حضرت عمر فاروق (رضي الله عنه)، فعالیت‌‌‌های خلیفه‌ی اول را با جدیت و شدت بیشتر دنبال نمود و در این راه از طبع سرسخت و پر ابهت خویش بهره می گرفت و به قوانینی که ابوبکر در حفظ و نقل و روایت حدیث وضع نموده بود، نظم و استحکام بخشید.

نمونه‌هایی از شدت عمل فاروق در حفظ سنّت

عمر (رضي الله عنه)، برای حمایت از سنّت محدودیت‌های بسیاری در میان صحابه ش در امر روایت ایجاد نمود و راههایی را که ابوبکر (رضي الله عنه) با ملایمت و نرمی طی کرده بود، با سختگیری و تشدد هر چه بیشتر دنبال کرد. به نمونه‌هایی از برخورد عمر (رضي الله عنه) با مسائلی مشابه آنچه که برای ابوبکر (رضي الله عنه) پیش آمده بود، توجه کنید:

الف- ابوسعید (رضي الله عنه) نقل می‌کند: ابوموسی (رضي الله عنه) به عمر (رضي الله عنه) از پشت دروازه سه مرتبه سلام داد. اما از داخل اجازه‌ای برایش صادر نشد و برگشت. عمر یکی را به دنبالش فرستاد. وقتی که آمد، از او پرسید: برای چه برگشتی؟ گفت: از رسول الله (صلّى الله عليه وسلّم) شنیده ام که فرمود: هرگاه یک نفر از شما سه بار سلام داد و جوابی نشنید، باید برگردد. عمر گفت: باید بر این گفته ات گواه بیاوری و گرنه مجازات می‌کنم. ابوسعید می‌گوید: ما نشسته بودیم و ابوموسی با رنگ پریده نزد ما آمد. از او پرسیدم ماجرا چیست؟ او قصه را تعریف کرد و گفت: آیا از میان شما کسی این حدیث را شنیده است؟ گفتم: همه‌ی ما این را شنیده ایم. آنگاه یکی از آنها را نزد عمر فرستادند و بر آنچه که ابوموسی روایت کرده بود، گواه شد[36].

می گویند، ابی بن کعب (رضي الله عنه) نزد عمر رفت و چنین گلایه سر داد: ای پسر خطاب! (خداوند تو را امیر مسلمین قرار داده است)، بر اصحاب نبی ص، مایه‌ی عذاب نباش!.

عمر از طرز برداشت ابی به شگفت آمد و دو بار سبحان الله بر زبان راند و گفت: چیزی شنیدم و دوست داشتم به پایه‌ی ثبوت برسد[37].

ب- یک بار با اصحاب، در مورد حکم اقساط جنین دیگری به طور عمد، مشاوره نمود. مغیره که در آن جلسه حضور داشت، گفت: رسول الله (صلّى الله عليه وسلّم) در این گونه موارد، به یک غره[38] قضاوت نموده است. عمر گفت: اگر راست می‌گویی، کسی را پیدا کن تا سخنت را گواهی نماید! یکی از اصحاب بنام محمد بن مسلمه، به گفته‌ی مغیره شهادت داد[39].

حضرت عمر (رضي الله عنه) دوست داشت، احادیث پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) به هر طریق ممکنی که باشد، موکد گردد و در آن احتمال کوچکترین خطا و اشتباهی نباشد. به همین دلیل، هر از چند گاه، از روایان گواه (و در اصطلاح علم حدیث، متابعمی طلبید. مسلم است، خبری که دو نفر معتمد علیه آن را روایت کرده باشند، از خبر یک نفر، به مراتب قویتر و ارجح است[40]. اضافه بر این، با طلب گواه بر صحت مرویات، هیچکس جرات تراشیدن حدیث از خود را نخواهد داشت و نیز با این عمل، میزان حفظ راوی مشخص می‌گردد[41].

ج- حافظ ذهبی در کتابش تذکره الحفاظ روایتی می‌آورد حاوی این مطلب که، عمر (رضي الله عنه)ه تن از صحابه‌ی مکثرین را که عبارت بودند از: ابن مسعود و ابو درداء و ابو مسعود انصاری س، به خاطر روایت بیش از اندازه‌ی حدیث، حبس نمود[42].

اگر این موضوع صحت داشته باشد[43]، پس درسی است از فاروق برای تمام شعبه ها، درباره‌ی احتیاط در اصول تشریع و بیداری و دقت کامل در روایت حدیث، (تحملاً و اداءً)[44].

حضرت عمر (رضي الله عنه)، با بکار بستن روشهای جدی در کم کردن نقل و روایت حدیث، موجب گردید که حدیث در محدوده مطمئنی قرار گیرد و از آزادیهای نگران کننده‌ای که قبل از آن در روایت وجود داشت، کاسته شده و تبدیل به پدیده‌ای منظم و تا اندازه‌ای تدوین یافته گردد. و در نتیجه‌ی آن، در دوره‌های بعدی صحابه ش توانستند با اطمینان خاطر بیشتری احادیث پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) را برای مردم روایت نمایند.

ناگفته نماند که زمینه برای اعمال دستورهای به ظاهر شدید عمر در امر حفاظت از سنّت، کاملاً فراهم بود و مسلمین بنابر اعتقاد راسخی که به ژرف بینی و دور اندیشی عمر در کارها داشتند، با جان و دل به فرامینش گوش می‌کردند و در صورت لزوم از همکاری با وی دریغ نمی‌ورزیدند. بسیاری از صحابه مکثرین در زمان عمر از تکثیر روایت دست برداشته و اجازه داده بودند تا او تدابیر مخصوصش را در حمایت از سنّت پیاده نماید.

ابوهریره (رضي الله عنه) از میان صحابه ش، بیشترین تعداد احادیث را روایت کرده است اما در زمان عمر، با افکار عمر هماهنگ شده و زیاد روایت نمی‌کرد. ابوسلمه از او پرسید: آیا در زمان عمر، مثل امروز حدیث می‌گفتی؟ گفت: اگر در زمان عمر مثل حالا که به شما حدیث می‌گویم، روایت می‌کردم، مرا با تازیانه‌اش می‌زد[45].

فواید تقلیل روایت

ممانعت از تکثیر روایت حدیث، با توجه به تاثیرات مثبتی که در حفظ سنّت به دنبال داشت، بسیار مورد توجه صحابه ش و بالاخص حضرت عمر (رضي الله عنه) بود و در اجرای آن کوششهای بلیغ نمودند. حضرت عمر توانست با عمومی ساختن این فرمان، سنّت را در یک مسیر آرام قرار دهد و آن را کاملاً تحت نظارت خویش و دانشمندان صحابه ش در آورد.

فوایدی که تقلیل روایت مرتب ساخت، به قرار زیر بود:

١-    یکی دیگر از موانع بزرگ سر راه منافقین بود و نگذاشت، آنان احادیث دروغین را شامل احادیث صحیحه گردانند.

٢-    طبیعی است آنکه زیاد روایت می‌کند، در گفتارش احتمال وجود خطا باقیست. بر خلاف او، آن که کم روایت می‌کند، در امر محفوظ نگهداشتن عین حدیث، موفقتر است. بر این مبنا، قلت روایت، صحت احادیث را به ارمغان آورد.

٣-    کسانی وجود داشتند که قادر نبودند قرآن را به نحو احسن تلاوت نمایند و اندیشه می‌رفت که مشغول شدن آنها به چیزی دیگر، مثلاً حدیث، عاملی برای باز آمدن‌شان از قرائت قرآن گردد. تقلیل روایت این اندیشه را برطرف ساخت.

این اقدام مهم که اساس آن را ابوبکر (رضي الله عنه) نهاده بود و عمر (رضي الله عنه) به آن نظم و رونقی خاص بخشید، آن قدر مورد توجه و قبول صحابه ش واقع شد که عده بسیاری از آنان تا زنده بودند، جز در موارد معدودی روایت نکردند.

به همین خاطر است که اصحاب جلیل القدری چون عبدالله بن عباس، ابوعبیده، عبدالله بن زبیر، عمران بن حصین و... با وجود کثرت سماع، بسیار کم روایت نموده‌اند. یکی از دلایل قلت روایت ابوبکر (رضي الله عنه) را نیز، همین نکته گفته‌اند. سعید بن زید (رضي الله عنه) _ یکی از مبشرین دهگانه به بهشت (عشره مبشره) _ نیز قلیل الروایت بود.

هنگامی که عبدالله از پدر خویش، زبیر، علت کمی روایتش را پرسید، چنین فرمود: هر که بر من افترا نماید، خانه‌اش را در دوزخ بنا سازد[46].

به همین صورت، هرگاه از زید بن ارقم (رضي الله عنه) درخواست بیان حدیث می‌شد، می‌گفت: ما دیگر پیر شده ایم و احادیث از یادمان رفته است. بیان حدیث پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) کاری سهل و معمولی نیست[47].

امام شعبی می‌گوید: یک سال تمام هم نشین عبدالله بن عمرس بودم، اما از او حدیثی نشنیدم[48].

اسامه بن زید می‌گوید: با سعید بن مالک (رضي الله عنه) تا مدینه همسفر بودم. در طول این سفر یک حدیث هم برایم روایت نکرد[49].

اینها و دهها نمونه‌ی دیگر از این قبیل احتیاط و حزم، ناشی از ترس خطا در روایت حدیث بود که، زیاده گویی می‌توانست در پی داشته باشد.

یک استدلال پوچ

برخی از مبتدعین و دشمنان اسلام، تشدد عمر (رضي الله عنه) را کوششی جهت نابود ساختن سنّت پیامبر ج، ذخیره مهم اسلام، دانسته‌اند و خدا می‌داند چقدر در این باره داد سخن داده‌اند.

کسی که با شخصیت حضرت عمر (رضي الله عنه) آشنایی داشته باشد، بخوبی در خواهد یافت که سختگیری و تشدد در کارها، یکی از خصایل ذاتی او به شمار می‌رفت و این خصلت، جزیی لاینفک از طبع او بود. شدت عمل عمر که بهتر است آن را در حق او قاطعیت بنامیم، در هر شعبه‌ای از شعبه‌های دینی و دنیوی با وی همراه بود. با این فرق که در امر دین میزانی به مراتب بالاتر می‌یافت و در این مورد جای بحث نیست، چون رسول اکرم ص این خصلت وی را ستوده و وسیله‌ای برای پیشبرد اهداف اسلامی معرفی کرده است. آن حضرت (صلّى الله عليه وسلّم) در ستایش این موارد اخلاقی عمر می‌فرماید: أشدهم فی أمر الله عمر[50]. یعنی در میان امت من، عمر در اجرای اوامر دینی از همه شدیدتر است.

حدیث یکی از بزرگ‌ترین سرمایه‌های اسلام و دومین مصدر تشریع پس از قرآن به شمار می‌رفت. پس کاملاً امری منتظره بود که عمر در حفظ و بقای آن، آنچه در توان دارد، بکار برد.

کسانی که این شیوه‌ی عملکرد عمر را، مبنی بر دشمنی او با حدیث پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) می‌دانستند، خود از گروهی بودند که دوست داشتند دست به حدیث سازی بزنند، اما برخوردهای قاطعانه و رعب آمیز عمر، آنان را از این کار باز می‌داشت و به ناچار علیه او دهان به انتقاد و عیب جویی گشادند.

به نظر ما، برای بی‌اساس دانستن این عقیده کافیست بدانیم که خود حضرت عمر فاروق از راویان احادیث پیامبر ص بوده است و این در حالی بود که مقام خلافت و نفوذ او در اعماق قلوب مسلمین، میزان پذیرش روایات او را در سطح بسیار بالایی کشیده بود. و مسلماً خودش این مطلب را می‌دانست و اگر ادعای مزبور صحت داشته باشد، می‌بایست عمر لب به حدیث گویی نگشاید و با اینکار رشته‌هایش را پنبه نکند!.

با خدماتی شایانی که عمر در به اتمام رساندن اهداف ابوبکر (رضي الله عنه) ارائه داده بود، و اقداماتی تازه و مفید که خود در حمایت و حفظ و نگهداری سنّت ابداع کرده بود، کوچک‌ترین دستاویزی برای مطرح ساختن این انتقاد، باقی نمی‌ماند.

 اقدامات حضرت عمر (رضي الله عنه)

خلیفه‌ی دوم علاوه بر تکمیل شیوه‌های حضرت ابوبکر س، توانست به ایجاد پاره‌ای دیگر از راه حلهای جدید اقدام نماید. در اینجا خوانندگان را با این اقدامات در خور توجه آن حضرت (رضي الله عنه) آشنا می‌سازم:

١- پایه ریزی تثبت در نقل احادیث

عمر (رضي الله عنه)، اولین کسی است که تثبت در نقل را برای محدثین پایه گذاری کرد[51].

چنانکه قبلاً متذکر شدیم، ابوبکر (رضي الله عنه) در قبول احادیث، اولین کسی بود که احتیاط و دقت را بکار بست، اما به سبب کوتاهی عمر _ در مدت خلافت _ و دچار شدن با مشکلات عدیده‌ی عظیم و فراگیر، نتوانست آن را تثبیت نماید و در یک سطح عمومی قرار دهد. اما عمر (رضي الله عنه) آن را وظیفه‌ای بر دوش محدثین نهاد و از آن به بعد درسی برای همه‌ی محدثین شد و در سایه‌ی آن توانستند به راحتی مقدمات تدوین حدیث را فراهم آورند.

مناظره احسن گیلانی می‌نویسد: پایه گذاری بنیان تدوین حدیث از ابوبکر (رضي الله عنه) بود و عمر (رضي الله عنه) به پایه‌های آن استحکام و استواری بخشید[52].

٢- ارسال صحابه ش به آفاق برای تعلیم سنّت

با فراتر رفتن قلمرو اسلامی در نتیجه‌ی فتوحات همه جانبه، احتیاج به تبلیغ آموزشهای اسلامی به اطراف و اکناف محدوده بزرگ اسلام پیدا شد. عمر برای برآوردن این نیاز شدید، دامنه‌ی فعالیت‌هایش را گسترش داد و عده‌ای از صحابه ش را به همراهی وفود به هر جانب گسیل داشت تا در مناطق معین شده، به ترویج تعالیم قرآن و سنّت بپردازند.

شاه ولی الله دهلوی، این اقدام را یک از کارهای مشترک دو خلیفه _ اول و دوم _ گفته است و می‌نویسد: ... و بر این اکتفاء ننموده‌اند و صحابه را در آفاق فرستاده‌اند و ایشان را طریق روایت آموخته‌اند و به روایت حدیث تحریض نموده‌اند و قوم را بر اخذ از ایشان حمل کرده‌اند، آنگاه تعهد ایشان نموده‌اند و روایات ایشان را در محک امتحان آورده‌اند، آنگاه ترتیب سنّت بر کتاب چون: تخصیص عام کتاب به خاص سنّت و حل متشابه‌ی کتاب به محکم سنّت و مانند آن تعلیم فرموده‌اند[53]. در یکی دیگر از کتاب‌هایش در مورد وساطت عمر ما بین پیامبر و امت، چنین می‌نویسد: توسط فاروق اعظم در میان آن حضرت (صلّى الله عليه وسلّم) و امت او در تبلیغ حدیث پس به وجهی واقع شد که زیاده از آن متصور نباشد[54].

فاروق اعظم س، عباده بن صامت و ابو درداء را به همراهی جمعی به شام روانه کرد. و نیز عبدالله بن مسعود را در راس گروهی به سوی کوفه اعزام کرد. دو صحابه‌ی دیگر به نام‌های عبدالله بن مغفل و عمران بن حصین را به بصره فرستاد.

وقتی که ابو موسى به بصره رسید، به مردم گفت: مرا عمر به سوی شما فرستاده است، تا کتاب خدا و سنّت نبی‌تان را به شما یاد بدهم و راه برای شما صاف نمایم[55].

عمر (رضي الله عنه) تا زنده بود، پیوسته به استانداران و ماموران تبلیغی خویش، وصیت می‌کرد تا مرتبه و اهمیت سنّت را پیش روی خود داشته باشند و مطابق با دستورات آن رفتار نمایند. نامه‌ی او به شریح - قاضی کوفه - در این باب مشهور است.

٣- تشویق به نوشتن احادیث

دستور او به کتابت حدیث، نمایانگر توجه‌ی مخصوص او به تدوین سنّت بود. او می‌خواست، صحابه ش احادیث را به رشته‌ی تحریر در آوردند تا تضمین سلامتی آن با کتابت افزایش یابد و مانند قرآن محدوده و مرزی معین و خدشه ناپذیر داشته باشد. برای تحریک مسلمین به این کار، مرتب آنها را با تکرار جمله‌ی «قیدوا العلم بالكتاب»[56]، ترغیب و آماده می‌نمود.

خلیفه‌ی دوم، خودش نیز به فکر نوشتن تمام احادیث افتاد. اما بنابر مصلحتی از این تصمیم منصرف گشت. (اندکی بعد ماجرای این تصمیم و علت انصراف از آن را، یادآور می‌شویم).

٤- مبارزه با رای در مقابل حدیث

توسل به رای، یکی از راههای هجوم دشمنان به منابع اسلامی می‌باشد و عمر کاملاً از مضار این پدیده‌ی شوم آگاهی داشت و در موارد متعدد، مسلمین را از نزدیکی به آن بر حذر می‌داشت.

حمایت از سنّت بدون دفاع در مقابل آفات رای ناقص می‌ماند. بنابراین، عمر مردم را به دشمنی اصحاب رای علیه سنّت باخبر می‌ساخت و با افشای اهداف شیطانی شان، نقشه‌هایشان را نقش بر آب می‌کرد. او می‌گفت: ای مسلمانان! مواظب باشید که اصحاب رای دشمن سنن هستند. حفظ احادیث بر ایشان مشکل شد، به رای فتوا دادند و با اینکار هم خودشان گمراه شدند و هم دیگران را در وادی ظلالت افکندند. بدانید که ما مقتدی پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) بوده و آغازگر هیچ چیزی نیستیم و همیشه متبع خواهیم ماند نه مبتدع. تا وقتی که بر منهاج سنّت هستیم، گمراه نخواهیم شد[57].

٥- مبارزه با جویندگان شبهات قرآنی

در قرآن آیه‌هایی وجود دارند که به آنها متشابهات می‌گویند. مفهوم و معنای واقعی آنها در ذهن آدمی نمی‌گنجد و کنجکاوی بسیار در آنها، عاقبت به ضلالت و حتی کفر منتهی می‌گردد. بر این اساس، متقدمین اهل سنّت و جماعت فتوا بر این نهاده‌اند که خوض در این گونه آیات جایز نیست و باید خاموش باشیم، و در مقابل آن، استناد و توجه‌مان به سنّت باشد و از دایره‌ی تعالیم آن، پا فراتر نگذاریم.

عمر فاروق (رضي الله عنه)، سنّت را در عرصه پیکار با مجادله گران به شبهات قرآن قرار داد. او به تاثیر سنّت در تعدیل افکار مردم و باز داشتن آنان از جستن شبهات قرآنی، آگاه بود. او با این کار سعی کرد مردم را به قوه‌ی اقناع همه جانبه‌ی سنّت معتقد سازد و بفهماند که آن، نیرویی شگرف در سازندگی عقیده و صیانت ایمان در خود دارد.

او خطاب به مردم، اعلام کرد: بزودی کسانی خواهند آمد که با شما به شبهات قرآن، بنای مجادله می‌گذارند. با سپر سنن در مقابل‌شان پایداری کنید. چون دانایان سنن بیشتر از همه به کتاب الله آشنایی دارند[58].

نقل می‌کنند که: مردی بنام صبیغ به مدینه آمد و شروع کرد به پرسیدن مردم از متشابه‌ی قرآن. عمر او را احضار نمود و قبلاً چوبهایی برای تادیبش آماده کرده بود. از او پرسید: تو کیستی؟ گفت: من بنده‌ی الله، صبیغ هستم. عمر چوبی از آن چوبها برداشت و او را زد و گفت: من بنده‌ی الله، عمر هستم. آنگاه به قدری او را زد که سرش خون آلود شد. آن مرد گفت: بس است یا امیرالمومنین! آنچه در سرم می‌دیدم، از بین رفت![59].

٦- جداسازی سنن زواید از سنن هدی

یکی دیگر از اقدامات مهم عمر فاروق (رضي الله عنه) در دوران خلافت خویش، جدا ساختن سنن زواید از سنن هدی بود؛ کاری که، تا قبل از زمان فاروق اعظم سابقه نداشت.

می‌دانیم که سنّت به اعتبار تاثیر تشریعی خویش بر دو قسم است: یکی آنکه حاوی اصول تشریعی و چشمه‌ی قانون می‌باشد و به آن سنّت هدی می‌نامند و دیگری آن که مربوط به بیان عادات و خصایل رسول اکرم (صلّى الله عليه وسلّم) است و سنّت زایده نام دارد.

عمر (رضي الله عنه) می‌خواست با تفریق میان این دو نوع سنن، احادیث حامل رموز قانونی و تشریعی اسلام را مشخص گرداند تا بهتر بتواند در حفظ و حمایت آن چاره جویی نماید.

شاه ولی الله دهلوی، می‌نویسد:

با استقراء تام معلوم شد که فاروق اعظم نظر دقیق در تفریق احادیث که به تبلیغ شرایع و تکمیل افراد بشر تعلق دارد، از ص یر آن مصروف می‌ساخت. لهذا احادیث شمایل آن حضرت و احادیث سنن زواید در لباس و عادات، کمتر روایت می‌کرد[60].

آنگاه در توجیه کم روایت کردن سنن زواید، دو علت بیان می‌کند:

... یکی آنکه؛ اینها از علوم تکلیفیه‌ی تشریعیه نیست، احتمالا که چون اهتمام به روایت آن بکار برند، بعضی اشیاء از سنن زواید به سنن هدی متشابه گردد و احتمالا شغل قوم به این احادیث از شغل به شرایع مانع آید. دیگر آنکه؛ جمعی که به شرف صحبت آن حضرت (صلّى الله عليه وسلّم) رسیده بودند، در زمان فاروق اعظم بسیار بودند، احتیاج به تعلیم این اشیاء واقع نشد[61].

اولین کسی که به فکر نوشتن تمام احادیث افتاد

حضرت عمر فاروق (رضي الله عنه)، اولین کسی می‌باشد که به فکر تالیف یک کتاب بزرگ، مشتمل بر تمام احادیث صحیح منقول از رسول اکرم (صلّى الله عليه وسلّم) افتاد و تا مدتها در این باره تفکر نمود و اراده‌ی بی‌سابقه‌اش را از تمام جوانب مورد بررسی قرار داد. موضوع را با صحابه ش در میان گذاشت و نظرشان را در مورد تصمیمش جویا شد.

کاری بس مهم و مفید بود. اگر تمام احادیث پیامبر (صلّى الله عليه وسلّم) یکجا جمع می‌شدند و رفته رفته، نسخه‌های متعددی از نسخه‌ی اولی، املاء شده و به گوشه‌های مملکت اسلامی فرستاده می‌شد، از بسیاری کارشکنی‌ها که دشمنان سنّت در پی اجرای آن بودند، برای همیشه جلوگیری به عمل می‌آمد و درست مانند قرآن حصاری مستحکم دور تا دور آن کشیده می‌شد.

اصحاب (رضي الله عنه) با نظر به این فایده‌ی بزرگ، نه تنها رای موافق نشان دادند، بلکه عمر (رضي الله عنه) را در عملی کردن هر چه زودتر تصمیم سرنوشت سازش، تشویق نمودند.

اما، با وجود هموار شدن زمینه و اعلام همکاری صحابه ش، عمر فوراً دست به این کار نزد. یک چیز وی را می‌آزرد و مانع از پیاده کردن اراده‌ی خطیرش می‌شد. چیزی که خطرش رسول اکرم (صلّى الله عليه وسلّم) را نیز در اوایل از کتابت حدیث باز داشته بود.

یک ماه پس از تدبر پیرامون قضیه و استخاره کردن، بالاخره به نتیجه رسید و نزد صحابه ش آمد و گفت که از تصمیمش بازگشته است. او دلیل انصراف خود را چنین توضیح داد:

می خواستم سنّتها را یکجا گرد آورم و بنویسم. اما قومی را که قبل از شما می‌زیستند، به خاطر آوردم. آنها بدست خویش کتابهایی نوشتند و چنان در آنها مستغرق شدند که، کتاب خداوند را رها ساختند. سوگند به خدا، من هرگز چیزی دیگر به کتاب خدا نخواهم آمیخت[62].

خطر اختلاط سنّت با قرآن تنها عاملی بود که عمر را مردد گذاشته و در آخر باعث شد که او از خیر سنن بگذرد. عیناً همان مانعی که در راه کتابت حدیث در زمان رسول اکرم (صلّى الله عليه وسلّم) سبز شده بود.

لازمست بدانیم، تا زمان فاروق اعظم، جریان تدوین قرآن و جمع آوری آن از مصاحف متعدد و پراکنده، به آخر نرسیده بود و تازه داشت مراحل مقدماتی خودش را طی می‌کرد.

تا آن موقع فقط یک نسخه‌ی کامل از قرآن که در دایره‌ی نظارت حکومت در زمان ابوبکر صدیق س تهیه شده بود، وجود داشت و به جز آن، در هیچ جایی قرآن کامل و مستند وجود نداشت. عمر می‌ترسید، اگر احادیث را نیز مدون نماید، به تدریج برای عموم، خصوصاً تازه مسلمانان، قداست و رتبه‌ای هم طراز با قرآن پیدا کند و مانند آن قطعی تلقی گردد[63]. از گفته‌اش _ ... سوگند به خدا، من هرگز چیزی دیگر به کتاب خدا بخواهم آمیخت _ بوی همین ترس بر می‌خیزد. چنین شد که اراده‌اش را فسخ نمود و این کار را به آیندگان سپرد.

تعداد مرویات حضرت عمر (رضي الله عنه)

شاه ولی الله، حضرت عمر (رضي الله عنه) را از گروه مکثرین می‌شمارد و می‌نویسد:

پس این عزیزان (که از عمر نیز نام برده است)، از مکثرین باشند و شواهد این مقدمه بسیار است[64].

مکثرین یکی از چهار درجه‌ی صحابه ش به اعتبار عدد مرویات آنان می‌باشد و اطلاق آن بر کسانی از اصحاب است که مرویاتشان به هزار یا بیش از آن برسد.)

حضرت عمر (رضي الله عنه) را به این لحاظ از مکثرین می‌دانند که مجموع روایاتی که هر کدام به نوعی از او روایت و یا اخذ شده، به هزار و یا بالاتر از آن می‌رسد. مثلاً، بسیاری از احادیث را که ما به نام صحابه ش دیگری از جمله: ابوهریره، ابن عباس و... می‌خوانیم، در حقیقت از عمر (رضي الله عنه) بوده و ایشان برای اختصار، آنها را با ارسال (بدون ذکر نام عمر ) نقل کرده‌اند. و اگر بخواهیم همه‌ی این احادیث را یکجا گرد آوریم، مساوی یا بیش از تعداد احادیثی می‌گردد که به نام خود عمر مروی است. در این باره سخن ولی الله دهلوی را قبلاً در موضوع مرویات ابوبکر (رضي الله عنه) بیان نمودیم.

تعداد مرویات عمر (رضي الله عنه) که اکنون در دسترس ماست، 537 حدیث می‌باشد. البته برخی این تعداد را به اضافه‌ی طرق (تعداد سلسله‌ی یک روایت) دانسته‌اند. حافظ ابونعیم اصفهانی تعداد آنها را قطع نظر از طرق، بیش از 200 حدیث گفته است[65]. (و این در دنیای حدیث رقم بزرگیست)!.

از میان احادیث مرویه‌ی عمر (رضي الله عنه)، احادیثی وجود دارد که اساس علم و اسلام را تشکیل می‌دهند و نیز احادیثی که حاوی مطالب اساسی دین مبین اسلام می‌باشد.

پانوشت‌ها و ارجاعات:

[36]- تذکرة الحفاظ، ج: 1، ص: 6.

[37]- تدوین حدیث، ذیل صفحه‌ی 291.

[38]- غره در اصطلاح به غلامی می‌گویند که آن را به قیمت زیاد می‌فروشند. یعنی اگر یکی جنین دیگری را عمداً سقط کرد، یک غلام که قیمت مناسب دارد، و یا معادل قیمت آن را به او بدهد.

[39]- تذکرة الحفاظ، ج: 1.

[40]- همان کتاب، ص: 6.

[41]- مزیل الغواشی، ص: 330.

[42]- تذکرة الحفاظ، ج: 1، ص: 7.

[43]- علامه ابن حزم در کتاب الاحکام بر راویان این گونه احادیث جرح کرده و روایاتشان را مشکوک و مشتبه قرار داده است. (تدوین حدیث، ذیل صفحه‌ی 339).

[44]- زرقانی، مناهل العرفان، ج: 1، ص: 326.

[45]- تذکرة الحفاظ، ج: 1، ص: 7.

[46]- ابو زهره، الحدیث و المحدثون.

[47]- همان کتاب.

[48]- همان کتاب.

[49]- همان کتاب.

[50]- سنن ترمذی، به روایت انس بن مالک س.

[51]- تذکرة الحفاظ، ج: 1، ص: 6.

[52]- تدوین حدیث، ص: 32.

[53]- قرة العینین، ص: 55.

[54]- ازالة الخفاء، ج: 2، ص: 214.

[55]- قرة العینین، ص: 59.

[56]- کتابت حدیث، ص: 126 + قره العینین، ص: 59.

[57]- ابن جوزی، مناقب عمر بن الخطاب، ص: 123.

[58]- قرة العینین، ص: 56.

[59]- همان ماخذ، ص: 57.

[60]- دهلوی، ازالة الخلفاء، ج: 2، ص: 141.

[61]- دهلوی، ازالة الخلفاء، ج:2، ص: 141.

[62]- جامع بیان العلم، ج: 2، ص: 64.

[63]- ن، ک: کتابت حدیث، ص: 126 و 127.

[64]- ازالة الخلفاء، ج: 2، ص: 214.

[65]- ابن جوزی، تلقیح، ص: 184 به نقل از تدوین حدیث، ص: 34.