چکیده:
یکی از مهمترین مصائب و بیماریهای مهمی که از ابتدای خلقت بشر گریبانگیر او بوده و پس از این هم به وفور میتوان شاهد آن بود، معضل مهم و نابود کننده دروغ است.
در واقع دروغ در تمام ادوار و اعصار یک آفت اجتماعی است که باعث ایجاد بسیاری از پستیها و بدیها میگردد، بدیهی است جامعهای که در میان افراد آن دروغ رایج و متداول باشد، قطعاً جامعهای امن و سالم نیست، بلکه ملتی در حال ترقی و پیشرفت است که صداقت و درستی در آن استوار و پابرجا باشد، زیرا دروغ دشمنی و کینهورزی را در میان مردم به بار میآورد، و منجر به بی اعتمادی در میان آنان میگردد، و آنان را از همدیگر دور میکند، به طوری که هیچگونه تعاون و همیاری در بین آنان انجام نمیگیرد و فاقد هر گونه الفت و محبت نسبت به همدیگر میباشند، و از این جهت است که اسلام کذب را یکی از گناهان کبیره شمرده است و میفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ»
....... قطعا خدا کسی را که افراط کار و بسیاردروغزن را هدایت نمیکند (غافر/28)اسلام بیش از دیگر ادیان دروغ را زشت و ناپسند میشمارد و دروغگویان و خیانتکاران را مورد ملامت قرار میدهد، صداقت را زیبا و پسندیده میداند و صادقان و درستکاران را مورد تعریف و تحسین قرار میدهد.
اسلام صداقت و درستکاری را در کنار تقوا و پرهیزکاری قرار داده و از نظر آن هر کس صداقت را از دست بدهد با، تقوا و پرهیزکاری نیز بیگانه میشود.
در این نوشتار تلاش میشود با اندک بضاعت علمی خویش با استناد به کلام خدا و فرمایشهای گهر بار نبوی و فرمودهی بزرگان و علمای دین و اخلاق، به توضیح مفهوم کذب، عوامل و مراتب و موارد تجویز کذب، آثار و عواقب دنیوی و اخروی آن در زندگی فردی و اجتماعی انسان و طریقه رهایی از آن پرداخته و تبیین زمینههای تخلیه و پیرایش نفس انسان از این رذیله خانمانسوز اخلاقی و تحلیه، و آرایش آن با صدق و راستی در حیات مؤمنانهی خویش به اختصار بررسی شود.
کسی را که گردد زبان دروغ چراغ دلش را نباشد فروغ (سعدی)
کلمات کلیدی: صدق، کذب، دروغ مصلحتآمیز، تجویز، رذیله اخلاقی.
مقدمه
دروغ یکی از امراض بسیار خطرناک اخلاقی بشر و یکی از محرمات و آفات خطرناک زبان است که در اسلام از گناهان کبیره به شمار رفته است، که اگر بدون عذر شرعی از کسی صادر شود موجب سلب عدالت و شهادت و فاسق شدن او میگردد و اسلام سخت دروغ را مورد نکوهش قرار داده است.
شاید به خاطرهمین، عامل بسیاری از گناهان بوده آفات و خطرات ناشی از کذب و دروغ افراد و گروههای اجتماعی را به مردابهای گندیده میکشاند و آبهای آلوده را به آنها مینوشاند و همین جاست که بذر دروغ در سرزمین جان و روح آنان رشد یافته وبه نهال و پس از آن به درختی تبدیل میشود که ریشههای خود را مستحکم میکندو میوههای تلخ و هلاکت بار تولید مینماید.
لذا باید به درمان این مرض مهلک اخلاقی پرداخت و این آفت زبان را با آموزههای قرآن وسنت از مسیر رشد و تعالی نفس خویش زدود تا زمینه تزکیه عملی نفس ورسیدن به کمالات والای انسانی فراهم آید.
یکی از راههای علاج دروغ این است که: قبل از هر چیز باید مبتلایان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوی و مادی آن متوجه ساخت، و نیز باید باید متذکر شد که اگر چه دروغ در پارهای از موارد نفع شخصی دارد ولی نفعش بسیار آنی و زودگذر است. یکی دیگر از موثرترین راههای علاج دروغ پرورش شخصیت در افراد و کوشش برای تقویت پایههای ایمان در دل آنان است و باید محیطهای تربیتی و معاشرتی مبتلایان را از وجود افراد دروغگو پاک کرد تا تدریجاً طبق اصل محاکات و تاثیرپذیری محیط وجود آنها از این رذیله مهلک اخلاقی پاک گردد.
بنا به تمام آموزههای قرآن وسنت دروغ از کارهاى زشت و ناپسند و عادت به آن از رذایل اخلاقی است و تا ضرورت و مصلحت مهمى در میان نباشد، گفتن دروغ جایز نیست. اما اگر به دست آوردن مصلحت مهمى متوقف بر دروغ باشد، و با راستگوئى نتوان به آن رسید، حرمتش بر طرف گشته و گناهش از میان مى رود، و اگر تحصیل این مصلحت واجب باشد، مانند نجات مسلمانى از قتل و اسارت، یا حفظ آبرو یا اصلاح ذات البین، در این صورت دروغ واجب مىشود. به عبارت دیگر، تمام موارد مذکور را میتوان در یک قاعده کلى خلاصه کرد و آن این که : اگر هدفهاى مهمترى به خطر بیفتد و براى دفع آن خطرات، توسل به دروغ ضرورت داشته باشد، و به تعبیر دیگر تمام این موارد مشمول قاعده «اهم و مهم» ویا به تعبیری «دفع افسد به فاسد» است در واقع تجویز دروغ در این موارد مانند حلال بودن خوردن مردار (اکل میته) در مواقع ضرورت است که باید به مقدار ضرورت و تنها در مواردى که راهى جز آن نیست اکتفا شود.
در مقابل کذب، صداقت و درستی در رأس همه فضایل معنوی و روحی است، یکی از ضرورتهای اساسی جوامع بشری نیز بوده که حیات جمعی را از آثار خود متحول میسازد و به رونق وصفا و یکرنگی در میآورد. و بزرگترین پنجرهای است که بر روی طلوع سعادت و بهروزی افراد و جامعه باز میشود.
خداوند سبحان چه با زبان تکوین و چه با زبان تشریع با صداقت و راستی با بندگانش سخن میگوید و میفرماید که صداقت برای شما بهتر است.
دین اسلام اهمیت فراوانی به تربیت درست مسلمانها میدهد که بر پاکی قلب و زبان استوار باشد. رسول اکرم (ص) را قبل از پیامبری بخاطر صداقتش، صادق و امین لقب داده بودند زیرا در تمام مدت عمر دروغی از ایشان شنیده نشده بود.
علی(ع) در نهج البلاغه میفرمایند :« ولکن یُوخَذُ مِن هذا ضِغثٌ و من هذا ضغث فَیُمزجان...» (نهج البلاغه صبحی صالح خطبه 50)
«مردم قسمتی از حق و قسمتی از باطل را گرفته و در هم میآمیزند و از این راه، باطل را به خورد مردم میدهند.»
توجه به این نکته اهمیت دارد که «صدق و کذب» در اصل، صفات خبر هستند؛ از همین رو، گوینده خبر به اعتبار خبرهایش، به صفت دروغگویی یا راستگویی متصف میشود. آن گاه که فردی خبر میدهد، چنانچه خبرش مطابق با واقع باشد، صادق، و اگر خبرش با واقع مخالف باشد، کاذب و دروغگو خوانده میشود؛ بنابراین، راست و دروغ صفاتی هستند که اولاً و بالذات (یعنی بدون هیچ گونه نسبت مجازی و غیر حقیقی. ) به خبر مربوطند، و ثانیاً و بالعرض (یعنی با در نظر گرفتن نسبتی مجازی و غیر حقیقی، اگرچه این مجاز نرد مردم آشکار نباشد. ) با توجه به خبر، به گوینده خبر نسبت داده میشوند.
معنای لغوی دروغ
کذب بر وزن وِزر و کَتِف به معنی دروغ گفتن میباشد. صحاح و قاموس و اقرب و... هر دو وزن را مصدر گفتهاند ولی استعمال قرآن نشان میدهد که کذب بر وزن «وزر » مصدر است. (سید علی اکبر قرشی، 1361ش، ج7)
کذب بر وزن «کَتِف» اسم مصدر است به معنی دروغ مثل « یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِب» (نساء/ 50 و مائده/103 و یونس/ 60 و 69 و نحل/ 116 )
چون کذب مفعول به «یفترون» است لذا اسم است نه مصدر یعنی بر خدا دروغ میبندند.
تکذیب آن است که دیگری را به دروغ نسبت دهی و بگویی دروغ میگوید.
«کذّاب» مبالغه است یعنی بسیار دروغگو« إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّاب». (غافر/ 28 )
«کاذبه» مصدر است مثل عاقبه، عافیه و باقیه« إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ - لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَة» (واقعه/1 /2)
مفهوم دروغ
با وجود اینکه واژه دروغ از واژههایى است که معنى و مفهوم آن معروف نزد همگان است ولی در عین حال در میان دانشمندان در مورد مفهوم آن مباحثات زیادى است، بعضى دروغگویی را به معنى عدم مطابقت محتواى سخن با واقعیت ذکر کردهاند، در حالى که برخی آن را عدم مطابقت با تشخیص و اعتقاد گوینده میدانند
به تعبیری، دروغ بیان سخن و مطلبی است که مطابق با واقع و حقیقت نیست، بین آنچه که توسط فرد بیان میشود وآنچه را که درجهان خارج وجود دارد.
دروغ از بدترین معایب، زشت ترین گناهان و منشأ بسیاری از مفاسد است و بالطبع از کارهای زشت و ناپسند و عادت به آن از رذایل اخلاقی و از گناهان کبیره است و تا ضرورت و مصلحت مهمی در میان نباشد، دروغ گفتن جایز نمیباشد.
راغب اصفهانی در کتاب «مفردات» بر این باور است که اصل کذب و دروغ در گفتار است. تفاوتی در دروغ از این لحاظ نیست که در گذشته اتفاق افتاده باشد یا در آینده؛ چنان که تفاوتی از این جهت وجود ندارد که دروغ نسبت به وعده ای باشد که انجام نمیشود و یا امر دیگری باشد. ( راغب اصفهانی، 1616ق، ص 478 ذیل واژه صدق)
دروغ هنگامی پدید میآید که انسان چیزی را بر خلاف باور خود ابراز نماید. به تعبیر دیگر دروغ اظهارات خلاف باور و بر ضد عقیده است. به این ترتیب، دروغ با باور انسان گره میخورد، لذا از خطا و اشتباه متمایز میگردد. حال اگر ادعایی را که مطابق واقع است، اما به آن باور ندارد، بر زبان آورد، دروغ گفته است. برای مثال منافقان نزد رسول خدا (ص) میآمدند و میگفتند که به پیامبری رسول خدا شهادت میدهند. هرچند این سخن در واقع درست بود و حضرت واقعاً پیامبر خدا بودند، اما چون گویندگان به این سخن باور نداشتند، از نظر خداوند آنان دروغ گو به شمار میرفتند. « إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ یعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ
ترجمه: « چون منافقان نزد تو آیند گویند گواهی میدهیم که تو واقعا پیامبر خدایی و خدا [هم] میداند که تو واقعا پیامبر او هستی و خدا گواهی میدهد که مردم دوچهره سخت دروغگویند» (المنافقون/1)
با تو جه به مفهوم این آیه، قرآن ملاک و معیار تشخیص دروغ از راست را چنین بیان میدارد که شخص هرگاه مخالف اعتقاد و باور خویش سخنی را به میان آورد، در حقیقت دروغ گفته است، حتی اگر در سخن وی سخن حقی باشد ولی چون با باورهای وی نامتناسب است و تطابقی میان سخن و باورش نیست آن سخن دروغ دانسته میشود.
بنابراین ممکن است شخصی سخنی را بگوید که نادرست و ناحق باشد ولی چون باور وی آن است که آن چه میگوید راست است نمیتوان وی را متهم به دروغ گویی کرد. برعکس اگر شخصی باوری داشته باشد و برخلاف باور خویش سخن حقی را بگوید، او دروغگو است؛ زیرا وی برخلاف باور خویش و به قصد دروغ سخن حقی را به زبان آورده است. بنابراین ملاک و معیار سخن راست از سخن دروغ باورهای شخص و سخنان وی است. از این رو تطابق سخن با حق و یا واقع، ملاک سنجش نیست بلکه مطابقت باورهای شخص با سخنی است که به زبان میراند.
صاحب « تفسیر انوار القرآن» در توضیح این آیه چنین میگوید: منافق کسی است که اسلام را آشکار کرده و کفر را پنهان میدارد. یعنی ای پیامبر (ص) چون منافقان به تو رسند و به مجلست حاضرشوند؛ «میگویند» به زبانهای خود خلاف آنچه را که در دلهایشان است: «گواهی میدهیم که بیگمان تو پیامبر خدا هستی» منافقان گواهیشان را با «لام تأکید» مؤکد میکنند، برای اشعار و اعلام اینکه این گواهی، از صمیم دل وهمراه با خلوص نیت و عقیده صادر شده است. معنای (نشهد)، نعلم و نحلف است یعنی: میدانیم و سوگند میخوریم که تو رسول خدا هستی «و خداوند میداند که تو پیامبر اویی» این تصدیقی است از جانب خدای عزوجل بر گواهی حقانیت رسالت محمد (ص) که سخن منافقان متضمن آن است تا تکذیب منافقان در جمله بعدی، چنین فهمیده نشود و ناظر به این حقیقت میباشدکه «و خداوند گواهی میدهد که منافقان دروغگویند» در این ادعا که گواهیشان بر رسالت رسول اکرم ص از صمیم قلب و خلوص عقیده است، هرچند لفظ و بیان محض که صرفا گواهی دادنشان به زبان بر صحت رسالت است، دروغ نیست زیرا لفظ این سخنشان حق است.(عبدالرؤف مخلص، 1385ش، ج 6، ص 158 )
دروغ در دنیا و آخرت انسان را از رحمت الهی محروم میکند و در میان مردم بی اعتبار مینماید و اعتماد عمومی را سلب و جامعه را به بیماری نفاق دچار میسازد و از آفات زبان و خراب کننده ایمان است.
این صفت ناپسند از جمله ویژگىهایى است که آیات و روایات عقل آدمى بر زشتى و فسادش اتفاق نظر دارند و به خودى خود از گناهان کبیره به شمار میآید و صفتى است که آدمى را در دیدهها خوار و در نظرها بى اعتبار میکند و باعث خجالت و دل شکستگى میباشد وعامل اساسى در بى آبرو شدن آدمى پیش خدا و خلق است.
دروغ را باید گفته یا نوشته و یا به طور کلی هر خبر خلاف واقعی بدانیم که اظهار میشود و دروغگو کسی است که با گفتار یا رفتار خود دروغ را اظهار میکند. نکته مهمی که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد این است دروغ و اظهار مطلب خلاف واقع صرفا با زبان انجام نمیشود و اینطور نیست که بگوییم دروغ تنها با گفتن و استفاده از زبان محقق میشود بلکه در آثار فقها و علمای اخلاق انواع مختلفی از قبیل دروغ در گفتار، نیت، عزم، وفای به عزم، اعمال و مقامات دین برشمرده شده که به همگی آنها میتوان اطلاق دروغ کرد. (أیت الله مجتبى تهرانى، ج 4، ص 83)
دروغ گفتن مسلمانان به یکدیگر خیانتی بزرگ است. مسلمانان آینه رفتار یکدیگرند و باید نیک خواهانه در پی اصلاح یکدیگر برآیند و کاستیهای خود را جبران کنند، از این رو هرگونه دروغی به برادر دینی، بخشی از حقیقت را بر او میپوشاند و مانع از کمال وی میشود. پدیده دروغ اگر در جامعه رواج پیدا کند، دیگر مؤمنان آینه یکدیگر نخواهند بود و روح حقیقت جویی و کمال طلبی در آنان میمیرد، لذا رسول خدا (ص ) فرمود:
عَنْ سُفْیَانَ بْنِ أَسِیدٍ الْحَضْرَمِیِّ (رض) قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) یَقُولُ: «کَبُرَتْ خِیَانَةً أَنْ تُحَدِّثَ أَخَاکَ حَدِیثًا هُوَ لَکَ بِهِ مُصَدِّقٌ وَأَنْتَ لَهُ بِهِ کَاذِبٌ. » (متقی هندی، 1419ق، ج3، ص248؛ رواه ابوداود رقم (4971) فی الأدب، باب فی المعاریض، وإسناده ضعیف.؛ورّام بن ابی فراس، ج1، ص144 (با اندکی تفاوت در الفاظ حدیث) ؛ و بخاری در الادب المفرد ؛ری شهری، 11، 5120، ح 17273 از تنبیه الخواطر، ج1، ص 114)).
از سفیان بن اسید خضرمی (رض) روایت است از رسول الله (ص) شنیدم فرمود: « بزرگترین خیانت این است که تو با برادر (مسلمانت) سخنی بگوئی که او تو را راستگو میپندارد و حال آنکه تو با او دروغ میگوئی. »
یکی از مسائل مهم و قابل توجه این است که اسلام به هیچ وجه نسبتی با دروغ ندارد و یک مسلمان بسته به میزان ایمان و سلامت قلبش از دروغ گریزان و بیزار است
معمولاًهدف از دروغ گمراه کردن طرف مقابل و یا مشتبه کردن امری بر دیگری است تا در سایه آن بتواند به اهداف خود برسد. این هدف یا اهداف ممکن است متعدد باشد: از جمله نجات از مجازات، کسب منافع مورد نظر، جلب نظر و توجه دیگران به نحوی که در سعادت و خوشبختی او نقش دارند.
على(ع) که همه چیز را از زاویه عبودیت پروردگار مى بیند در تعریف صدق و کذب، تعبیری زیبا دارد که میفرماید: «الصدق مطابقة المنطق للوضع الالهى و الکذب زوال المنطق عن الوضع الالهى»( غرر فارسى، حدیث 1552 و 1553، ج اول، ص 400)
« صدق همان مطابقت سخن با وضع الهى است، و کذب ناهماهنگى سخن باوضع الهى است».
مهم ترین کارکرد دروغ گمراه کردن مخاطب است. هر گاه انسانی بخواهد مخاطب خود را گمراه کند، از دروغ استفاده نموده و به این ترتیب، او را میفریبد.این خصلت در همه انواع دروغها یافت میشود، چه دروغ برای فریفتن دشمن، چه به قصد شوخی یا از سر مصلحت باشد. دروغی که نتواند بفریبد، دیگر دروغ نیست و ماهیت خود را از دست داده است. کسی که برای نجات جان خود به دیگری دروغ میگوید، با این کار او را فریفته است. تنها جایی دروغ فریب کارانه نخواهد بود که پیشاپیش توافقی بر سر آن صورت گرفته باشد، مانند آنکه چند تن جمع شوند و قرار بگذارند که هر کس بزرگترین دروغ را گفت، برنده باشد.
بنابراین صدق و کذب در هر حال بر اساس تطابق با واقعیتها مشخص میشود. البته هر گونه عدم تطابق با واقعیت دروغ نیست، بلکه مهم این است که شخص برای فریب دادن دیگران، سخنی بگوید و یا عملی انجام دهد که مطابق واقع نیست. زیرا ممکن است شخصی از روی اشتباه یک سخن خلاف واقع را بیان کند. بنابراین میتوان دروغ را اینگونه معنا کرد: «فریب دیگران به وسیله چیزی که در نظر متکلم واقعیت ندارد».
دروغ از منظر آیات و احادیث
آیات و روایات بسیاری در زمینه زشتی دروغ سخن میگویند و آیات تکان دهندهای حتی دروغگو را در ردیف کافران و منکران آیات الهی میشمارند.
« إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُون» « تنها کسانی دروغپردازی میکنند که به آیات خدا ایمان ندارند و آنان خود دروغگویانند »( نحل/ 105 )
دروغ گفتن ازجملۀ بد ترین خِصال ومذموم ترین عادتها است، زیرا دروغگو میخواهد جوهر زیبای حقیقت را تبدیل، ودروغ خویش را در آن اظهار کند. از این رو قرآن کریم از این عمل زشت منع و این اخلاق بد را در ردیف بُت پرستی قرار داده ومیفرماید:
1ـ « فَاجتَنِبُوا الرِّجسَ مِنَ الأوثَانِِ ِ وَاجتَنِبُوا قَولَ الزُّورِ »
« پس از پلیدی بتها دوری کنید و از گفتار باطل اجتناب ورزید( از گفتن دروغ بپرهیزید.) » (حج/ 30)
راغب اصفهانی در واژه « زور » در این آیه، دروغ را مصداق بارز « قول زور» دانست میگوید: دروغ را« زور» گفتهاند؛ چون از جهت خود منحرف است. ( راغب اصفهانی، 1616ق، ص 387، ماده زور؛ قرشی، 1361ش، 3ج، ص 189)
2ـ دروغگو و کافراز هدایت ربانی بی بهره و محروم هستند، چنانچه میفرماید:
« اِنَّ اللهَ لاَ یَهدِی مَن هُوَ کَاذِبٌ کَفـَّارٌ » « در حقیقتخدا دروغپرداز ناسپاس را هدایت نمیکند» ( زمر/3 )
3ـ مراتب دروغ به تناسب اشخاص فرق میکند، هردروغ که زیان آن بیشتر باشد، نهی ازآن شدید تروگناه آن بزرگتراست، واین نوع دروغ از جمله گناهان کبیره میباشد، چنانچه پیامبر(ص) میفرماید:
« ثَلاَثَة ٌ لاَ یَنظُرُ اللهُ إلَیهِم وَ لاَ یَُزَکِهِم وَ لَهُم عَذَابٌ شَدِیدٌ : شَیخٌ زَان ٍ وَ مَلِکٌ کذَابٌ وَعَائلٌ مُستَکبِرٌ » (این حدیث را مسلم در صحیح، ج 1، ص 72 از ابوهریره روایت کرده است.)
«سه گروهاند که خدا با آنان سخن نمیگوید و در روز قیامت به آنها توجه نمیکند و آنان را پاک نمیسازد و برای آنان عذاب دردناکی است: پیر زناکار، سلطان کذاب و فقیر متکبر».
پیامبر (ص) در حالی که تکیه کرده بود فرمود: «آیا شما را از بزرگ ترین گناهان کبیره خبر دهم؟ شرک به خدا، نارضایی والدین، آنگاه نشست و فرمود: آگاه باشید دیگر از گناهان کبیره گفتار دروغ است». (راه روشن، ج 5، صص 328 و 329)
لذا باید ازدروغهای کوچک که انسان را به دروغهای بزرگ میکشاند، پرهیز کرد. چنین نیست که انسان قادر باشد در موارد خرد دروغ بگوید و در موارد کلان راستی پیشه کند. آدمی اگر به دروغ ادامه دهد، دیگر نمیتواند از ادامه آن باز ایستد. زیرا انسان غالباً اسیر عادت خویش میشود و چون در موردی دروغ گفت و از آن نتیجه گرفت، همین شیوه را دنبال میکند تا در تباهی بیفتد، لذا یکی از بزرگان به فرزندان خویش چنین میفرمود:
«از دروغ کوچک و بزرگ در هر مسئله جدی و شوخی بپرهیزید، زیرا هنگامی که آدمی در مسئلهای کوچک دروغ گفت، (به دروغ گفتن) برمسئله بزرگ دلیر میشود».
همچنین پیامبر (ص) فرمود: « إِنَّ الصَّدْقَ یَهْدِی إِلَى الْبِرِّ وَإِنَّ الْبِرَّ یَهْدِی إِلَى الجَنَّةِ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لیصْدُقُ حَتَّى یُکتَبَ عِنْدَ اللَّهِ صِدِّیقا، وإِنَّ الْکَذِبَ یَهْدِی إِلَى الفجُورِ وَإِنَّ الفجُورَ یَهْدِی إِلَى النَّار، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَیَکْذِبُ حَتَّى یُکتَبَ عِنْدَ اللَّهِ کَذَّاباً» ( متفق علیه) (این حدیث را مسلم در صحیح، ج 8، ص 29 روایت کرده است؛ مشکاة الانوار طبرسى ص 157)
« راستگویی انسان را به سوی نیکی میبرد و نیکی او را وارد بهشت میکند فرد پیوسته راست میگوید تا جایی که در نزد خداوند صدیق (بسیار راستگو) لقب میگیرد و دروغ انسان را بسوی زشتی میکشاند و گناه فرد را وارد جهنم میکند، شخص پیوسته دروغ میگوید تا اینکه در پیشگاه خدا کذاب (بسیار دروغگو) لقب میگیرد.
ازمفهوم حدیث چنین بر میآید که دروغ گفتن به خودی خود، خصلت و عادت زشتی است و در آن، این خاصیت هم وجود دارد که آدمی را به سوی گناه و اعمال بد وا میدارد وتمام زندگی آدمی را آلوده کرده، و مستحق دوزخ میگرداند و عادت دروغ گفتن، آدمی را به مقام «کذابیّت»رسانده ومستحق لعن و نفرین الهی قرار میدهد.
رسول خدا(ص) میفرماید: «دروغ، ریشههای شر را آبیاری میکند، همان گونه که آب، ریشههای درختان را سیراب مینماید».( الفردوس بمأثور الخطاب، ج3، ص315 )
خداوند متعال براى شر و بدى، قفلهایى قرار داده و کلید آن قفلها شراب است (چرا که مانع اصلى زشتیها و بدیها عقل است و مشروبات الکلى عقل را از کار مىاندازد) سپس اضافه فرمود: دروغ از شراب هم بدتر است».
بنابراین میتوان ادعا کرد که: در نظام اخلاق اسلامی، دروغ از همه گناهان بدتر است. لذا شخص مؤمن، ممکن است هر گناهی را مرتکب شود و هر رذیلتی در او ریشه دار شود، اما دروغ از او سر نزند. از این رو رسول خدا(ص) میفرماید: «هر خصلتی در مؤمن ریشه دار میشود، جز دروغ»( مستدرک الوسائل، ج9، ص 88)
و چون از ایشان پرسیدند: آیا مؤمن زنا میکند؟ فرمود: «ممکن است گاه چنین باشد». باز سؤال کردند که: آیا مؤمن دست به سرقت میزند؟ فرمود: «ممکن است گاه چنین باشد». باز پرسیدند که: آیا مؤمن دروغ میگوید؟ فرمود: «نه، کسانی دروغ پردازی میکنند که به خدا ایمان ندارند».( تنبیه الخواطر ونزهة النواظر، ج1، ص114؛ مستدرک الوسائل، ج9، ص 87)
پیامبر خدا (ص) فرمود: «ایمان شخص کامل نمیشود تا برای برادرش دوست بدارد، آن چه را برای خود دوست میدارد و در شوخی خود از دروغ بپرهیزد».
منظور این است که اگر کسی در شوخی خود غیبت مسلمانی کند، یا دلی را بیازارد، چنین است و شامل شوخی تنها نمیشود. (راه روشن، ج 5، ص 338)
حضرت رسول (ص) فرمودند: بزرگترین دروغها سه دروغ است:
1- دروغ بستن به من با این که چیزی را نگفته ام به من نسبت دهد.
2- دروغ در رویا با اینکه خوابی را که ندیده به دروغ نقل کند.
3- مردی را به غیر پدرش نسبت دهد. (بحارالانوار، ج 15، ص42)
عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ (رض) عَنِ النَّبِیِّ (ص) مَنْ لَمْ یَدَعْ قَوْلَ الزُّورِ وَالْعَمَلَ بِهِ فَلَیْسَ لِلَّهِ حَاجَةٌ فِی أَنْ یَدَعَ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ. (بخاری).
از ابوهریره (رض) روایت است رسول الله (ص) فرمودند: هر کس گفتار و کردار دروغ را رها نکند خداوند نیاز ندارد که از خوردن و نوشیدن خوداری کند (یعنی روزه بگیرد).
کسى که دروغ را وسیلهاى براى موفقیت مىداند، از بىآبرویى و رسوایى آن پس از کشف غافل نباشد. گناه کارى که دروغ را وسیله تبرئه خود مىشمارد، بداند که گناهش در کتاب بزرگ جهان محفوظ است و محوشدنى نیست؛ بایدمنتظر باشد که روزى به کیفر گناهش برسد و داور بزرگ عالم، حکمش را درباره او اجرا خواهد کرد.
رسول گرامی(ص) مىفرماید:« کفى بالمرء کذِباً انْ یحدِّثَ بِکلّ ما سمعَ» (رواه مسلم 1/ 10 فی المقدمة، باب النهی عن الحدیث بکل ما سمع، وأبو داود رقم (4992) فی الأدب، باب فی التشدید فی الکذب)
« براى دروغ گویی آدمی همین بس که آنچه را مىشنود، آن را نقل کند.»
وَعنْ ابْنِ عُمَرَ (رض) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص): مِنْ أَفْرَى الْفِرَى أَنْ یُرِىَ عَیْنَیْهِ مَا لَمْ تَرَ. (بخاری).
از حضرت عبدالله بن عمر (رض) روایت است رسول الله ص فرمودند: دروغترین دروغها این است که شخص به چشمانش دیدن چیزی را نسبت دهد که آن را ندیده است.
خبرهایى که در زندگانى روزانه به گوش مىخورد، نمىتوان گفت که همه راست است. کسى که هر چه مىشنود نقل کند، سخنش نزد خردمندان ارزش ندارد.
هر سخنی را بدون تحقیق بیان کردن نوعی دروغ محسوب میشود و انسان مؤمن باید زبان خود را از این دروغهای به ظاهر معمولی و خفی هم، محفوظ دارد.
به صدق کوش که اخلاص آید از نفست که از دروغ سیه گشت روى صبح نخست
یکی از بزرگان دین مىفرماید:
«جعلت الخبائث کلها فى بیت و جعل مفتاحها الکذب»( نراقی، جامع السعادات، ج 2، ص 233)
« تمام پلیدیها در اطاقى قرار داده شده، و کلید آن دروغ است».
رابطه دروغ و گناهان دیگر از این نظر است که انسان گناهکار هرگز نمىتواند، راستگو باشد، چرا که راستگویى موجب رسوایى او است، و براى پوشاندن آثار گناه معمولا باید به دروغ متوسل شود. و به عبارت دیگر، دروغ انسان را در مقابل گناه آزاد مىکند، و راستگویى محدود.
اتفاقاً این حقیقت در حدیثى که از پیامبر (ص) نقل شده، کاملاً تجسم یافته، حدیث چنین است:
شخصى به حضور پیامبر( ص) رسید، عرض کرد نماز مىخوانم و عمل منافى عفت انجام مىدهم، دروغ هم مىگویم! کدام را اول ترک گویم؟! پیامبر( ص) فرمود: دروغ، او در محضر پیامبر( ص) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید: هنگامى که خارج شد، وسوسههاى شیطانى براى عمل منافى عفت در دل او پیدا شد، اما بلافاصله در این فکر فرو رفت، که اگر فردا پیامبر( ص) از او در این باره سؤال کند چه بگوید، بگوید چنین عملى را مرتکب نشده است، اینکه دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جارى مىشود، و همین گونه در رابطه با سایر کارهاى خلاف این طرز فکر و سپس خود دارى و اجتناب براى او پیدا شد و به این ترتیب ترک دروغ سرچشمه ترک همه گناهان او گردید.
از على (ع) چه زیبا نقل شده است که فرمودند:
« أَلَا فَاصْدُقُوا فَإِنَّ اللَّهَ مَعَ مَنْ صَدَقَ وَ جَانِبُوا الْکَذِبَ فَإِنَّ الْکَذِبَ مُجَانِبُ الْإِیمَانِ أَلَا وَ إِنَّ الصَّادِقَ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ کَرَامَةٍ أَلَا وَ إِنَّ الْکَاذِبَ عَلَى شَفَا مَخْزَاةٍ وَ هَلَکَة » (مجلسی، 1403ق، ج69، ص261)
« راست بگویید چون خدا با راست گویان است. از دروغ دورى کنید، چون دور کننده ایمان است. راستگو تا سر منزل نجات و سرورى فاصلهاى ندارد. دروغ گو لب پرتگاه خوارى و نابودى جاى دارد.»
زیبایىهاى ادبى در این کلام على (ع) نور و ظلمت در برابر هم قرار گرفتهاند. هنر تضاد و برابرى که از محسّنات بدیعیه مىباشد با شیواترین طرز در آن موجود است: در برابر جمله (الا فاصدقوا) (و جانبوا الکذب) قرار دارد، آن به سوى راستى ترغیب مىکند و این از دروغ پرهیز مىدهد. در مقابل تعلیل (فان الله) تعلیل (فان الکذب) قرار دارد، آن به راست گو نوید مىدهد، این به دروغ گو، اعلام خطر مىکند. مقابل جمله (الا و ان الصادق) جمله (الا و ان الکاذب) قرار گرفته، (منجاة صدق) در برابر (مخزاة کذب) و (کرامة) در برابر (هلکة) واقع شده است، الا، حرف تنبیه و آگاه کردن است و بر صدر جملههاى سه گانه، براى دلالت بر تحقق مابعد آمده است، مانند (الا انهم هم السفهاء) در دو جمله اخیر، دلالت بر تأکید اسناد و قطعیت معنا دارد. جمله (و جانبوا الکذب) از تعبیر (لا تکذبوا) بیشتر به جلوگیرى از دروغ، تحریض مىکند، زیرا در معنا رساتر و در لفظ بلیغتر و تأکیدش بیشتر است.
فردوسى شاعر نامی ایران زمین مىگوید:
رخ مرد را تیره دارد دروغ به گرد دروغ هیچ گونه مگرد
مکن دوستى با دروغ آزماى بلندیش هرگز نگیرد فروغ
چو گردى شود بخت را روى زرد همان نیز با مرد ناپاک راى
زبانى که با راستى یار نیست به گیتى کس او را خریدار نیست
چو خواهى که بخت از تو گیرد فروغ زبان را مگردان به گرد دروغ
حضرت علی (رض) در گفتاری دیگرفرمود: «یَنْبَغِی لِلرَّجُلِ الْمُسْلِمِ أَنْ یَجْتَنِبَ مُوَاخَاةَ الْکَذَّابِ فَإِنَّهُ یَکْذِبُ حَتَّى یَجِی ءَ بِالصِّدْقِ فَلَا یُصَدَّقُ. » ( کلینی، کافی، ج4، ص280 )
«کسى که خود را مسلمان مىداند، شایسته است که از سر و کار داشتن با دروغ بپرهیزد، زیرا دروغ، کارش را به جایى مىرساند که سخن راستش را کسى باور نکند.»
این شاعر به زبان عربى چه شعر خوبى گفته است:
اذا عرف الانسان بالکذب لم یزل لدى الناس کذّابا و لو کان صادقا
پیامبر خدا (ص) هر گاه وعده میداد میفرمود: «ابن مسعود» هیچ وعده ای نمیداد مگر آن که ان شاء الله میگفت و آن سزاوارتر است. آن گاه اگر معنای حتمی بودن وعده را دریافت، باید وفا کند، مگر این که غیر ممکن باشد؛ ولی اگر در موقع وعده دادن تصمیم به وفا نکردن داشته باشد منافق است.
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ العَاصِ (رض) أَنَّ النَّبِیَّ (ص) قَالَ: أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَانَ مُنَافِقًا خَالِصًا وَمَنْ کَانَتْ فِیهِ خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ کَانَتْ فِیهِ خَصْلَةٌ مِنْ النِّفَاقِ حَتَّى یَدَعَهَا إِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ وَإِذَا حَدَّثَ کَذَبَ وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ. (متفق علیه).
عبدالله بن عمر(رض) گوید: «پیامبر خدا (ص) فرمود: چهار خصلت است که در هر که باشد، منافق است و هر کس که یکی از آن خصلتها را داشته باشد، بخشی از نفاق دارد تا آن را ترک کند: هر گاه حرف بزند دروغ بگوید و هر گاه وعده دهد، خلاف کند و چون پیمان بندد، خیانت ورزد و هر گاه نزاع کند، مرتکب گناه شود. (مسلم این دو حدیث را در صحیح، ج 1، ص 56 روایت کرده است)
این حدیث در مورد کسی است که وعده می دهد و قصد خلف وعده داشته باشد؛ اما کسی که تصمیم دارد به وعده وفا کند و به سبب عذری نتواند، منافق نیست. اگر چه به ظاهر حکم نفاق بر او جاری است، لیکن لازم است از ظاهر نفاق نیز بپرهیزد. چنان که از نفاق واقعی دوری میکند و شایسته نیست بدون عذر و مانعی خود را از وفای به وعده معذور بدارد. » (راه روشن، ج 5، صص 324 و 325)
عوامل وانگیزههای دروغگویی
قرآن عوامل چندی را به عنوان عامل دروغگویی معرفی میکند. ولی منشأ اصلی دروغ را شیطان و ابلیس میداند و به انسان هشدار میدهد که شیطان به عنوان بنیانگذار دروغ و کسی که از این طریق کوشید تا به اهداف پست خود دست یابد، موجودی است که انسان را تشویق به دروغ میکند. قرآن در داستان آفرینش و خلافت انسان گزارشی کامل از واقعه به دست میدهد و در آن جا به اموری توجه میدهد که بسیار حیاتی و حساس است.
قرآن گزارش میکند که ابلیس برای دست یابی به اهداف خویش و خوار و گمراه کردن انسان به دروغ متوسل میشود و نخستین موجودی است که از آن برای دست یابی به اهداف شوم خود سود میبرد. به نظر میرسد که ابلیس بدون دروغ نمیتوانست آدم را گمراه کند و لذا برای گمراه کردن وی از سوگند دروغ بهره برد.
قرآن به انسان هشدار میدهد که شیاطین و یاران ابلیس الهام کنندگان دروغ بر دروغگویان هستند (شعراء آیه 221 و 222) و آنان هستند که به این نابهنجاری دامن میزنند.
اکنون علاوه براین عامل ومنشأ اصلی برای دروغگویی، به مهمترین عوامل و انگیزههای دیگر دروغگویی اشاره میگردد :
الف: بی ایمانی
یکی از عللهای دروغگوئی بیایمانی انسان نسبت به اصول اسلام، توحید، نبوت و معاد است، زیرا هر کس که به اصول اسلام عقیده داشته باشد، هرگز نمیتواند دروغ بگوید،
زیرا خداوند میفرماید: «همانا آنهائی دروغ میگویند که ایمان ندارند». (نحل: 105)
حضرت رسول اکرم (ص) دروغگوئی را از علامات بارز منافقین اعلام نموده است.
ب: جلوگیری از رسوائی
بعضی از افراد کار خلاف، و عمل نادرست، انجام میدهند و برای اینکه رسوا نشده کیفر و مجازات نگردند، دروغ گفته آن را انکار مینمایند و خود را افرادی پاک مؤمن و متعهد جلوه میدهند.
ج: سود جوئی
انسان فطرتاً مخلوقی سودجو و نفع طلب، از زیان و ضرر گریزان است و پیوسته میکوشد منافعی بدست آورد و از چیزهائی که موجب ضرر و زیان او است پرهیز کند، لذا برای رسیدن به اهداف شوم خود به دروغ و نیرنگ متوسل میشود.
د: شخصیت طلبی
سرشت انسان شخصیت طلب و عزت خواه است لذا همیشه تلاش میکند از هر راهی که شده به هدف خویش برسد و بسیاری از افراد نادان گمان میکنند با دروغگوئی میتوانند عزت و شخصیتی برای خود کسب نمایند، لذا کارهای زشت و نامطلوب خودشان را انکار مینمایند، با توصیف و تمجید دروغین از خودشان، میخواهند مردم را گول زده برای خود شخصیتی محبوب بسازند.
به طور کلی میتوان گفت علا وه برآنچه ذکر شد عوامل و انگیزههای زیادی دیگری موجب دروغ گفتن میشود که به پارهای از آنها فهرست وار اشاره میشود:
الف) دفاع از خویش در برابر مهاجم نیرومند.
ب) سرپوش گذاشتن بر عدم اعتماد به نفس.
ج) راه حل کوتاه مدت.
د) همرنگی با جماعت.
ه) نرنجاندن دوستان بر اثر راست گویی.
و) انتقام گرفتن.
ز) دلخوشی دادن به دیگران.
ح) رعایت حال و مصلحت زیردستان و نزدیکان.
ط) جهت دادن به روند دلخواه.
ی) منحرف ساختن دیگران.
شاید بتوان گفت که در انواع دروغها یک علت مشترک است و آن «ضعف» انسانها است. این ضعف در مراحل مختلف خود را نشان میدهد، پزشکی که به بیمار خود دروغ میگوید، احساس میکند که بیمارش ضعیف است و تاب شنیدن واقعیت تلخ را ندارد. گاه نیز انسان توان حقیقت گویی را ندارد و با دروغ بر ضعفهای خود پرده میکشد. به هر حال عدم شجاعت در ابراز اندیشه موجب میشود، وی هراس از مواجهه با حریف داشته باشد، در نتیجه به دروغ متوسل میشود.
رسول خدا (ص ) میفرماید: «لا یکذب الکاذب إلاّ من مهانة نفسه»(محدث نوری، 1407 ق ج9، صص 85-84 )
«دروغ گو دروغ نمیگوید، جز بر اثر حقارت نفسش.»
حتی در همه دروغهای به ظاهر مجاز نیز، این ضعف و درماندگی دیده میشود. گاه انسان ناگزیر است که به دلائل نوع دوستانه دروغ بگوید، اما در این موارد نیز همان علت اساسی موجود است و نباید پنداشت که انگیزه درست و انسانی، علت اصلی دروغ را از میان میبرد.
البته درباره ضعف انسان نمیتوان داوری نمود. زیرا انسان هرچند نیرومند باشد، از این ضعفها پیراسته نیست. ممکن است کسی خود را از درجاتی از این گونه ضعفها بپیراید، لیکن در نهایت انسان تا زمانی که انسان است، ضعیف است، لذا خداوند متعال میفرماید: «خلق الانسان ضعیفاً» « انسان ناتوان آفریده شده است.» (النساء/28)
البته چه بسا بتوان علل دیگری برای دروغ گویی برشمرد، مانند دفاع از خود، فریب دیگری، رعایت مصلحت دیگری، منفعت جویی و... که همه ناشی از ضعف انسان میباشد. بنابراین میتوان ادعا نمود که ضعف نام دیگر ترس است و هرجا دروغی باشد، زاده ترس است. این ترس میتواند منطقی یا غیر منطقی، معقول یا غیر معقول باشد. اما به هر صورت ریشه در ترس دارد. با این همه ارزیابی ترس، از بحث حاضر بیرون است، در این جا فقط سخن بر سر علت اصلی دروغ گویی است.
ادامه دارد ...
نظرات