مقدّمه 

وقتی که آیه‌ی: َقَالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﴿سوره فرقان آیه 30﴾ را در کنار حال و وضع کنونی مسلمانان و دوری بسیاری از آنان از دستورات قرآن کریم قرار می‌دهیم به حقانیت و ورای زمان و مکان بودن آن پی برده و اقرار می‌کنیم که بحق این کتاب سخن انسان نیست و بری از ناتوانیها و کاستی‌های اوست چرا که بسیاری از پیش‌بینی و پیشگوئی‌های آن یکی پس از دیگری به واقعیت تبدیل شده و از چهره‌ی غبار گرفته اعصار مختلف پرده‌ها بر می‌دارد و در پس هزاران و چه بسا میلیون‌ها سال شکوه و گلایه‌ی آورنده‌ی این کتاب را در کنار «رفیق الأعلی» خویش به ما می‌نمایاند که چه سان از نامهربانی‌ها و نامردی‌های این قوم بستوه آمده است. امروزه هجوم دشمنان اسلام به حدی بالا گرفته و تیرشان را به سوی محکمترین پایه‌های این دین نشانه رفته‌اند که بسیاری از دلسوزان اسلام را وارد نوعی دفاع عجولانه و ناشیانه نموده و برای دفاع از اسلام و باصطلاح بشری کردن آموزه‌های آن بسیاری از اصول خود را دستکاری کرده و ندانسته زمینه را برای سوء استفاده‌ی دیگران مهیا نموده‌اند و غافل از اینکه اینگونه دستکاری و دنیائی کردن اصول ثابت این دین خواست همان دشمنان بوده و برای بی‌اثر کردن اصول اعتقادی مسلمانان از همین دفاعهای ناشیانه استفاده خواهند کرد. از جمله کسانی که به قصد دفاع از اسلام و به نوعی عصری کردن آموزه‌های آن تلاشهای زیادی کرده و به صورت مکتوب و غیر مکتوب سخنان زیادی ایراد نموده‌اند دکتر سروش است که به حق در بسیاری از زمینه‌ها خوب پیش رفته و دفاع خوبی از اسلام نموده است ولی به حکم اینکه ایشان انسان است و هیچ انسانی خالی از اشتباه نیست برخی از گفته‌هایشان خالی از اشکال و نقص نبوده و جای نقد و بررسی دارند. از جمله سخنانی که ایرادشان از کسی مثل دکترسروش بسیار بعید است می‌توان به مصاحبه اخیر ایشان در رابطه با قرآن و پیامبر اشاره نمود که گرچه هدف ایشان دفاع از قرآن و امکان عصری کردن پیامهای آن بوده است ولی دانسته یا ندانسته سخنان ناصوابی بر زبان رانده‌اند که خاطر بسیاری از دینداران را مکدر نموده و واکنشهای تندی به دنبال داشته و زمینه را برای برخوردهای غیر اخلاقی فراهم نموده است. در این نوشتار درحد توان خود به نقد پاره‌ای از آراء دکتر سروش در آن مصاحبه اقدام شده است که امیدوارم اصحاب اندیشه در این وادی به نقدهای عالمانه و متخصصانه پرداخته و ذهن و اندیشه دیگران را از سوء تفاهمات ایجاد شده پاک نمایند.
1. دکترسروش در پاسخ سؤال پرسشگر در رابطه با قرآن می‌گوید:" وحی الهام است" ولی ایشان بدون ارائه‌ی تعریفی از الهام و وحی و بدون توجه به تفاوت ماهوی آنها هر دو را از یک نوع می‌داند در حالی که این دو تفاوت زیادی با همدیگر داشته و نمی‌توان آنها را از یک نوع دانست. ذیلاً به برخی تفاوتهای آنها اشاره می‌گردد:
الف. در پدیده‌ی «وحی» فرستنده( خدا) و حامل( جبرئیل امین) و گیرنده( پیامبر) آن کاملاً تعریف شده و مشخص اند در حالی که در الهام الزامی‌ به معین و مشخص بودن حداقل حامل آن وجود نداشته و آنچه که تحت عنوان الهام معروف است مفهومی بسیار کلی و عام دارد. بطوریکه کلمه ‹‹الهام›› تنها یک بار در قرآن در آیه 8 سوره‌ی مبارکه شمس آمده است (فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا) و مفهوم کلی آن قرار دادن استعداد انجام خیر و شر یا فجور و تقوی در نهاد انسان است که مفهومی بسیار کلی و عام داشته و در آن نحوه‌ی الهام به نفس انسان و حامل آن مشخص نیست در حالی که هنگام معرفی وحی و نزول آن به پیامبر(ص) هر سه عامل آنرا بطور کاملاً مشخص بیان می‌دارد.
ب. در پدیده وحی نوعی التزام به انجام امری وجود داشته و شخص گیرنده قادر به سرپیچی از آن نیست و باید بدون دخل و تصرف اوامر وحی شده را به انجام برساند در حالی که در الهام نوعی اختیار وجود داشته و شخص ملهم در بین انجام یا عدم انجام امری مختار است و می‌تواند الهام رسیده را نادیده گرفته و طبق روال عادی عمل کند.
ج. در پدیده وحی موضوع مشخصی با خصوصیات خاص خود از طریق واسطه‌ای مشخص به شخصی نازل می‌شود و تمام قوالب و خصوصیات آن همان است که به حامل سپرده شده است و او به هیچ وجه قادر نیست در ارسال پیام کوتاهی نموده یا مطلبی به آن اضافه نماید در حالی که در الهام مطلبی به شکل استعاره یا ایجاز به فردی الهام می‌شود و او خود با استعدادی که دارد می‌تواند از استعارات و تشبیهات امر مورد نظر را استنباط نماید بطوریکه یک موضوع می‌تواند به صور مختلف به چند نفر الهام گردد.
د. نهایتاً اینکه پدیده الهام در آموزه‌های دینی اسلام جایگاه مشخص و ثابت‌شده‌ای نداشته و در بسیاری از موارد افراد ذهنیات و تصورات خویش را حمل بر الهامی بودن آنها نموده بدون اینکه سندی محکم در این باره ارائه نموده باشند بطوریکه آنچه برخی افراد الهام می‌نامند برای دیگران موضوعی بسیار عادی بوده و جزو امورات روزمره شان تلقی می‌شود. البته به نظر می‌رسد حمل بر الهامی بودن برخی از پدیده‌ها ریشه در فرهنگ اجتماعی و تربیت خانوادگی افراد داشته باشد چراکه عده‌ی زیادی از مردم بسیاری از ذهنیات خود را دارای منشاء الهامی و غیبی دانسته که علاوه بر عدم ارائه هیچگونه مدرکی در این باره گفته‌هایشان هم سنخیتی با اعتقادات و آموزه‌های اسلامی ندارد. لذا وحی با تعریف و مشخصات خویش را نمی‌توان با پدیده ای نامفهوم و گنگ مثل الهام مقایسه نموده و برای دفاع از وحیانی بودن قرآن کریم آنرا با الهام که به قول دکترسروش در شعرا( متدین و غیر متدین) مشترک است همسنگ دانست.
2. مفهوم تجربه این است که موضوعی برای فردی بصورت سؤال یا فرضیه در آمده و او در حال کنکاش و جستجو برای حل یا پاسخ آنست و از طریق آزمون و خطا به نتایجی می‌رسد که بعد از مدتی امکان دارد نتایج کسب شده هم ناقص بوده و نیاز به تجربه‌ی دیگری باشد. خصوصیت تجربه بگونه ایست که فرد آزمایشگر جهت اثبات فرضیه‌ی خویش مسیرهای زیادی را بصورت تجربی طی کرده و بتدریج به اثبات یا نفی فرضیه خود نزدیک می‌شود. تجربه با این خصوصیات در علوم تجربی و عملی کاملاً ساری و جاری بوده و تمام محققین از این روش برای اثبات فرضیات خود سود می‌جویند و از سوی دیگر این نوع تجربه به شکل بسیار ضعیفتری در علوم روانی و باطنی هم مورد استفاده قرار می‌گیرد اما چون در تجربه نیاز به زمینه و مواد قابل لمس و مشاهده وجود دارد و در علوم روانی و باطنی این اسباب و وسایل نمود قابل ذکری نداشته و عوامل بسیار زیادی نتایج را تحت تأثیر قرار می‌دهند لذا تجربه‌ی این امورات کاری بس سخت و گاهی غیر ممکن است و نهایتاً نتایج بسیار متنوع و مختلفی از یک موضوع کسب خواهد شد و این همان سرّ تنوع در تجارب بشری در علوم باطنی است. اما در پدیده وحی پیامبر قبل از اینکه با پدیده وحی مواجه شود هیچ شناختی از کم و کیف آن نداشته و شاید این موضوع اصلاً برای او سؤال هم نبوده باشد و با توجه به غیر قابل لمس بودن عالم غیب و عدم تجربه‌ی آن شخص پیامبر هیچ وسیله ای برای شناخت و آزمایش نداشته و در صورت عدم کمک فرستنده وحی او با توانائیهای انسانی خود تا آخر عمر هم نخواهد توانست آنرا تعریف نماید لذا آنچه که به او وحی می‌شود از آغاز تا پایان برایش تازگی داشته و تجربه ناشده باقی خواهد ماند و او فقط نقش انتقال آنرا برعهده خواهد داشت و هیچ انتظاری از دیگران هم ندارد که با اسباب مادی به اثبات این موضوع بپردازند و به قول معروف آنرا تجربه نمایند چرا که این موضوع را به هیچ وجه نمی‌توان فقط از طریق آزمون و خطا و تجربه اثبات نمود بلکه امری است که فقط فرستنده از کم و کیف آن خبر تام دارد.
3. شاعران با توجه به استعدادی که دارند گاهی قادرند مشاهدات مردم (عام و خاص) را از زاویه‌ی دیگر نگاه کرده و آنها را به نظم درآورده و با هماهنگ وموزون کردن کلمات نمای خوشایندی به نوشته‌ها و سروده‌های خود بدهند و این تنها هنر شاعران است و به غیر از این کار دیگری انجام نمی‌دهند و اینکه گفته می‌شود به شعرا ‹‹الهام›› می‌شود حرف صحیحی نیست و اصلاً الزامی به الهام بودن گفته‌های شعرا وجود ندارد چرا که اولاً چیز خارق العاده‌ای را کشف نکرده و ثانیاً اثبات این مسئله در توانائی هیچکس نیست و نمی‌توان گفت هر کس شعر می‌گوید حتماً به او الهام می‌گردد و دیگران از الهام بی بهره‌اند. از سوی دیگر الهام اگر از طریق خداوند به برخی از بندگان خاص خویش است و بنده خاص خدا بودن نیازمند در فرمان و امر خداوند بودن است حال این سؤال پیش می‌آید آیا همه شعرا مورد لطف و عنایت خداوند قرار گرفته‌اند که به آنها الهام می‌شود در حالی که در میان شعرا کسانی هستندکه اصلاً به خدا ایمان ندارند.
4. گفته شده که:«شاعر احساس می‌کند که منبعی خارجی به او الهام می‌کند». آیا این سخن دارای سندی محکم است یا به نوعی فرضیه‌ی خود دکترسروش است؟ چرا که تمام شاعران چنین بینشی نداشته و همگی به منبعی خارجی ایمان ندارند و هر آنچه که می‌سرایند از سر زحمت فکر و اندیشه‌ی خود می‌دانند نه از سوی مافوقی بالاتر. پس اولاً نمی‌توان همه شاعران را در این طیف قرار داد و ثانیاً اگر این سخن درست هم باشد شاعران فقط چنین احساسی را دارند و خود در اثبات این احساس کاملاً ناتوانند. ولی پیامبر از دریافت وحی تنها احساس گنگی ندارد بلکه حامل وحی و پیام او را لمس کرده و کلمات را حرف به حرف از او دریافت می‌نماید.
5. استعداد و قریحه به خصلتی گفته می‌شود که بالقوه است و باید بطریقی بالفعل شود. بطوریکه استعداد شعر گوئی شاعر هنوز بالفعل نشده و بصورت احساسی گنگ در او وجود داشته و در صورت تلاش مستمر و وزن و قافیه سازی این احساس را تبدیل به شعر یا نثری موزون کرده که می‌توان خواند و از آنها لذت برد و از سوی دیگر او می‌تواند مدتها احساس بالقوه‌ی خود را به منصه‌ی ظهور نرسانده یا اینکه آنرا به شکل دیگری ارائه نماید. اما در مسئله وحی و پیامبر اینگونه نیست چراکه پیامبر قبل از نزول وحی احساس گنگ و نامفهومی ندارد که مدتها با آن کلنجار برود تا آنرا به صورتی قابل فهم برای خود و دیگران در آورد بلکه به یکباره از منبعی مافوق امری در قالب کلماتی کاملاً مشخص بر او نازل می‌شود و او مکلف به انتقال کامل و دست نخورده‌ی آن به مخاطبان است. مهمتر از آن اینکه پیامبران در رابطه با دریافت وحی جائی تلمذ نکرده‌اند که استعداد آنها شکوفا شود و بعد در نهایت بلوغ فکری و استعداد خویش امری را تعلیم و تدریس نمایند بلکه آنان اگر کاری کرده باشند تنها لایق نمودن خود برای دریافت وحی بوده است. مهمتر از همه اگر دریافت وحی را استعداد بالقوه بدانیم که آنرا طی تمرین و ممارست به حدی رساند که کشفی انجام گیرد باید این خصوصیت در همه انسانها وجود داشته باشد و حداقل تعدادی از آنها بتوانند استعداد خود را در این زمینه پرورش داده و به درجه ای از دریافت وحی برسند در حالی که اینگونه نیست و دریافت وحی خاص افرادی بوده است که از سوی خداوند برای اینکار اختصاص یافته‌اند و با نبوت پیامبر بزرگ اسلام(ص) دریافت وحی توسط تمام انسانها پایان پذیرفته و تا قیام قیامت هم هیچ نوع بشری به آن درجه نخواهد رسید.
6. اینکه گفته شده:"بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است". حرف بسیار سنگین و غیر قابل هضمی است. اگر منظور از روایات سنتی آنچه که از زمان نبی اکرم در رابطه با وحی گفته شده است باشد جای هیچگونه نقد و حرفی نیست چرا که آنچه از پیامبر در رابطه با وحی و کیفیت آن نقل شده است معتبرترین سند شناخت چگونگی وحی است چون وحی چیزی نبوده که قبل از پیامبر در میان مردم رایج بوده باشد و دیگران در آن زمینه دارای تجاربی بوده و قادر به تفسیر و تحلیل آن باشند بلکه مخصوصاً در جامعه آنروز عربستان کسی از کم و کیف وحی خبر نداشته و نمی‌دانسته وحی به چه شکلی نازل می‌گردد و آنچه که پیامبر در رابطه با وحی بیان کرده تنها سند متقن و محکم در این باره است و دیگران هم به علت عدم آگاهی و احاطه بر کیفیت وحی نمی‌توانند سخنی داشته باشند. از سوی دیگر آیندگان هم در این زمینه خیلی ناتوانتر از گذشتگانند چرا که هیچگونه دسترسی به وسایل شناسائی کیفیت وحی نداشته و جهل تمام افرادی که در جهان بسر می‌برند در این باره یکسان است و در مورد چیزی که وسیله ای برای تجربه و شناختش ندارند ادعائی نخواهند داشت. پس امروزیان چاره‌ای جز قبول آنچه گذشتگان در باره‌ی کم و کیف وحی گفته‌اند نداشته و هر آنچه که از پیامبر به ما رسیده است محکمترین سند دراین باره است مگر اینکه آنها را قبول نداشته باشیم.
7. این سخن دکترسروش: "اما پیامبر به نحوی دیگر نیز آفریننده‌ی وحی است. آن‌چه او از خدا دریافت می‌کند، مضمون وحی است. اما این مضمون را نمی‌توان به همان شکل به مردم عرضه کرد؛ چون بالاتر از فهم آن‌ها و حتی ورای کلمات است. این وحی بی‌صورت است و وظیفه‌ی شخص پیامبر این است که به این مضمون بی‌صورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد". با تمام آموزه‌های اسلامی در رابطه با نزول وحی و رسالت پیامبر منافات و تناقض واضحی داشته و به نظر می‌رسد تنها تراوشات ذهنی ایشان بوده و هیچ سندی دال بر اثبات آن در دسترس ندارد. چرا که قرآن و ادعای خود نبی(ص) دقیقاً عکس این سخنان را می‌رسانند. بطوریکه پیامبر در لحظه‌ی اول نزول وحی در غار حرا شخص جبرئیل امین(ع) را مشاهده می‌کند که به او امر خواندن آیاتی را میدهد و بعد از القاء آن آیات پیامبر آنها را تکرار می‌کند و هرآنچه که دریافت داشته است بدون افزودن یا کاستن حرفی به مردم می‌رساند و حتی قرآن پیامبر را در افزودن کلمه ای به کلمات قرآن به سختی هشدار می‌دهد و می‌فرماید در صورت انجام اینکار او را به شدیدترین وجه مجازات خواهیم نمود. وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَینَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَمَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ ﴿ سوره الحاقه آیات44الی 47﴾
از سوی دیگر قرآن به صورت مفاهیم و مضامینی گنگ و غیر قابل فهم نبوده است که پیامبر آنها را به زبان مردم خویش ترجمه و تفسیر نموده باشد چرا که او از نظر سواد و علم ادبیات عرب همانند سایر مردم همدوره خود بوده و حتی به نظر می‌رسد پیامبر در آنچه که در جامعه عرب آنروز ‌به نام شعر و بلاغه حاکم بوده است تبحری نداشته و اصلاً با شعر با آن شکل رایج خود بیگانه بوده است. جالبتر از همه اینکه دکترسروش پیامبر(ص) را در حد مردم همدوره خود می‌داند و او را از نظر علوم موجود آن روز برتر از دیگران نمی‌بیند حال این سؤال پیش می‌آید که چگونه کسی که مثل بقیه است و مفاهیم و مضامین را همانند آنان دریافت می‌کند قادر به ترجمه مفاهیم و مضامین بسیار پیچیده و بی صورت نازله از سوی خداوند به زبان بشری است اگر اینگونه باشد نشان از توانائی فوق‌العاده پیامبر در ادبیات عرب و ترجمه متون اشاره ای به زبان انسانی دارد. این سخن گرچه در ظاهر به نفع اثبات توانائی پیامبر است اما در باطن با روح قرآن و پیام وحی منافات دارد. چرا که قرآن پیامبر را بشری مثل دیگران معرفی می‌کند و آیات نازله را سخن شخص او نمی‌داند وآن را کلمه به کلمه از سوی خداوند متعال از طریق جبرئیل امین(ع) بر او دانسته و بطور کامل و مطلق خالی از سخنان و حتی تصورات و فرضیات پیامبر می‌داند. از سوی دیگر پیامبر هیچ سبک و سیاقی به دریافتهای خود از سوی خداوند متعال نداده و از دانش و علم خود برای تصویر سازی آنها استفاده ننموده است و هر آنچه که به نام قرآن به مردم رسانده همان چیزی بوده که دریافت داشته است اما در تفسیر و تبین آیات از زبان و اندیشه خود استفاده کرده و بسیاری از آیات قرآن در قالب احادیث نبوی تفسیر شده‌اند و مردم بدینوسیله آیات قرآن را بهتر درک نموده‌اند. البته گرچه دکترسروش احتمالاً این نظر را نداشته باشد ولی افراد زیادی با بیان چنین گفته‌هائی خواسته‌اند مفاهیم و مضامین قرآن را ناشی از ترجمه آنها به زبان مردم آن دوره توسط پیامبر دانسته و نتیجه‌گیری کنند که آنچه در قرآن است اختصاص به زمان پیامبر داشته و فقط مورد استفاده مردم آن دوره می‌بوده و در حال حاضر چون زبان و زمان آن دوران سپری شده است لذا قرآن کارآئی نخواهد داشت که این سخن چیزی جز خواست قرآن ستیزان نبوده و نیست. بطوریکه در ادامه همین موضوع سروش از خطا پذیر بودن قرآن سخن به میان آورده و این خطاپذیری را ناشی از علم و دانش ناقص پیامبر نسبت به برخی قضایا و رخدادهای آن موقع می‌داند. البته ایشان هیچ نشانه‌ای از خطا بودن برخی از گزارشات قرآنی ارائه نمی‌دهد و فقط به نظرات دیگران اشاره می‌نماید.
8. در رابطه با مخلوق یا غیر مخلوق بودن قرآن سخنان و نظرات بسیار زیادی ارائه شده و متخصصان امر در مذاهب مختلف استدلالات گوناگونی نموده و بر نظرات خویش پای فشرده‌اند اما آنچه که بسیاری از معاصرین از این نظرات برداشت می‌کنند بسیار متفاوت و گاهی متضاد با نظرات گذشتگان است. اگر عده ای از قدما گفته‌اند قرآن که غیر مخلوق و ازلی است و عده ای دیگر آنرا حادث و مخلوق پنداشته‌اند نشأت گرفته از خود آیات قرآن کریم بوده است چرا که برخی از آیات به هر دو نوع تفسیرپذیرند و می‌توان از آنها دو نوع برداشت نمود که برای آگاهی بیشتر می‌توان به منابع موجود مراجعه نمود.
منظور از مخلوق بودن قرآن در بینش قدما این نبوده است که قرآن همانند سایر مخلوقات طی دوره‌های مختلفی مراحلی از رشد و تکامل را طی کرده و به مرحله ای از بلوغ رسیده و بسیاری از قضایا و عوامل مختلف در شکل‌گیری و تغییر آن نقش داشته و گاهی دچار اختلالی در روند طبیعی خود شده باشد. بلکه تفاوت در آن است که عده‌ای کلام خدا را همانند صفات او ذاتی و ازلی دانسته و برخی دیگر آنرا جزو صفات او ندانسته و آنرا از نوع حادثی و مخلوقی پنداشته‌اند که هر دو طیف نظرات خود را در قالب کتابهای زیادی ارائه نموده‌اند. آنچه که جای نگرانی و تأمل دارد برداشتهای ناشیانه‌ای از نظریه‌ی مخلوق بودن قرآن است و آن اینست که تصور می‌کنند مخلوق بودن قرآن یعنی اینکه توسط پیامبر خلق شده است و او چون بری از خطا و اشتباه نبوده لذا قرآن هم می‌تواند دارای خطا و اشتباه باشد همچنانکه دکترسروش به این موضوع اشاره کرده است در حالی که این نظریه با نظریه مخلوق بودن قرآن توسط خداوند متعال بسیار متفاوت و غیر قابل قیاسند و بقول معروف "مقایسه‌ی آسمان و ریسمان است". از سوی دیگر مخلوق یا غیر مخلوق بودن قرآن هیچ تأثیری در ثبوت و عدم خدشه‌دار بودن آن ندارد چرا که اصل مورد اتقان و ایمان عاری بودن قرآن از هرگونه ریب و شک است که در هر دو نظر اثبات می‌شوند و کسی نمی‌تواند به بهانه‌ی اینکه قرآن مخلوق است آنرا حاوی اشکال بداند. قدما با مخلوق یا ذاتی دانستن قرآن کریم ذره‌ای از ایمانشان به صحت و کامل بودن آن سست نمی‌گردیده و اصلاً بدنبال چنین گزافه گوئیهائی نبوده‌اند بلکه در علم کلام یا فلسفه و قرآن شناسی این فرضیات پیش آمده و عده‌ای بر فرضیات و نظرات خود پای فشرده و دلایل خود را ارائه نموده‌اند که اگر امروزیان هم با این نیت چنین سخنانی را برزبان برانند هیچ خطائی ننموده و نمی‌توان آنان‌را خارج از دایره‌ی ایمان دانست ولی آنچه که از فحوای کلام معاصرین استنباط می‌شود با این فرض بسیار متفاوت بوده و جای نگرانی دارد.
9. این سخن پایانی دکترسروش که: «اگر بر این باور اصرار کنید که قرآن کلام غیرمخلوق و جاودانی خداست که باید لفظ به لفظ به آن عمل شود، دچار مخمصه‌ای لاینحل می‌شوید». بسیار گنگ و نامفهوم است چرا که اگر ایشان به مخلوق و غیر جاودانی بودن قرآن نظر دارند سخن بسیار سنگین و دور از اعتقادات یک مسلمان نسبت به قرآن گفته‌اند که این تصور با توجه به اعتقادات و پایبندی ایشان صحیح به نظر نمی‌رسد چراکه ایشان ایمان و اعتقاد دارند که قرآن کلام جاودان خداوند و مصون از حوادث و جریانات روزگار است و تا قیام قیامت تازگی و طراوت خود را حفظ کرده و بسان دریائی مواج و پر از نعمات هر کس صید خود را از آن خواهد گرفت و بگونه‌ای است که در هر دوره‌ای معاصرین آن دوره قوت خود را برمی‌گیرند و چیزی از آن کم نمی‌گردد و آیندگان هم حسب توان خود از آن بهره‌ها خواهند گرفت و این روند ادامه خواهد داشت تا اینکه در دادگاه عدل الهی به عنوان سند اتمام حجت و میزان عمل همه انسانها برانگیخته خواهد شد. وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى.