مقدّمه
وقتی که آیهی: َقَالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﴿سوره فرقان آیه 30﴾ را در کنار حال و وضع کنونی مسلمانان و دوری بسیاری از آنان از دستورات قرآن کریم قرار میدهیم به حقانیت و ورای زمان و مکان بودن آن پی برده و اقرار میکنیم که بحق این کتاب سخن انسان نیست و بری از ناتوانیها و کاستیهای اوست چرا که بسیاری از پیشبینی و پیشگوئیهای آن یکی پس از دیگری به واقعیت تبدیل شده و از چهرهی غبار گرفته اعصار مختلف پردهها بر میدارد و در پس هزاران و چه بسا میلیونها سال شکوه و گلایهی آورندهی این کتاب را در کنار «رفیق الأعلی» خویش به ما مینمایاند که چه سان از نامهربانیها و نامردیهای این قوم بستوه آمده است. امروزه هجوم دشمنان اسلام به حدی بالا گرفته و تیرشان را به سوی محکمترین پایههای این دین نشانه رفتهاند که بسیاری از دلسوزان اسلام را وارد نوعی دفاع عجولانه و ناشیانه نموده و برای دفاع از اسلام و باصطلاح بشری کردن آموزههای آن بسیاری از اصول خود را دستکاری کرده و ندانسته زمینه را برای سوء استفادهی دیگران مهیا نمودهاند و غافل از اینکه اینگونه دستکاری و دنیائی کردن اصول ثابت این دین خواست همان دشمنان بوده و برای بیاثر کردن اصول اعتقادی مسلمانان از همین دفاعهای ناشیانه استفاده خواهند کرد. از جمله کسانی که به قصد دفاع از اسلام و به نوعی عصری کردن آموزههای آن تلاشهای زیادی کرده و به صورت مکتوب و غیر مکتوب سخنان زیادی ایراد نمودهاند دکتر سروش است که به حق در بسیاری از زمینهها خوب پیش رفته و دفاع خوبی از اسلام نموده است ولی به حکم اینکه ایشان انسان است و هیچ انسانی خالی از اشتباه نیست برخی از گفتههایشان خالی از اشکال و نقص نبوده و جای نقد و بررسی دارند. از جمله سخنانی که ایرادشان از کسی مثل دکترسروش بسیار بعید است میتوان به مصاحبه اخیر ایشان در رابطه با قرآن و پیامبر اشاره نمود که گرچه هدف ایشان دفاع از قرآن و امکان عصری کردن پیامهای آن بوده است ولی دانسته یا ندانسته سخنان ناصوابی بر زبان راندهاند که خاطر بسیاری از دینداران را مکدر نموده و واکنشهای تندی به دنبال داشته و زمینه را برای برخوردهای غیر اخلاقی فراهم نموده است. در این نوشتار درحد توان خود به نقد پارهای از آراء دکتر سروش در آن مصاحبه اقدام شده است که امیدوارم اصحاب اندیشه در این وادی به نقدهای عالمانه و متخصصانه پرداخته و ذهن و اندیشه دیگران را از سوء تفاهمات ایجاد شده پاک نمایند.
1. دکترسروش در پاسخ سؤال پرسشگر در رابطه با قرآن میگوید:" وحی الهام است" ولی ایشان بدون ارائهی تعریفی از الهام و وحی و بدون توجه به تفاوت ماهوی آنها هر دو را از یک نوع میداند در حالی که این دو تفاوت زیادی با همدیگر داشته و نمیتوان آنها را از یک نوع دانست. ذیلاً به برخی تفاوتهای آنها اشاره میگردد:
الف. در پدیدهی «وحی» فرستنده( خدا) و حامل( جبرئیل امین) و گیرنده( پیامبر) آن کاملاً تعریف شده و مشخص اند در حالی که در الهام الزامی به معین و مشخص بودن حداقل حامل آن وجود نداشته و آنچه که تحت عنوان الهام معروف است مفهومی بسیار کلی و عام دارد. بطوریکه کلمه ‹‹الهام›› تنها یک بار در قرآن در آیه 8 سورهی مبارکه شمس آمده است (فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا) و مفهوم کلی آن قرار دادن استعداد انجام خیر و شر یا فجور و تقوی در نهاد انسان است که مفهومی بسیار کلی و عام داشته و در آن نحوهی الهام به نفس انسان و حامل آن مشخص نیست در حالی که هنگام معرفی وحی و نزول آن به پیامبر(ص) هر سه عامل آنرا بطور کاملاً مشخص بیان میدارد.
ب. در پدیده وحی نوعی التزام به انجام امری وجود داشته و شخص گیرنده قادر به سرپیچی از آن نیست و باید بدون دخل و تصرف اوامر وحی شده را به انجام برساند در حالی که در الهام نوعی اختیار وجود داشته و شخص ملهم در بین انجام یا عدم انجام امری مختار است و میتواند الهام رسیده را نادیده گرفته و طبق روال عادی عمل کند.
ج. در پدیده وحی موضوع مشخصی با خصوصیات خاص خود از طریق واسطهای مشخص به شخصی نازل میشود و تمام قوالب و خصوصیات آن همان است که به حامل سپرده شده است و او به هیچ وجه قادر نیست در ارسال پیام کوتاهی نموده یا مطلبی به آن اضافه نماید در حالی که در الهام مطلبی به شکل استعاره یا ایجاز به فردی الهام میشود و او خود با استعدادی که دارد میتواند از استعارات و تشبیهات امر مورد نظر را استنباط نماید بطوریکه یک موضوع میتواند به صور مختلف به چند نفر الهام گردد.
د. نهایتاً اینکه پدیده الهام در آموزههای دینی اسلام جایگاه مشخص و ثابتشدهای نداشته و در بسیاری از موارد افراد ذهنیات و تصورات خویش را حمل بر الهامی بودن آنها نموده بدون اینکه سندی محکم در این باره ارائه نموده باشند بطوریکه آنچه برخی افراد الهام مینامند برای دیگران موضوعی بسیار عادی بوده و جزو امورات روزمره شان تلقی میشود. البته به نظر میرسد حمل بر الهامی بودن برخی از پدیدهها ریشه در فرهنگ اجتماعی و تربیت خانوادگی افراد داشته باشد چراکه عدهی زیادی از مردم بسیاری از ذهنیات خود را دارای منشاء الهامی و غیبی دانسته که علاوه بر عدم ارائه هیچگونه مدرکی در این باره گفتههایشان هم سنخیتی با اعتقادات و آموزههای اسلامی ندارد. لذا وحی با تعریف و مشخصات خویش را نمیتوان با پدیده ای نامفهوم و گنگ مثل الهام مقایسه نموده و برای دفاع از وحیانی بودن قرآن کریم آنرا با الهام که به قول دکترسروش در شعرا( متدین و غیر متدین) مشترک است همسنگ دانست.
2. مفهوم تجربه این است که موضوعی برای فردی بصورت سؤال یا فرضیه در آمده و او در حال کنکاش و جستجو برای حل یا پاسخ آنست و از طریق آزمون و خطا به نتایجی میرسد که بعد از مدتی امکان دارد نتایج کسب شده هم ناقص بوده و نیاز به تجربهی دیگری باشد. خصوصیت تجربه بگونه ایست که فرد آزمایشگر جهت اثبات فرضیهی خویش مسیرهای زیادی را بصورت تجربی طی کرده و بتدریج به اثبات یا نفی فرضیه خود نزدیک میشود. تجربه با این خصوصیات در علوم تجربی و عملی کاملاً ساری و جاری بوده و تمام محققین از این روش برای اثبات فرضیات خود سود میجویند و از سوی دیگر این نوع تجربه به شکل بسیار ضعیفتری در علوم روانی و باطنی هم مورد استفاده قرار میگیرد اما چون در تجربه نیاز به زمینه و مواد قابل لمس و مشاهده وجود دارد و در علوم روانی و باطنی این اسباب و وسایل نمود قابل ذکری نداشته و عوامل بسیار زیادی نتایج را تحت تأثیر قرار میدهند لذا تجربهی این امورات کاری بس سخت و گاهی غیر ممکن است و نهایتاً نتایج بسیار متنوع و مختلفی از یک موضوع کسب خواهد شد و این همان سرّ تنوع در تجارب بشری در علوم باطنی است. اما در پدیده وحی پیامبر قبل از اینکه با پدیده وحی مواجه شود هیچ شناختی از کم و کیف آن نداشته و شاید این موضوع اصلاً برای او سؤال هم نبوده باشد و با توجه به غیر قابل لمس بودن عالم غیب و عدم تجربهی آن شخص پیامبر هیچ وسیله ای برای شناخت و آزمایش نداشته و در صورت عدم کمک فرستنده وحی او با توانائیهای انسانی خود تا آخر عمر هم نخواهد توانست آنرا تعریف نماید لذا آنچه که به او وحی میشود از آغاز تا پایان برایش تازگی داشته و تجربه ناشده باقی خواهد ماند و او فقط نقش انتقال آنرا برعهده خواهد داشت و هیچ انتظاری از دیگران هم ندارد که با اسباب مادی به اثبات این موضوع بپردازند و به قول معروف آنرا تجربه نمایند چرا که این موضوع را به هیچ وجه نمیتوان فقط از طریق آزمون و خطا و تجربه اثبات نمود بلکه امری است که فقط فرستنده از کم و کیف آن خبر تام دارد.
3. شاعران با توجه به استعدادی که دارند گاهی قادرند مشاهدات مردم (عام و خاص) را از زاویهی دیگر نگاه کرده و آنها را به نظم درآورده و با هماهنگ وموزون کردن کلمات نمای خوشایندی به نوشتهها و سرودههای خود بدهند و این تنها هنر شاعران است و به غیر از این کار دیگری انجام نمیدهند و اینکه گفته میشود به شعرا ‹‹الهام›› میشود حرف صحیحی نیست و اصلاً الزامی به الهام بودن گفتههای شعرا وجود ندارد چرا که اولاً چیز خارق العادهای را کشف نکرده و ثانیاً اثبات این مسئله در توانائی هیچکس نیست و نمیتوان گفت هر کس شعر میگوید حتماً به او الهام میگردد و دیگران از الهام بی بهرهاند. از سوی دیگر الهام اگر از طریق خداوند به برخی از بندگان خاص خویش است و بنده خاص خدا بودن نیازمند در فرمان و امر خداوند بودن است حال این سؤال پیش میآید آیا همه شعرا مورد لطف و عنایت خداوند قرار گرفتهاند که به آنها الهام میشود در حالی که در میان شعرا کسانی هستندکه اصلاً به خدا ایمان ندارند.
4. گفته شده که:«شاعر احساس میکند که منبعی خارجی به او الهام میکند». آیا این سخن دارای سندی محکم است یا به نوعی فرضیهی خود دکترسروش است؟ چرا که تمام شاعران چنین بینشی نداشته و همگی به منبعی خارجی ایمان ندارند و هر آنچه که میسرایند از سر زحمت فکر و اندیشهی خود میدانند نه از سوی مافوقی بالاتر. پس اولاً نمیتوان همه شاعران را در این طیف قرار داد و ثانیاً اگر این سخن درست هم باشد شاعران فقط چنین احساسی را دارند و خود در اثبات این احساس کاملاً ناتوانند. ولی پیامبر از دریافت وحی تنها احساس گنگی ندارد بلکه حامل وحی و پیام او را لمس کرده و کلمات را حرف به حرف از او دریافت مینماید.
5. استعداد و قریحه به خصلتی گفته میشود که بالقوه است و باید بطریقی بالفعل شود. بطوریکه استعداد شعر گوئی شاعر هنوز بالفعل نشده و بصورت احساسی گنگ در او وجود داشته و در صورت تلاش مستمر و وزن و قافیه سازی این احساس را تبدیل به شعر یا نثری موزون کرده که میتوان خواند و از آنها لذت برد و از سوی دیگر او میتواند مدتها احساس بالقوهی خود را به منصهی ظهور نرسانده یا اینکه آنرا به شکل دیگری ارائه نماید. اما در مسئله وحی و پیامبر اینگونه نیست چراکه پیامبر قبل از نزول وحی احساس گنگ و نامفهومی ندارد که مدتها با آن کلنجار برود تا آنرا به صورتی قابل فهم برای خود و دیگران در آورد بلکه به یکباره از منبعی مافوق امری در قالب کلماتی کاملاً مشخص بر او نازل میشود و او مکلف به انتقال کامل و دست نخوردهی آن به مخاطبان است. مهمتر از آن اینکه پیامبران در رابطه با دریافت وحی جائی تلمذ نکردهاند که استعداد آنها شکوفا شود و بعد در نهایت بلوغ فکری و استعداد خویش امری را تعلیم و تدریس نمایند بلکه آنان اگر کاری کرده باشند تنها لایق نمودن خود برای دریافت وحی بوده است. مهمتر از همه اگر دریافت وحی را استعداد بالقوه بدانیم که آنرا طی تمرین و ممارست به حدی رساند که کشفی انجام گیرد باید این خصوصیت در همه انسانها وجود داشته باشد و حداقل تعدادی از آنها بتوانند استعداد خود را در این زمینه پرورش داده و به درجه ای از دریافت وحی برسند در حالی که اینگونه نیست و دریافت وحی خاص افرادی بوده است که از سوی خداوند برای اینکار اختصاص یافتهاند و با نبوت پیامبر بزرگ اسلام(ص) دریافت وحی توسط تمام انسانها پایان پذیرفته و تا قیام قیامت هم هیچ نوع بشری به آن درجه نخواهد رسید.
6. اینکه گفته شده:"بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل میکرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است". حرف بسیار سنگین و غیر قابل هضمی است. اگر منظور از روایات سنتی آنچه که از زمان نبی اکرم در رابطه با وحی گفته شده است باشد جای هیچگونه نقد و حرفی نیست چرا که آنچه از پیامبر در رابطه با وحی و کیفیت آن نقل شده است معتبرترین سند شناخت چگونگی وحی است چون وحی چیزی نبوده که قبل از پیامبر در میان مردم رایج بوده باشد و دیگران در آن زمینه دارای تجاربی بوده و قادر به تفسیر و تحلیل آن باشند بلکه مخصوصاً در جامعه آنروز عربستان کسی از کم و کیف وحی خبر نداشته و نمیدانسته وحی به چه شکلی نازل میگردد و آنچه که پیامبر در رابطه با وحی بیان کرده تنها سند متقن و محکم در این باره است و دیگران هم به علت عدم آگاهی و احاطه بر کیفیت وحی نمیتوانند سخنی داشته باشند. از سوی دیگر آیندگان هم در این زمینه خیلی ناتوانتر از گذشتگانند چرا که هیچگونه دسترسی به وسایل شناسائی کیفیت وحی نداشته و جهل تمام افرادی که در جهان بسر میبرند در این باره یکسان است و در مورد چیزی که وسیله ای برای تجربه و شناختش ندارند ادعائی نخواهند داشت. پس امروزیان چارهای جز قبول آنچه گذشتگان در بارهی کم و کیف وحی گفتهاند نداشته و هر آنچه که از پیامبر به ما رسیده است محکمترین سند دراین باره است مگر اینکه آنها را قبول نداشته باشیم.
7. این سخن دکترسروش: "اما پیامبر به نحوی دیگر نیز آفرینندهی وحی است. آنچه او از خدا دریافت میکند، مضمون وحی است. اما این مضمون را نمیتوان به همان شکل به مردم عرضه کرد؛ چون بالاتر از فهم آنها و حتی ورای کلمات است. این وحی بیصورت است و وظیفهی شخص پیامبر این است که به این مضمون بیصورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد". با تمام آموزههای اسلامی در رابطه با نزول وحی و رسالت پیامبر منافات و تناقض واضحی داشته و به نظر میرسد تنها تراوشات ذهنی ایشان بوده و هیچ سندی دال بر اثبات آن در دسترس ندارد. چرا که قرآن و ادعای خود نبی(ص) دقیقاً عکس این سخنان را میرسانند. بطوریکه پیامبر در لحظهی اول نزول وحی در غار حرا شخص جبرئیل امین(ع) را مشاهده میکند که به او امر خواندن آیاتی را میدهد و بعد از القاء آن آیات پیامبر آنها را تکرار میکند و هرآنچه که دریافت داشته است بدون افزودن یا کاستن حرفی به مردم میرساند و حتی قرآن پیامبر را در افزودن کلمه ای به کلمات قرآن به سختی هشدار میدهد و میفرماید در صورت انجام اینکار او را به شدیدترین وجه مجازات خواهیم نمود. وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَینَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَمَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ ﴿ سوره الحاقه آیات44الی 47﴾
از سوی دیگر قرآن به صورت مفاهیم و مضامینی گنگ و غیر قابل فهم نبوده است که پیامبر آنها را به زبان مردم خویش ترجمه و تفسیر نموده باشد چرا که او از نظر سواد و علم ادبیات عرب همانند سایر مردم همدوره خود بوده و حتی به نظر میرسد پیامبر در آنچه که در جامعه عرب آنروز به نام شعر و بلاغه حاکم بوده است تبحری نداشته و اصلاً با شعر با آن شکل رایج خود بیگانه بوده است. جالبتر از همه اینکه دکترسروش پیامبر(ص) را در حد مردم همدوره خود میداند و او را از نظر علوم موجود آن روز برتر از دیگران نمیبیند حال این سؤال پیش میآید که چگونه کسی که مثل بقیه است و مفاهیم و مضامین را همانند آنان دریافت میکند قادر به ترجمه مفاهیم و مضامین بسیار پیچیده و بی صورت نازله از سوی خداوند به زبان بشری است اگر اینگونه باشد نشان از توانائی فوقالعاده پیامبر در ادبیات عرب و ترجمه متون اشاره ای به زبان انسانی دارد. این سخن گرچه در ظاهر به نفع اثبات توانائی پیامبر است اما در باطن با روح قرآن و پیام وحی منافات دارد. چرا که قرآن پیامبر را بشری مثل دیگران معرفی میکند و آیات نازله را سخن شخص او نمیداند وآن را کلمه به کلمه از سوی خداوند متعال از طریق جبرئیل امین(ع) بر او دانسته و بطور کامل و مطلق خالی از سخنان و حتی تصورات و فرضیات پیامبر میداند. از سوی دیگر پیامبر هیچ سبک و سیاقی به دریافتهای خود از سوی خداوند متعال نداده و از دانش و علم خود برای تصویر سازی آنها استفاده ننموده است و هر آنچه که به نام قرآن به مردم رسانده همان چیزی بوده که دریافت داشته است اما در تفسیر و تبین آیات از زبان و اندیشه خود استفاده کرده و بسیاری از آیات قرآن در قالب احادیث نبوی تفسیر شدهاند و مردم بدینوسیله آیات قرآن را بهتر درک نمودهاند. البته گرچه دکترسروش احتمالاً این نظر را نداشته باشد ولی افراد زیادی با بیان چنین گفتههائی خواستهاند مفاهیم و مضامین قرآن را ناشی از ترجمه آنها به زبان مردم آن دوره توسط پیامبر دانسته و نتیجهگیری کنند که آنچه در قرآن است اختصاص به زمان پیامبر داشته و فقط مورد استفاده مردم آن دوره میبوده و در حال حاضر چون زبان و زمان آن دوران سپری شده است لذا قرآن کارآئی نخواهد داشت که این سخن چیزی جز خواست قرآن ستیزان نبوده و نیست. بطوریکه در ادامه همین موضوع سروش از خطا پذیر بودن قرآن سخن به میان آورده و این خطاپذیری را ناشی از علم و دانش ناقص پیامبر نسبت به برخی قضایا و رخدادهای آن موقع میداند. البته ایشان هیچ نشانهای از خطا بودن برخی از گزارشات قرآنی ارائه نمیدهد و فقط به نظرات دیگران اشاره مینماید.
8. در رابطه با مخلوق یا غیر مخلوق بودن قرآن سخنان و نظرات بسیار زیادی ارائه شده و متخصصان امر در مذاهب مختلف استدلالات گوناگونی نموده و بر نظرات خویش پای فشردهاند اما آنچه که بسیاری از معاصرین از این نظرات برداشت میکنند بسیار متفاوت و گاهی متضاد با نظرات گذشتگان است. اگر عده ای از قدما گفتهاند قرآن که غیر مخلوق و ازلی است و عده ای دیگر آنرا حادث و مخلوق پنداشتهاند نشأت گرفته از خود آیات قرآن کریم بوده است چرا که برخی از آیات به هر دو نوع تفسیرپذیرند و میتوان از آنها دو نوع برداشت نمود که برای آگاهی بیشتر میتوان به منابع موجود مراجعه نمود.
منظور از مخلوق بودن قرآن در بینش قدما این نبوده است که قرآن همانند سایر مخلوقات طی دورههای مختلفی مراحلی از رشد و تکامل را طی کرده و به مرحله ای از بلوغ رسیده و بسیاری از قضایا و عوامل مختلف در شکلگیری و تغییر آن نقش داشته و گاهی دچار اختلالی در روند طبیعی خود شده باشد. بلکه تفاوت در آن است که عدهای کلام خدا را همانند صفات او ذاتی و ازلی دانسته و برخی دیگر آنرا جزو صفات او ندانسته و آنرا از نوع حادثی و مخلوقی پنداشتهاند که هر دو طیف نظرات خود را در قالب کتابهای زیادی ارائه نمودهاند. آنچه که جای نگرانی و تأمل دارد برداشتهای ناشیانهای از نظریهی مخلوق بودن قرآن است و آن اینست که تصور میکنند مخلوق بودن قرآن یعنی اینکه توسط پیامبر خلق شده است و او چون بری از خطا و اشتباه نبوده لذا قرآن هم میتواند دارای خطا و اشتباه باشد همچنانکه دکترسروش به این موضوع اشاره کرده است در حالی که این نظریه با نظریه مخلوق بودن قرآن توسط خداوند متعال بسیار متفاوت و غیر قابل قیاسند و بقول معروف "مقایسهی آسمان و ریسمان است". از سوی دیگر مخلوق یا غیر مخلوق بودن قرآن هیچ تأثیری در ثبوت و عدم خدشهدار بودن آن ندارد چرا که اصل مورد اتقان و ایمان عاری بودن قرآن از هرگونه ریب و شک است که در هر دو نظر اثبات میشوند و کسی نمیتواند به بهانهی اینکه قرآن مخلوق است آنرا حاوی اشکال بداند. قدما با مخلوق یا ذاتی دانستن قرآن کریم ذرهای از ایمانشان به صحت و کامل بودن آن سست نمیگردیده و اصلاً بدنبال چنین گزافه گوئیهائی نبودهاند بلکه در علم کلام یا فلسفه و قرآن شناسی این فرضیات پیش آمده و عدهای بر فرضیات و نظرات خود پای فشرده و دلایل خود را ارائه نمودهاند که اگر امروزیان هم با این نیت چنین سخنانی را برزبان برانند هیچ خطائی ننموده و نمیتوان آنانرا خارج از دایرهی ایمان دانست ولی آنچه که از فحوای کلام معاصرین استنباط میشود با این فرض بسیار متفاوت بوده و جای نگرانی دارد.
9. این سخن پایانی دکترسروش که: «اگر بر این باور اصرار کنید که قرآن کلام غیرمخلوق و جاودانی خداست که باید لفظ به لفظ به آن عمل شود، دچار مخمصهای لاینحل میشوید». بسیار گنگ و نامفهوم است چرا که اگر ایشان به مخلوق و غیر جاودانی بودن قرآن نظر دارند سخن بسیار سنگین و دور از اعتقادات یک مسلمان نسبت به قرآن گفتهاند که این تصور با توجه به اعتقادات و پایبندی ایشان صحیح به نظر نمیرسد چراکه ایشان ایمان و اعتقاد دارند که قرآن کلام جاودان خداوند و مصون از حوادث و جریانات روزگار است و تا قیام قیامت تازگی و طراوت خود را حفظ کرده و بسان دریائی مواج و پر از نعمات هر کس صید خود را از آن خواهد گرفت و بگونهای است که در هر دورهای معاصرین آن دوره قوت خود را برمیگیرند و چیزی از آن کم نمیگردد و آیندگان هم حسب توان خود از آن بهرهها خواهند گرفت و این روند ادامه خواهد داشت تا اینکه در دادگاه عدل الهی به عنوان سند اتمام حجت و میزان عمل همه انسانها برانگیخته خواهد شد. وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى.
نظرات
آقای دکتر مرادی علم کلام گزافهگویی نیست، بلکه علم کلام علم تبیین عقلانی عقاید دینی، دفاع از آن و دفع شبهات است، دیدگاههای انیچنینی، بازماندهی تهماندههای فکری ضد فلسفی- عقلی مرحوم سید قطب است که هرگونه میراث فلسفی و عقلی در فرهنگ و سنت اسلامی را رد نموده و معتقد بود که اسلام دارای فلسفهی اصیل خودش است که پایههایش در قرآن و حدیث، سیرهی رسول و سنت عملی آن حضرت متبلور شده است. متأسفانه سید قطب، نظام اسلامی را در تعارض با فرهنگ مدرن قرار داده و به جای گفتوگوی تمدنها صلای تضاد آنها را سر میدهد. سید به نمایندگان آزاداندیشی و آزادی عقل زمان خویش به ویژه طه حسین حمله میکند. سید به اجتهادناپذیری نص قرآن فتوا داده و آنرا از سیالیت و فحوای سیال مدلولات زبانی میاندازد. علی ایّ حال اگر در گذشته کلام و فلسفه(فلسفهی دین،منطق جدید، فلسفهی ذهن، فلسفهی تاریخ، فلسفهی علم، فلسفهی زبان و ..) لزومی نداشت امروزه، این دانشها از مسلمات فهم دین و ابزارهای اصلی دفاع و تببین مسائل دینی در برخورد با دنیای جدید است و از آن نمیتوان صرف نظر نمود.<br /> مؤید باشید<br /> - اگر قرآن مخلوق هم نبوده باشد دست کم، از آن لحظه که بر زبان پیامبر جاری شده است تابع قواعد زبانی بوده است، قرآن اگر کلام باشد از صفات افعالی خداوند متعال سرچشمه گرفته و متکلمی داشته و فرستندهای داشته است و گیرندهای هم برای آن مطرح است.
سلام، تحلیل بسیار جالب، پر مغز ومنصفانه ای بود. به نظر می رسد دکتر سروش سابقا چنین نظراتی نداشته اند، ولی بعد از معاشرت وارتباط نزدیک با کسانی همچون نصر حامد ابو زید در لایدن هلند به چنین باورهایی رسیده اند. لابد خوانندگان عزیز می دانند که نصر حامد ابوزید (که به تعبیر استاد خرمشاهی از قرآن ستیزان است) بعد از طرح آرای جنجال برانگیزش در مصر در سال 1992م و صدور حکم ارتداد بر علیه او توسط ازهر، بخاطر افکار کفرآمیزش، راهی هلند شد، و دولت هلند بخوبی از او استقبال کرد. وی هم اکنون سرپرست تیمی را بعهده دارد که بکمک جمعی از خاور شناسان، در صدد تدوین بزرگترین دائرة المعارف قرآنی در لایدن هستند. <br /> با این توضیحات بعید به نظر نمی رسد که این دو نفر که هر دو در لایدن هستند، افکارشان با هم دمساز شده، و تراوش این افکار قرآن ستیزانه، نهایتا بدین شکل در سخنان دکتر سروش ظهور یافته اند.<br /> با تشکر: هاشمی
برخورد اندیشه های دیندارانه با اندیشه های عاق گرای جهان مدرن فرصتی نو برای دیندارن است تا به انچه به عنواندین در ذهن و افکارشون و باورهایشون قرار دارد باری دیگر بنگرند که در این نگریستن چیزها ی بسیار تازه تری پیش روی انها نمایان خواهد شد در این صورت این برخورد برخوردی مبارک خواهد بود که اگر فریاد وا اسلاما سر داده نشود .<br /> من این نقد رو خواندم به نظرم نقد خوب ودفاعی مناسب نبود در بخش اول سخنان اقای مردادی به این نکته توجه می کردم که اقای مرادی در چهار چوب ذهنی خودش قرار دارد و سخنان اقای سروش را (الهام ,تجربه ) را بگونه ای درست نفهیمده است تا قضاوت ونقدی درست را ارائه دهد (خدا کند اقای مرادی به حقیقت بیشتر توجه کند تا به امر نوشتن های مکرر)<br /> اقای مرادی عزیز برای درک و نقد سخنان سروش بایستی در سیستم کلامی و زبانی و اندیشه ای سروش قرار بگیرید و نقد کنید نه در سیستم کلامی وزبانی و اندیشه ای خود که نوعی ملا اندیشانه ی سنتی است (یا احترام به تمامی مبلغین و ملاها) .<br /> ضمنا شما قبل از هر کلامی شمشیر خود را در اول نوشته تون بیرون کشیده بودید و قربانی کرده بودید و در نهایت بر سر قربانی مرثیه خوانی می کنید . نقد هایازاد در انتها به نتجه می رسند اما انی نقد از اولش نتیجه اش و محتوایش معلوم بود .<br /> <br /> اگر کسی برای ایمان دینی خود ترجیح می دهید بی سوال دینداری کند هیچ چیز را از حقیقت وجود سوالات متعدد بی جواب در عرصه دینداری اسلامی در جهان امروز را کم نمی کند <br />
به نظر من اقای دکتر مرادی پاسخ جامع و کاملی به دکتر سروش داده اند.به نظر<br /> می رسد دکتر سروش به یک امر بدیهی شبهه وارد کرده اند. آزاد
بنده نه به عنوان نقد دیدگاه آقای مرادی بلکه در رابطه با دیدگاه دکتر سروش و مباحثات درون دینان در رابطه با آرا ء ایشان مواردی را عرض می کنم.<br /> چنین به نظر می رسد که پروزه فکری دکتر سروش در مورد ادیان و متون دینی تحت عناوین دفاع از دین و یا مبارزه علیه دین قرار نمی گیرد بلکه دغدغه فکری ایشان تحت عنوان تفکری فلسفی از نظرگاه انسان مدرن مورد توجه قرار می گیرد و چنین می پندارم که ایشان در صدد ارزش گذاری دیدگاه سنتی و خوبی یا بدی آن نیست.<br /> شاید بتوان بارزترین تفاوت دیدگاه سنتی و مدرن را در یک جمله خلاصه کرد و آن اینکه انسان با دیدگاه سنتی تبعیت و تابعیت را محور قرار می دهد اما انسان مدرن عقلانیت را . و از همین جاست که ذهنیت دکتر سروش به سمت مباحثی از قبیل پلورالیسم و ضرورت آن در دنیای جدید میل می کند و ذهنیت درون دین نیز به سمت بر حق پنداشتن خود. از اینجاست که دکتر سروش در صدد پیرایش حوزه وسیع و ملک بلامنازع دینداران سنتی (که متولیان فعلی دین هستند) می باشد اما دیندار سنتی به هر چه وسیع تر کردن حوزه دین و فربهی آن همت می گمارد. انسان مدرن در تمام حوزه های ممنوعه ورود خود را مجاز می شمارد اما انسان با دیدگاه سنتی حوزه های ممنوعه را ترسیم می کند انسان مدرن بر این باور است که دین مکانت خاصی برای ذهن و فکر و دغدغه های انسان قائل است اما قضاوت انسان سنتی در مورد انسان در هر عصری گوناگون نیست. انسان مدرن صرف حرکت عاقلانه را در تضاد با خداوند نمی داند اما انسان سنتی هر حرکتی صحیح را نیازمند خداپسندانه بودن آن می داند و از اینجاست که مباحث کسی چون دکتر سروش با تفکر و ذهنیات انسان مدرن همچون مباحث دیدگاه سنتی نیست و محصولات آنها نیز یکسان نخواهد بود. <br /> بنابراین آنچه که دکتر در این حوزه مورد توجه قرار می دهند نه فقط دغدغه ذهنی فردی ایشان و یا به قول یکی از دوستان تأثیر پذیری از ابوزید و دیگران باشد بلکه در حال عرضه دیدگاه انسان مدرن و با محوریت عقلانیت ( در عصر مدرن)(البته در حد تجارب شخص خود ایشان) به نسبت ادیان و متون دینیمی باشد.<br /> دکتر سروش با توجه به تأثیر زمان و مکان و تجارب و جهان پیرامون در شکل گیری و فربهی ادیان در طول تاریخ و با مدد از عقلانیت در عصر مدرن به بازاندیشی در حوزه دین و متون دینی می پردازد.<br /> تصور می کنم که پرداختن و موضع گیری دینداران سنتی در مورد مقولاتی از قبیل صراط های مستقیم و دین اقلی و اکثری و ... پرداختن به شاخ و برگ موضوع است و هرچند طرح آنها خود تمرینی برای تضارب آراست اما چنین مباحثاتی عقیم به نظر می رسد.<br /> آدم<br />
جالب است که انسان مدرن در تمام حوزه های ممنوعه ورود خود را مجاز می شمارد مگر در حوزه نقد دکتر سروش، حتی اگر ایشان منزلت پیامبر اسلام را به مرتبه یک شاعر، و منزلت وحی را به حد یک الهام تنزل دهند. ظاهرا حوزه دکتر سروش برای بعضی تابوی غیر قابل نقد است.جالب تر اینجاست که بسیاری از همین دوستان وقتی دکتر سروش مورد نقد واقع می شود، برای خلع سلاح کردن طرف مقابل از حربه جهل استفاده می کنند، و طرف مقابل را به عدم درک منظور واقعی دکتر سروش متهم می کنند. ظاهرا حربه جالبی برای رد طرف مقابل است. <br /> اگر انسان با دیدگاه سنتی تبعیت و تابعیت(از خدا) را محور قرار می دهد، سروشگرایان هم تبعیت و تابعیت از جهان مدرن را محور قرار داده اند ونه عقلانیت را. آیا هر آنچه در جهان مدرن است با عقلانیت سازگاری دارد؟<br /> سؤال اینجاست که دکترین دکتر سروش برای دین و دینداری چیست؟ محدوده عقلانیت، که انسان مدرن آنرا محور قرار می دهد تا کجاست؟آیا دکتر سروش در صدد است در قالب مدرنیته دین را به پدیده ای کاملا عقلانی تبدیل کنند؟ آیا ایشان در صدد این هستند تا همان رفتاری را با دین نمایند که فلاسفه قرن 19 مانند اوگست کونت در اروپا بر سر دین آوردند؟ اقای سروش فکر نمی کند رفتار اینچنینی ایشان با دین نتیجه اش همان خواهد بود که قبلا در جهان یهودیت و میسحیت اتفاق افتاده است؟ اکنون در جهان مسیحیت جز ترکشها و تکه پاره هایی از دین، چیز دیگری وجود دارد؟ <br /> با تشکر: هاشمی <br /> <br />
بدوننام
28 فروردین 1391 - 08:53با سلام کاش انسان هایی که مثل شما فکر می کنند بیشتر بودند البته در این صورت باید به قران شک می کردی چون خود خدا تو قرآنش می گه بل اکثرهم لا یعقلون وقتی این نوشته ها رو می خونم بیشتر به این قضیه پی می برم که خدا می گه خیلی از بندگان من کورند و حقیقت رو نمی بینند .با تشکر حاج حیدری
در پاسخ به دوست عزیزی که گفته بودند:"من این نقد رو خواندم به نظرم نقد خوب ودفاعی مناسب نبود "عرض کنم که: دوست عزیز! نقد سازنده باید با نقد سازنده جواب داده شود نه با نقد فله ای نظیراین جمله که:"نقد خوب ودفاعی مناسب نبود". موضع ضعف را دقیقا تعیین کنید، و آنگاه با دلیل آنرا نقد کنید.شما ابتدا دکتر مرادی را به عدم فهم درست سخنان اقای سروش متهم می کنید، وسپس علت سوء فهم را عدم قرار گرفتن دکتر مرادی در سیستم کلامی و زبانی و اندیشه ای سروش تشخیص می دهید. <br /> مگر خود دکتر سروش وقتی برداشت اینچنینی از وحی و نبوت می کنند، آیا در سیستم کلامی و زبانی و اندیشه ای وذهنی و روحی رسول خدا صلی الله علیه و سلم قرار گرفته اند؟ <br /> <br /> فکر نمی کنید که تشخیص ضعف شما در این نقد تکلیف مالا یطاق است؟ <br /> <br /> اگر حرف شما را مبنا قرار دهیم نباید هیچ کس دکتر سروش را نقد کند، مگر کسانی که در سیستم کلامی و زبانی و اندیشه ای سروش قرار دارند، که طبعا این گروه کسی نیست جز همفکران دکتر سروش، و همفکرانش هم که همفکران او هستند و او را نقد نمی کنند...فکر نمی کنید که با این منطق، شما دارید حق نقد دکتر سروش را مصادره می کنید؟<br /> چرا شما به خود و دکتر سروش حق می دهید در همه حوزه های دینی (حتی اگر تخصص نداشته باشید) اظهار نظر کنید، ولی بقول خودتان به ملا اندیشان سنتی اجازه نقد خودتان را نمی دهید؟<br /> چرا وقتی دکتر سروش بطور فاحش از قرآن برداشت گزینشی می کند، برداشتش را با هزار و یک دلیل توجیه می کنید؟<br /> وجمله آخر اینکه: از کی تا حالا فریاد وا اسلاماه دادن عیب شده است؟ فریاد وا اسلاماه یکی از نشانه های زنده بودن غیرت دینی در انسان مسلمان است.<br /> موفق باشید<br /> هاشمی
سلام آقای هاشمی حال شما چطوره خوبین؟<br /> شما آقای هاشمی اوز هستین نه؟<br /> بابا من موندم چیکار کنم اگه از خودمونو دغدغه های خودمون بگیم می گید کپی پیست می کنید و متهم می کنید که اینارو از دیگران می گیرید و اگرم از دکتر سرش و افکار ایشون سخنی بمیون بیاریم که بدتر متهم به دنباله روی از ایشان و دین گریزی. <br /> بابا به جون خودت نه قصد دین گریزی هست و نه ضدیت و نه غرب گروی و غرب گرایی.<br /> حرف من اینه که یه همچین قرائتیم وجود داره قرائتی از دین از نظرگاه انسان مدرن و برای خودشم شاخصه ها و خصوصیات و دلایل موجهی داره. و این نگاه خودشو یه نگاه ضددینی نمی بینه و برای خودش تو حوزه پلورالیسم دینی جایگاهی قائله. بحث ما همینه که قرائت سنتی بخواهد یا نخواهد همچین قرائتیم هستش و دلایل موجهیم داره و کسی منکر مشکلات سر راه چنین قرائتی نیست کما اینکه مشکلات سرراه قرائت سنتی در عصر جدید کمتر از این قرائت نو نیست. و تصور من اینه اگه کسی واقعا بخواد این قرائت جدیدو نقد کنه و بشناسه و درش تأمل کنه بهتره از ریشه به اون بپردازه شایدم چیز خوبی بود و شما که امروز اینچنین موضع گیری می کنید فردا همینو پذیرفتید البته اگه قائل به انبساط فکری باشید و پذیرش این به معنای نفی آن نیست البته این در صورتی معنی داره که دیدگاه پلورال رو پذیرفته باشید و خود حق پنداریها رو کنار بزارید.<br /> در پایان امیدوارم بازم با اون عینک بدبینانه به این گفته نظر نکنی و قصد جسارتی نبوده و محض یاداوری اینارو گفتم و امیدوارم در جواب ننویسی که بنده ازت خواستم این قرائت جدیدو بپذیر یا در موردش حق نداری چیزی بگی . حاشا و کلا مقصود من این نبوده و نیست فقط حرف من اینه اگه دوس داشتی درش تأمل کنم اگه دوس داشتی همین.<br /> آدم
آدم جان با عرض سلام وادب خدمت شما<br /> ممنون از جواب دوستانه وخودمونی وصمیمی تان...البته من نمی دانم منظورتان از هاشمی اوز کدام هاشمی است؟ چون در اوز هاشمی زیاد است، وبنده گرچه اوزی نیستم ولی از اوز هم زیاد دور نیستم...با وجود ارادت قلبی که نسبت به حضرت عالی دارم بخصوص بخاطر نوشته هایتان در بازشناسی مفاهیم قرآنی، ولی متأسفانه جنابعالی را بخاطر نمی آورم، یعنی بیاد ندارم سعادت آشنایی با شما را داشته باشم. البته آشنایی با انسان فرهیخته ای چون شما موجب افتخار اینجانب است.<br /> ولی خودمانیم آدم جان! در مقاله گذری بر دین حد اقلی و حد اکثری، انبوهی از سؤالات بی پاسخ را بر سر خواننده بیچاره می ریزید، که در آخر گیج و منگ می شود، وانصافاٌ نمی داند هدف واقعی نگارنده از نوشتن این مقاله، دفاع از دین بوده، یا ریشه کن کردن دین؟ و بگمانم بسیاری از نظرات مطرح شده در آن پست گویای همین امر بود.<br /> ولی از انصاف نگذریم دغدغه شما در عصر حاضر برای دین و دینداری ستودنی است، و بنده بعنوان دوست ناشناس شما این رویکردتان را ارج نهاده و بدیده احترام می نگرم. اگر احیانا در خلال نطراتم به شما درشتی نموده ام مرا ببخشید.
جناب آقای غلامی<br /> سلام علیکم<br /> بنده باز بر بحث عقاید پنجگانه مصرم که شما تنها یک کپی پیست ساده انجام داده بودی و شاید با اندکی تغییرات. در پاسخی اعتراض بنده نوشته بودی که عقاید اهل سنت 5تاست و سه تای آن زیر مجموعه ی نبوت است یعنی : فرشتگان و کتب و ملائکه. خوب در این شرایط ایمان به قدر و قضا را در کجا قرار خواهی داد. لازم است که به شما بگویم باز به خطا رفته ای و عقاید اهل سنت با توصیف جزئی تر آن 6 تاست نه 5 تا.<br /> قابل ذکر است که من هاشمی هم نیستم.<br /> سلام
<br /> <br /> <br /> نوشته زیر حاصل گفتگوی عبدالکریم سروش با روزنامه کارگزاران (86.11.20) در باب وحی و قرآن است(مصاحبه دوم)<br /> <br /> کلام محمد، اعجاز محمد<br /> <br /> در پاره ای از روزنامه ها و سایت های اینترنتی اخیرا آورده اند که دکتر سروش رسما "نزول قرآن را از جانب خدا انکار کرده و آن را کلام بشری محمد دانسته است." آیا چنین است؟<br /> <br /> شاید مزاح کرده اند یا خدای نکرده اغراض سیاسی و شخصی داشته اند.<br /> <br /> <br /> حالا نظر و توضیح شما چیست؟<br /> <br /> انشاء الله حسن نظر و غفلت از معنا داشته اند و گرنه کسی که با ولایت کلیه الهیه آشناست و قرب اولیاء خدا با خدا را می داند و از تجربه اتحادی آنان با خبر است چنین منکرانه سخن نمی گوید. اولیا خدا چنان به خدا نزدیک و در او فانی اند که کلامشان عین کلام خدا و امر و نهی شان و حب و بغضشان عین امر و نهی و حب و بغض الهی است. پیامبر عزیز اسلام بشر بود و خود به بشریت خود مقر و معترف بود (قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا؟)، اما در عین حال این بشر چنان رنگ و وصف الهی گرفته بود، و واسطه ها (حتی جبرئیل) چنان از میان او و خدا برخاسته بودند که هر چه می گفت هم کلام انسانی او بود هم کلام وحیانی خدا. و این دو از هم جدا نبود.<br /> <br /> همچو سنگی کو شود کل لعل ناب پر شود او از صفات آفتاب<br /> <br /> انشاءالله با تامل درین دقیقه عرفانی گره مشکل گشوده شود و سر کلام آشنا گردد.<br /> <br /> پس نزول جبرئیل و آوردن وحی چه می شود؟<br /> <br /> در نظر عارفان، جبرئیل به خداوند از محمد (ص) نزدیکتر نیست، بل جبرئیل است که تابع پیامبر است. مگر در داستان معراج نیامده است که جبرئیل از همراهی با پیامبر بازماند و از سوختن بال و پرش هراسید؟ معنی این حکایت چیست؟ مگر رهبر فقید انقلاب نگفت که "...معنویت رسول خدا وحی را نازل کرده است....و به عبارت دیگر وارد کرده است پیغمبر اکرم جبرئیل امین را در این دنیا(صحیفه نور، جلد بیستم، سخنرانی 25/1/66)"؟ آیا معنی این سخن این است که خدا جبرئیل را فرونفرستاده است؟ یا معنایش به قول مولانا این است که:<br /> <br /> من نخواهم لطف حق از واسطه که هلاک خلق شد این رابطه<br /> <br /> من نخواهم دایه، مادر خوشتر است موسیم من، دایه من مادر است<br /> <br /> این که بگوئیم قرآن کلام محمد(ص) است، درست مانند این است که بگوئیم قرآن معجزه محمد (ص) است. هر دو به یک اندازه به محمد(ص) و به خدا انتساب دارند. و تاکید بر یکی به معنی نفی دیگری نیست. هر چه در عالم رخ می دهد به علم و اذن و اراده باری است. یک موحد در این شکی ندارد. با این حال همه می گوئیم آلبالو، میوه درخت آلبالو است، آیا باید بگوئیم خدا میوه آلبالو می دهد تا موحد باشیم؟ این اشعریت کهن را جامه تقدس نوین نپوشانیم. و سخن بقاعده بگوئیم و معنی سخنان دقیق و راز آلود را نیز نیکو دریابیم. قرآن میوه شجره طیبه شخصیت محمد (ص) بود که باذن خدا ثمر بخشی می کرد(توتی اکلها کل حین باذن ربها) و این عین نزول وحی و تصرف الهی است.<br /> <br /> توصیه من به منصفان (با مغرضان نمی دانم چه بگویم) همان توصیه مولاناست که سوء ظن نسبت به اولیاء خدا را فروگذارند و اولیاء حق را از حق جدا نشمارند و آن عزیزان و محبوبان درگاه حق را از مسند رفیع قرب و ولایت پایین نیاورند: <br /> <br /> ای اولیاء حق را از حق جدا شمرده گر ظن نیک داری بر اولیاء چه باشد؟<br /> <br /> از نسل پادشاهی مسجود جبرئیلی ملک پدر بجویی ای بی نوا چه باشد؟<br /> <br /> گویا شما هم در این باب اشعاری داشته اید.<br /> <br /> بله در منظومه ای که چندی پیش به عشق پیامبر اکرم سرودم و تقدیم آن فاتح آفاق تجرد کردم، آورده بودم که:<br /> <br /> توسن تجربه ای فاتح آفاق تجرد در شب واقعه راندی زمداری به مداری<br /> <br /> ز سوادی به خیالی ز خیالی به هلالی پای پر آبله جبریل و تو چالاک سواری<br /> <br /> بال در بال ملائک به تماشای رسولان طایر گلشن قدسی تو و خود عین مطاری<br /> <br /> اشاره من در این ابیات به آن روایت شریفه نبوی است که پیامبر در سجده با خدا می گفت: سجدلک سوادی و خیالی و آمن بک فوادی.<br /> <br /> متشکریم.<br /> -------------------------------------------------------------<br /> <br /> <br /> متن کامل مصاحبه اول:<br /> <br /> <br /> کلام محمد -- گفت و گو با عبدالکریم سروش <br /> <br /> <br /> -------------------------------------------------------------<br /> <br /> <br /> مطالب منتشر شده پیرامون مصاحبه:<br /> <br /> <br /> آتش بر خرمن نبوت -- دکتر عبدالله نصری<br /> <br /> <br /> خداوند قرآن را برای زمان و مردمی خاصی قرار نداده است -- سیدمحمدعلی ایازی<br /> <br /> <br /> ادعای بشری بودن قرآن در تاریخ اسلام بیسابقه است -- سیدیحیی یثربی<br /> <br /> <br /> این ادعا که الهام از نفس پیامبر میآید متأثر از بودیسم است -- حمیدرضا مظاهری سیف<br /> <br /> <br /> پاسخهایی به قرآنستیزان -- بهاءالدین خرمشاهی <br /> <br /> <br /> «سروش» دیگر یک اصلاحگر دینی نیست -- علیرضا قائمینی<br /> <br /> <br /> دکتر سروش به آغوش اسلام برگردد -- آیت الله سبحانی<br /> <br /> <br /> <br /> <br />
می خواستم به کسانی که دکتر سروش را مورد نقد وانتقاد قرار می دهند به چند مسئله متذکر نماییم .1.اینکه سعی کنیم فرهنگ گفتمان امروزی را دروجودمان نهادینه کنیم/2اینکه عادت به صدور حکم نکنیم چون چندی ژیش یکی از همفکران آقای د کتر مرادی دکتر سروس رابه کفر وکفر گوی متهم می کرد که جدا چنین دید گاهی بسیار ورشکسته ومیان تهی است دیگر دوران تکلیف تمام شده ومردم به دنبال حقوق هستند وعقل وعقلگرای حرف اول را می زند وخاتمیت ژیا مبر گواه این مدعاست دوران تقلیدی زندگی کرد ن ژایان ژذیرفته وعقل گرای جایگزین تقلید شده عقل انسان به هر کجا می تواند سرک بکشد وسوال کند وجواب بیابد ژرا ما باید از واقعیات فاصله بگیریم وتنها در دایره ایدئولژی وتکلیف مداری صرف وچشم بسته زند گی کنیم تا جایکه حتی خودمان هم می دانیم که واقعیت زندگی غیر از چشم فرو بستن وندیدن واقعیات زندگی است چرا می خواهیددیگران بدون تفکر تابع محض شما باشند چرا دیگران را برای همیشه مقلد می خواهید سعی کنیدباب گفتگو را را به جای تبعیت قرار دهید وسعی کنید به جای شعار نژاد|پرستی وخودرا امت برتر تلقی کردن ودهن کجی به عقل وتفکر باب اندیشه ورزی وتعقل را باز بگذاریم باور کنید این روندی که دینداران در دنیای امروز در پیش گرفته اند فقط تک صدای واختناق وخفقان را افزایش میدهند راه پیشرفت را مسدود می کنند وکارخانه های تولید فکر را میبندند کارخانه های تولید فکر را بستن هنر نیست بیاییم خودمان تولید کننده فکر باشیم ما باید برای جهان داری پیام باشیم ودر دنیای جدید حرفی برای گفتن داشته باشیم ودل خوش نکنیم به حکم صادر کردن وسعی درخاموش کردن نور افکنها نباشیم من از شما می پرسم اگرروزیدارای حکومت شدید چه خواهید کرد آیا تک صدای را رواج وتوسعه می دهید وراه را بر اندیشه ها وفکرها میبندید وکسانی که اهل تفکر هستند را مرتد وکافر می پندارید وآنها را به گوشه های انزوا می کشید وهرکس با شما هم صدا نشد ...آیا بهتر نیست اندیشه امت برتر بودن را که انسانیت انسانها رانادیده می گیرد تبدیل به نگاه انسانی کنید وارزش وکرامت انسانها را پاس بداریم آیا امروزه بهتر نیست به جای روابط عقیدهتی روابط انسانی را لحاظ کنیم تا ثمره آن که انسن دوستی وبارور شدن روند رو به رشد جامعه است بکار ببزیم به نظر بنده خاتمیت پیامبر نوید بخش خرد ورزی وعقل محوری بوده است ثمره تعقل داشتن پیام برای قرن مدرن است ودیدگاه سنتی زیستن نداشتن پیام ومحصور ماندن دردور خود
مصاحبهی سروش، که به اعتقاد من هیچ چیز تازه و شگفتانگیزی در آن نیست و تنها در آن همان سخنان پیشین سروش (و متکلمین متقدم) به زبانی بیپردهتر بیان شده است.<br /> در سخن سروش عین همان معانی منعکس شده است، ولی به زبان امروزی و قابل فهم برای انسان قرن بیست و یکم. طرفه اینجاست که وقتی در آن زمان چنین سخنانی گفته میشد، نه کسی در نبوت پیامبر شک میکرد و نه قرآن و اصالت آن زیر سؤال میرفت. نه کسی در وجود خدا شک میکرد و نه کسی منکر جبرییل میشد. و نتیجهی مستقیم این سخنان این بود که قرآن متنی است که نمیتوان لفظ به لفظ و عیناً به تمام آن عمل کرد و برای فهم آن و عمل به آن نیاز به معارف دیگری نیز هست (و تاریخ گواهی میدهد که مسلمانان در دورههای مختلف با چنین درک و فهمی از قرآن و اسلام به مسلمانی خود ادامه دادهاند). چیز بدیع یا عجیب و غریبی در سخن سروش نیست که هول و وحشت بعضی از دینداران را بر میدارد که وا اسلاما و وا پیامبرا! این سخنان را بیش از هزار سال است که میگویند و دین و ایمان مردم هم به قوت بر جای خود باقی است و اهل دانش هم هیچ کدام ندای الحاد و بیدینی سر ندادند از این کشفی که کردهاند! گرچه میدانم که هنوز جای بحث باقی است و ابهامات زیادی هست که باید مرتفع کرد. اگر پیامبر اسلام، در زمان دیگری، فرض کنید در قرن بیستم یا بیست و یکم میلادی، در مکان دیگری و در میان قوم و ملت دیگری مبعوث میشد و به زبانی جز عربی سخن میگفت، آیا قرآن همین قرآنی بود که اکنون داریم؟ آیا احکاماش و الفاظاش فرق نمیکرد؟ آیا خدا فقط به زبان عربی میتوانسته سخن بگوید؟ آیا پیام وحی جز به زبان عربی، به زبان دیگری قابل ابلاغ نبود؟
دوست عزیز خداوند خودش میگوید إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (2) بلاخره باید به یک زبانی می آمد حالا چرا عربی در زبانهاى مختلف جهانند آن چنان زبان وسیعى است که مىتواند ترجمان لسان وحى باشد و مفاهیم و ریزه کاریهاى سخنان خدا را باز گو کند، علاوه بر این، مسلم است که اسلام از جزیره عربستان از یک کانون تاریکى و ظلمت و توحش و بربریت طلوع کرد، و در درجه اول مىبایست مردم آن سامان را گرد خود جمع کند، آن چنان گویا و روشن باشد که آن افراد بىسواد و دور از علم و دانش را تعلیم دهد و در پرتو تعلیمش دگرگون سازد و یک هسته اصلى براى نفوذ این آئین در سایر مناطق جهان به وجود آورد.<br /> البته قرآن با این زبان براى همه مردم جهان قابل فهم نیست (و به هر زبان دیگرى بود نیز همین گونه بود) زیرا ما یک زبان جهانى که همه مردم دنیا آن را بفهمند نداریم، ولى این مانع از آن نخواهد شد که سایر مردم جهان از ترجمههاى آن بهره گیرند و یا از آن بالاتر با آشنایى تدریجى به این زبان، خود آیات را لمس کنند و مفاهیم وحى را از درون همین الفاظ درک نمایند. تفسیر نمونه
اگر در قبال نظرات پاسخ گو نیستیدپس چرا آنها را اصلا گذاشتید تا خوانده شود و باعث ایجاد شک و شبهه در سخنان خودتان شود
با سلام<br /> جرات دانستن داشته باش. نقد بد گاهی اوقات تقویت کننده مورد انتقاد میشود.شما در چارچوب منافع شخصی و گروهی قلم رانده اید. اول مطالعه بعد نقد.موفق و پیروز باشید
به نام خدا:<br /> "و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله"<br /> <br /> همه کسانی که با کتابها و سخنان دکتر سروش آشنا هستند می دانند که ایشان انسانی عالم به دین ، دنیای جدید و تاریخ هستند و منشا خدمات فکری ارزنده ای برای دینداران بوده اند. اما یک عیب عمده دارند آن هم اینکه به جای مرید خدا بودن مرید مولوی اند. و در کلامشان نام خدا کم رنگتر از نام مولوی است، چیزی که در مصلحان دینی گذشته دیده نشده. همچنین ایشان بیشتر فیلسوف هستند تا داعی الی الله، پس نباید توقع بیش از این از او داشت.و در نقد شجاع بود که عزت پیش خداست نه سروش . والله اعلم باالثواب.<br /> <br /> حیدری
از نظر بنده دکتر سروش زنبوری عسل پراکن و گوهری جاودانی برخاسته از فرهنگ اسلامیست.چه زشت و نا مبارکست آنگاه که جامدی از حوزه ی فقهیه نام این بزرگ مرد را همجوار ناقص المغزی همچون سلمان رشدی می گذارد.روزی که همگی معتقدند نسل سوم آنی نشد که آرزویش را داشتیم آیا سخنان فرح بخش سروش که پنجره ی امید و رضای الهی را به قصد پرواز و عروچ می گشاید این نسل را جذب و غرق در اسلام کرده یا صراط تنگ مستقیم متصور شده توسط این فقیهان پوست فروش و حوری فروش؟ بس است دیگر دایره ی رستگاری را تنگ تر نمودن و خارج آن را مرتد شمردن.سخنان سروش را باید ابتدا از منظر شخصیت و دغدغه اش مطالعه نمود.این عاشق محمد چگونه قصدش تخریب اوست؟تمامی مخیله اش درگیر است تا این ذات مقدس را از بلندگوی الهی بدل کرده به آن کس که " فکان قاب قوسین أو أدنی"را تجربه می کند.حال نمی گوییم تمامی سخنان ایشان منطبق بر واقع است چنانچه خود ایشان نیز هیچ چیز را مطلق نمی داند و جواب هر آنکس بر او بانگ می زند به راستی در سخنان خود ایشان است.به راستی من چون این عشق شعله ور وجودی ایشان را می بینم به حال خود غبطه می خورم باشد که همگی غبطه خوریم.دریغا جفای گیتی آنجاست مردان بزرگ از زمان خود کنده اند و تنها تاریخ عظمت آنان را آشکار می کند.
تایید ..
دوست عزیز بحث و نقادی در تاریخ اسلام زیاد بوده و این حرفهای آقای سروش تازگی نداره قبلا هم بحثهاش در تاریخ بوده و جواب ها هم بسیار وجود آقای سروش خوبه بلاخره بحث علمی است اما نکاتی هم باید قابل توجه باشه در بحث علمی بی ادبی ممنوعه و دوما کسانی هم که آقای سروش رو مرتد اعلام کردن اشتباه کردن و دلیل نمیشه همه اینطور باشن اما شما هم از طرف مقابل نگاه کنید چقدر به اصطلاح ایم ملاها را خراب میکنند آیا به نظر شما توهین به روحانیت کم شده ؟ بحث ما علمی است اسلام دین روشنی است اصلا قرآن خودش را بر بشر عرضه کرده حالا هر کسی شبهه وارد کند اشکالی ندارد اما به شرطی که جوابشو با دلیل گرفت سفسطه نکند و به گمراهی ادامه بده انشاالله همه ما تابع حق باشیم و دینمون رو از مفسیرین اصلی قرآن اهل البیت بگیریم .
سلام دوست عزیز.با نظرت کاملا موافقم.دکتر سروش واقعا حرفاش با عقل بیشتر جور در میاد تا این ریا کاران عصر حاضر<br /> <br /> دانیال رابعی نیا
در جهانی که در آن تساهل و مدارا وزیستن در کنار عقاید گوناگون امری بدیهی است والتزام آن به نیازهای امروزین برمیگردد؛مطرح شدن عقاید سوال برانگیز ودر نوع خود جالب توجه از سوی اربابان اندیشه ایی چون دکتر سروش در خور ستایش وتقدیر است وگاهی تلنگریست بر افکار تحجرگرایانه ی ما یه از چهارچوب سنت رها شده و به استقبال مدرنیت معرفتگرایانه برویم واین مجالیست برای تخریب وبازسازی اصول وعقایدمان تا از گزند هرگونه هجمه ایی در امان بماند.<br /> avin.s.1827<br />