلیم در دو جای قرآن بکار رفته است. در سوره‌ی مبارکه‌ی شعرا آیه ۸۹ و در سوره‌ی صافات آیه‌ی ٨٤ و هر دو در رابطه با سیدنا ابراهیم -علیه‌السّلام- آنجا که ابراهیم دست به دعا بر می‌دارد و با خدا راز و نیاز آغاز می‌کند که «رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ ﴿٨٣﴾ وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ ﴿٨٧﴾ يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَابَنُونَ ﴿٨٨﴾ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»﴿٨٩﴾

و در صافّات نیز آمده است که: «إذ جاء ربَّهُ بقلبٍ سلیم»

تنها سرمایه‌ای که در دنیا و آخرت به صاحب خود شخصیت می‌بخشد، ارزشمندی و بقا دارد، باعث افزایش ایمان است و در مسیر بندگی به او شادابی و نشاط می‌دهد «قلب سلیم» است. خداوند با قوّی‌ترین صیغه‌ی حصر می‌فرماید که روز قیامت، روزی است که نه مال و نه فرزند و اولاد، نفعی به صاحبش نمی رساند جز آن کسی که با قلبی سلیم به حضور خداوند شرفیاب شود:

«إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» 

این در وصف سیّدنا ابراهیم است که کمابیش با داستانش آشنا هستیم.  در سوره صافات پس از قیامش علیه بت ها هم در ابتدا و هم در میانه و هم در پایان می‌فرماید: « إذ جاء ربَّهُ بقلبٍ سلیم»

ابراهیم با قلبی سالم به سوی پروردگارش رفت. این خلاصه‌ی مفهوم دعا بود. امّا قلب سلیم چگونه قلبی است، چه ویژگی‌هایی دارد و چه موانعی بر سر راه برخورداری انسان از قلب سلیم وجود دارد؟

قلب سلیم آینه‌ی تمام نمای جمال و جلال خداوند است. قلبی است که مملوّ از رغبت و رهبت و رجاء و خوف است. «رجاء» در خصوص «اکرام و جمال خداوند»، و «خوف و رهبت» در رابطه با «جلال او.» در یک کلمه می‌توان گفت که «قلب سلیم، قلب متّقین است» چرا که در آیه‌‌ی 90 سوره شعرا که می‌فرماید:

«يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ ﴿٨٨﴾ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّـهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ﴿٨٩﴾

بلافاصله می‌فرماید:

«وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ ﴿٩٠﴾»یعنی با وجود قلب سلیم، در حقیقت صاحبان این قلب، خود به بهشت نمی‌روند، بلکه این «بهشت است که مشتاق در بر‌گرفتن آنها می‌شود». و «أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ» یعنی بهشت به آنها نزدیک کرده می‌شود. یعنی عملکرد اصحاب قلب سلیم سازنده‌ی بهشت آنهاست. یعنی می‌توان گفت که قلب سلیم آفریننده‌ی بهشت برای متّقیان است.

در خصوص قلب سلیم نکات فراوانی گفته شده، که می‌توان آنرا این‌گونه خلاصه کرد که قلب، به این دلیل قلب گفته می‌شود که از حرکت باز نمی‌ایستد و مرتب در حال حرکت و جوشش و افروختگی است تا به پختگی برسد و بدین خاطر به مرکز و مغز هر چیزی، قلب هم گفته می‌شود. هدف ما در این‌جا ورود به تعاریف قلب و مصطلحات مرتبط با آن نیست؛ زیرا این خود مجال دیگری می‌طلبد و در علم تفسیر بدان پرداخته می‌شود. اینجا می‌خواهیم تعریفی واضح و مختصر از قلب سلیم داشته باشیم، تا بتوانیم خودمان را در مقام برخورداری از این قلب قرار دهیم و ببینیم آیا قلب ما قلبی سلیم است؟ قلبی که مرکز ادراکات و احساسات شناخته می‌شود. برای تفکیک آن، گاهی قلب به معنای «عقل» هم بکار رفته و لذا می‌توان گفت که هر انسان عقلی دارد و قلبی و به تعبیر روانتر سری دارد و دلی. این سر و دل در حقیقت باید با همدیگر به سامان برسند و به آن توازن و تعادلی دست یابند که بتوانند انسان را به سامان برسانند.

در آیه‌ی ۸۵ سوره صافّات باز هم در وصف سیّدنا ابراهیم -علیه‌السّلام- آمده است که ابراهیم با قلبی سلیم به سوی خدا رفت:

«إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» 

در بسیاری از کتاب‌های اهل دل و اهل سلوک، تعاریفی برای قلب سلیم آمده است که تا حدودی گویای مطلب است. گفته شده که قلب سلیم قلبی است که از رذایل اخلاقی مانند بخل، حسد، کینه و جمیع صفات و خصائصی که سلامت قلب را به مخاطره می‌اندازد خالی باشد، قلبی که از هر ناسلامتی و آفاتی سالم است. امّا این تعریف قدری کلّی است و لازم است مقداری «کاربردی و عملیاتی» شود تا بتوان خود را با محک آن مورد «ارزشیابی» قرار داد. 

در تعریف بسیاری دیگر از پیشینیان و پسینیان اهل سلوک، هر انسانی «سری دارد و دلی،» سر بیماری‌های خاصّ خودش را دارد که او را از سلامت خارج می‌کند. وقتی به کسی گفته می‌شود سرت سلامت، این سلامتی نظر به بعد مادّی و فیزیکی آن دارد، که از این جهت همه‌ی ما کم و بیش از سلامتی آن آگاهی داریم. امّا این‌جا با بُعد غیرمادّی سر و دل سر و کار داریم. سرِ سلامت، یعنی سری که افکار پریشان و اوهام و خرافات ندارد. سر سلامت، یعنی سری که پر از افکار مثبت و ایجابی است. سری که دارای ایده‌ها و برنامه‌ها برای امروز و فردا است. از گذشته درسها و عبرتهای خود را می‌آموزد. امام ابن قیّم - رحمه‌الله - و برخی دیگر از بزرگان پیش و پس از ایشان گفته‌اند: انسان در مسیر رشد و کمال و رسیدن به قلب سلیم با مجموعه‌ای از آفتهای فکری در حوزه‌ی عقیده و بینش و مجموعه‌ای از آفت‌های مختلف در حوزه‌ی منش و رفتار روبروست و اگر بتواند به سلامت این آفت‌های فکری و بینشی و در عین حال سلوکی و رفتاری و مَنِشی را پشت سر بگذارد، به قلب سلیم می‌رسد، که مهم‌ترین و اساسی‌ترین سرمایه‌ی انسان برای رفتن به حضور خداوند و سربلندی و سرفرازی است.

مجموع این آفت‌ها که بر سر انسان هجوم می‌آورند و او را دچار پریشانی در سر می‌کنند و به دل او هجوم می‌آورند و او را دچار دل‌پریشانی می‌کنند، در دو دسته‌ی کلّی خلاصه می‌شوند: «شبهات در سر و شهوات در دل.» شبهات در بینش و شهوات در منش. شبهات در جهان‌بینی و عقیده و باورها و شهوات در روش و سلوک و رفتار و تعاملِ با خود، با خدا، با دیگران و با طبیعت. تسلیم شبهات شدن در سر و فکر و اندیشه، باعث می‌شود که انسان راهش را گم کند و به بیراهه‌های متعدّد برود و هر چه که دارد، از دست بدهد و به تعبیر مولانا:

مایه در بازار این دنیا زر است

مایه آنجا عشق و دو چشم تر است

هر که او بی مایه‌ی بازار رفت

عمر رفت و بازگشت او خام و تفت

لذا هجوم شبهات به سر، انسان را دچار پریشانی فکر و اندیشه می‌گرداند و هجوم شهوات به دل، سبب می‌شود دل انسان گِل شود و فاصله‌ی دل با گِل، یک حرف بیشتر نیست. حفظ و حراست قلب و دل از گِل شدن، مستلزم شناخت دقیق شهواتی است که کنترل عقل را تضعیف می‌کند و بدان جایی می‌رسد که شهوات امیر و فرمانده‌ی انسان می‌گردند. لذا در این باب لازم است قدری شبهات و شهوات را بازبینی کنیم و به تعریف دقیق آن برسیم، راه‌های مواجهه با شبهات و شهوات را دقیقاً بشناسیم و به تعبیر حافظ:

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

دلِ غمدیده و سرِ شوریده. سر شوریده آن سری است که تسلیم شبهات شده و دل غمدیده هم دلی است که تسلیم شهوات شده است. اینجا در تعریف قلب سلیم، به یک جمع‌بندی می‌رسیم و آن اینکه: «قلب سلیم قلبی است که - با آن تعبیری که گفتیم - مرکز ادراکات و احساسات باشد» دلی است که خالی از شبهات در خصوص عقیده و باور و خالی از شهوات در خصوص سلوک و رفتار و عمل باشد. شاید بتوان گفت که این تعریف جامعی است و سایر تعاریف نسبی را پوشش می‌دهد.

با توجّه به تعریف پیش‌گفته در خصوص قلب سلیم که می‌تواند جامع تعاریف دیگر باشد، می‌توان مطلب را بدین گونه جمع بندی نمود که شناسایی شبهات و اقسام آنها درحوزه‌های مختلف فکری، اخلاقی، اجتماعی، فردی و خانوادگی به ما کمک می‌کند که پس از شناخت، رویارویی عالمانه‌ای با آنها داشته باشیم. اگر چه امروز با شیوه‌های گوناگون و از سایت‌های مختلف، شاهد شبهه‌افکنی‌های فراوان و شدید نسبت به باورها و ایمان خود هستیم، امّا نباید از شبهات در حوزه‌ی فکر و باور ترسید و هراسان شد بلکه باید آنها را مورد بحث و بررسی قرار داد و به پاسخ‌های به‌روز برای آن دست یافت تا بتوان سرها را به سلامت به آن آرامش و سامان رساند. 

نکته‌ی دیگر امّا در خصوص دلهاست. تعبیر حافظ را با اصطلاحِ دل غمدیده به یاد بیاورید،«غم در حقیقت نمادی برای تمام نابسامانی‌ها، ناهنجاری‌ها، و عدم اعتدال و توازن‌ها» در حوزه‌های مختلف است. برای مقابله با آن لازم است که انسان حجم و ارتفاع معنویت خود را بالا ببرد و برای ارتقای سطح معنویت فرد و خانواده، باید ارتباط خود را با چهار جهت که در مباحث پیشین اشاره‌ای جزئی بدان شد اصلاح گرداند؛ آن چهار جهت عبارتند از: خدا، خود، دیگران و طبیعت.

تعبیر «اصلاح» یک تعبیر جامع قرآنی است که در فارسی مترادف آن کلمه «سامان» است. اصلاح یعنی سامان بخشیدن و «افساد» یعنی نابسامان نمودن. باید ما هم سرمان سامان یابد و هم دلمان، سامان پیدا کند و این در گروِ شناختن قوّه‌های مختلفی است که ارسطو و بعد از آن غزالی درباره انسان مطرح کرده‌اند و گفته‌اند که انسان مجموعه‌ای از نیروها و قوّه‌ها و توانمندی‌هاست و مهم‌ترین آن نیرو‌ها، «قوّه‌ی شهوت»، «قوّه‌ی غضب» و «قوّه‌ی عقل» است. هرگونه اعتدال و سامان دادن به قوّه‌ی عقلیه انسان را صاحبِ فضیلتِ «حکمت» می‌کند.

اگر حکمت قوّه‌ی شهوت و غضب را مدیریت کند، انسان در رفتار و سلوک به سامان می‌رسد. در نتیجه‌ی به تعادل رسیدن قوّه‌ی شهوت، انسان به «فضیلتِ عفت» می‌رسد و در نتیجه‌ی به تعادل رسیدن قوّه‌ی غضب، صاحبِ فضیلت «شجاعت» می‌شود. توازن و اعتدال در این سه قوّه انسان را به تعادل رسانده و او را از حکمت، عفت و شجاعت، برخوردار می‌کند و اهل عدل و عدالت می‌نماید. این‌جاست که دیگر سلامت قلب و رسیدن به قلب سلیم به عنوان سرمایه‌ی حیات‌بخش انسان، در دنیا و آخرت، تحقّق می‌یابد.

از خداوند می‌خواهیم که سرهایمان را از شوریدگی و دلهایمان را از غم‌دیدگی رهایی بخشد.