بزرگداشت علی شریعتی 30 سال بعد از رفتنش و در همان جایی که با سخنرانی های او پرآوازه شد، برگزار گردید. ساعت 9 صبح است و اکثر کسانی که در صندلی های ردیف اول جای می گیرند نام و چهره شان برای همه آشناست؛ عزت الله سحابی، حبیب الله پیمان، عبدالله نوری و طاهر احمدزاده. آن سوتر نیز می توان پوران شریعت رضوی و سارا شریعتی را دید که در هنگام رفتن پدر در کنارش بوده است.

خسرو آذربایجانی دبیر این سمینار است و ارشاد را به نقل از شریعتی مناره بلند آگاهی می نامد و شریعتی را آگاهی بخشی که هنوز بعد از 30 سال می توان از ویژگی او در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی پرده برداشت. آذربایجانی فاصله زمانی 30 ساله ای که از هجرت شریعتی می گذرد را فاصله ای می بیند که امکان برگزاری مراسمی غیر احساسی و واقع بینانه را برای او فراهم کرده است. اما ظاهراً این فاصله باعث شده دکتر ناصر میناچی آنگاه که از شریعتی و آن آخرین شب او می گوید بغضی در گلو پنهان نکند. آن شبی که دکتر در پهنه رود مانندش راه سفری را آغاز کرد که دیگر بازگشتی از آن نبود. شریعتی آن شب نامه ای برای سوسایش نوشت و پرسید من به کجا می روم؟ و این تن خسته را به کجا می کشانم؟

این تن خسته در دیاری غریب خستگی از تن به در کرد و آن روز بود که دوستان نگذاشتند پیکر او را به ایران بیاورند و برای ناکام گذاشتن شاه که می خواست شریعتی را در مشهد و در کنار امام رضا به خاک بسپارد، او را به سوریه و در کنار حضرت زینب ببرند. ظاهراً پیکر بی جان شریعتی نیز برای خفتن در خاک پذیرنده و کجا خفتن بی قرار بود. همان قدری که برای بودن و چگونه بودن. دقایقی طول می کشد تا آن کس که مجری او را پیر خراسان، پدر روشنفکری دینی در ایران، بزرگ کانون نشر حقایق اسلامی و همفکر محمد تقی شریعتی می نامد روی سن بیاید. طاهر احمد زاده آمد تا از مردی بگوید که در عهد خود با خدایش استوار مانده بود. او شریعتی را نویسنده ای «درد»مند دانست که با نوشتن «مذهب علیه مذهب» و «اسلام شناسی»، رسالت خود را در این سرزمین به اتمام رساند و توانست اسلامی را که در گوشه ای سرد و آرام محبوس شده بود برای بیداری مردم آزاد کند و به عرصه اجتماع آورد. استاد جای خود را به شاگرد شریعتی، حسن یوسفی اشکوری داد که سال ها پیش روی همین صندلی ها، پای کلام شریعتی می نشست. اشکوری هم سخن با شریعتی، حسینیه ارشاد را یک نماد، یک حرکت و یک نشانه دانست. او مهم ترین درسی که از شریعتی می توان آموخت را «انتخاب بر اساس آگاهی» نامید، درسی که با «دگرگشت» زمانه هنوز دگر نشده است. شریعتی کفرآگاهانه را بسی بهتر از جهل ناآگاهانه می دانست. یوسفی اشکوری در این مراسم بلای نسل امروز ما را ایدئولوژی ستیزی خواند و دلیل این که جوان ها یک روز به سمت راست می گردند و دیگر روز به سمت چپ و حتی در پای اصلاحات نیز نمی توانند هزینه بپردازند را همین فقدان ایدئولوژی دانست. از سوی دیگر وی آنهایی را که از عبور از شریعتی نام می برند، مخاطب قرار داد و گفت عبور خوب است به شرط آنکه آن چیزی که از آن عبور می شود خوب فهمیده شود ولی وقتی هنوز 4 جمله از شریعتی نمی دانید عبور معنایی جز پسرفت نخواهد داشت. بعد از پایان صحبت های یوسفی اشکوری، علی طهماسبی آمد تا شریعتی را شاعر قبیله بنامد. او از کلمه روشنفکر برای شریعتی استفاده نکرد چرا که این واژه را امروز واژه ای دستمالی و ناظر بر آدم های منقطع از جامعه می دانست. منظور او اما از شاعر کسی بود که با خودآگاه جمعی قبیله خویش ارتباط دارد و دغدغه های پنهان و مغفول قبیله خویش را در قالب زبان ادبی بیان می کند. طهماسبی شریعتی را شاعر و شاعر را وجدان مغفوله و زبان گویای قبیله دانست و پس از آمدن او، انگار ما قبیله خود گم کرده بودیم مانند کسانی که وطن خویش را گم می کنند.

طهماسبی در این روزهای بدون شریعتی کویر او را همچنان شاعر تنهایی های ما دانست و گفت؛ این گمانه هم دور نمی نماید که بخشی از جامعه ما شاید در آینده ای نه چندان دور واگشتی دوباره به سوسیالیسم دینی داشته باشد.

شریعتی و جامعه شناسی

پایان سخنان علی طهماسبی شروع میزگردهای این سمینار بود. در اولین میزگرد غلامعباس توسلی، سارا شریعتی، عبدالرضا نواح و محمدامین قانعی راد آمدند تا درباره شریعتی جامعه شناس سخن بگویند.

شریعتی ایدئولوگ یا سوسیلوگ؟

به گفته توسلی که در روزگار دور با شریعتی جامعه شناسی را در سوربن خوانده بودند «غالب کسانی که شریعتی را از نزدیک نمی شناسند بیشتر از آنکه به اندیشه ها و افکار و جایگاه نظریه پردازی او توجه کنند او را جز از دریچه یک بینش ایدئولوژیک و دین ایدئولوژیک نمی بینند، دشمنان او نیز از همین ناحیه به او حمله می کنند حال آن که نقش شریعتی در جامعه شناسی نقشی مهم و تعیین کننده است.» او شریعتی را آگاه به نحله های مختلف جامعه شناسی دانست، آگاهی که برای فردی مانند شریعتی که در حد اعلای خودانگیختگی بود تبدیل به یک تکیه گاه شد. از همین رو توسلی شریعتی را یک جامعه شناس منحصر به فرد در ایران دانست چرا که دارای بینش جامعه شناسی بود و این ویژگی بسی بالاتر از جامعه شناس صرف بودن است. شریعتی یک جامعه شناس متعهد بود و توانست جامعه شناسی را بومی کند و متناسب با مردم ایران آنچه را آموخته بود مطرح کند و این ویژگی است که هنوز ما را به شریعتی محتاج می کند و هنوز هم اگر کسی بخواهد جامعه شناسی متناسب با مردم ایران ارائه دهد باید جا پای شریعتی بگذارد.

ارزیابی اندیشه های جامعه شناختی شریعتی

محمدامین قانعی راد؛ پارادایم غالب جامعه شناسی در زمانه شریعتی را اثبات گرایی (Positivism) دانست؛ نحله ای که ارتباطش را با ارزش ها و جهان بینی های مختلف یا نادیده می گیرد یا پنهان می کند. شریعتی در چنین دوره ای در تحلیل های جامعه شناختی خود گاه وبیگاه، مفروضات خویش را ارائه می کند و این ناشی از رسالتی بود که شریعتی احساس می کرد. قانعی راد مهم ترین پیش فرض شریعتی را انسان شناسی او دانست چرا که معتقد بود که قبل از انجام هر کاری باید به مفهوم انسان و اینکه ما کیستیم، توجه کنیم. شریعتی در همه جا اثبات انسان را جست وجو می کرد و اگر سقراط فلسفه را از آسمان ها به زمین آورد، شریعتی نیز تلاش کرد تا جامعه شناسی را به زمین بیاورد. او خوب می دانست که آنچه که امروز ما را رهایی می بخشد، فردا می تواند در بندمان کند و این فهم ویژگی شریعتی بود. او که خوب می دانست انسان تنها زندان عوض می کند و در فاصله عبور از زندانی به زندانی دیگر فریاد می زند؛ «آزادی».

از جامعه شناسی معرفتی گورویچ تا معرفت جامعه شناسانه شریعتی

عبدالرضا نواح که دکترای جامعه شناسی است پس از آنکه احسان نراقی منکر آن شد که شریعتی شاگرد گورویچ بوده باشد به سراغ ارتباط میان گورویچ و شریعتی رفت و توانست میان این دو رابطه ای ترسیم کند و به این نتیجه برسد که شریعتی در ایران یک گورویچ بود. او از گورویچ معرفت جامعه شناسی را آموخت و بحث 4 زندان خود را از او فراگرفت. شریعتی از درس های استادش آموخت که مهم ترین ویژگی اسلام دیالکتیک است و همه چیز حتی هستی و انسان نیز با یک تضاد آغاز می شود.

شریعتی جامعه شناس

سارا شریعتی با لهجه ای فرانسوی که همچنان بعضی از کلمات را با لهجه پدر بازمی گوید از شریعتی جامعه شناس سخن می گوید. از شریعتی که هنوز در متن مباحث فکری وجود دارد و در تمام این سال ها هرچند متهم شد، نقد شد اما فراموش نشد. و هر کس که خواسته است درباره تاریخ معاصر حرف بزند به شریعتی برخورد و بعد از 30 سال هنوز غرفه فروش کتاب هایش پر ازدحام است.

او از حضور سایه شریعتی در جامعه شناسی ایران سخن می گوید و این که آکادمی هیچ گاه با این میراثی که از شریعتی به آن رسیده تعیین تکلیف نکرده است.

شریعتی با تکیه بر سنت جامعه شناسی انتقادی میدان مطالعه خود را نه نظم که تغییر اجتماعی قرار داد و واقعیت اجتماعی را نه یک امر متصلب که یک کانون آتشفشانی فعال ارزیابی کرد. با این حال به اعتقاد شریعتی دختر، چهره شریعتی جامعه شناس یکی از امروزی ترین چهره های اوست و بسیاری از موضوعات و ابزاری که شریعتی در زمانه خود برای فهم جهان اجتماعی ما در اختیارمان قرار می دهد پس از گذشت 30 سال همچنان در تحلیل واقعیت اجتماعی امروز یاریمان می دهد نظریه هایی چون جامعه در حال گذار، جامعه ناموزون، تفکیک میان زمان تاریخی و زمان اجتماعی، نهضت و نهاد، مشارکت وی در جامعه شناسی تاریخی ادیان و ... او آنچه را که تحت عنوان پارادوکس های جامعه شناسی شریعتی از آن نام برده است، پارادوکس های خود جامعه شناسی دانست.

شریعتی و راز معنا

در میزگرد دوم امیر یوسفی، امیر رضایی، علی قاسمی، فرامرز معتمددزفولی و دکتر عباس منوچهری درباره شریعتی و راز معنا سخن گفتند.

عرفان مومنانه و عرفان عاشقانه

امیر رضایی با تفکیک میان این دو نوع عرفان برایشان ویژگی هایی را برشمرد. عرفان مومنانه را به معبود متعلق دانست و عرفان عاشقانه را به معشوق، حاصل رابطه با معبود را ایمان دانست و با معشوق را عشق. عارف مومن را در کار اصلاح جامعه دانست و عارف معشوق را در کار اصلاح فرد. وی عرفان مومنانه را روشنفکرپرور دانست و عرفان عاشقانه را مریدپرور. او اینها را گفت تا شریعتی را عارف مومن بخواند.

ایمان در الهیات شریعتی

علی قاسمی که سه سال پیش از این و در همین زمان شریعتی را متالهی نامیده بود امسال به بررسی نقش ایمان در الهیات شریعتی پرداخت. او نظریه ایمانی شریعتی را ضمن مشابهت با نظریه ایمان در قرائت فرقه های سنتی و شیعی و نزدیکی با آرای برخی فیلسوفان اگزیستانس و جامعه شناسانی مانند مارکس از درافتادن به ورطه ذهن گرایی و عین گرایی مصون دانست. شریعتی با قرار گرفتن در طول آموزه قرآنی توانست به مسوولیت مداری آگاهانه برسد و بار مسوولیت ساختن و تغییر را بر دوش انسان نهد.

تجربه مدرنیته ایرانی

فرامرز معتمددزفولی کویر شریعتی را همانند بوف کور هدایت حاصل ارتباط روح ایرانی با مدرنیته غربی نامید و علت ناشناخته ماندن کویر در میان دیگر کتاب های شریعتی را این دانست که مخاطبان و پیروان شریعتی هنوز نتوانسته اند به حاق و محور مرکزی آثار او راه برند و به صورت غیرقابل باوری و در یک تبانی ناخودآگاه برآمده از فرهنگ قومی این دیار به گزینش و محذوف کردن پاره های مهمی از آثار این نویسنده دست زده اند. به اعتقاد وی پروژه اندیشگی شریعتی و سرمشق کاری او را باید در کویریات و به خصوص کتاب کویر او جست نه در «دل بردگی های» نوجوانی و جوانی وی و یا کتاب ابوذرش،

گفتمان چالش گر و تمایز پارادایمی

عباس منوچهری استاد دانشگاه تربیت مدرس از شیوه مواجهه با افکار شریعتی سخن گفت که اگر شیوه مواجهه گفت وگویی باشد می توان دغدغه های امروز را با شریعتی دیروز مرتبط کرد. وی از عرفان شریعتی که کمتر مورد بحث قرار می گیرد سخن گفت و اینکه نوع عرفان شریعتی بسیار مهم است. منوچهری اندیشه شریعتی را نوعی اندیشه انتقادی دانست و تفکر عرفانی شریعتی را برآمده از چنین ویژگی نامید. عرفانی به معنای عقل ستیز آن ولی در این ستیز باید پرسید کدام عقل؟ آن عقلی که در عرفان شریعتی و مکتب فرانکفورت مورد ستیز قرار می گیرد عقل ابزاری است. منوچهری ایدئولوژی در اندیشه شریعتی را نیز نه در معنای فریب که به معنای ضرورت خواستن یک بحث می داند. او ایدئولوژی را در امتداد نقد اجتماعی قرار می دهد در حالی که آنچه را الیناسیون و منع فرهنگی نام می گذارد امروز ایدئولوژی خوانده می شود.

آخرین پنل (میزگرد) روز اول سمینار، تحت عنوان «شریعتی و بازخوانی اسلام (رویکردها و رهیافت ها)» با مدیریت رضا علیجانی برگزار شد.

علیجانی با بیان این مقدمه که شریعتی زندگی را نان، آزادی، فرهنگ و دوست داشتن تعریف می کرد، به سراغ موضوع پنل رفت و گفت که چهره بیرونی شریعتی بیشتر از طریق اسلامیات شناخته شده است و این بخش از اندیشه های شریعتی در جامعه اثرگذارتر بوده، هرچند که برای خودش همه وجوه مهم بوده است. او شناخت نسل خود را از شریعتی بی واسطه دانست و شناخت نسل جدید از شریعتی را با واسطه و البته بیشتر با واسطه منتقدان؛ و اظهار امیدواری کرد کسانی که شناخت بی واسطه دارند در این سمینار بتوانند چهره واقعی تری از شریعتی برای نسل جدید ترسیم کنند.

شتابزدگی مقطعی

حبیب الله پیمان بعد از صحبت های علیجانی بحث خود را در مورد رویکردهای سه گانه شریعتی به اسلام، پس از بازگشت به ایران را ارائه کرد. پیمان با اشاره به مناقشات سال های گذشته در مورد این که آیا آنچه بعد از انقلاب ایران رخ داده محصول تفکر شریعتی بوده یا نه؟ بیان کرد که در این مورد دو گروه در برابر هم قرار گرفتند. گروهی موافق این نظر و عده ای دیگر مخالف آن بودند و عنوان کرد که این مناقشه هنوز به پایان نرسیده است. او معتقد است که مدافعان شریعتی سعی دارند ثابت کنند که نسبتی میان اندیشه های او و آنچه بعد از انقلاب به وقوع پیوسته وجود ندارد، اما به نظر پیمان بر اساس اصول و مبانی فکری شریعتی باید بررسی کرد که آیا خویشاوندی ای بین افکار و آموزه های او با حوادث بعد از انقلاب وجود دارد یا نه؟ حبیب الله پیمان در ادامه به این اشاره کرد که شریعتی قبل از این که به ایران بیاید یک سری گرایش های فکری و سیاسی داشت و به جمع بندی هایی رسیده بود و گفت؛ شریعتی به این نتیجه رسیده بود که مردمی که از میراث و سنت های کهن خرافی رها نیستند، نمی توانند پیش برنده انقلاب و منادی آزادی باشند. شریعتی با شناختی که از جامعه به دست آورده بود تصمیم می گیرد که کوشش خود را مصروف کمک به رهایی مردم از قیود درونی کند و معتقد بود که هر انقلابی قبل از چنین آگاهی و رهایی یک فاجعه است. به اعتقاد پیمان شریعتی پس از بازگشت به ایران سه دوره مختلف را پشت سر گذاشت. دوره اول را در مشهد و دوره دوم که بین سال های 48 تا 51 را شامل می شود در تهران بود و مرکز فعالیتش حسینیه ارشاد و دوره سوم سال های بعد از 51 تا پایان زندگی اش را شامل می شود. پیمان در تفاوت دوره فعالیت شریعتی با دوره دوم معتقد است که شریعتی در دوران مشهد و کلاس های اسلام شناسی مشهد، تنها به شناخت و بازخوانی اسلام از طریق قرآن و سنت می پردازد، اما وقتی به تهران می آید فعالیت هایش روی بازشناسی مکتب و اندیشه اسلام شیعی متمرکز می شود و به عنوان نمونه بخشی از فعالیت هایش معطوف به بحث امامت و وصایت می شود. او در مورد این که چرا شریعتی پس از آمدن به تهران جهت فعالیتش را تغییر داده، معتقد است که شریعتی در آن برهه با یک جنبش اجتماعی مواجه می شود و راهبردش این بود که زمینه های یک حرکت را فراهم کند. به اعتقاد پیمان در این درگیری شریعتی دچار یک انحراف مقطعی از هدف اصلی اش می شود و با انتقاد از عملکرد او در این دوره می گوید؛ در این مقطع شریعتی به جای این که سعی بر کند کردن آهنگ سرعت تغییرات داشته باشد تا بتواند روشنگری ایجاد کند، بیشتر به نیاز ایدئولوگ داشتن جنبش اجتماعی پاسخ می دهد و در دام پاسخگویی فوری به نیاز اجتماعی قرار می گیرد و بیشتر فعالیت هایش را معطوف به آن می کند. نتیجه آن می شود که انقلاب زودرسی که شریعتی از آن پرهیز داشت اتفاق می افتد.

تشابهات شریعتی و سید قطب

بعد از سخنان پیمان، فروغ جهانبخش (استاد مطالعات اسلامی دانشگاه کوئینز کانادا) بحث خود را در مورد بررسی تطبیقی اندیشه های شریعتی و سید قطب ارائه داد. او با اشاره به این که تاکنون بررسی چندانی درخصوص ارتباط اندیشه های شریعتی با متفکران و روشنفکران سایر کشورهای اسلامی نشده است، معتقد است که باید مشخص کرد که جایگاه شریعتی در طیف وسیع اندیشه معاصر اسلامی کجاست و در ادامه می گوید؛ ایدئولوژی اسلامی ای که دکتر شریعتی به عنوان آلترناتیو ایدئولوژی های مبارز و ضدامپریالیستی زمان خود ارائه داد دست کم به همان اندازه که وامدار اندیشه های مارکسیسم و سوسیالیسم بود، وامدار ایدئولوژی اسلام انقلابی سید قطب در مصر بود. جهانبخش با بیان این که مطرح کردن تاثیرپذیری شریعتی از سید قطب به معنای نفی نوآوری ها و تفاوت های او با سید قطب نیست، مهم ترین تفاوت شریعتی با سید قطب را در آن می داند که شریعتی پروژه و نظریه خود را در یک فضای ایرانی و شیعی به پیش برده است. او در ادامه به تشابهات شخصیتی و تربیتی شریعتی و سید قطب می پردازد و به این اشاره می کند که هر دو معلم بود ه اند و سابقه نویسندگی و سخنوری داشته اند. تشابه دیگر این که هر دو متعلق به خانواده هایی بوده اند که پدرانشان به احزاب ملی گرای جامعه خود تعلق داشته اند. تشابه دیگر آنها از نظر جهانبخش این بوده که هر دو تحصیل کرده غرب با استفاده از بورس دولتی بوده اند اما علیه دولت های خود شوریدند. به اعتقاد او با این که هر دو ناقد زندگی غربی و مدرنیته بودند، اما قضاوت های شریعتی راجع به غرب واقع بینانه تر و لحن او ملایم تر بوده است.

جهانبخش در پایان با بیان این که دلایل بسیاری وجود دارد که نشان می دهد به احتمال بسیار شریعتی با آثار سید قطب آشنا بوده است، این سوال را مطرح می کند که چرا در آثارش از او نامی نمی برد؟ او در پاسخ دو احتمال را مطرح می کند، یکی این که شاید این اسم نبردن سیاسی بوده و شریعتی مصلحت نمی دیده که از گروه رادیکالی حمایت کند و بر اتهام های خودش اضافه کند؛ احتمال دیگر آن بوده که به خاطر سنی مذهب بودن سید قطب نمی خواسته که حمایت از او هم به انگ ها و برچسب های اعتقادی ای که به او می زدند اضافه شود.

شریعتی و نسل سومی ها

در ادامه این پنل دو نسل سومی که به گفته علیجانی شناخت مستقیمی از شریعتی ندارند رهیافت خود از اندیشه های شریعتی را ارائه دادند.

حسین روحانی (دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه اصفهان) که موضوع پایان نامه تحصیلی اش «ایدئولوژیک کردن دین از نگاه شریعتی» است به همراه استادش (جواد امام جمعه) مقاله ای تحت همین عنوان به سمینار ارائه داده بود، اما در غیاب استادش خود ارائه آن در سمینار را برعهده داشت. او آمده بود نشان دهد که اگر چه شناخت نسل سوم از شریعتی با واسطه بوده، اما پژوهش های آنها در ارتباط با اندیشه شریعتی چیزی از کارهای نسل اول و دوم کم ندارد.

علیجانی در نهایت با اشاره به قطع شدن های مکرر برق در بین بحث های دو نفر آخر گفت؛ اگر برق هم برود صدای نسل سوم شنیده خواهد شد. گفته او علاوه بر کنایه ای که در آن نهفته بود حکایت از رضایت این شریعتی شناس از پژوهش های ارائه شده توسط نسل سومی ها در سمینار داشت.