در غیاب اطلاعات نظامی دقیق، مدلسازی نظریه بازیها میتواند چشماندازی از سناریوهای تنش میان اسرائیل-آمریکا و ایران فراهم کند. در تصویرسازی نظریه بازیها، پاسخ به پرسشهای گوناگونی از جنس «اگر-آنگاه» تصمیمگیریها را به صورت فنی (و نه ضرورتا آرمانی و عقیدتی) غنی خواهد کرد. تخمین موازنه قدرت-ضعف در این بحران عامل تعیینکنندهای برای اتخاذ تصمیم در تصاعد یا حفظ تنش در هر مرحله است. تصاعد تنش (tension escalation) در منازعه کنونی ایران-اسرائیل سه سطح دارد: سطح یکم، همین وضع فعلی است؛ یعنی درگیری پینگپنگی. در این مرحله دو طرف به تناوبی تدریجی ضرباتی را به یکدیگر وارد میکنند. دراینمیان آن که بتواند برتری نسبی و فضای رسانهای بیشتری برای خود پدید آورد، اعتبار نظامی بیشتری کسب میکند. اینکه این اعتبار نظامی بتواند به آتشبس و توقف عملیات نظامی اسرائیل بینجامد، هدف مطلوب ایران است. پذیرش قطعنامه 1701 درصورتیکه به خلع سلاح حزبالله بینجامد، با سیاستهای چند دههای ایران سازگار نیست. بهویژه آنکه ارتش لبنان از ظرفیت کافی برای جایگزینی به نفع «محور مقاومت» برخوردار نیست. در هر صورت رضایت نسبی ایران نیز، با توجه به برآورد خسارات ناشی از تصاعد تنش در مرحله دوم، پیشبینیپذیر است. یک فرض مهم این است که محدودشدن تنش در سطح نخست به نفع ایران است.
سطح دوم، ضربه محدود به زیرساختهاست. در این سطح طرفین به شماری از زیرساختهای اقتصادی یکدیگر ضربه میزنند. ناگفته پیداست که در این حالت حداقل چند شهر از طرفین از خدمات مدنی محروم میشوند. دامنه خرابیها و محرومیتها از خدمات مدنی و امکان گسترش ناآرامیهای ناشی از آن برای هریک از طرفین باید برآورد شود. در پیامد، عامل «سرعت بازسازی زیرساختها» در این مرحله اهمیت مییابد. اینکه کدامیک از طرفین توان بسیج فنی و بینالمللی برای سرعت عمل در بازسازیها را دارند، پرسش مهمی در این سناریو است. در این حالت، تابآوری کدامیک بیشتر و کدامیک کمتر است؟ کوچکبودن اسرائیل از نظر جغرافیایی یک نقطه ضعف است و برای ایران نقطه قوت. درعینحال شمار جمعیتی که در ایران در معرض محرومیت از خدمات مدنی قرار میگیرند، در مقایسه با اسرائیل، میتواند یک نقطه ضعف باشد. پیروزی ترامپ و «چک سفید» برای نتانیاهو وزن گزینه ورود به سطح دوم تنش برای اسرائیل را سنگینتر کرده است.
مرحله سوم، درگیری تمامعیار است. همان منطق مرحله دوم، با دامنه بیشتری در این مرحله صدق میکند. تخریب سریع و همهجانبه در دستور کار ائتلاف بینالمللی قرار خواهد گرفت. زمان و تابآوری در دامنه زمانی وسیعتر برای هریک از طرفین حیاتی است. ائتلاف بینالمللی امتیازی برای اسرائیل خواهد بود.
نتیجه اینکه باید پرسید: اولا، آیا به نفع ایران است که تنش در مرحله اول، یعنی درگیری محدود و پینگپنگی باقی بماند؟ آیا اگر در این مرحله بتوان به آتشبس در غزه و لبنان دست یافت، یک موفقیت برای ایران است؟ آیا رضایت نسبی در پذیرش قطعنامه 1701 برای ایران حاصل میشود؟
ثانیا، اگر ایران قدرت تخریب بیشتری در مرحله دوم داشته باشد، آیا به مصلحت است که از آن استفاده کند؟ بهویژه اگر ریسک تخریبها بیشتر، سرعت بازسازی کمتر و دامنه مدنی بحران بیشتر باشد؟ اگر پاسخ این پرسشها برای ایران مبهم باشد، آنگاه آیا بهتر است که در همان مرحله اول و دامنه زمانی کشدارتری بازی را ادامه دهد و آن را به مرحله دوم نکشاند؟ یا اینکه باید سطح تنش را ارتقا دهد؟ (escalation game) آیا ورود به مرحله دوم قهراً ورود به مرحله سوم را تسهیل میکند؟
ثالثا، اگر وارد مرحله سوم بشویم، بازی «پایان استراتژیک» (strategic termination) شکل میگیرد. بازی «پایان استراتژیک» حداقل سه چشمانداز احتمالی دارد. چشمانداز اول، پیروزی نظامی ایران در برابر ائتلاف جهانی آمریکا، اروپا و اعراب منطقه. احتمال دوم، شکست ایران در نبرد در یک دوره زمانی میانمدت. سوم، مقاومت طولانیمدت ایران و افزایش ریسک و احتمال بهکارگیری سلاح اتمی از سوی اسرائیل و آمریکا. در صورت بهکارگیری چنین سلاحی آیا افکار عمومی جهانیان برای نیروهای ائتلاف اهمیتی خواهد داشت؟
اگر دستاوردهای آن برای همه و از جمله چین و روسیه مطلوب باشد، افکار عمومی جهانی اهمیتی نخواهد داشت. سناریوی «پایان استراتژیک»، برای نیروهای ائتلاف یعنی تعیینتکلیف نهایی مسئله خاورمیانه برای قرن بیستویکم. با قراردادن دادههای عینی در این مدل، مانند تأسیسات برق، آب، پیمایشهای مدنی درباره حمایتهای مردمی، میزان توان نهادی برای ائتلاف بینالمللی، حجم مبادلات تجاری منطقهای، انتظارات اقتصاد بینالملل و... میتوان برآورد کرد که جنگ در کدامیک از مراحل سهگانه تنش بهنفع کدامیک از طرفین خواهد بود. تصمیمگیری جنگی برای ایران مستلزم بررسی این ابعاد است. به وجهی پارادوکسیکال، تصمیم جنگی مهمتر از آن است که به دست نظامیان سپرده شود. این نوشته در چارچوب وضعیت فعلی معنا پیدا میکند، والا سطح دیگری از گزینهها میتواند در پیشروی ما قرار گیرد. اگر موضع رسمی جمهوری اسلامی این است که انتخابات در سرزمین فلسطین و با حضور همه فلسطینیان و یهودیان و مسیحیان معیار اصلی برای راهحل بحران فلسطین است، پرسش مقدر این است که اگر «ساکنان» به جدایی از یکدیگر رأی دهند (مانند جدایی چک از اسلواکی و پیدایش دو دولت) آیا این به معنی پذیرش دودولتی از سوی ایران خواهد بود؟ در این صورت آیا دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی برای مواجهه با چنین شرایطی پیشبینی لازم را کرده است؟
نظرات
مهمان
20 آبان 1403 - 11:49کدام تفکر و چه افرادی می خواهند ایران را وارد جنگ گسترده کنند؟ / برخی سخنان برای کشور عواقب دارد «در کشور ما اظهارنظرها بدون توجه به عواقب آنها صورت میگیرد که میتواند بهعنوان یک سند در دادگاه و محکمه بینالمللی به کار بیاید. دادگاهها در آمریکا که به ناحق ایران را محکوم میکنند، مقدار زیادی از مستنداتشان اظهارنظرها و بیانیههای مقامات ایرانی است. ما وقتی صحبت میکنیم و به هیجان میآییم متوجه نمیشویم که اظهارات یک مقام دولتی حرفهایش سند است و میتواند ایجاد مسئولیت کند.» به گزارش خبرآنلاین، روزنامه هم میهن نوشت:این سخنان محمدجواد ظریف، معاون راهبردی رئیسجمهور است که فایل تصویری آن چندی پیش منتشر شد؛ موضوعی که البته از سوی بسیاری از تحلیلگران سیاسی و بینالمللی نیز پیشتر مطرح شده و این گلایهمندی، انتقاد و اعتراض بارها بهویژه در برهههای حساسی مثل مذاکرات برجام، امضای توافقنامهها و رخدادهای بینالمللی به میان آمده و بحثبرانگیز شده بود. اخیراً البته باردیگر موجی از این دست سخنان و فضاسازی را شاهدش بودیم؛ اظهارنظرهایی درباره حمله به اسرائیل و درگیری مستقیم ایران با اسرائیل و جنگ با آن. موضوعی که اگر در آن سوی آب از سوی چهرههای اپوزیسیون ضدحکومت بیمحابا و بدون توجه به عواقب و هزینههای آن برای مردم ایران مطرح میشود؛ در این سو و داخل مرزهای کشور از برخی اصولگرایان که البته در دسته تندروها و بنیادگرایان قرار گرفتهاند، مطرح میشود. جریانی که در انتخابات ریاستجمهوری اخیر هم نمایندگیاش با سعید جلیلی بود؛ آنجا که با قاطعیت در این زمینه به برخی رقبای داخلی توپیده و گفت:«آنها دارند ملت ایران را از جنگ میترسانند!» جریانی که خاستگاهش به بنیادگرایی ضدتوسعه که در گذشته حامیان آن در تشکلهای حول محمدتقی مصباحیزدی ( موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره ) و منیرالدین حسینی ( بنیانگذار فرهنگستان علوم اسلامی) جمع شده بودند و الان هم حول محمدمهدی میرباقری، تحت عنوان جریان آکادمی و فرهنگستان علوم اسلامی و امثال او قرار دارند. طی این روزها از جمله دیگر چهرههای همسو با آن در میان مسئولان کشور هم بخشی از آن نمایندگان مجلسی است که پس از ترور سیدحسن نصرالله به دولت حمله کردند و به نوعی آن را ناکارآمد و بیعرضه خواندند. حالا بماند که محمدمهدی میرباقری در همین بازه زمانی به تلویزیون آمد و از رسانه رسمی کشور اعلام کرد:«حتی اگر نصف عالم کشته شوند برای رسیدن به مقصد، میارزد.» در این بین البته پس از واکنش موشکی ایران به اسرائیل و اعتراضات به این سخنان اگرچه انتظار میرفت دیگر بر طبل جنگخواهی کوبیده نشود؛ اما شاهد آن بودیم که بار دیگر در همین چند روز گذشته چنین موضوعی از سوی چهرههای شاخص این جریان که اتفاقاً صدایشان بلند است و تریبون دارند، مطرح شده است. مثلاً ۱۳ آبان، علیرضا زاکانی، شهردار تهران در مراسم «گرامیداشت روز استکبارستیزی» که از سوی بسیج دانشجویی دانشگاه علم و صنعت برگزار شد، در پاسخ به سوال دانشجویی پیرامون توانایی ایران در مواجهه با دشمنان به رجزخوانی میپردازد و به نوعی انگار بیعلاقه به این زورآزمایی نیست، در این زمینه میگوید:«اگر دشمن میتوانست امروز ایران را نیز مانند غزه میکرد اما اسرائیل عرضه مبارزه با ایران را ندارد... جنگ ما با دشمن چندوجهی است و او در این نبرد شکست خورده است، اسرائیل اکنون مانند سگ هاری میماند که هیچ غلطی نمیتواند بکند.» بعد از آن هم سخنانش را در مسیر ادامه جنگ غزه، ضدصلح و مخالفت با پایان درگیری با این عبارت که «هزینه سازش بیشتر از مقاومت است» پیش میگیرد و میگوید:«یک سال است که مردم به وسیله سلاحهای اسرائیلی در غزه کشته میشوند؛ اما شما اعتراضی از مردم غزه نمیشنوید زیرا آنها به تجربه تاریخی خود دریافتهاند هزینه سازش بیشتر از مقاومت است.» در ادامه این اظهارنظرها، سعید جلیلی، عضو شورای عالی امنیت ملی نیز در آیین گرامیداشت ۱۳ آبان و چهلمین روز شهادت دبیرکل حزبالله لبنان در دانشگاه فردوسی مشهد به «تنشزدایی» به عنوان کلیدواژه جریان مقابلش در انتخابات ریاستجمهوری و سخنان دولتمردان و حامیان آن تاخته و گفته است: «مفاهیمی مانند تله جنگ و تنشزدایی، دشمن را نسبت به ما دچار خطای محاسباتی و طمع میکند.» به عبارتی او هم بیتمایل به شروع یک جنگ فراگیرتر که ایران را درگیر کند نیست و وسعت دید بیشتر درباره نوع نگاه این جریان را باید در سخنان اخیری که از حجتالله عبدالملکی، وزیر کار سابق منتشر شده است، جستوجو کرد؛ آنجا که در گفتوگویی اذعان میکند:«آذربایجان، کردستان عراق و برخی کشورهای اسلامی به اسرائیل نفت خام میدهند. این را باید تحریم کنند، البته اگر ادامه بدهند زدن ناوگان حمل نفت خام کشورهای اسلامی هم مجاز است. فرق ندارد فرانسه باشد یا کشورهای اسلامی، هر دو اهداف مشروع است.» مطرح شدن این سخنان آن هم در زمانی که تلاشها برای پایان جنگ در غزه و کشتار مسلمانان است و بر این موضوع اذعان میشود که ایران در مسیری غیرجنگطلبانه به دنبال کاهش تنش در منطقه است؛ به جز اظهارنظر ماجراجویانه که احتمالاً این افراد برای ابراز شجاعت در میان حامیان خود در پی گرفتهاند؛ چه میتواند باشد؟ همانطور که ظریف میگوید؛ این سخنان برای کشور عواقب دارد و بهنوعی علاوه بر سنگاندازی در مسیر دیپلماسی و سیاست خارجی کشور فرصتی را به جنگطلبان میدهد که به اشکال گوناگون برای کشور و آینده مردم هزینه مادی و جانی بتراشند.