الله تعالی ده فرمان را نازل کرده است و ما را به آنها سفارش کرده است و بر اساس آنها برکت‌های زیادی ترتیب داده است. اولین چیزی که از آنها می‌آید، افزایش عقل است، سپس بعد از آن، افزایش یادآوری و عبرت است، و در نهایت، افزایش تقوی است. این سه امر بر اساس عمل به این وصیت از سوی خداوند مقرر شده‌اند. خداوند این وصایا را با مهم‌ترین چیزی که باید به انسان توصیه شود، یعنی توحید خداوند، آغاز کرده است. توحید اولین واجب است و بزرگ‌ترین ممنوعیت انسان، شرک به خداست.
 

فضیلت اخلاص و جست‌وجوی علم و مطالعه قرآن 

بسم الله الرحمن الرحیم.

الحمدلله ربّ العالمین و صلی الله و سلم علی من بعث رحمة للعالمین و علی آله و اصحابه و من اهتدی بهدیه و استن بسنّتی الی یوم الدین.

اما بعد: 

ما خداوند را به خاطر این نعمت بزرگ و عظیم شکر می‌کنیم که ما را در یکی از مساجد خود گرد هم آورد تا او را یاد کنیم و در انتظار یکی از واجباتش باشیم. از خداوند می‌خواهیم که ما را از کسانی قرار دهد که به او محبت دارند، در کنار هم در خانه‌های خدا گرد هم می‌آیند، در کنار هم قرآن می‌خوانند و آن را درک عمیق(تفقه) می‌کنند. از خدا می‌خواهیم که روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه او نیست، ما را در سایه‌ی عرش خود قرار دهد.

در آغاز سخن در آیات شریفه‌ی سوره‌ی انعام باید به اخلاص در عمل برای خداوند تعالی توجه داشته باشیم و نیت در تدبر و مطالعه قرآن را به یاد آوریم. مسلم در صحیح نقل کرده است که پیامبر صلّی الله علیه وسلّم فرمود: «من سلك طريقاً يلتمس فيه علماً سهل الله له به طريقاً إلى الجنة)، (وما اجتمع قوم في بيت من بيوت الله، يتلون كتاب الله، ويتدارسونه بينهم، إلا نزلت عليهم السكينة، وغشيتهم الرحمة، وحفتهم الملائكة، وذكرهم الله فيمن عنده، ومن أبطأ به عمله لم يسرع به نسبه»؛ هر که راهی را برای جستجوی علم بپیماید، خداوند راهی به بهشت برای او آسان خواهد ساخت.» و «هرگز گروهی در خانه‌ای از خانه‌های خدا گرد نمی‌آیند، که کتاب خدا را تلاوت کنند و آن را در بین خود تدریس کنند، مگر اینکه آرامش بر آنها نازل شود و رحمت خداوند آنها را بپوشاند و فرشتگان آنها را احاطه کنند و خداوند آنان را در جمع کسانی که نزد او هستند یاد کند و هر کسی که عملش او را کند کند، نسبش او را سریع نخواهد ساخت.»

این جوایز بزرگ از سوی خداوند است و با نیت به دست می‌آید، زیرا پیامبر صلّی الله علیه وسلّم فرمود: «إنما الأعمال بالنيات، وإنما لكل امرئ ما نوى »؛ اعمال بر اساس نیت‌ها است و هر کسی آنچه نیت کرده، برای او خواهد بود.

 

چگونگی نزول سوره‌ی انعام و احکام موجود در آن 

خداوند تعالی سوره‌ی انعام را به‌طور یکجا بر پیامبر صلّی الله علیه وسلّم در دوران مکی نازل کرد و هیچ سوره‌ی طولانی دیگری به همین شیوه قبل از آن نازل نشده بود. این نزول، متفاوت با آنچه که قبلاً پیامبر صلّی الله علیه وسلّم تجربه کرده بود، بود. او قبل از آن نزول قرآن را سخت می‌یافت و زمانی که جبرئیل قرآن را برای او می‌آورد، از ترس فراموش کردن، سعی می‌کرد لب‌هایش را حرکت دهد. خداوند به او وعده داده بود که قرآن را در دلش ثابت نگه دارد و به او فرمود: لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ[القيامة:16-19]؛ «زبانت را برای آن که سریعاً قرآن را بگویی حرکت مده. این بر عهده ماست که آن را جمع کنیم و قرآن را به تو بخوانیم. پس وقتی آن را خواندیم، پیروی کن از آنچه خواندیم. و ما بر عهده داریم که آن را توضیح دهیم.»

این بود که پیامبر صلّی الله علیه وسلّم زمانی که جبرئیل می‌آمد، به دقت گوش فرامی‌داد و وقتی جبرئیل می‌رفت، همانطور که او می‌خواند، پیامبر صلّی الله علیه وسلّم قرآن را می‌خواند. خداوند به او وعده داده بود که قرآن را حفظ کند و سوره‌ی انعام آغاز تغییر بود، زیرا با آیات طولانی و تعداد زیادی از آیات نازل شد و این سوره به‌طور یکجا نازل شد و پیامبر صلّی الله علیه وسلّم آن را همانطور که نازل شده بود حفظ کرد.

در این سوره، همچنین دستور جدیدی آمده است که احکام را به تفصیل بیان می‌کند. بیشتر سوره‌های مکی بیشتر به توحید و رد عقاید جاهلی مربوط می‌شدند، امّا در سوره‌ی انعام احکام مختلفی چون احکام ذبائح، صدقات، زراعت، پاسخ به دعاوی مشرکان درباره‌ی مردار و مجادله با آنان در مورد کشتن فرزندان آمده است.

 

پیش‌گفتار وصایای ده‌گانه در سوره‌ی انعام

خداوند متعال وصایای ده‌گانه را نازل کرده است و پنج مورد از آنها را در یک آیه، چهار تای دیگر را در آیه‌ای و یکی را در آیه‌ای دیگر قرار داده است. ابن مسعود رضی‌الله‌عنه گفته است: «من سره أن ينظر إلى وصية محمّد (صلّى الله عليه وسلّم) التي عليها خاتمه فليقرأ هذه الآيات الثلاث من سورة الأنعام.»

 «هر کسی که بخواهد وصیت محمّد (علیه الصّلوات والبرکات) را که بر آن مهر اوست ببیند، باید این سه آیه از سوره‌ی انعام را بخواند.»

خداوند ما را به این وصایای گران‌بها سفارش کرده و بر اساس آن خیرهای بسیاری را ترتیب داده است. اول از همه، بر افزایش عقل تأکید کرده است، سپس بر افزایش یادآوری و عبرت و در نهایت بر افزایش تقوی. این سه چیز بر اساس عمل به این وصیت‌ها از سوی خداوند برای ما مقرر شده است.

 

دلالت واژه‌ی «تَعَالَوْا» در آغاز وصایای ده‌گانه

خداوند متعال این وصایا را با بزرگ‌ترین چیزی که باید به انسان سفارش شود، یعنی توحید خداوند، آغاز کرده است. در مقدمه‌ی آنها، روش صحیحی که مردم باید به وسیله‌ی آن با یکدیگر بحث کنند و دعوت نمایند، یعنی روش اختلاط و تعامل با مردم به شیوه‌ای مثبت و تأثیرگذار، آمده است، نه جدایی و سخت‌گیری و خشونت. خداوند تعالی فرموده است: قُلْ تَعَالَوْا[الأنعام:151] «بگو: بیایید!» یعنی ای محمّد! به مشرکان، منافقان و همه‌ی مردم بگو: بیایید! زیرا پیامبر (علیه الصّلوات والبرکات) قصد جدایی از مردم یا عدم اختلاط با آنان را نداشت؛ بلکه هدف او از این اختلاط، تأثیر مثبت و صحیح بود، به‌طوری‌که مردم را با روشی نیکو دعوت کند و باورهای باطلی که دارند را رد کند. به همین دلیل خداوند می‌فرماید: «بگو: بیایید!» (الأنعام:151).

این دعوت قطعاً به نفع آنان است. ابن عباس(رضی‌الله‌عنهما) گفته است: «اگر شنیدی که خداوند تو را دعوت می‌کند، بدان که این دعوت یا به‌سوی خیری است که خداوند برایت می‌خواهد، یا به سوی شرّی است که می‌خواهد از آن دور شوی.» به همین دلیل خداوند فرمود: «أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ؛ آنچه را که پروردگارت بر شما حرام کرده است بخوان!» (الأنعام:151).

 

خواندن آنچه که خداوند حرام کرده است

«أتل» یعنی: آنچه را که پروردگارت بر شما حرام کرده است، برایتان بخوانم. این وصیت خداوند است در مورد بزرگترین حرام‌ها که برای همه‌ی مردم حرام کرده است.

 

مخاطب قرار دادن کافران با فروع شریعت

این آیه بسیاری از مفسران را به این نتیجه رسانده است که کافران باید فروع شریعت را رعایت کنند؛ زیرا خطاب در ابتدا به آنهاست. به همین دلیل گفته شده است: «آنچه را که پروردگارت بر شما حرام کرده است بخوان!» (الأنعام:151)، که این نشان می‌دهد کافران نیز باید به آنچه در این آیه از حرام‌ها ذکر شده، عمل کنند. بنابراین، آنها مخاطب فروع شریعت هستند.

این مطلب همچنین در آیات دیگر نیز اشاره شده است، از جمله در آیه‌هایی از سوره‌ی المدثر: مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ المُصَلِّينَ * وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ المِسْكِينَ * وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ * وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ * حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ[المدثر:42-47]؛ «چه چیزی شما را به درک جهنم کشاند؟ گفتند: ما از نمازگزاران نبودیم * و مسکین را اطعام نمی‌کردیم * و با خائنان هم‌کلام بودیم * و به روز قیامت کفر می‌ورزیدیم * تا زمانی که یقین به سراغ ما آمد.» 

در این آیات ذکر شده که دلیل ورود آنها به جهنم این بود که نماز نمی‌خواندند: «ما از نمازگزاران نبودیم» (المدثر:43)، و زکات نمی‌دادند: «ما مسکین را اطعام نمی‌کردیم» (المدثر:44)، و به روز قیامت کفر می‌ورزیدند: «ما به روز قیامت کفر می‌ورزیدیم» (المدثر:46)، بنابراین این آیات نشان می‌دهند که کافران باید فروع شریعت را رعایت کنند.

خطاب ابتدا به مؤمنان است؛ زیرا خداوند به پیامبر (علیه الصّلوات والبرکات) فرمود: إِنَّمَا تُنذِرُ مَنْ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ[يس:11]؛ «تو فقط هشدار می‌دهی به کسانی که به ذکر خدا پیروی کرده‌اند و از رحمان در پنهان می‌ترسند. پس به او بشارت بده به آمرزش و پاداش بزرگ.». این خطاب در ابتدا به کسانی است که به خدا ایمان آورده‌اند و فرامین و هدایت ایشان را پذیرفته‌اند و شما ای مؤمنان، سزاوارتر به این پیام هستید، چرا که خداوند شما را به شرف بعثت محمّد (علیه الصّلوات والبرکات) و رسالتش مخصوص کرده است.

 

حکمت تشریع به‌صورت تدریجی

واژه‌ی «مَا حَرَّمَ» (الأنعام:151)، یعنی آنچه که حرام کرده است، در اینجا «ما» به‌عنوان موصول اسمی آمده و ضمیر عائد بر آن محذوف است. این از مواردی است که در آن حذف ضمیر عائد بر موصول، اگر منصوب به فعل باشد، جایز است. اصل سخن این است که: «ما حرم ربکم علیکم»، و منظور از آن بزرگترین حرام‌هاست نه همه‌ی آن‌ها؛ چرا که شریعت، به سنّت خداوند، به‌صورت تدریجی و مرحله‌به‌مرحله نازل شده است. اگر شریعت یکجا نازل می‌شد، این به‌معنای نسخ و تغییر آن می‌بود، همانطور که در کتاب‌های پیشین چنین بود، چرا که هر پیامبری شریعت خود را به‌صورت یکجا دریافت می‌کرد؛ امّا پیامبر (علیه الصّلوات والبرکات) اولین پیامبری است که شریعت او به‌صورت تدریجی و در طی ۲۳ سال نازل شده است. به همین دلیل خداوند در قرآن می‌فرماید: وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً [الفرقان:32] ؛ «و کسانی که کفر ورزیدند گفتند: چرا قرآن به‌طور یکجا بر او نازل نمی‌شود؟» (الفرقان:32)، این در واقع برای آنها آشنا بود. خداوند در جوابشان می‌فرماید: كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً * وَلا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيراً [الفرقان:33-34] «این‌گونه نازل شد تا دل تو را با آن ثابت کنیم و آن را به دقت قرائت کرده‌ایم» و نیز فرموده است: وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنزِيلاً [الإسراء:106]؛ «و قرآن را به تدریج نازل کرده‌ایم تا آن را با آرامش بر مردم بخوانی و به تدریج آن را نازل کرده‌ایم.» 

به همین ترتیب، احکام شریعت، چه در مورد محرمات، چه در مورد واجبات و چه در مورد مباحات، به‌صورت تدریجی و مرحله به مرحله نازل شده‌اند. این بزرگترین محرمات اصولی هستند که از آنها فرعیات به وجود آمده و منشأ سایر قوانین قرار گرفته‌اند. بنابراین، می‌توان گفت که اینها همان چیزی هستند که پروردگارتان بر شما حرام کرده است.

 

دلیل استفاده از کلمه‌ی «ربّ» در آیه‌ی «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ»

در اینجا خداوند می‌فرماید: «مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ»(الأنعام:151)، و نه «ما حرم الله علیکم»، چرا این تفاوت؟ دلیل بلاغی این تفاوت این است که خداوند هیچ چیزی را حرام نکرده است، مگر به خاطر رحمت به بندگانش. خداوند، که «ربّ» است، راه رسیدن به کمال را تدریجی و مرحله‌به‌مرحله برای بندگان خود فراهم می‌آورد. اگر بندگان در این محرمات می‌افتادند، این خود ضرر بزرگی برای آنان می‌بود. بنابراین، خداوند هیچ چیزی را بر بندگانش حرام نکرده است مگر به منظور رحمت و دور کردن ضرر و زیان از آنان یا رساندن فایده به آنان.

ربّ، در حقیقت، همان کسی است که انسان را به تدریج از مرحله‌ای به مرحله دیگر می‌برد. از خاک، سپس از نطفه‌ای بی‌ارزش، بعد از آن به علقه و سپس به مضغه، سپس به استخوان و در نهایت با گوشت پوشانده شده و بعد از آن او را به کمالی می‌رساند. پس از آن انسان به دوران جوانی، پیری، و نهایتاً مرگ می‌رسد. سپس در روز قیامت به شکل جدیدی برانگیخته می‌شود. این همان معنای «ربّ» است و هیچ موجودی نمی‌تواند ادعای شرکت در این خلق داشته باشد. شاهدی بر این، این است که هیچ‌یک از اعضای بدن شما، حتی موها یا عضلات، نمی‌تواند در نحوه‌ی تغذیه خود به‌طور مستقل عمل کند و همه‌ی آنها به دقت از غذای شما بهره می‌برند. این تنها بخشی از حکمت «ربّ» است.

بنابراین، زمانی که خداوند چیزی را حرام می‌کند که ممکن است برای بندگان سخت باشد، آن را با یکی از نام‌ها و صفات خود مرتبط می‌سازد تا نشان دهد که این عمل برای خیر و رحمت بندگان است. به همین دلیل، هنگامی که سخن از حرام بودن چیزی است، این را با اشاره به «ربّ» که مهربان‌ترین و لطیف‌ترین است، مرتبط می‌کند.

در اینجا، زمانی که صحبت از تحریم چیزی است که برای مردم دشوار است، خداوند آن را به «ربّ بودن» خود پیوند می‌دهد. چرا که «ربّ» همانند مادر است که فرزند خود را از چیزی که برایش مضر است منع می‌کند و در زمان مناسب از شیر گرفتن او را انجام می‌دهد. خداوند با نام «ربّ» خود نشان می‌دهد که تحریم‌ها و فطم‌هایی که برای بندگانش قرار داده است، به نفع آنهاست. 

این تحریم‌ها که با واژه‌ی «علیکم» همراه است، بیانگر این است که این تحریم‌ها از بالا آمده‌اند و نه از قوانین انسانی که ممکن است با تغییرات زمان تغییر کنند. این قوانین از سوی «ربّ» نازل شده‌اند که هیچ‌کس نمی‌تواند از آن فرار کند: «مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ» (الأنعام:151).

 

وصیت در عدم شرک

اولین مورد این است: «أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً» (الأنعام:151).

توحید خداوند سبحان اولین واجب بر انسان است، و اولین ممنوع برای انسان شرک به خداوند است. این شرک در اینجا به‌طور کلی و شگفت‌انگیزی آمده است که خداوند فرموده است: «أَلاَّ تُشْرِكُوا»، یعنی نفی فعل به وسیله «لا»، که این نفی از نوع عموم است و شامل تمامی انواع شرک می‌شود.

 

شرک اکبر و انواع آن

شرک به‌طور کلی به دو نوع تقسیم می‌شود: شرک بزرگ و شرک کوچک. شرک بزرگ موجب خروج از دین است و ما از خداوند سلامت و عافیت می‌خواهیم. شرک بزرگ ضد ایمان است؛ زیرا ایمان ضدی به نام کفر دارد. وقتی انسان در ایمان خود شرک می‌آورد، ایمانش را از بین می‌برد و نابود می‌سازد. این شرک بزرگ چهار نوع است:

1. شرک در عبادت 

نوع اول از شرک بزرگ، شرک در عبادت است. این به‌معنای آن است که انسان بخشی از عبادتش را برای مخلوقی غیر از خداوند انجام دهد، مانند سجده کردن برای بت، نذر کردن برای مخلوق، یا قربانی کردن برای کسی به‌عنوان تقرب به خداوند جَلَّ جَلالُه. این از شرک بزرگ و موجب خروج از دین است، زیرا تنها خداوند جَلَّ جَلالُه شایسته‌ی عبادت است. به همین دلیل انسان نمی‌تواند پدر و مادر خود را، یا ملائکه و پیامبران را مانند خداوند، مورد احترام و تعظیم قرار دهد. حقّ عبادت مخصوص خداوند است و هیچ پیامبر یا فرشته‌ای شایسته‌ی آن نیست، اگرچه آنها حقّ دیگری در تعظیم دارند که به دلیل قربشان به خداوند است؛ امّا هیچ‌کدام حقّ عبادت ندارند.

این نوع از شرک، یعنی شرک در عبادت، همان چیزی است که قریش با پیامبر اسلام (علیه الصّلوات والبرکات) مخالفت کردند. آنها در عبادات خود از عادات پیروی می‌کردند و بسیاری از بت‌ها را می‌پرستیدند. برخی از آنها به این حد رسیدند که فرزندان خود را برای این بت‌ها قربانی می‌کردند. همچنین یکی از آلهه‌ی آنها، هوای نفس خودشان بود. آنها هوای نفس خود را چون یکی از خدایان می‌پرستیدند و به هر چیزی که میل داشتند پاسخ می‌دادند. این آیه به این اشاره دارد: «وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنْ اللَّهِ» (القصص:50)، و آیه‌های مشابه دیگری که به همین موضوع اشاره دارند.

همچنین برخی از آلهه‌ی آنها کسانی بودند که در جامعه از مقام و ارزش بالایی برخوردار بودند، مانند بزرگان قوم و علمای دینی که آنها را تقدیس می‌کردند؛ امّا اهل علم هیچ‌گاه حقّ تحلیل و تحریم ندارند. آنان امانت‌داران‌اند و نمی‌توانند حتی کوچک‌ترین تغییری در آنچه از سوی پیامبران به ایشان منتقل شده ایجاد کنند. اگر کسانی در این مسیر خطا کنند، به عذاب‌های سختی دچار خواهند شد، چنان‌که در قرآن آمده است: «وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ» (الحاقة:44-47). و اگر بر ما سخنانی می‌بست‌ (۴۴) دست راستش را می‌گرفتیم‌ (۴۵) سپس شاهرگش را قطع می‌کردیم‌ (۴۶) و هیچ‌یک از شما مدافع او نبود (۴۷؛ بنابراین کسانی که بدون علم به خداوند نسبت بدهند، مانند کسانی هستند که با ابلیس مورد لعنت خداوند قرار می‌گیرند.

به علاوه برخی از آلهه‌ی آنها که من دون‌الله می‌پرستیدند، همان ارزش‌ها و قواعدی بودند که برایشان مقدس بود، مانند قبایل. آنها به دلیل حمیّت به قبایل خود می‌جنگیدند، بدون اینکه توجه کنند که آیا برحقّ هستند یا باطل و بدون اینکه در مورد آن سؤالی بپرسند. این شامل همه‌ی روابط نسبی می‌شود که در آن افراد به خاطر خون‌خواهی و تعصب خویشاوندی جنگ می‌کردند. مثال‌هایی از این نوع جنگ‌ها که به نام «حروب الفجار» و «حروب الکلب» معروف هستند، در تاریخ عرب آمده است. تمام این جنگ‌ها بر اساس تعصب و پرستش ارزش‌هایی بود که آنها به‌عنوان آلهه می‌پرستیدند و در راه آن جان و مال خود را فدای آن می‌کردند.

بنابراین، این نوع اول شرک، یعنی شرک در عبادت، شامل همه‌ی این اعمال است که افراد چیزی یا کسی را به جای خداوند می‌پرستند.

 

شرك در دعا

نوع دوم: این نوع از شرک، شرک در دعا است که عبارت است از دعا کردن غیر از خدا، توکل بر غیر خدا، درخواست یاری از غیر خدا و طلب نفع از او به چیزی که او توان انجام آن را ندارد. این نوع از شرک یکی از شرک‌های بزرگ و خارج‌کننده از دین است که در میان مردم رواج داشت. خداوند در قرآن می‌فرماید: ذَلِكُمْ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ * إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلا ينَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ[فاطر:13-14].

 «چنین است خداوند پروردگارتان، که فرمانروایی او راست، و کسانی که [ای ناباوران‌] به جای او می‌خوانید، مالک [چیزی حتی به اندازه‌] پوست هسته خرما نیستند (۱۳) اگر بخوانیدشان، ندای شما را نمی‌شنوند، و اگر هم می‌شنیدند، پاسختان را نمی‌دادند، و روز قیامت، شرک شما را انکار می‌کنند، و هیچ کس چون [خداوند] آگاه تو را آگاه نمی‌سازد.»

برای فهم این نوع از شرک، باید این باور را داشته باشیم که خداوند هیچ چیزی از او پوشیده نیست و هیچ‌چیزی از علم و قدرت او محدود نیست. آسمان‌ها و زمین‌ها در دست خداوند است و هنگامی که کسی در هر کجای دنیا از ایشان بخواهد و طلب کند، او دعای همه را می‌شنود و هیچ‌گونه مانعی از شنیدن دعاهای مختلف از زبان‌ها و مکان‌های مختلف ندارد. این باور هر مؤمنی است.

اما در مقابل این باور، اگر بخواهیم نوع دوم از انواع شرک، یعنی شرک در دعا را درک کنیم، باید تصور کنیم که بسیاری از مردم به جای خدا، اشخاصی مثل پیامبران، فرشتگان، یا انسان‌های صالح را به‌فریاد می‌خوانند؛ هرچند این افراد ممکن است مورد احترام و تعظیم باشند، امّا هیچ‌کدام از آنان حقّ ندارند که به جای خداوند خوانده شوند. اگر بخواهیم این را بهتر بفهمیم، باید در نظر بگیریم که حتی اگر فردی از پیامبران خداوند، مثل ابراهیم، محمّد (صلّى‌الله عليه‌وسلّم)، نوح، آدم یا هر پیامبر دیگری را به‌فریاد بخواند، او نمی‌تواند صدای همه‌ی موجودات را بشنود، در حالی که خداوند می‌تواند صدای همه را در یک لحظه بشنود و به آنها پاسخ دهد.

رسول‌الله (صلّى‌الله عليه‌وسلّم) خود در حدیثی به این موضوع اشاره کرده‌اند که می‌فرمایند: «إنما أنا بشر مثلكم، وإنكم تختصمون إليّ، ولعل بعضكم أن يكون ألحن بحجته من بعض، فأقضي له على نحو ما أسمع، فمن قضيت له بشيء من مال أخيه فإنما أقتطع له جمراً من النار، فليأخذه أو فليدعه»؛ من تنها یک انسان مثل شما هستم، و شما در موارد مختلف نزد من می‌آیید و شاید برخی از شما به دلیل شیوه‌ی گفتار خود، نسبت به دیگری قوی‌تر باشید. من بر اساس آنچه که می‌شنوم حکم می‌کنم. پس هر چیزی که از مال کسی به نفع دیگری قضاوت کنم، در واقع همانند برداشتن جمره‌ای از آتش است و باید آن را بپذیرید یا رد کنید."

این نکته همچنین در داستانی که در غزوه‌ی تبوک پیش آمد، آشکار است. زمانی که رسول‌الله (صلّى‌الله عليه‌وسلّم) در تبوک شتر خود را گم کرد، منافقان گفتند: "چگونه پیامبر که ادعا می‌کند به او وحی می‌شود، قادر به پیدا کردن شتر خود نیست؟" رسول‌الله (صلّى‌الله عليه‌وسلّم) پاسخ دادند که او تنها می‌داند آنچه را که خداوند به او آموخته است.(أيها الناس! إنما أنا عبد الله ورسوله، لا أعلم إلا ما علمني ربي، وإن الناقة في وادي كذا في شجرة كذا قد حبسها الشوك؛ ای مردم! من تنها بنده و فرستاده‌ی خدا هستم و جز آنچه پروردگارم به من آموخته است، چیزی نمی‌دانم. همانا شتر در فلان دره و زیر فلان درخت گرفتار خار شده است.)

بنابراین، پیامبر تنها می‌تواند آنچه را که خداوند به او نشان می‌دهد، بداند. او نمی‌تواند دعاهای مردم را بشنود یا از آنچه که خداوند به او اطلاع نداده، آگاهی داشته باشد. این آموزه در قرآن آمده است: إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ[الأنبياء:45]، إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ[النمل:80]، وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ * إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِيرٌ[فاطر:22-23]؛ و [دل‌] زندگان و [دل‌] مردگان نیز برابر نیستند، بی‌گمان خداوند هر کس را که بخواهد [پیام و پند خویش‌] می‌شنواند، و تو شنواننده [پند و پیامی به‌] در گور خفتگان نیستی‌ (۲۲) تو نیستی مگر هشداردهنده‌ای‌ (۲۳) باری، هیچ‌کسی نمی‌تواند مردگان یا کسانی که در گور هستند را بشنود و به آنها پاسخ دهد.

و یادآور شوم که خانمی صالح پرسید و او پیش از این بر اساس تربیتی که از جامعه داشت، در مورد مبالغه در حقوق صالحان، پیامبران و ملائکه بیشتر از آنچه که حق آنهاست، پندارهایی داشت. او در این مورد پرسید، پس گفتم: آیا شوهر داری؟ گفت: بله. گفتم: آیا پدر داری؟ گفت: بله. [...] گفتم: کدام یک از این دو را بیشتر دوست داری؟ گفت: پدرم را بیشتر دوست دارم. گفتم: اگر پدرت حق شوهر را از تو بخواهد، آیا آن را به او می‌دهی؟ گفت: نه. پس گفتم: همینطور شخصی که محبت زیادی به رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم دارد، حق او را می‌دهد، اما نمی‌تواند حقوق مختص الوهیت را به او بدهد، این امکان‌پذیر نیست.

در نتیجه، باید همه‌ی استغاثه‌ها و دعاها تنها به خداوند متعال اختصاص داشته باشد و انسان نباید از غیر خداوند برای یاری جستن، فرشته‌ای مقرب، پیامبری مرسل یا فردی صالح طلب کمک کند. حقوق خداوند تنها مخصوص اوست و هیچ‌کس نباید در این حقّ شریک شود.

لازم به ذکر است که احترام به پیامبران، فرشتگان و صالحان امری ضروری است، امّا نباید حقوق الهی را به آنان نسبت داد.     

«بنابراین، باید تفاوت کامل میان حقوق الهی و حقوق مخلوقات قائل شویم، و این بدان معنا نیست که به حقوق مخلوقات تعدی کنیم، چگونه که به شریف‌ترین مخلوق، محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم، پیامبران، ملائکه و صالحان، که آنها شریف‌ترین مخلوقات هستند، تعدی کنیم. آنها حقوقی دارند که باید محترم شمرده شوند و این حقوق محترم است: ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ [الحج:32]. پس باید آنها را بزرگ بداریم، محترم شمریم و حقوقشان را به آنها بدهیم، اما حق الهی از آنِ آنها نیست، بلکه این حق پروردگار بزرگ و عظیم است، و باید این تفاوت کامل بین حقوق الهی و حقوق مخلوقات رعایت شود. به همین دلیل خداوند متعال فرمود: ذَلِكُمْ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ [فاطر:14]، و در این آیه هیچ گونه توهینی به آنها نشده است، ممکن است برخی از آنها از صالحان، برخی از اولیای مقرب، برخی از پیامبران، یا برخی از ملائکه باشند: وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ [فاطر:14]، هیچ چیز در این جهان مالکیتی ندارند، به همین دلیل می‌میرند. کسی که بمیرد نمی‌تواند مالک چیزی از امور جهان باشد، زیرا اگر او مالک چیزی بود، آن را با خود می‌برد، پس خداوند فرمود: مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ * إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا [فاطر:14-15]، حتی اگر فرض کنیم که آنها بشنوند، وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ [فاطر:15]. و این کفر همان چیزی است که خداوند در سوره‌ی بقره بیان کرده است: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنْ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوْا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمْ الْأَسْبَابُ [البقرة:166]. و همچنین در سوره الاسراء آمده است: أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمْ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً [الإسراء:57]. آن کسانی را که به فریاد می‌خوانند (و خداگونه‌هایشان می‌دانند) آنان که از همه مقرّبترند (به درگاه یزدان، همچون عیسی و عُزَیر و فرشتگان) برای تقرّب به پروردگارشان وسیله می‌جویند (که طاعات و عبادات است) و به رحمت خدا امیدوار و از عذاب او هراسناکند. چرا که عذاب پروردگارت (چنان شدید است که) باید از آن خویشتن را دور و برحذر داشت.

بنی‌اسرائیل پیامبران خود را به‌فریاد می‌خواندند، آنها از ارمیا، عزیر و عیسی بن مریم طلب دفع ضرر و جلب منفعت می‌کردند، پس خداوند متعال بر محمد صلی‌الله‌علیه‌وسلم این آیه را نازل کرد: أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ [الإسراء:57] آنها از نزدیک‌ترین کسان به خدا هستند، کسانی که به دنبال رضایت خداوند هستند و به سرعت به سوی وجه کریم او می‌شتابند تا رضایت او را جلب کنند: يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمْ الْوَسِيلَةَ [الإسراء:57]، آنها خدا را می‌خوانند، اما خودشان به دنبال وسیله‌ای به سوی خدا هستند، أَيُّهُمْ أَقْرَبُ، و در نزدیکی به او با هم رقابت می‌کنند. وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً [الإسراء:57].

سپس خداوند فرمود: إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ ۖ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ ۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ  [فاطر١٤]، علم به این موضوع به خداوند متعال تعلق دارد، اوست که عالم و خبیر است، جل جلاله. وقتی که بیانی از سوی آگاه‌ترین آگاهان به تو رسید، و تفصیل شفافی با دقیق‌ترین و فصیح‌ترین عبارات به تو داده شد، آیا هنوز به دنبال علمی دیگر هستی؟ وَلا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ [فاطر:15]، این خبر نبوی است که هیچ شکی در آن نیست و خبری است از سوی جبار جل جلاله.»

 

شرک در تشریع

نوع سوم از انواع شرک: شرک در تشریع است. خداوند سبحان تنها کسی است که از عواقب امور آگاه است و تنها او می‌داند چه چیزی به نفع بندگان است. اوست که حقّ دارد حلال و حرام کند، هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند چیزی را حلال یا حرام کند؛ چرا که مخلوق ممکن است امروز مصلحت خود را بداند، امّا فردا آن مصلحت به مفسده تبدیل شود.

و علم من به روز و شب گذشته است ولی از علم فردا ناآگاه هستم

و خداوند تعالی می‌فرماید: «آیا کسی که آفریده است نمی‌داند؟ و او لطیف و خبیر است» (الملک: 14).

پس هیچ چیز از خداوند پنهان نمی‌ماند، پیش از آفرینش آدم و پیش از خلق آسمان‌ها و زمین، خداوند وضعیت ما را می‌دانست، وضعیت این لحظه و ضعف و نیاز ما، و قدرت دشمنان ما را. او همه چیز را پیش از صدور احکام می‌دانست. بنابراین احکام او بر اساس حکم، حکمت و علم است. او تنها کسی است که حقّ تشریع دارد، چون حکم تنها برای اوست: «حکم تنها از آنِ خداست» (یوسف: 40)، و «هر چیزی که در آن اختلاف کرده‌اید حکم آن به خداست» (الشورى: 10). پس خداوند تعالی تنها حکم‌کننده عادل است. شرک در حاکمیت با اجازه دادن یا ممنوع کردن چیزی که خداوند اجازه نداده است، شرک به خداوند است و شرک بزرگ و خارج‌کننده از دین است. خداوند تعالی می‌فرماید: «آیا برای آنها شریکانی هستند که برای آنها از دینی چیزی مقرر کرده‌اند که خدا اجازه نداده است؟» (الشورى: 21)، و می‌فرماید: «بگو: «آیا آنچه را که خدا برای شما نازل کرده از روزی، شما از آن حرام و حلال قرار داده‌اید؟ بگو: آیا خدا به شما اجازه داده است یا بر خدا دروغ می‌بندید؟» (یونس: 59). پس تنها خداست که می‌تواند حلال یا حرام کند.

بنابراین هر قانونی که مردم بدون اجازه خداوند وضع کنند، از این شرک در حاکمیت است؛ زیرا تشریع چیزی است که خداوند اجازه نداده است. به همین دلیل خداوند تعالی قانون پادشاهی در زمان یوسف علیه‌السلام را «دین» نامید: «او نمی‌توانست برادر خود را در دین پادشاهی بگیرد مگر آنکه خدا بخواهد» (یوسف: 76). هر قانونی که بدون شرع خدا وضع شود، دینی است که صاحبانش می‌سازند و دین خدا را تغییر می‌دهند.

 

شرک در محبت

نوع چهارم از شرک اکبر که انسان را از دین خارج می‌کند، شرک در محبت است. یکی از حقوق الهی این است که خداوند باید بیشتر از هر چیز دیگری دوست داشته شود. اوست که حقّ محبت دارد. علل محبت به خداوند سه چیز است:

1. کمال، جلال و جمال 

اولین علت محبت، کمال، جلال و جمال است. هر چیزی که زیبا باشد، محبوب است. خداوند تعالی تمامی صفات کمال و جلال را داراست و اوست که هیچ نقص یا عیبی ندارد. هیچ‌چیز نمی‌تواند او را تحت تأثیر قرار دهد، نه خواب، نه مرگ، نه ناتوانی و نه فقر. او تنها متصف به صفات کمال است و از تمام نقص‌ها منزه است. این دلیل اصلی برای محبت کامل به خداوند است.

 

2. امید و رجاء 

دومین علت محبت، امید است. هر کسی که بتواند منفعتی به شما برساند، به‌خاطر منافع خود او را دوست دارید. خداوند تعالی تنها کسی است که همه چیز در دستان اوست. او صاحب هفت آسمان و زمین است و همه‌ی ارواح و دل‌ها در دست او هستند. او تنها کسی است که به شما نفع می‌رساند. تمامی مخلوقات غیر از خداوند نه توانایی نفع رساندن دارند و نه توان ضرر رساندن.

علامت این امر همان است که خداوند در آیه‌ای می‌فرماید: «بگو: من مالک نفع و ضرر برای خود نیستم جز آنچه خدا بخواهد، و اگر من غیب می‌دانستم، از خوبی‌ها زیادتر می‌کردم و هیچ‌گاه به من آسیبی نمی‌رسید. من فقط نذیر و بشیر برای مردمی هستم که ایمان دارند» (الأعراف: 188). اگر مخلوقات می‌توانستند نفع یا ضرر برسانند، آن را برای خود یا نزدیکانشان محفوظ می‌داشتند.

 

3. محبت به نفع شخصی 

انسان‌ها به‌طور طبیعی به نفع خود علاقه‌مندند، بنابراین اگر انسان بتواند خزانه‌های خداوند را داشته باشد، از ترس ندادن آن را نگه می‌دارد. به همین دلیل خداوند تنها کسی است که باید مورد محبت قرار گیرد، زیرا او تنها کسی است که محبتی شایسته است.

 

احسان در گذشته

سومین علت از علل محبت، احسان در گذشته است. خداوند متعال همان کسی است که تو را از عدم خلق کرد و تو را به بهترین صورت آفرید. او می‌توانست تو را به‌صورت میمون، مورچه یا هر شکل دیگری می‌آفریند، امّا تو را در بهترین و کامل‌ترین صورت که همان صورت انسان است، آفرید. او کسی است که همه‌ی آسیب‌ها را از تو دور کرده، از جمله کفر، فسوق و فجور، و تو را نه جبار و طاغی قرار داد. این کار به راحتی می‌توانست انجام شود. بسیاری از مردم تصور می‌کنند که نعمت یعنی جمع‌آوری تمام خیرات دنیا، امّا حتی اگر تمام خیرات دنیا را هم به تو می‌داد، تو ممکن بود تبدیل به جبارانی چون فرعون شوی، ولی خداوند تو را نعمت فقر بخشید تا غرور و طغیان خود را از بین ببری. این خود یک نعمت است. هیچ چیزی که از طرف خداوند به تو برسد جز به‌عنوان یک نعمت نیست. حتی اگر دچار تب شوی، این نیز نعمت است، چرا که در آن درمان برای بدنت و تجدید خون و تولید حرارت در بدن نهفته است. حتی اگر با خاری برخورد کنی، این نیز برای تو یک نعمت است زیرا باعث می‌شود فاسدترین مواد از بدن تو خارج شود و سیستم ایمنی‌ات تقویت گردد. اگر دچار بیماری شوی، در آن نیز نفعی برای تو نهفته است. حتی وقتی که مرگ فرا می‌رسد، این نیز به نفع تو است، زیرا اگر زنده می‌ماندی ممکن بود کافر شوی، طغیان کنی، تغییر دهی یا در فتنه‌ای بیفتی. هیچ چیزی که از سوی خدا به انسان برسد جز خیر نیست. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: «عجیب است از حال مؤمن، هر چیزی که به او برسد برایش خیر است، اگر خوشی به او برسد، شکر می‌کند و این برایش خیر است، و اگر بدی به او برسد، شکر می‌کند و این هم برایش خیر است. این حالت فقط مخصوص مؤمنان است.» انسان ممکن است چیزی را که در آن ضرر برایش است بخواهد و از چیزی که در آن نفع است بیزار باشد، همانطور که خداوند در سوره بقره بیان فرموده است.

در اینجا داستان عجیبی وجود دارد: جوانی قصد داشت در یک سفر تابستانی به شهری در کشورهای عربی برود، بلیت خرید، ویزا گرفت، وسایل خود را جمع کرد و شب قبل از پرواز به خواب رفت. مادرش او را بیدار نکرد و او از اینکه مادرش برای سفر او را بیدار نکرد، عصبانی شد. وقتی که بیدار شد، متوجه شد که پروازش را از دست داده است و هواپیما سقوط کرده است. این داستان نشان می‌دهد که انسان ممکن است چیزی را که به شدت نمی‌خواهد در نهایت به نفع او باشد و چیزی که شدیداً خواسته، برایش ضرر به همراه داشته باشد. تنها خداوند است که می‌داند چه چیزی به نفع بندگانش است و اوست که آن را به تحقق می‌رساند.

در قرآن آمده است: وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ؛ «و از میان مردم کسانی هستند که معبودهایی جز خداوند برای خود بر می‌گزینند و آن‌ها را همانند محبت خداوند دوست دارند، و کسانی که ایمان دارند محبت‌شان به خداوند بیشتر است.» (بقره: 165)

اگر کسی به شما میلیون‌ها تومان بدهد بدون اینکه انتظار جبران و تشکری داشته باشد، آیا تو او را دوست نخواهی داشت؟ بله، اگر تو را در یک شغل مهم قرار دهد و به تو اعتماد کند، آیا او را دوست نخواهی داشت؟ بله، امّا بدان که تمام این‌ها از خداوند است. خداوند است که تو را آفرید و تمام نعمت‌ها را به تو بخشید. هیچ کسی از مخلوقات قادر نیست به تو چیزی بدهد، همه چیز از خداوند است. خداوند در قرآن می‌فرماید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ‎﴿٧٣﴾‏ 
«ای مردم! مثل شما زده شده است، پس به آن گوش دهید. کسانی که غیر از خداوند را می‌خوانید، نمی‌توانند حتی یک مگس خلق کنند، اگرچه همه با هم جمع شوند و اگر مگس چیزی از آن‌ها برباید، نمی‌توانند آن را از دست مگس پس بگیرند. درخواست‌کننده و درخواست‌شده ضعیف هستند.» (حج: 73)

یک زن مسن در یکی از این کشورها به یکی از امرا مراجعه کرد و از او درخواست یک پوشاک کرد. او پوشاک را گرفت و رفت، امّا امیر او را صدا زد و گفت: «آیا من به تو نیکی نکردم و این پوشاک را به تو ندادم، چیزی که بسیاری از دیگران از من می‌خواهند؟» زن مسن پاسخ داد: «اگر تو می‌توانستی، من آن را از تو می‌گرفتم.» او پرسید: «چطور؟» زن پاسخ داد: «خداوند آن را از دست تو گرفت.» او لبخند زد و گفت: «راست گفتی.» این نشان می‌دهد که انسان تلاش می‌کند تا چیزی را به دست آورد و آن را در مسیرهای مختلف هزینه کند، امّا خداوند آن را به شکلی که به نفع دیگران باشد، از دست او می‌گیرد.

ابراهیم بن ادهم در عراق گفت: «عجب است از مردم بغداد که برای زراعت زمین سخت تلاش می‌کنند، گندم برداشت می‌کنند و آن را در انبارها می‌گذارند، سپس آن را برای مصرف خود در اختیار می‌گذارند، بی‌خبر از اینکه این گندم‌ها روزی‌های برای حشرات، مگس‌ها، پشه‌ها و حتی ماهی‌ها در آب است. هر چه به دست بیاورند، به ناچار باید از دست دهند.» خداوند روزی هر موجودی را می‌دهد، حتی روزی مخلوقات کوچک‌تر از انسان را.

این محبت است که انسان را به شیرینی ایمان می‌رساند، همانطور که در حدیث صحیح آمده است: «سه چیز است که هر کسی که آن‌ها را در خود بیابد، شیرینی ایمان را احساس می‌کند: اول، زمانی که خدا و رسولش برای او محبوب‌تر از همه چیز باشد، دوم، زمانی که کسی دیگر را تنها برای خدا دوست داشته باشد، و سوم، زمانی که کسی از بازگشت به کفر بعد از اینکه خدا او را نجات داده است، همانند اجتناب از افکندن در آتش، بیزار باشد.»

بنابراین، این چهار نوع از بزرگترین انواع شرک هستند که از دین خارج می‌کنند و ابتدا باید از آن‌ها نهی شود. اولین چیزی که در ابتدا باید از آن نهی شود، شرک بزرگ است.

 

شرک اصغر و انواع آن

پس از شرک اکبر، شرک اصغر قرار دارد که انواع مختلفی دارد:

از جمله این انواع، قسم خوردن به غیر از خدا است. پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) فرموده است: (هر کسی به غیر از خدا قسم بخورد، به شرک افتاده است)، و این نوع از شرک اصغر است. از دیگر انواع آن، استفاده از تمائم‌هایی است که نه از قرآن هستند و نه از ذکر خداوند، همان‌طور که پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) فرموده است: (رقیه، تمائم و توله شرک هستند). منظور از این موارد آن‌هایی هستند که نه از ذکر خداوند و نه از قرآن و نه از سنّت هستند؛ این نوع شرک اصغر است که از ملت[دین] خارج نمی‌کند. اگر تمائم از قرآن باشد، دیگر جزء تمائم محسوب نمی‌شود.

همچنین یکی دیگر از انواع شرک اصغر، طیره است. مثلاً کسی که از خانه خارج می‌شود و اگر چیزی ناپسند ببیند، مانند دیدن فردی نابینا، تصمیم می‌گیرد که سفرش را قطع کند یا اگر نامی را بشنود و تصمیم به بازگشت بگیرد، این رفتار به طیره اطلاق می‌شود. این نوع نیز از شرک است، امّا شرک اصغر است و از ملت خارج نمی‌کند.

نوع دیگری از شرک، نظر به تقدیر خداوند است، مثلاً ضربه به زمین برای پیش‌بینی مقدرات خداوند و آنچه او از رزق و تقدیرات می‌آورد.

همچنین ریاکاری یکی از انواع شرک اصغر است. ریا یعنی اینکه انسان کاری را که به قصد تقرب به خدا انجام می‌دهد، امّا آن را به‌گونه‌ای نشان می‌دهد که در حضور مردم انجام می‌دهد و اگر تنها باشد، آن را انجام نمی‌دهد. این نوع شرک اصغر است و اگرچه موجب بطلان اجر عمل در آخرت می‌شود، امّا در دنیا آن عمل صحیح است. مثلاً اگر کسی نماز یا روزه یا حج را ریاکارانه انجام دهد، این اعمال در دنیا درست است، امّا در آخرت هیچ پاداشی برای او ندارد. خداوند می‌فرماید: "و به اعمالی که انجام داده‌اند، می‌نگریم و آنها را همچون غبار پراکنده می‌کنیم" (الفرقان: 23).

شیخ محمّد عالی رحمة الله علیه گفته است:

«ریا کار را از اجر خالی می‌کند، همان‌طور که اگر هیچ اجر و پاداشی نداشته باشد، گویی عملش هیچ نبوده است.»

یا اینکه ممکن است اجر عمل را از بین ببرد، ولی خود عمل به‌جا باقی بماند، مثلاً حج او باطل نمی‌شود، امّا پاداشی ندارد.

بنابراین، اولین چیزی که خداوند ما را از آن نهی کرده، شرک است. خداوند می‌فرماید: (شما نباید هیچ چیزی را شریک خدا قرار دهید) [الأنعام:151]. این نهی شامل هر چیزی می‌شود، حتی اگر چیزی از نظر شرع عظمت داشته باشد، مثلاً کعبه، مقام ابراهیم، حجر الاسود، یا حتی پیامبران و فرشتگان صالح، همه‌ی این‌ها نیز باید از شرک دوری جسته و هیچ چیزی را شریک خدا قرار ندهیم.

برای این بخش همین مقدار کافی است، و در پایان، بر پیامبرمان محمّد (صلّى الله عليه وسلّم) و خاندان و صحابه‌اش درود می‌فرستیم.

ادامه دارد …