تمدنهای پوشالی معاصر از دیدگاه یک مؤمن آگاه
مؤرخین عرب حکایتی را نقل کردهاند، که معمولاً سریع و گذرا از آن میگذریم و این در حالی است که حکایت مزبور توجه و اهتمام عمیقی از ما میطلبد، زیرا این حکایت بیانگر دید آگاهانهی مؤمنی است بر تمدّنهای پوشالی معاصر.
شاید با مطالعهی تاریخ فتوحات اسلامی در صدر اول، خیلی از خوانندگان، این حکایت را خوانده باشند اما به مفاهیم عمیق و نتایج قابل ملاحظهای که بنده را به خود جلب نموده است پی نبرده باشند و چه بسا یک حکایت و داستان نظر یک خواننده را که از عامهی مردم میباشد، به خود جلب مینماید. در حالی که همین حکایت و داستان خیلی از خوانندگان دیگر را که از نظر فکری و آگاهی به مراتب از خوانندهی اول بالاتر هستند به خود جلب نمینماید.قصهی مورد نظر که مؤرخین عرب طبق معمول بدون هرگونه تفسیر و نتیجهگیری آن را نقل کردهاند، به این شرح میباشد: رستم[12] فرماندهی سپاه ایرانیها از حضرت سعد بن ابی وقاص س فرماندهی سپاه مسلمانان در سرزمین فارس درخواست نمود، تا فردی را جهت کسب اطلاع و توضیح اهداف لشکرکشی عربها، که تا به حال نه فارسیها چنین تصمیمی از جانب عربها سراغ داشتند و نه عربها چنین اقدامی کرده بودند، بفرستد.
معمولاً قرنها بود که عربها سرشان در لاک خودشان بود و به زندگی صحرانشینی خود سرگرم بودند و همواره به قناعت، عدم رفاه و آسایش در زندگی، عدم ارادهی کشورگشایی به خصوص طمع در امپراطوریهای مجاور، مشهور بودند و اکنون چون برای نخستین بار در تاریخ طولانی خویش به جنگ فارس و روم درآمده بودند، نظر بسیاری از هوشمندان و انسانهای آگاه را به خصوص کسانی که در مقابل این تهاجم قرار داشتند، به خود جلب نمودند.
حضرت سعد س بنابر درخواست رستم فردی را به نام «ربعی بن عامر[13]» فرستاد. رستم جایگاه را با تزیینات خیلی باشکوه از فرشهای زربافت و بالشتهای ابریشمی و طلا و جواهرات فراوان آراسته کرده بود، در حالی که تاج ویژه و گرانبهای خویش را بر سر گذاشته بود بر تختی طلایی نشست.
«ربعی بن عامر» بدون توجه به تزیینات و مظاهر شگفتانگیز وارد محل شد و با خونسردی تمام پهلوی رستم نشست. رستم از وی سؤال نمود به چه منظور آمدهاید؟
«ربعی بن عامر» جواب داد:
«اللهُ اِبْتَعَثَنَا لِنُخرِجَ مَنْ شَاءَ مِنْ عِبَادَةِ العِبَادِ إلِى عبادة رب العباد ومنْ ضِیقِ الدُّنْیا إِلى سِعَتِهَا وَمِنْ جَورِ الأدیانِ إلى عدلِ الإسلامِ[14]».
«خداوند ما را فرستاده است تا درآوریم آن کسی را که خدا میخواهد از عبادت بندگان به طرف عبادت پروردگار بندگان، و از تنگنای دنیا به وسعت و پهنای آن و از ستم ادیان به عدالت اسلام».
آنچه در این کلام حایز اهمیت و جالب توجه است، قطعهای است که در آن مؤمن آگاه و هوشمند، رستم را در کمال ابهت و اوج مقام و زینتش، از «زندگی تنگ دنیا به زنگی فراخ آن» فرا میخواند آنجا که میگوید: «میخواهم شما را از عبادت بندگان به طرف عبادت رب العباد و یا آنجا که میگوید میخواهم شما را از جور ادیان به عدالت اسلام درآورم» زیاد تعجبآور نیست، زیرا این گونه موارد برای مسلمانانی که عقیدهی توحید توسط رسول خدا (صلّی الله علیه وسلّم) در قلوبشان جای گرفته بود و خداوند حب ایمان و تنفر از کفر، فسق و عصیان را در قلوبشان قرار داده بود، بدیهی بود.
آنها بر اثر تربیت حکیمانهی پیامبر خدا (صلّی الله علیه وسلّم) تمام انواع شرک و جهالت را، کرنش انسان در برابر انسان را، با دید حقارت نگریسته و شدیداً از آن متنفر بودند و به هیچ وجه با طبع و سرشتشان موافق نبود.
ربعی بن عامر به خوبی میدانست که شاهان و امرای فارس، مردم را به بردگی کشیدهاند و با آنها مانند خدایان با بندگانشان نه آقایان با غلامان، رفتار میکنند. مردم در برابر آنها پیشانی را بر زمین میگذارند و آنها را به مراتب از جنس بشر برتر میدانند و میپنداشتند که در رگهای آنها خونی مقدس و خدایی وجود دارد.
همینطور ربعی بن عامر و همراهانش به طور قطع باور داشتند که اسلام تنها آیین عدالت و انصاف است و ادیان دیگر ظالمانه بودند و انسان را بردهی انسان و در تسخیر راهبها و کشیشها قرار میدهند و او را با بندها و طوقها و دستوراتی بیاساس و بیمدرک، در بند مینمایند. آنها این آیه را همواره تلاوت میکردند:
﴿ٱلَّذِینَ یتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِی ٱلۡأُمِّی ٱلَّذِی یجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ یأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَینۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَیحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیبَٰتِ وَیحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَیضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِی كَانَتۡ عَلَیۡهِمۡۚ﴾ [الأعراف: 157].
«(به ویژه رحمت خود را اختصاص میدهیم) کسانی که پیروی میکنند از فرستادهی (خدا محمد مصطفی) پیغمبر امی که (خواندن و نوشتن نمیداند و وصف او را) در تورات و انجیل نگاشته مییابند، او آنان را به کار نیک دستور میدهد و از کار زشت باز میدارد و پاکیزهها را برایشان حلال مینماید و ناپاکیها را بر آنان حرام میسازد و فرو میاندازد، و بند و زنجیر (احکام طاقت فرسایی همچون قطع مکان نجاست به منظور طهارت و خودکشی به عنوان توبه) را از (از دست و پا و گردن) ایشان به در میآورد (و از غلّ استعمار و استثمارشان میرهاند».
و این آیه را نیز تلاوت کرده بودند:
﴿۞یٰٓأَیهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ كَثِیرٗا مِّنَ ٱلۡأَحۡبَارِ وَٱلرُّهۡبَانِ لَیأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِ وَیصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۗ﴾ [التوبة: 34].
«ای مؤمنان! بسیاری از علمای دینی یهودی و مسیحی اموال مردم را به ناحق میخورند و دیگران را از راه خدا باز میدارند».
آنها بر این آیات الهی ایمان داشتند و آثارش را در امتها و ادیانی مانند نصاری روم، مجوس فارس و یهود مدینه مشاهده کرده بودند.
اگر ربعی بن عامر به جای «لِنخرجْ من شاءَ منْ ضیقِ الدنیا إلى سعتهَا» (در میآوریم کسی که بخواهد از زندگی تنگ به زندگی فراخ) میگفت: «لِنخرجَ من شاءَ منْ ضیقِ الدنیا إلى سعةِ الآخرة» (در میآوریم کسی که بخواهد او را از زندگی تنگ دنیا به وسعت آخرت)، زیاد تعجبآور نبود؛ چرا که او خودش به آخرتی که هیچ آخری ندارد ایمان داشت، جنتی که هیچ حد و مرزی ندارد باور داشت. او در کتابش، کتابی که آن را خوانده و به آن ایمان آورده و در آن زندگی بسر کرده بود، خوانده است:
﴿۞وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّكُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ١٣٣﴾ [آل عمران: 133].
«و (با انجام اعمال شایسته و بایسته) به سوی آمرزش پروردگارتان و بهشتی بشتابید و بر همدیگر پیشی گیرید که بهای آن (برای مثال همچون بهای) آسمانها و زمین است (و چنین چیز با ارزشی) برای پرهیزگاران تهیه دیده شده است».
و از زبان پیامبرش در غزوهی بدر شنیده بود:
«قُومُوا إِلَى جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَوَاتُ وَالْأَرْض»[15].
«بشتابید به سوی جنتی که پهنای آن به پهنای آسمان و زمین است».
«موضعُ سَوْطٍ فِی الْجَنَّةِ خَیرٌ مِنَ الدُّنْیا وَمَا فِیهَا»[16].
«جای (و اندازه) شلاًقی در جنت بهتر از دنیا و آنچه در آن است، میباشد».
اما این نکته عجیب و جالب توجه است که ربعی بن عامر خطاب به رستم میگوید: «میخواهیم شما را از تنگنای دنیا به وسعت آن درآوریم». اکنون جای سؤال است مگر فارسیها در آن زمان در چه تنگنایی بودند؟ و زندگی فراخ و وسیعی که عربها داشتند و ربعی بن عامر فارسیها را به پذیرفتن آن فرا میخواند، چه بود؟ آیا وضعیتی که عربهای تازه مسلمان داشتند قابل رشک و توأم با آسایش و رفاه بود؟ و آیا فارسیها در آن زمان در تنگی و بدبختی به سر میبردند؟ در پاسخ به این سؤالات بهتر است به تاریخ مراجعه نماییم زیرا تاریخ در این مورد بهترین گواه میباشد و خوشبختانه تاریخ عرب، فارس و روم دقیقاً با روایت راویان عادل و مورد اعتماد گردآوری و تدوین شده است و بنابر کثرت راویان و شاهدان در این مورد، هیچ گونه تردیدی وجود ندارد.
اگر واقعاً عربها در ناز و نعمت به سر میبردند و یا فارسیها در بدبختی و تنگی زندگی به سر میکردند، حتماً از دید تاریخ پنهان نمیماند و مؤرخین از آن فروگذار نمیکردند.
با ملاحظهی تاریخ پی میبریم که تمام مؤرخین اتفاق نظر دارند که فارسیها و رومیها در آن زمان کاملاً در رفاه و آسایش بسر میبردند. از هر طرف دربهای رزق و روزی بر رویشان گشوده بود و در کمال ناز و نعمت زندگی میکردند. اما عربها برعکس حتی بعد از اسلام در فلاکت و سختی زندگی میکردند. در زمان خلافت حضرت عمر س که مردم هنوز بر فطرت اسلامی و عربی خویش بودند، و هنوز تمدّن اسلامی گسترش نیافته بود، عمر که خودش خلیفهی مسلمین بود زندگی سخت و طاقت فرسایی داشت و مردم را نیز بر چنین زندگی فرا میخواند تا آنجا که فارسیها و رومیها این زندگی سخت عربها را زندگی بدوی و عقب مانده میدانستند و همواره بر تنگی و فلاکتشان افسوس میخوردند.
امّا اینکه ربعی بن عامر، عرب مسلمان، بر تنگی و فلاکت فارسیها افسوس میخورد، جای سؤال دارد که واقعاً این تنگی چیست؟ و گشایشی که به آنها مژده میدهد و عربها دارای آن هستند، و این صحابی بر آن زندگی افتخار میکند، چیست؟ آیا نوعی مبالغه و گزافگویی است؟ چنانچه شعراء احیاناً این گونه گزافگویی میکنند. بدیهی است که اسلام چنین اجازهای به افراد این امّت نداده است تا این گونه مبالغه گویی نمایند، آنها افرادی جدی، رُک، صریح و صادق بودند، امکان ندارد در سخنانشان زیاده گویی و مبالغه وجود داشته باشد.
پس این نکته چیست؟ و تازه اگر شرایط زندگی فارسیهای آن زمان بررسی شود، جای دارد تا این عرب تازه مسلمان در بدو امر هنگام ورود به جایگاه و حتی هنگام ورود به مرزهای امپراطوری بزرگ ایران، بر امکانات و تزیینات با شکوه، غذاها و نوشیدنیهای متنوع، دهانش آب افتد.
ناگزیر اشیای گرانقیمت، وسایل نادر و کمیاب، مظاهری از تمدّن، ظرافت و زیبایی، رفاه و آسایش توجه ربعی بن عامر را به خود جلب نموده بود و بدون تردید این تمدّن براق و شگفتانگیز را که به اوج ترقی و تکامل رسیده بود و دارای کاخهای مجلل و عمارتهای بزرگ، باغهای زیبا و انبوه، پارکها و تفریحگاههای دلکش، بازارهای پر و غنی، واردات و صادرات وسیع بود و چشم هر بیننده را خیره میکرد، فارسیها آن را با ذکاوت، ابتکار، تجارب چند صد ساله، غنایم فراوان و فتوحات وسیع به دست آورده و گسترش داده بودند.
اما با این وصف این عربها از کجا آمده و چه نوع انسانهایی بودند، که بر این مظاهر گیرا و شگفتانگیز که عقل و هوش هر بیننده را میرباید، پشت پا زدند و نادیده گرفتند؟
عرب تازه مسلمان چگونه به خود اجازه میدهد تا فارسها را این گونه خطاب نماید؟ «ای فارسها! ما آمدهایم تا شما را از این تنگنا به زندگی فراخ و بهتری راهنمایی کنیم». چرا و به چه دلیلی این گونه اظهار نظر مینماید؟
آری! او از آنجایی که از زاویهی دیگری به رستم و تمدّن فارس مینگریست به خود چنین اجازهای داد. او تمام مقامات و امرای فارسی را با دیدی دیگر، دید انسانی عاقل و هوشمند، که بر عروسکهای مزیّن و آراسته به زینت و لباسهای فاخر مینگرد، نگاه میکرد. او در واقع نظرش بر مجسمههایی بود که صنعتگرانشان نهایت مهارت و ابتکار را از خویش در چهرهپردازی و به تصویر کشیدن خطوط سیما و مشخصات کلّی و جزیی آن، به کار برده بودند، اما به هر حال آنها جز مجسمههایی از سنگ و چوب بیحرکت و بیروح بیش نبودند. ربعی بن عامر که یکی از افراد معمولی سپاه اسلام بود، رستم را چون پرندهای در قفس طلایی میدید و کسری (یزدگرد) را که هنوز ندیده بود، چون بلبلی و فوقش طاووسی و حتی چون زیباترین پرندهها آن را در قفس میپنداشت.
به هر تقدیر پرندهای است در قفس، قفس از طلاست، سیمای دور آن نیز طلایی است، ظرفی که پرنده محبوس از آن میخورد و میآشامد نیز طلایی است، آیا انسانی که ارزش زندگی را دانسته و به ارزش آزادی و شعور پیبرده و قیمت عقل و علم را درک کرده است، بر چنین پرندهای رشک میبرد و بر آن حسد میورزد؟
آیا انسانی را که خداوند با نعمت انسانیت گرامی داشته است، بر پرندهی محبوس، به خاطر اینکه قفسش از طلاست و او خود در خانهای گِلی و پشمی به سر میبرد، حسد میورزد؟ یک قدم جلوتر میرویم. آیا بر سگی که صاحب اروپاییاش او را لذیذترین غذاها سیر میکند و بهترین نوشیدنیها را تقدیمش مینماید و بر نرمترین رختخوابها او را میخواباند، باید رشک برد؟
نگاه ربعی بن عامر بر رستم و امپراطوری فارس، تفاوتی با نگاه ما انسانهای امروزی بر پرندهی محبوس در قفس طلایی، یا سگی در خدمت مالک اروپاییاش، نداشت.
و علت این دید عمیق و تازه، عزت و غروری بود که ربعی بن عامر بر اثر عقیدهای که به آن ایمان آورده بود و دعوتی که با خود همراه داشت و شخصیتی که به آن دست یافته بود و قرآنی که آن را آموخته و به آن عشق و محبت میورزید، به دست آورده بود.
ربعی بن عامر به معانی ارزشها و حقایقی میبالید، که به مراتب از مظاهر پوشالی و فریبندهی آنها بالاتر و با ارزشتر بود و به این جهت بود که تمدّن آنها چشمهای او را خیره نکرد و چشم انداز آن او را شیفتهی خویش نگردانید.
او میدانست که رستم اگر چه فرماندهی سپاه فارسهاست، اما آتش پرست است و گذشته از آن خودش، عاداتش و آقایان بزرگتر از خویش را عبادت میکند.
این بردگی تنها قضیهی رستم یا یک فرماندهی و امیر نبود بلکه تمام آنها در برابر آقایشان امپراطوری بزرگ «یزدگرد» چنین بودند.
ربعی بن عامر دقیقاً میدانست که یزدگرد خودش نیز بردهی عادات، خواهشات، و حتی غلامان خویش است و نمیتواند بدون آنها حرکت نماید، گردش و تفریحش باید حتماً بر شانههای آنها باشد او به هیچ وجه نمیتواند انسان آزادی باشد؛ زیرا او کسی است که شهوات، عادات، رسوم، مظاهر زیبا، نفس سرکش، لذتهای زودگذر و خواستههای حیوانی پوچ او را اسیر خود کرده است.
بر کسی پوشیده نیست که یزدگرد یکی از دو امپراطوری بزرگ آن زمان بود که دنیا را بین خویش تقسیم کرده بودند:1) کسری ایران، 2) قیصر روم. از تحقیقات جدید در تاریخ فتوحات اسلامی چنین بر میآید، که امپراطور فارس بر امپراطور روم برتری و تفوّق داشته است، زیرا از روم وسیعتر بود و بسیاری از ولایات هند که جزء قلمرو رومیها بود، تحت نفوذ ایرانیها قرار داشت.
اما این امپراطور بزرگ (یزدگرد) چنانچه تاریخ میگوید: زمانی که به قصد نجات خویش پایتختش مدائن را رها میکند، هزار آشپز، هزار خواننده و هزار مربی شاهین و پلنگ، با خود همراه نمود و هنوز افسوس میخورد که من با خود چیزی برنداشتم جزء این تعداد کم از خدم و چاکر.
آیا این مرد واقعاً مردی آزاد، خوشبخت، دارای شخصیت و اراده محسوب میشود؟ در مسیر گریز وقتی که به پیرزنی پناه میآورد آن زن هنگامی که میخواهد غذا را تقدیمش نماید و پی میبرد که انسانی دارای مقام و منزلت است، یزدگرد از خوردن غذا بدون صدای دلنواز خوانندهها امتناع میورزد و میگوید: غذا از گلویم پایین نمیرود تا خوانندهای ترانه و آوازی نخواند[17]. تا این حد در برابر برخی عادات بردگی و ذلتشان رسیده بود که در نهایت گرسنگی و نیاز خوردن به غذا، بدون نواختن سرود و ترانه نمیتواند غذایش را میل کند.
همین طور در مورد «هرمزان» یکی از امرای فارس در اهواز مینویسند: وقتی که به اسارت مسلمانان درآمد و او را خدمت حضرت عمر س در مدینه آوردند، حضرت عمر در مسجد خوابیده بود و از سر و صدای مردم بیدار شد و گفتگویی بین عمر و هرمزان انجام گرفت، هرمزان احساس تشنگی نمود و آب خواست، مقداری آب در لیوانی زبر و درشت آوردند او چون لیوان را به دست گرفت گفت: اگر از تشنگی بمیرم در چنین لیوانی آب نخواهم خورد، سپس لیوانی طبق میلش آوردند و وی آب خورد[18].
اینجا بود که امیرالمؤمنین حضرت عمر س یارانش را یادآوری نمود و آنها را بر سپاس خداوند متعال و شکر بر نعمت اسلام تشویق نمود، اسلامی که آنها را از بردگیها، از این بتهای تراشیده شدهی دست خود انسان نجات داد. حضرت ابراهیم ÷ میفرماید:
﴿قَالَ أَتَعۡبُدُونَ مَا تَنۡحِتُونَ٩٥﴾ [الصافات: 95].«آیا آنچه را با دست میتراشید پرستش میکنید».
اینها عادات و رسومی است که ما خود آنها را ایجاد نمودهایم بر عباداتشان اصرار میورزیم تا فردی لباس آن چنانی و ساختمانی بر فلان سبک و وسیلهای فلان مدل نداشته باشد، ارزش و جایگاهی ندارد. فارسها در آن زمان اگر کسی قیمت کلاهش به صد هزار درهم نمیرسید وی را عار میزدند و کسی که قیمت کلاهش به پنجاه هزار درهم میرسید او نصف شرف و عظمت را به دست آورده بود و همینطور کمربند بزرگانشان قیمتش به پنجاه هزار درهم میرسید[19].
یقیناً این شیوههای زندگی و رسوم ترویج یافته، ساخته و پرداختهی مردم بود و به هیچ وجه استناد خدایی نداشتهاند.
﴿مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍ﴾ «الله هیچ دلیلی بر (اثبات) آنها نازل نکرده است».
اکنون تمدّن فعلی اروپا را ملاحظه نمایید آیا مجموعهای از عادات ساختگی، قید و بندههای فریبنده و اصطلاحاتی بیاساس نیست؟ التزاماتی که اروپاییها خود را به آن ملزم میدارند و دیگران نیز از آنها تقلید میکنند از کجا آمده است و مصدرشان چیست؟
یقیناً ما بدون دلیل تحت تأثیر این تمدّن قرار گرفتهایم و از زندگی طبیعی خویش در آمدهایم، زندگیای که مربیهای این امّت چون حضرت عمر س بر آن تأکید داشتند.
ربعی بن عامر اگر چه در نظر بسیاری از مدعیان علم و تمدّن شاید تنگ نظر باشد، اما وی با دور اندیشی، ایمان قوی و علم عمیق به التزامات و رسم و آیین فارسها چون طوق و زنجیر، قید و بندهایی مینگریست که آنها خود را به وسیلهی این قیدها در زنجیر کشیده بودند و به این دلیل بود که فرمود:
«الله ابتعثنا لنخرجكم من ضیق الدنیا إلى سعتها».
او در واقع فارسها را این گونه خطاب مینمود: فریب این زرق و برق، مظاهر توخالی را نخورید زیرا شما دارید در قفس زندگی میکنید و بدیهی است که قفس، قفس است هر چند هم طلایی و شیشهای باشد. قفس اگر چه به وسعت شهری باشد، باز هم قفس است مگر زندان چیست؟ چرا به آن زندان میگویند؟ آیا به خاطر اینکه تنگ است یا به خاطر اینکه دارای اتاقهای زیادی نیست؟ بسا اوقات در زندان چنان اتاقهایی وجود دارد که بسیاری از مردم متوسط در منازلشان چنین اتاقهایی ندارند اما باز هم زندان است هر چند اسباب رفاه و آسایش در آن فراهم باشد، هر چند وسیع و پهناور باشد، هر چند دارای پارکها، استخرها، موزهها و باغها باشد، باز هم زندان است.
آری! این عرب مسلمان، آگاه و باهوش، که از هر نوع عقیدهی حقارت و خود کم بینی، شکست و فقدان اعتماد بر خویش رسته بود، اگر امروز زنده میبود یقیناً تمدّن غرب را این تمدّن پوشالی را که مسلمانان عرب و عجم در بسیاری از کشورها در زندگیشان از آن پیروی میکنند، با همان مینگریست که دیروز بر تمدّن فارسها و رومیها نگریست و همان افسوسی که دیروز برای رومیها و فارسها اظهار داشت و آرزو نمود تا آنها را از زندگی تنگ به زندگی فراخ و وسیع درآورد، امروز نیز همان افسوس و آرزو را ابراز مینمود.
ربعی بن عامر از حریتی برخوردار بود که اسلام به او نشان داده بود و از اینرو از دنیای تنگ، محدود و خفقان یعنی دنیای معده و ماده، دنیای شهوات و آرزوها، دنیای بردگی و برده کشی، دنیای زندگی فانی و رفتنی، دنیای زندگی مکدّر به غمها و گرفتاریها به دنیای وسیع و نامحدود، به دنیای قلب و روح، ایثار و همدردی، عدل و مساوات، عطوفت و رحمت، صفا و صمیمیت، جاوید و باقی، دنیایی که نه در آن فسادی است و نه آلودگی، نه غمی است نه اندوهی، درآمده بود.
او از چنین نعمتی برخوردار بود که همزمان با آن فارسها و رومیها از آن محروم بودند و بدینجهت بود که او تمدّن فارسها و رومیها و زندگیشان را، چون قفسی تنگ میدید که انسان آزاد و بزرگواری را در آن حبس نمایند و یا اینکه ماهی را از آب درآوردهاند و در بستهی طلایی و مزیّن یا در پارچهی نرم و ظریف بگذارند.
این بود دید یک عرب مسلمان، اکنون دید ما، دید انسانهای روشن، معلمین بزرگوار، اساتید دانشگاهها، متولّیان تعلیم و تربیت، قلم بدستان و توریستها و جهانگردان اسلامی در اروپا، بر تمدّن پوشالی معاصر چگونه است؟
آیا واقعاً تناسبی بین دید ما و آن مسلمان عرب وجود دارد؟ در حالی که او ظاهراً چندان متمدن نبود و آنچه ما از جهان میدانیم او نمیدانست و یقیناً تاریخی را که ما بررسی نمودهایم او بررسی نکرده است، شناختی که ما از تجربیات امتهای گذشته داریم او نداشته است و فلسفههایی که ما در عمقشان فرو رفتهایم او فرو نرفته است.
اما نباید فراموش کرد که این نظر عربی است که رسول خدا (صلّی الله علیه وسلّم) و اسلام، سینهاش را از عزت و اعتماد به نفس، ایمان و شجاعت، حقارت دنیا و شناخت حقیقت پُر کرده است و به جایی رسیده است که خطاب به رستم بزرگترین فرماندهی جهان آن روز، که نامش دلها را به لرزه در میآورد و نفر دوم بعد از کسری و بالاتر از تمام امراء و فرماندهان فارس بود، با صدایی قهرآمیز و توأم با استهزاء چنین بگوید: ای رستم! من بر تو متأسفم، تو بدبختی در دنیایی تنگ خود را گرفتار کردی، ما عربهای مسلمان که نصف بدنمان برهنه، شمشیرهایمان کهنه و فرسوده است و لباسهایمان پینه و وصله دارد و به جای کفش دمپایی به پا داریم، ما در جنّتیم، اما تو در جهنم زندگی میکنی.
یقیناً تنها عاملی که ربعی بن عامر را بر ایراد این سخن قوی و جری، تکان دهنده و مهیب واداشت، ایمان و اعتماد به نفس، رسالت و فرامینی بود که خداوند متعال او را به وسیلهی آن فرامین گرامی داشته بود.
آیا امروز نیز چنین افرادی در جوامع اسلامی وجود دارند، که از طریق ادبیات، اشعار و مطبوعات، اروپا و آمریکا را که همواره از سفرهی ما ارتزاق مینمایند و از وجود ما مسلمانان تغذیه میشوند و اگر چنانچه نفتی که از مسلمانان در اختیار آنهاست قطع میشد هرگز آنها به این قدرت جنون آمیز نمیرسیدند، این گونه مورد خطاب قرار دهد؟
روشن است که امروز انسان اروپایی در ایمان، اخلاق و شخصیت خود به نهاییترین درجه از فقر و افلاس (بیچیزی) رسیده است و در واقع به جذام اخلاقی مبتلا گردیده است و به این دلیل است که تمدّنش نیز دارد دوران پوسیدگی و متعفن شدن خود را میگذراند و به هیچ وجه قابل علاج و درمان نمیباشد و مدتهاست که از مسیحیت نیز بیگانه شده است و بدینترتیب آخرین ارتباطی که با آسمان، نبوت و اخلاق داشت از دست داده است.
اما متأسفانه امروز اکثر مسلمانان تمدّن اروپایی را با دید تقدیر و تجلیل، تقدیس و تعظیم مینگرند. اما دین، تمدّن و الگوهای خودشان را در برابر تمدّن و الگوهای غربی حقیر میپندارند و چون شمع در برابر آتش در مقابل تمدّن غرب ذوب میشوند.
آن مسلمان عربی که قیمت خویش و رسالتش را دریافته بود، آن گونه رستم را مورد خطاب قرار داد که اگر کوه و دریا را خطاب مینمود توان تحمل آن را نداشتند.
آری این بود دید یک مؤمن آگاه، بر تمدّنهای پوشالی آن زمان و لزوماً امروز نیز باید مسلمانان آگاه و بیدار، همین دید را بر تمدّنهای پوشالی معاصر داشته باشند. این نکته را باید مسلمانان در هر شرایطی که هستند در نظر داشته باشند و باید مسلمانان و به خصوص عربها در شرق و غرب، تمدّن پوچ معاصر را، که زندگی ما را در نوردیده است، با نظری غرورآمیز و آگاهانه ملاحظه نمایند.
ما مسلمانان هرگز و به هیچ وجه امتی بیاصل و بنیاد، بیتمدن و بیتاریخ نیستیم، ما چون علفهای هرزه از زمین سر نزدهایم که اجداد و امجاد(بزرگان) نداشته باشیم، خیر هرگز!
بلکه ما از هر نظر غنی هستیم، معلمان جهان و مربیان امتها هستیم.
اگر چه واقعیت تلخ و دردناک امروز بیانگر این است که ما در حرکت خویش از خود اختیار نداریم و با اشارهی دیگران حرکت میکنیم و به جای استادی مقام شاگردی در جهان را پذیرفتهایم و کرم، سخا، شخصیت و ارزش خویش را از دست دادهایم.
خداوند مؤرخین مسلمان عرب را جزای خیر دهد که این نکتهی مهم را به ما رساندند، نکتهای که بیانگر زوایای وجودی شخصیت عربهای نخستین است کسانی که خداوند متعال آنها را به رسالت جاوید اسلام مفتخر گردانید و آنها همواره آن رسالت را مایهی عزت، سربلندی، افتخار و همه چیز خویش میدانستند و هر چیزی که جدا از این مصدر میبود و با این منبع ارتباطی نداشت، از نظر آنها آن چیز بیثبات و فاقد ارزش میبود.
امروز نیز باید موضعگیری ما مسلمانان در برابر تحدیات (چالشهای) تمدّن معاصر و فلسفههای جدید این گونه باشد.
باید موضع هر مسلمان در برابر تمدّن معاصر موضع مردی سترگ باشد، موضع کسی که به کرامت، رسالت و شخصیتش میبالد، کسی که در استفاده از تمدّن معاصر از عقل و استعداد خویش کار گرفته و در رد و تایید هر چیز از آن خودش را آزاد کرده است. آنچه برایش مفید و بیضرر است و با اهداف و آرمانهایش همسو است، میگیرد و چه بسا بر گرفتههای خویش از تمدّن معاصر، ترکیباتی جدید میافزاید که توانایی و کارآیی آن را بیشتر مینماید، نه موضعگیری فردی پَست و فرومایه که اعتماد و ایمانش را از دست داده است و در برابر هر شبحی از قدرت و نیرو خودش را میبازد، کسی که به زندگی دل داده و از مرگ گریزان است، کسی که از صحنهی ماجراجویی، طموح (بلندهمتی) و آرمان طلبی، اصالت و ابتکار، امامت و قیادت (رهبری) فاصله گرفته است.
این چنین فردی در نگاهش به تمدّن معاصر، چون طفل کوچکی میماند که بر دامنهی کوهی ایستاده است، در حالی که چشم به قلهاش دوخته است و آرزوی رسیدن به آن را مینماید.
در پایان، موضوع را با قطعه شعری از شاعر اسلام دکتر محمد اقبال / خاتمه میدهم که جوان روشنفکر مسلمان را مورد خطاب قرار داده است، جوانی که تمدّن غرب چنان او را به خود مجذوب نموده است که او را از شخصیت و ابعاد وجودیاش، از وجدان، و ضمیرش بیگانه گردانیده است، به ماده دل بسته است و همواره از مرگ هراسان میباشد:
بینی جهان را خود را نبینی
تا چند نادان غافل نشینی
نور قدیمی شب را بر افروز
دست کلیمی در آستینی
بیرون قدم نِه از دور آفاق
تو بیش ازینی تو بیش ازینی
از مرگ ترسی ای زنده جاوید
مرگ است صیدی تو در کمینی
جانی که بخشند دیگر نگیرند
آدم بمیرد از بییقینی
صورتگری را از من بیاموز
شاید که خود را باز آفرینی[20]
پانوشتها و ارجاعات:
[12]- رستم فرماندهی سپاه ایرانی و وزیر جنگ آن امپراطوری بود. یکی از معدود قهرمانانی بود که در شجاعت و بهادری ضرب المثل بود. یزدگرد پادشاه ایران در سال 632 میلادی با تلاش او به کرسی نشست. یزدگرد مأموریت مقابله با عربهای مسلمان را هنگامی که به سرزمین فارس هجوم آوردند، به وی سپرد. رستم در سال 935 میلادی در جنگ قادسیه کشته شد، او در بین فارسیها از خانوادههایی بود که به مقام شرف و بزرگی دست یافته بود، زیرا قیمت کلاهش به صد هزار درهم میرسید و این علامت شرافت و بزرگی بود. ملخصی از کتابهای تاریخ.
[13]- چنانچه ابن حجر در کتاب «الإصابة فی تمییز الصحابة» آورده است: وی صحابی میباشد. احنف ولایت تخارستان را به وی سپرد. الاصابة، ج: 1، ص: 503.
[14]- البدایة والنهایة، ج: 7، ص: 39 چاپ بیروت 1966م.
[15]- به روایت مسلم.
[16]- متفق علیه.
[17]- برای توضیح بیشتر مراجعه شود به کتاب «ایران فی عهد الساسانیین» آرتر کرستن سین و همین طور کتاب خود مؤلف (ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین) فصل دوّم از باب اول.
[18]- تاریخ طبری، ج: 4، ص: 217 و فتوح البلدان، ص: 374.
[19]- تاریخ طبری، ج: 4 صص: 6، 11، 136.
[20]- کلیات اشعار فارسی اقبال، ص: 151.
نظرات