یادداشتی از محمدرضا دبیری برای دیپلماسی ایرانی. دیپلماسی ایرانی: بحران سوریه وآینده بشار اسد به مراحل سرنوشت ساز خود نزدیک تر میشود. چگونگی حل آن تاثیر آشکاری برآینده "پازل" خاورمیانه خواهد گذاشت. در حال حاضر در نطع شطرنج سیاست این کشوربعد از کنار رفتن برهان غلیون از رهبری جبهه مخالف اپوزیسیون دولت سوریه که طرفدارمداخله نظامی غربیها و کشورهای عرب سنی و سنتی در سوریه بود، اینک عبدالباسط صیدا یکنفر کرد سوری مقیم سوئد بریاست جناح های مختلف اپوزیسیون برگزیده شده است. کشتارهائی پی در پی در مناطق شهری وروستائی از مردم غیر نظامی میشود و هرطرف دیگری را عامل ومباشراین فجایع میداند. کوفی عنان نماینده دبیرکل سازمان ملل متحد واتحادیه عرب بدنبال تشکیل Contact Group ویا "گروه تماس" با مشارکت قدرتهای بزرگ واعضاء دائم شورای امنیت ونمایندگان اتحادیه عرب و سازمان کنفرانس اسلامی باضافه جمهوری اسلامی ایران است .مشارکت ایران فعلا با مخالفت صریح امریکا،انگلستان و فرانسه روبروست و روسیه حامی دعوت از ایران در چنین نشست جامعی است. برای آنانی که غرق در مسائل جاری دیپلماتیک هستند،درچنین شرائطی صحبت از تاریخ و رویدادهای قرون گذشته وسوابق قومی و فرقه ای دور از ذهن وشاید اندکی خنده دار بنظر برسد.ولی به راقم این سطور اجازه دهید تا بر این باور بماند، که بدون توجه به گذشته های تاریخی وشناخت از عناصراولیه شکل دهنده اقوام وملل، پیش بینی و داشتن تحلیل سیاسی وچشم انداز آینده، بنیاد استوار و مرصوصی نخواهد داشت. شاید بتوان گفت که داشتن تحلیل سیاسی منسجم ودیپلماسی موفق ، جز با تکیه بردو پایه اساسی "حقوق" و "تاریخ" بطور کامل قابل تحقق نخواهد بود. براین اساس برای داشتن فهم روشن از آنچه امروز میگذرد،دانستن اینکه در طول تاریخ یک قوم و ملت چگونه شکل گرفتند وعلویان چگونه بوجود آمدند و چه شد که در جائی بقدرت سیاسی رسیدند و چگونه شد که در جائی دیگر در مقاطعی از قدرت بدور نگاهداشته شده ویا سرکوب شدند. برای داشتن تصویر بهتر و دقیقتر از آینده شاید درکنار دیگر عناصر تشکیل دهنده پازل خاورمیانه،مفید باشد. بیائید باهم مروری کنیم که علویان کیانند؟از کجا آمده اند؟ نقششان در ساختارسیاسی برچه منوال است واحتمالا چگونه خواهد بود؟ ***** کنستانتین اول بنیانگذار امپراتوری روم شرقی امپراتوری هزار ساله بیزانس است. در روزگار کنستانتین، رومیان پس از چندین شکست سخت در جنگ با پادشاهان ایران؛ پایتخت امپراتوری را به دهکدهٔ بیزانتیوم (بین دو شبه جزیره آناتولی و تراکیه)دردریای مرمره وکنار بغاز بسفر منتقل کردند. این شهر بعدها در لاتین به نام امپراتورروم کنستانتینوپل نامیده شد که در زبان عربی وترکی همان قسطنطنیه است. در سال 395 میلادی تئودئوس اول امپراتور روم امپراتوری به دو نیمه شرقی و غربی تقسیم کرد واداره هر یک ازآنها را به یکی ازدو پسرانش داد. دو نیمه شدن امپراتوریِ روم موجب دو نیمه شدن فرهنگ اروپایی و مسیحیت اروپایی شد. دولت روم شرقی نماینده کلیسای ارتودکس وفرهنگ یونانی شد و زبان یونانی و الفبای سیریلیک خط رسمی دولت گردید. بخش غربی تابع کلیسای رم وخط لاتین در آنجا بکار گرفته شد. موقعیت جغرافیائی و پیشینه های تاریخی موجب شد که آناتولی وخاورنزدیک خاکریز مقدم ومحل تلاقی تفکرات و تمدن اسلام و مسیحیت باشد. هجوم ترکان سلجوقی به آناتولی در پی نبرد ملازگرد در 1071 میلادی آغاز شد.در جنگی که به شکست رومی ها انجامید وامپراتور بیزانس اسیرگردید و راه برای مهاجرت ترکان «اغوز» که قبلا سلسله سلجوقی را در ایران ایجاد کرده بودندباز شد وسلاجقه روم در آناتولی پایه گذاری شدند. صوفیها در طول دولت سلجوقی نقش مهمی داشتند. آنان در گروههای کوچک سرباز که «غازی» نامیده میشدند،تحت زعامت بزرگان اهل تصوف (باباها) سازماندهی میشدند. پس از آن طریقت های مختلف دراویش واهل تصوف مانند قلندریه و رفاعیه وبکتاشیه از آسیای میانه و شرق ایران در زمان سلجوقیان (روم)به آناتولی مهاجرت کردند؛ گروههای دیگر نیز بر اثر حملات مغول به سوی غرب رانده شدند. با مهاجرت مردمان ترک نژاد، رهبری باباهای صوفی تثبیت و آنها خانقاههای خود را در محل های اسکان جدید تأسیس کردند. "دراویش" و"صوفیان" و"بابا" ها رفتار پر تساهل وتسامحی با مسیحیان در پیش گرفتند و ارتباط یونانیها و ارمنیهای مسیحی را با اسلام تسهیل کردند. در آناتولی حاجی بکتاش که اصالتا اهل نیشابور بود بسیار مورد تکریم و احترام بویژه تاتارها قرارگرفت. او با انعطاف، قرائتی از اسلام را تبلیغ میکرد که ترکیبی از باورهای شیعی و سنی و آداب دینی اسلامی نزدیک تر به مسیحیت بود. بکتاشیه ازجمله همانند مسیحیان نزد "پیر" خود به گناهان گذشته اعتراف میکردندو پوشش موی زنان راضروری نمیدانستند. شاید بلحاظ تاثیری که در شکل گیری صفویه در ایران داشته اند بی مناسبت نیست که بعنوان معترضه اندکی هم درخصوص صوفیان بکتاشیه بنویسم. یکی از شیوخ بکتاشی فردی بنام شیخ بدرالدین در زمان سلطنت موسی چلبی در ادرنه در ارتش او قاضی عسکر بود.شیخ بدرالدین در بورسا و قونیه تحصیل کرده بود وبرای تکمیل مطالعات به شام و مصر رفت.بدرالدین مدتی نزد یکی از شیوخ طریقت در مصر خدمت کرد.وی سپس در اواخر دوران بایزید اول به آناتولی برگشت ومدتی را در اسکندرون در میان شیعیان دوآتشه موسوم به "اهل حق " که معتقد به الوهیت حضرت علی بودند بسر برد. شیخ بدرالدین برای ترویج عقایدش کتابی بنام "واردات " تالیف کرد .طریقت تصوف او از بکتاشیه و غلات شیعه(اهل حق) نشات میگرفت و آمیزه ای از "وحدت وجود" ابن عربی،امام پرستی "اهل حق"، و"نیا پرستی " تاتارها بود وتاحدی هم از تثلیث مسیحیت که دین رایج پیشین اناتولی بود تاثیر گرفته بود. او معتقد بود که شیخ طریقت حامل روح خدا است وذات منزه وواجب الوجود و واجب الاطاعه است واطاعت از شیخ نقطه محوری دین است. از آنجا که مریدانش عموما تاتارهای تازه مسلمان شده بودند، پای بندی زیادی به پاره ای عبادات واحکام اسلامی نظیر روزه و نمازنشان نمیدادند وبیشتر به جهاد با کفار و کسب مال از طریق اخذ غنیمت، اعم از اموال ویا اسیر و کنیز وغلام علاقه نشان میدادند. در طریقت آنان سایر محرمات شرعی ازقبیل شرب خمر و زنا و غنا چندان قابل اعتنا نبودند ،ولذا از این نظر به نوعی به اباحه گری نزدیک شده بودند. تنها امور واجب در طریقت شیخ بدرالدین،محبت امام علی،اطاعت کامل از "شیخ" وجهاد برای نشر دین بود.این شریعت سهله و سمحه موجب جذ ب بسیاری از تاتارهای آناتولی به طریقت او شد . وی مریدانش را "تائب محب" مینامید. شیخ بدرالدین ودونفر از هفکرانش بنام "طورلق کمال" و "مصطفی دده" بطور همزمان در سه نقطه آناتولی بر علیه سلطان محمد (سنی) قیام کردند که علیرغم پیروزی های اولیه شکست خوردند و هر سه اعدام شدند(اوائل قرن هشتم هجری).در مبارزه ونهضت شیخ بدرالدین برعلیه آل عثمان ، بسیاری از بومیان مسیحی که زنان و دخترانشان را عثمانی ها ی سنی به اسارت میبردندنیز شرکت داشتند. بعد از شکست کامل این قیام ها وعصیان ها ، مریدان شیخ بدر الدین و تاتارهای بکتاشی مورد تعقیب قرار گرفتند ولذا با توسل به تقیه عقائدشان را مخفی و مکتوم نگاه میداشتند. شایان ذکر است ،گروهی ازهمین تاتارها در جنگ تیمور گورکانی در آناتولی اسیر شده بودند و تیمور هزارنفر از جوانان اسیر آنان را بعنوان هدیه به خانقاه اردبیل داده بود واین ها همان تاتارهائی بودند که در دهه بعد قشون قزلباشان عصر صفوی را پایه گذاری کردند که به یک قدرت سیاسی در ایران عصر صفویه بدل شد. بهرحال گذشته از این مطلب که بعنوان جمله معترضه گفته شد ، باید اضافه کنم که تبلیغات اسلامی به آن ترتیبی که بود برای جماعت مسیحیان مأیوس و شکست خورده آناتولی، جذاب مینمود. از طرفی چون مسیح مورد احترام و تکریم مسلمانان بود. آنها بتدریج اماکن مقدس مسیحیت در اناتولی را نیز در اختیار گرفتند. اندکی بعد عقاید پاره ای از شیوخ مسلمان با ارائه اسلام در قالب ترکیبی از باورهای ادیان مسیحی و اسلام مورد اقبال قرار گرفتند. غسل تعمید، تقدیس سنتها، عیدپاک و اعتقاد به شفاعت ، از عقاید مشترک مسیحیت واسلام، درقرائت های جدید صوفیان گنجانده شد. مسیحیان ،از ابتدای قرون وسطی ،یعنی پس از غلبه وسلطه سلطان محمد فاتح بر قسطنطنیه وسقوط امپراتوری روم شرقی،جمعیت مسیحی غالباً یونانی، ارمنی، گرجی و سوری که تا این زمان بر اثر حملات قبلی کاهش یافته بود، بعد از آن نیز بر اثر جنگ و مهاجرت و یا تشرف به دین اسلام شمارشان کاهش یافت. با چنین پیش زمینه تاریخی مشترک از مسیحیت ،شاید بتوان گفت گروههائی از آنها با تاثیر پذیری از فرق اسمعیلیه و تاتارهای اهل تصوف و دراویش بکتاشیه به اسلام علوی تغییر دین داده اند. بدین ترتیب ریشههای علویگری راباید در حوزه ای همچون منطقه آناتولی جستوجو کرد که در آن ضرورتا نوعی آمیختگی بین جوامع مسیحیِ فتح شده توسط ترکان عثمانی ویا تاتارهاو قبایل ترک یا کردی که گونه متفاوتی از اسلام صوفیانه را پذیرفته بودند، رخ داده است که بعضی از نویسندگان به آنان "شاد زی"نیز اطلاق کرده اند. بهر حال آنها علیرغم پاره ای از کژی ها وکاستی ها از شیعیان علی بشمار میروند.برخی گفته اند که عقاید پنهانی آنها ترکیبی از عناصر اعتقادی باستانی سوریه (به ویژه عبادت عناصر سه گانه خورشید، ماه و ستارگان) که احتمالاً از تثلیت مسیحی تأثیر گرفته، توصیف میشود؛ همچنانکه از مراسم و جشنهای مختلف مسیحی و نیز تا حدود زیادی ازعقاید شیعیان اسماعیلیه، متأثر است. پاره ای هم آنهارا معتقد به تناسخ دانسته اند که به بهشت و دوزخ باور ندارند.ولی در صحت و دقت این اِسناد و انتساب ها نمیتوان مطمئن بود.ولی هر چه که هستند اقلیتی میباشند که سنیان متعصب نظر خوشی با انان ندارند. علویان ترکیه و علویان سوریه، همانند هر گروه یا فرقه مذهبی دیگر، باورها و عقاید خودشان را بر پایه اساطیر بومی متعلق به خود بنا کردهاند که از دیدگاه مذهبی محترم و مقدس هستند. آنها علاوه بر روایات و گذشته دینی ،با انگیزه های دیگر ودلائل تاریخی و نیز عوامل اقتصادی - اجتماعی نیز به باورهای جدید رسیدند. نیازی به ذکر ندارد که صاحب این قلم نیت وصلاحیت ارزیابی وقضاوت در خصوص برحق و یا باطل بودن باورهای دینی را ندارد.قصد من به تشریح بازیگران موثر در صحنه سیاست امروز سوریه و خاورمیانه است. باید توجه کرد که علویان از یک گروه هم نژاد نیستند. بین آنها شکافهای زبانی و قومی متعددی وجود دارند. چهار گروه زبانی مختلف در میان آنها یافت میشود: ترکی، عربی، زازا و کرمانجی که دو تای آخری از شاخه زبان فارسی و گویش کردی هستند. علویان ترکیه عموماً خاستگاه خود را به صورت نژادی و بر اساس گویش و زبان مادریشان به قبایل ترک یا کرد نسبت میدهند؛ چنانکه علویان سوریه نیز خاستگاه خود را به یک نژاد قبیلهای عرب نسبت میدهند. علویان در سوریه معمولاً نصیریه نامیده میشوند.اگرچه در بعضی از متون ازآنها تحت "نُمیریه" هم یاد شده.این جماعت بتدریج طی قرن دهم در جبل انصاریه نزدیک لاذقیه مستقر شدند. درباره شمار جمعیت علویان اختلاف نظر هست. بالاترین تخمینهای آماری، نسبت آنها را در حدود بیست درصد جمعیت ترکیه برآورد میکند. در سوریه 15-12 درصد جمعیت علوی هستند.ولی البته متنفذترین گروه در ساختار قدرت سوریه در حال حاضرنیز بشمار میروند. در اوایل دهه 1990 علویان جمعیت خود در ترکیه را بیست میلیون نفر اعلام کردند. علویان کرد حدود 25 درصد کردهای ترکیه (5/1 تا دو میلیون نفر) را تشکیل میدهند. به علاوه ترکیه حدود یک میلیون علوی عرب تبار(نصیریه) دارد. بیشترین آنها در استان هتای یا همان سنجک الکساندرتا زندگی میکنند و پیوندهای خودشان را حتی پس از الحاق به ترکیه (1938) با علویان سوریه حفظ کردهاند. علویان ترکیه ، خود را به هیچ عنوان با علویان سوریه پیوند نمیزنند. نصیریها حدود دوازده تا پانزده درصد جمعیت سوریه را تشکیل میدهند. چنانکه ذکر شد، فرقه مذهبی آنها در خلال قرن دهم در جبال انصاریه نزدیک شهر لاذقیه وبندر طرطوس شکل گرفت. این مناطق هنوز هم ازجمله منطقه اصلی آنهاست؛ اگر چه فرایند شهرنشینی به علاوه افزایش شمار علویان در درون شبکههای تصمیم گیری سیاسی و نظامی در حضور آنها در سایر مناطق و به ویژه در دمشق مؤثر بوده است. حدود یک میلیون علوی عرب زبان(نصیری) نیز در ترکیه هستند که غالباً در داخل یا نزدیکی استان هتای یا الکساندرتا زندگی میکنند. ابن تیمیه، فقیه سنی قرن چهاردهم میلادی در دمشق(بمذهب حنبلی) ، فتوایی صادر کرد واتهامات شداد و غلاظی به آنان نسبت داد که بر اساس آن علویان را، کافرتر از یهودیان، مسیحیان ومشرکان دانست و همین فتوا موجب کشتار شمار بسیاری از آنان شد وجنگهای زیادی را بر ضد آنها به راه انداخت. در دوران خلافت عثمانی در دورانی که مالکیت زمین و دامداری وسپاهیگری منشا اصلی ثروت بود،علویان قرنها رعایای بدون زمین و غلامان و کارگران کشاورز ملاکان و زمین داران مسیحی یا سنی شهری بودند. علویان در جامعه ای که اکثریتشان سنی بودند بشدت منزوی زیستند. علویان نه تنها در زمینههای مذهبی آزار دیدند، بلکه بسیاری ازآنها به اسارت برده شده و فروخته شدند. بطوریکه در خلال آخرین سالهای حاکمیت عثمانی، بلحاظ فقر وشرایط اقتصادی علویان غالباً دختران خود را به مردم شهرنشین و بیشتر به خاندانهای مسلمان سنی میفروختند و یا اجاره میدادند. در خلال دوران خلافت عثمانی، علویان تحت تبعیض شدید قرار داشتند. کشتارهای دورهای علویان تا قرن شانزدهم وحتی بعد از آن ثبت شده است.عمده این سرکوب و کشتارها توسط قوای" ینی چری " وبعضا با کمک بکتاشیه صورت میگرفت. از اوایل قرن بیستم تبعیضهای قدیم در دوره امپراتوری عثمانی علیه این دو گروه اقلیت پایان یافت و با سیاست کمال آتاتورک در ترکیه و نیز قیمومت فرانسه در سوریه، در های آزادی نسبی به روی علویان در این دو جامعه گشوده شد. آنچه با استفاده از پژوهش بعضی از محققان تاریخ اسلام در باب تاریخچه پدیدآمدن علویان در آناتولی و شام ذکر کردم، از حیث ثبت وضبط وبازنویسی وقایع نبود، زیرا که داعیه ای در زمینه تاریخ نگاری صرف ندارم. ولی مایلم با این پیش زمینه تاریخی، باهم به وقایع سیاست خارجی و دیپلماسی در قرون بیستم و بیست و یکم نظری بیندازیم،و چرائی های تحولات آن برسیم.شاید با دانستن این پیش زمینه ،وبررسی سیاست جهانی، تا اندازه ای رویداد ها را اگر بتوانیم ،ارزیابی کنیم. پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و ایجاد کشور ترکیه،براساس تقسیمی که دول فاتح از ماترک مستملکات عثمانی کردند وبه تصویب جامعه ملل رسید قرارشد فرانسه سراسر سوریه را بر اساس "سیستم ماندا" تحت سرپرستی بگیرد. سنجاق و یا سنجک (یکی از تقسیم بندیهای اداری وحکومتی زمان عثمانی ها) "آلکساندرتا" که اینک استان هاتای ترکیه است -وبسیاری از محافل اپوزیسون دولت سوریه فعلا در آن متمرکز هستند- نیز تحت حاکمیت اداری فرانسه قرار گرفت. فرانسه در 1936 پیشنهاد اولیه اعطای استقلال به سوریه را مطرح کرد که شامل این سنجک نیز میشد. آنکارا واکنش منفی نشان داد ولی در 1939سال طی یک همه پرسی که صحت آن نیز مورد تردید سوری ها بود (الاتاسی رئیس جمهور سوریه در اعتراض به آن استعفا داد)،سنجک به ترکیه واگذار شد. اکثر رعایای فرودست سنجک، علویان عرب زبانی بودند که به طبقه رعیت مالکان سنیِ ترک بدل شدند. لذا، بسیاری از آنها پس از الحاق به ترکیه آنجا را ترک کردند به طوری که پس از دو ماه حدود پنجاه هزار پناهنده علوی وارد سوریه شدند. اینها غیر از حدود ده هزار علوی نصیری پناهنده دیگربودند که عمدتا به لاذقیه برگشتند. بهر حال فاتحان جنگ دوم جهانی (یعنی عمدتا فرانسه و بریتانیا)که ماترک امپراتوری عثمانی را در خاور میانه در اختیار گرفتند،اگرچه ممکن بود از نظر موازنه قوا در بعضی زمینه ها با یکدیگر به رقابت بپردازند ولی در دوضرورت وموضوع حیاتی و اساسی اتفاق نظر جدی داشتند : موضوع اول- زدودن آثار و بقایای خلافت عثمانی و ریشه کن کردن هر بهانه ای که موجبات اعاده خلافت را فراهم کند.لذا حمایت از روی کار آمدن ژنرال مصطفی کمال پاشا که بعد ها به اتا تورک ملقب شد ونیز اینکه درتدوین قانون اساسی بر لائیک بودن آن در ترکیه جدید تاکید بسیار شد، ریشه در چنین ضرورتی داشت. پدراتاتورک شخصی بنام علیرضا وکارمند گمرک بود.وی اصالتا از یک خانواده علوی بود که به سالونیک در یونان امروز رفته بودند ولذا یک فرد نظامی مانند مصطفی کمال پاشا از خانواده ای علوی ، پس از رسیدن به اوج اقتدار ولو بفرض وسوسه شدن ، نیز نمی توانست ادعای میراث داری خلافت عثمانی را بنماید.زیرا خلیفه اسلام در دوران عثمانی لزوما وبگونه غیر قابل تردیدی میبایست سنی مذهب باشد. موضوع دوم - با توجه به انقلاب بلشویکی در روسیه وآسیب پذیری ایدئولوژیک ترکهای فقیر،شکست خورده و تحقیر شده در همسایگی روسیه بلشویکی ، رهبر جدید ترکیه علاوه بر اینکه باید ترکیه جدید را یکپارچه و مستقل نگاهدارد ، باید فردی با اقتدار ذاتی باشد واز مقبولیت و محبوبیت نیز برخوردار باشد، تا بتواند کشوری را که دینداری واسلامیت عمیقا در کل جامعه ریشه دار بود به صورت یک جامعه لائیک اداره کند وبا اقتدار نظامی خود بشدت با ایدئولوژی کمونیستی مبارزه کند. رشادت های او درلیبی،تیز هوشی و جسارت وی در جنگ با ارتش روسیه در "ساری قمیش"علیرغم شکست وعقب نشینی ، وپایداری استوار اودر مقابل نیروهای انگلیسی در "چناق قلعه"هنوز در خاطره ها باقی بود وبه اروپائیان این امیدواری را میداد که ژنرال مصطفی کمال پاشا (آتا تورک) شخصی بود که میتوانست همزمان با مبارزه قاطع با کمونیسم ،فرایند سکولاریزاسیون در کشور را به شدت پیگیری کند، که بویژه شامل ریشه کنی وبراندازی نظام خلافت عثمانی نیز میشد . آتاتورک صوفیان یا دراویش بانفوذ را که پرقدرت نیز بودند سرکوب کرد.کمالیست ها تکایا ونظام آموزشی دینی محلی را برچیدند و و اوقاف مولویخانهها را ضبط کردند. بعدا اواستثنائا اجازه داد که زیارتگاه مولانا در قونیه به صورت موزه ای به نام "مولانا موزهسی" دوباره باز شود . ولی تمامی نهاد های اسلامی را که دولت و مذهب را به هم پیوند میدادند منحل کردند. آتاتورک ظرف چهار سال وطی چهار مرحله خلافت عثمانی را ملغی ساخت: 1-تصویب قانون اساسی و اعطای حاکمیت به ملت در مجلس ترکیه در 20 ژانویه 1921، مدتی پیش از آن که جنگ پایان پذیرد، مصطفی کمال مجلس موقت آنکارا را وادار ساخت تا قانون اساسی را تصویب کند براساس آن حاکمیت تماما وبدون قید وشرط متعلق به ملت است. 2-جدایی سلطنت و خلافت و الغای سلطنت روز اول نوامبر 1922 شش هفته بعد از خاتمه جنگ، بر اساس طرحی که مصطفی کمال به مجلس کبیر ارائه داد، خلافت و سلطنت از هم جدا شدند و سلطنت ملغی گردید. 3-تاسیس جمهوری در29اکتبر 1923مجلس بعد از بحث و جدل بسیار قانونی را به تصویب رسانید که براساس آن نوع حکومت کشور ترکیه جمهوری شد و آتاتورک به عنوان اولین رئیس جمهور ترکیه تعیین شد. 4-الغای خلافت در روز سوم مارس 1924 سه قانون از تصویب مجلس گذشت: خلع خلیفه، انحلال خلافت و اخراج کلیه اعضای خاندان عثمانی از ترکیه ورفتن آنان به سویس بفاصله کمی تمامی عناوین و امتیازات مذهبی از دارندگان آن سلب گردید. در سیزدهم دسامبر 1925، قانون لغو تولیت و عناوین مذهبی و ممنوعیت اجتماعات و تظاهرات عرفانی و درویشی و تعطیل خانقاهها و تکیهها و زاویهها به شرح زیر از تصویب مجلس گذشت: "بند 1. کلیه تکیهها و زاویهها در جمهوری ترکیه، اعم از اینکه موقوفه باشد یا ملک شیخ آن ،و یا به هر طریق دیگری تأسیس شده باشد، تعطیل میشود. حق مالکیت آنها محفوظ میباشد. آنها که به صورت مسجد مورد استفاده قرار میگیرد، میتواند به صورت فعلی باقی بماند. کلیه عناوین: شیخ، درویش، مرید، دَ دَه، چلبی، سید، بابا، نقیب، خلیفه، فالگیر، شفاگر، دعانویسی برای رسیدن اشخاص به آرزوهایشان ،و هر نوع مشاغلی از این قبیل و پوشیدن لباس درویشی ممنوع است. مقبرههای سلاطین و آرامگاههای درویشان مسدود میشود و شغل مقبرهداری ابطال میگردد". گرچه آتاتورک موفق شد این اطمینان را برای اروپائیان ایجاد نماید که اسلام نمیتواند در تحولات آینده ودرطول دوران حیاتش اصلاحات اورا بخطر اندازد، اما اسلام محو نشد، بلکه بصورت ایمانی خاموش ، غیرفعال و تقریبا زیر زمینی درآمد. اصلاحات آتاتورک در میان نظامیان، دیوانسالاران و بیشتر شهرنشینان، بصورت گستردهای موثر واقع شد. اما در میان کشاورزان روستایی یا روستاییان تازه مهاجر به شهرهای بزرگ اینگونه نبود. در چنین شرائطی برای نخستین بار ترکان علوی فرصتی یافتند تا موقعیت خود را در جامعه ترکیه بهبود بخشند و کم و بیش مورد حمایت آتاتورک واقع شدند. نابود سازی تمام مؤسسات مسلمانان سنی و جداسازی نهادهای مذهبی آنان از حکومت، رسماً جایگاهی برابر با اهل سنت به علویان داد. خاستگاه کردهای علوی در ترکیه تفاوتهای بسیاری دارد. روابط میان سنیها و کردهای علوی از زمان درگیریهای شیعی - سنی در آناتولی در قرن شانزدهم خصمانه بوده است.مذهب علوی در مرکز آناتولی بسیار قوی است، به ویژه درمنطقه "درسیم"، مشترکات فراوان میان زازاها و علویها ابهاماتی درباره یک ارتباط ویژه میان آنها را ایجاد میکند. در خلال دهه 1950 زاغه نشینان کرد سنی به سنگری برای حمایت از اسلام تبدیل شدند و محیط خشن و خطرناک و زنگ خطری برای سکولارهای چپگرای تندروبوجود آمد. کردهای علوی نیز از این شرایط وحشت داشتند. اکثر کردهای سنی نسبت به ترکان سنی احساس قرابت بیشتری داشتند تا کردهای علوی. پس از انقلاب اسلامی در ایران، شورای امنیت ملی ترکیه تصور میکرد که شاید اسلام بتواند عامل وحدت در جهت تضعیف جریان چپ و پلی بین ترکها و کردها باشد. لذا حزب مام میهن به رهبری تورگوت اوزال این نگاه و برداشت از کارکرد اسلام را دنبال کرد. اما چنین سیاستی نتیجه نداد و تحرک علویان شدیدتر از گذشته شد. موارد متعدد تنش و رویارویی بین شورشیان مسلمان سنی و علویها در خلال دهه 1990 رخ داد. یک مورد از این تنشها به حادثه سیواس مشهور است که در آن شورشیان مسلمان سنی تلاش کردند که شرکت کنندگان در یک همایش فرهنگی علوی را شب هنگام، در هتلشان به آتش بکشند. در دسامبر 1995 حزب اسلامگرای رفاه در انتخابات عمومی با آرای بالایی پیروز شد. قبل از آن در انتخابات شوراهای شهر و شهرداریها در 1994 بسیاری از شهرهای بزرگ ترکیه از جمله بزرگترین آنها استانبول و آنکارا شهرداران حزب رفاه برنده شده بودند. این وقایع شامل علویها ،سکولارها و نیز اتحادیه اروپا و آمریکا نگران شدند. تظاهرات متعددی در دفاع از قانون اساسی سکولار برپا شد. بهمین ترتیب بعد از روی کار آمدن حزب عدالت وتوسعه اردوغان نیز علویان همانند سایر سکولارها چندان خشنود نشدند.اگرچه دولت قدمهائی برای تحبیب علویان برداشته است. از آن جمله در اواخر حیات اتاتورک در"درسیم "استان تونجلی که در مقطعی تعداد علویان بطور چشمگیری زیاد شده بود و به کانون خطری تبدیل شده بودند،قوای دولتی آنان را قتل عام کرد.این امر زمینه ای شد که 75 سال بعد رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه با افشای برخی اسناد محرمانه دولت در زمینه قتل عام هزاران تن از مردم علوی تبار استان کردنشین تونجلی در دهه در دوران مصطفی کمال آتاتورک ، به نمایندگی از سوی دولت از مردم کشورش به خاطر این قتل عام عذرخواهی کرد.طبق اسناد محرمانه مذکور آمار کشته شدگان و تبعید شدگان در این استان در سال های ۱۹۳۵ الی ۱۹۳۶ که بالغ بر چندین هزار نفر بود. شاید بتوان گفت که این کشتار بیش از آنکه ناشی از علوی بودن قربانیان باشد،برخاسته از مشکلات جامعه کرد ترکیه بوده است.ولی در کل میتوان گفت که علویان در زمره جناح های حامی دولت اتاتورک بوده اند. بهر حال اینک نه مارکسیسم لنینیسم تهدید کننده ای وجود دارد و نه از رویای احیای خلافت عثمانی چیزی باقیمانده است .بنظر میرسد که پاسداری از میراث آتاتورک وکمالیسم امری آنچنان حیاتی نیست.ولذا به نقش پاسداری ارتش بدان گونه که بود دیگر شاید نیازی نباشد. بهمان میزانی که قدردان بودن از میراث آتاتورک شاید برای سالها مفید باشد، بهمان اندازه اسلام ستیزی و مظاهر آن ممکن است هزینه های بالائی داشته باشد.لذا بنظرمیرسد حزب عدالت و توسعه بدنبال نوعی ناسیونالیسم ترکی با طعم و رنگ اسلامی است که بعضی از صاحبنظران از آن تحت عنوان "کمالیسم اسلامی" یاد کرده اند. حال ببینیم وضعیت علویان در سوریه بچه منوال بوده است. بعد از واگذاری سرپرستی سوریه و لبنان وکیلیکیه در جنوب آناتولی به فرانسه،آن ها از ابتدا برای آنکه ظرفیت بالقوه ناسیونالیسم عربی را درمناطق تحت اختیار خود کنترل ،تضعیف وخنثی کنند،تلاش کردنداز مذهب بر علیه ناسیونالیسم بهره برداری کرده و با تقویت اقلیت های مذهبی ودر عین حال تفکیک آنها، به تحکیم قدرت خود بپردازند. بر این اساس فرانسوی ها در ابتدا برنامه داشتند که در حوزه تحت اختیار خود در سوریه سه دولت ویا ایالت بر اساس فرقه های مذهبی ایجاد کنند.یک دولت علوی در شمال،یک دولت ازمسلمان سُنّی در مرکز، وبالاخره ایالت دروزی در جنوب که این سه دولت بصورت یک فدراسیون عناصر تشکیل دهنده کشور سوریه بشمار میرفتند.علاوه برآن همچنین فرانسوی ها در جبل لبنان کشور مسیحی ومستقل لبنان را نیز بر پا ساختند. سنجک "الکساندرتا" در ساحل شمالی شرقی مدیترانه بصورت یک واحد خارج از فدراسیون بگونه ای خودمختار اداره میشد. کشور سنی که اکثریت جمعیت سوریه را در بر گیرد، درعمل ودر منطقه مرکزی هیچگاه بوجود نیامد. این نشان دهنده این امر بود که فرانسوی ها میدانستند که برپائی دولت سنی در مرکز، کمکی به خلافت زدائی نخواهد کرد.ولی برای پاکسازی رسوبات بقایای خلافت عثمانی در شام به علویان ودروزی ها همانند مسیحیان میدان داده شد تا بتوانند بصورت متوازن کننده سنیان که 75 درصد جمعیت را تشکیل میدادند عمل کنند. سوریه در سال 1920 تحت الحمایه فرانسه قرار گرفت. یکی ازچالش های جدی برای فرانسه در سالهای نخست از ناحیه روستاییان به ویژه کوهنشینان علوی بود. گروهی شورشی علوی آواره جبال انصاریه را تصرف کرده بودند و بگونه ای خودمختارکل منطقه را تحت اختیار خودشان گرفته بودند. در دسامبر 1924 علویان دولت مستقل خود را ایجاد کردند. یک منطقه فدرال خودمختار که به قلمرو تحت الحمایه سوریه منضم شده بود. دولت مستقل علوی یک فرماندار فرانسوی داشت و تا اواخر سال 1936 زمانی که به قسمتی از دولت سوریه متحد تبدیل شد، باقی بود. همزمان با اقدامات علویان جدایی طلب یک رقابت تبلیغاتی با درگیری و تنشهای فرقهای که فرانسه حمایت میکرد آغاز شد. گروههای دیگر علوی به ویژه روشنفکران و تکنوکراتهای آنها گرد هم آمدند و انجمن جوانان مسلمان علوی را برای مبارزه با جدایی طلبی و پیوستن به سوریه یکپارچه ایجاد کردند. در طی نخستین سالهای پس از استقلال، دولت سوریه تلاش میکرد فرقه گرایی را از بین ببرد و ملت واحد فعّال و قوی را ایجاد کند. مقاومتها در مناطق سکونت علویها و دروزیها به شدت سرکوب شد. در یک دهه بعد از استقلال سوریه علویان در زمره اعضا موثرحزب پر نفوذ بعث بودند.از آنجائیکه علویان نوعا از طبقات فرودست جامعه بودند جوانان آنان وارد مدارس نظامی واکادمی های افسری که شبانه روزی بود و هزینه مسکن وخوراک کمتری برای تحصیل لازم داشت گردیدند. در آغاز دهه 1960، بسیاری از ردههای پایین و میانی ارتش را علویان تشکیل میدادند. در سال 1963، صلاح جدید، یک افسر علوی، اداره بخش امور استخدامی ارتش را به دست گرفت و حدود هفتصد افسر را تصفیه نمود که نیمی از کسانی که جایگزین آنها شدند علوی بودند. وی سه سال بعد کودتایی را بر پایه شبکه علویان به راه انداخت. در 1970 حافظ اسد کودتای دیگری را سامان داد و علویان بسیاری را در ردههای بالای حزب بعث، سرویسهای امنیتی و واحدهای کلیدی ارتش قرار داد. پس از این حدود دو سوم دانشجویان دانشکده افسری و بیش از نیمی از ردههای بالای یگانهای نظامی دارای پس زمینههای علوی بودند. شمار علویان در حزب بعث نیز افزایش یافت. اقلیتهای طبقه متوسط و پایین روستایی مانند فرزندان آموزش دیده دهقانان و به ویژه علویان گروههای مهمی را در جامعه جدید سوریه شکل دادند. تا قبل از آن بیش از شصت درصد جمعیت استان لاذقیه عبارت از زارعان علوی فقیر بود. قسمت اعظم زمینهایی که علویان کشت میکردند متعلق به مالکان سنی لاذقیه و حما بود. طبعاً شکاف ثروت اختلافات مذهبی را تشدید کرده بود. اصلاحات ارضی وتغییر نظام مالکیت زمین در سوریه همانند دیگر مناطق در خاورمیانه یک طبقه بزرگ را شکل داد. 80-75 درصد زمینهای قابل کشت در مالکیت زمینداران سنی بود، بعثیهای سوریه ازطریق اصلاحات ارضی تحت رهبری علویان و تا حدودی دروزیها ،اغلب زمینهای مالکان غایب وشهرنشینان و بازرگانان سنی بودند را یچنگ آوردند. اعتراضات ومخالفت مسلمانان سنی در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 افزایش یافت. این مخالفت در قالب ترورهای سیاسی افسران نظامی علوی و کارگزاران دولتی و مقامات حزب بعث آشکار شد. این نوع از کشمکشهای چریکی در فوریه 1982 به اوج رسید. زمانی که گروه بزرگی از اخوانالمسلمین یک شورش نظامی را در شهر حما به راه انداختند. آنان کنترل شهر را پس از کشتار دهها تن از مقامات دولتی و نظامی به دست گرفتند. دولت مرکزی، اخوانالمسلمین سوریه را به مبارزه مسلحانه برضد افسران علوی ارتش متهم کرد و هنگامی که اخوان المسلمین "حما" را تصرف کردند، رئیس جمهور اسد وبرادرش تصمیم به محاصره شهر وکوبیدن آن با آتشبار توپخانه گرفتند و بدین ترتیب بخشهایی از شهر به قصد پاکسازی اخوانی ها با خاک یکسان شد. حدود سی هزار نفر از شهروندان کشته شدند. سرکوب شورش حما در کنار دیگر اقدامات سختی که دولت به کار بست، اخوان المسلمین و پیروان آنها را از هرگونه شورش مشابه دیگری تا 3-2 دهه بازداشته بود. اگر چه شباهتهایی بین مبانی مذهبی علویان ترک با علویان سوری وجود دارد و علیرغم تجارب مشترک در زمینه تبعیض و به حاشیه رانده شدن جوامعشان در طول قرنها، هیچ نوع تمایل یا حتی اظهار پذیرش نسبت به یکدیگر مشاهده نمیشود یا حداقل آشکار نیست.ولی زیاده روی درنحوه برخورد باهمکیشان علویان ممکن است نوعی احساس همبستگی دربین آنان را تشدیدکند. هر دو گروه علویان در ترکیه و سوریه در متن جریان "کمالیسم" و "بعثیسم" شرایط خود را بهبود بخشیدند، چه به لحاظ اجتماعی و چه اقتصادی. هر دو به سکولاریسم و ملیگرایی متمایل شدند. تأثیر سیاسی آنها به ویژه در سوریه واضح بود. کسانی که در آستانه قرن جدید نادیده گرفته شدهاند کردهای علوی و نیز علویهای عرب نصیری در ترکیه هستند . اینک سوالات جدی نیز در این رابطه مطرح است.در خصوص موقعیت علویان پس از رفتن احتمالی رئیس جمهور اسد چه رخ خواهد داد؟ بعد از قیام در حما و سرکوب آن توسط حافظ اسد و کشتارهای اخیر توسط نیروهای بشار اسد در شهرهای حمص،درعا و...وجنگ داخلی که ازطرف ارتش آزاد سوریه،سنی های اخوان المسلمین با حمایت وهابیون عربستان سعودی و قطر وغربی ها برعلیه نیروهای دولتی وعلویان که نفرت و حس انتقامجوئی شدیدی بوجود آورده است ،چه عواقب فاجعه بار انسانی بوجود خواهد آورد؟ تاثیر آن بر لبنان واردن وعراق و علویان ترکیه چه خواهد بود؟ اگر عربستان سعودی،قطر ودیگر شیوخ خلیج فارس، وپادشاه اردن بدانگونه که در ازبین بردن هلال شیعی خاورمیانه همداستان هستند موفق شوند اعضاء دائم شورای امنیت را برای مداخله نظامی وتغییر رژیم در سوریه مجاب کنند،ویا اینکه گروه تماسی همانند قضیه بالکان و یوگسلاوی با مستمسک مداخله انساندوستانه وحمایت از غیر نظامیان خارج از مکانیسم های پیش بینی شده در منشور مداخله نظامی کنند،حد اقل بر سر چند میلیون نفر در منطقه چه خواهد آمد؟آیا سازمانهای خیریه و بشردوستانه حساسیتی همانند نظامیان برای مقولات انساندوستانه از خود نشان خواهند داد ؟ یا انکه در همهمه تبلیغات رسانه ای و یا سکوت خبری افراد زیادی از ابعاد فاجعه آگاه نخواهند شد. در آینده شیعه و سنی چگونه میتوانند باید با یکدیگر همزیستی داشته باشند؟وآیا چنین وضعیتی به نفع دشمن مشترکشان نخواهد بود؟... نمیدانم، شاید برخی بگویند کدام دشمن مشترک ؟!
نظرات