دونالد ترامپ، رییسجمهور امریکا در اولین سفر رسمی خارجی در دور دوم ریاستجمهوری، منطقه خاورمیانه و سه کشور عربستان، امارات و قطر را انتخاب کرده است. این سفر در زمانی انجام میشود که شرایط منطقهای و بینالمللی در وضعیت پیچیدهتری نسبت به گذشته قرار گرفته است. در عین حال، شخصیت و دیدگاههای ترامپ نیز وی را نسبت به رییسجمهور پیشین امریکا یعنی جو بایدن متمایز میسازد. اقدامات و اظهارات وی از زمانی که مجددا به قدرت رسیده از جمله وضع تعرفههای سنگین، هم بر متحدان و هم بر رقبا، گواهی بر این موضوع است. در چنین بستری، بررسی ابعاد مختلف سفر ترامپ به خاورمیانه و نتایج آن، به ویژه در زمانی که سطح تنش در منطقه طی تقریبا دو سال گذشته تشدید شده، ضرورت دارد. اگر بخواهیم به صرف اظهارات ترامپ توجه کنیم ظاهرا آنچه بسیار محل تمرکز وی است، بحثهای اقتصادی و تجاری است. نگاه ترامپ که البته در دولت اول وی نیز وجود داشت، این بوده که دیگران از امریکا سوءاستفاده میکنند و امریکا هزینههای گزافی در تجارت با دیگران پرداخت میکند. بر اساس چنین مبنایی، سفر به سه کشور عربستان، امارات و قطر از این حیث که میتواند با انعقاد قراردادهای مختلفی همراه باشد برای وی از اهمیت زیادی برخوردار است. به عبارت دیگر، ترامپ پس از گذشت چند ماه باید بتواند ادعا کند که توانسته منافع اقتصادی زیادی را برای امریکا تحصیل کند و شیوه مواجهه وی با دیگر کنشگران شیوهای موثر و کارآمد است. سیاستهای اقتصادی و توسعهای کشورهای منطقه این فرصت را برای رییسجمهوری امریکا فراهم میکند تا بتواند به اهداف تجاری و اقتصادی دست یابد. وعدههای این کشورها برای سرمایهگذاری در امریکا میتواند برای دولت ترامپ رضایتبخش باشد. در کنار مسائل تجاری و اقتصادی، سفر ترامپ در چارچوب تحولات منطقهای نیز قابل تحلیل است. خاورمیانه در حال حاضر با تحولات مهمی نسبت به دولت اول ترامپ مواجه شده است. با توجه به این موضوع، کشورهای منطقه نیز ملاحظات نسبتا متفاوتی نسبت به گذشته دارند.
از آن زمان روابط ایران با این کشورها با تغییراتی همراه بوده که مهمترین تجلی آن، آغاز فرآیند تنشزدایی میان ایران و عربستان با میانجیگری چین بوده است. این کشورها همزمان با افزایش تنشها در منطقه نگرانی خود را نسبت به این موضوع و پیامدهای احتمالی آن اعلام کردهاند. در چنین بستری، برخلاف دولت اول ترامپ که عربستان از جمله حامیان سیاست فشار بر ایران بود و برجام را توافقی در تضاد با منافع خود قلمداد میکرد، اکنون رویهای متفاوت را در پیش گرفته است. این بدان معناست که کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس اکنون از حامیان مهم توافق میان تهران و امریکا به شمار میروند. چنین سیاستی چند امکان مهم را برای این کشورها فراهم میکند؛ از یکسو این کشورها به دنبال این هستند که ظرفیت و توان دیپلماتیک خود را از طریق ایفای نقش میانجی به نمایش بگذارند. علاوه بر ایران، عربستان تلاش میکند که در موضوع جنگ اوکراین نیز چنین نقشی را دنبال کند. این نقش برای این کشور همسو با سیاستهای دونالد ترامپ است. یعنی در زمانی که ترامپ از صلح صحبت میکند، ریاض تلاش کرده نقشی متناسب با این خواسته را ایفا کند. همچنین به نظر میرسد این کشورها به دنبال ممانعت از وقوع یک جنگ در منطقه هستند که میتواند برای آنها تبعات اقتصادی جدی در پی داشته باشد. مضافا این کشورها به دنبال برجسته کردن نقش خود در منطقه و در سیاست خارجی امریکا هستند. به عنوان نمونه، میانجیگری عربستان برای رفع تحریمهای سوریه از این منظر قابل ارزیابی است. در عین حال، با توجه به تحولات منطقه باید گفت این کشورها حامی تغییر توازن در منطقه نیز نیستند و به این نتیجه رسیدهاند که حفظ توازن در منطقه به پیشبرد منافع آنها کمک خواهد کرد. نکته مهم در ارتباط با عربستان این است که حمایت عربستان از فرآیند مذاکره میان ایران و امریکا، با توجه به آنکه میتواند به تنشزدایی منجر شود، سبب میشود ریاض حتی در صورتی که بخواهد عادیسازی با اسراییل را نیز دنبال کند، بتواند خواستههای خود را بر طرف مقابل دیکته کند. ایالات متحده نیز به دنبال حفظ نفوذ و اثرگذاری بر سیاست خارجی این کشورها و پیشبرد دستورکارهای منطقهای خود خواهد بود. در کنار موضوعاتی که در بالا ذکر شد در روابط امریکا با شرکای خاورمیانهای باید سیاست واشنگتن در قبال چین را نیز مدنظر داشت. ایالات متحده، چین را مهمترین رقیب بینالمللی خود تلقی میکند و بنابراین باید تعاملات امریکا با منطقه از منظر رقابت با چین نیز مورد تحلیل و ارزیابی قرار بگیرند. روابط کشورهای حاشیه خلیجفارس با پکن طی سالیان اخیر رشد قابل توجهی را تجربه کرده و اکنون چین به یکی از مهمترین شرکای تجاری آنها تبدیل شده است. در سند سیاست عربی چین که برای نخستینبار در سال 2016 به امضا رسید، محورهای تعامل پکن با این کشورها توصیف شده که هر چند انرژی در محوریت قرار دارد، اما توسعه روابط در دیگر حوزهها نیز دنبال خواهد شد. در پرتو ابتکار کمربند و راه، پکن سرمایهگذاریهای قابل توجهی را در این کشورها انجام داده و انتظار میرود با توجه به سیاستهای کلان چین و این کشورها، این روابط ادامه پیدا کند. با این حال، ایالات متحده نسبت به حداقل برخی ابعاد روابط از جمله در حوزه فناوریهای نوین یا روابط نظامی حساسیت زیادی را نشان داده و در نتیجه نمیخواهد به دلیل پیامدهای مهم آن، این کشورها وابستگی بیش از اندازهای به چین در این مسائل داشته باشند. حضور رهبران تجاری و فناوری امریکایی در کنار ترامپ در سفر به منطقه گواهی بر پیگیری چنین رویکردی از سوی واشنگتن قلمداد میشود. با توجه به توضیحات فوق میتوان گفت سفر ترامپ از سطوح مختلفی قابل بررسی است. به این معنا که ترامپ از یکسو خواهان پیوند دادن این سفر و نتایج احتمالی آن با سیاست «اول امریکا» است؛ سیاستی که از همان دور اول ریاستجمهوری به کرات از سوی ترامپ و حامیان وی مطرح شده است. با این حال، طبیعی است ایالات متحده و کشورهای مقصد به دنبال تاثیرگذاری بر تحولات منطقهای نیز هستند. در کنار اینها، به تعاملات امریکا با منطقه بهطور کلی و سفر کنونی ترامپ بهطور اخص باید در چارچوب رقابت کلان امریکا با چین نیز نگریست.
نظرات
شرق
25 اردیبهشت 1404 - 06:25چرخش ترامپ روزنامه شرق مریم شکرانی دبیر گروه اقتصاد روزنامه شرق هنوز زمان زیادی از شعار انتخاباتی دوره اول ریاستجمهوری دونالد ترامپ نگذشته است: خروج آمریکا از خاورمیانه. ترامپ در آن سالها خاورمیانه را هزینه اضافه برای آمریکا و مالیاتدهندگان آمریکایی معرفی کرد اما جنگ روسیه و اوکراین چنان معادلات اقتصادی جهان را عوض کرد که حالا ترامپ سفر به خاورمیانه را یکی از مهمترین سفرهای دوره دوم ریاستجمهوری خود دانسته است. او دیروز به ریاض وارد شد، اما این بار با این نگاه که خاورمیانه هنوز برای آمریکا خواستنی است. خروج ناموفق از خاورمیانه «خروج آمریکا از خاورمیانه» یکی از مهمترین شعارهای انتخاباتی دولت اول دونالد ترامپ بود. همان زمان، او در یک سخنرانی گفته بود آمریکا از اول هم نباید در خاورمیانه حضور پیدا میکرد و نیروهای آمریکا باید از سوریه و افغانستان خارج شوند. او در یک سخنرانی دیگر گفته بود وقت آن رسیده است که آمریکا به جنگهای مضحک خود در خاورمیانه پایان دهد. دستور ترامپ برای خروج نیروهای آمریکا از منطقه، متحدان این کشور را نگران و آشفته کرد. این نگرانی زمانی به اوج رسید که جو بایدن، سکاندار بعدی کاخ سفید، قتل فجیع جمال خاشقچی را دستاویز کرده و خاندان آل سعود را ناقض حقوق بشر دانست. پس از این ماجرا بایدن حوثیهای (انصارالله) یمن را از فهرست تروریسم خارج کرد و سامانههای دفاعی پاتریوت را از عربستان برد. عربستان به این موضوع واکنش قهری نشان داد و به چین روی آورد. این اتفاق کموبیش درباره دیگر کشورهای عربی تکرار شد و رسانههای عربزبان گزارشهای متعددی نوشتند مبنی بر اینکه برداشتن دست حمایت آمریکا از پشت عربستان سبب شده است اعتماد اعراب به آمریکا کمرنگ شود. اما این اتفاقات رابطه تنگاتنگی با نفت داشت. در سال ۱۹۷۳ جهان گرفتار بحران نفت شد. پس از جنگ رمضان که بین اسرائیل، سوریه و مصر رخ داد، آمریکا از اسرائیل حمایت نظامی کرد و همین مسئله سبب شد اعضای سازمان کشورهای صادرکننده نفت یا اوپک تصمیم بگیرند آمریکا را تحریم کنند. با پایانیافتن تحریم در مارس سال ۱۹۷۴، قیمت نفت از بشکهای سه دلار به حدود ۱۲ دلار و حدود چهار برابر افزایش پیدا کرد. بحران نفت آن سالها تأثیر و عواقب کوتاهمدت و بلندمدت زیادی بر اقتصاد جهان داشت. آن زمان آمریکا یکی از بزرگترین واردکنندگان نفت جهان به شمار میرفت و حیات کارخانههای کشورهای صنعتی به نفت خام وابسته بود، بنابراین نفت سبب شد آمریکا جای پای خود را در خاورمیانه و بهویژه عربستان به عنوان بزرگترین تولیدکننده نفت، محکم کند. در سالهای بعد آمریکا توانست به یکی از تولیدکنندگان بزرگ نفت و گاز تبدیل شود. ذخایر نفت آمریکا به عنوان نفت نامتعارف شناخته میشود و استخراج آن نیازمند فناوری و هزینه بالا بود. با پیشرفت تکنولوژی و افزایش قیمت نفت، استخراج نفت شیل آمریکا توجیه پیدا کرد و این کشور توانست در مدت کوتاهی به یکی از سه تولیدکننده بزرگ نفت و گاز جهان تبدیل شود. ورود آمریکا به فهرست سه تولیدکننده بزرگ نفت و گاز سبب شد انگیزه این کشور برای حضور در خاورمیانه تضعیف شود و عراق، عربستان و افغانستان را برای خود هزینه اضافه تلقی کند؛ بنابراین زمزمههای آمریکا برای خروج از منطقه اوج گرفت. از آن سو چین که آرامآرام میرفت تا خود را به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان مطرح کند، تبدیل به بزرگترین واردکننده نفت جهان شد. نفوذ خزنده چین به خاورمیانه با اوجگرفتن بیاعتمادی کشورهای عربی به آمریکا، چین جای پای خود را در منطقه باز کرد و سرمایهگذاریهای گستردهای در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس انجام داد. براساس گزارش مرکز پژوهشهای اتاق بازرگانی ایران، عراق در دو سال منتهی به سال ۱۴۰۳ با جذب بیش از ۶۲ میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی در بخشهای مختلف اقتصادی، جایگاه خود را به عنوان یکی از مقاصد مهم سرمایهگذاری در منطقه تثبیت کردهاست که دراینمیان چین بزرگترین سرمایهگذار عراق بوده است. قطر سومین صادرکننده بزرگ گاز جهان است و چین از این موضوع غافل نبوده و سرمایهگذاریهای کلانی در صنعت گاز این کشور انجام داده است. چین فقط در یک سال (در سال ۱۴۰۲) دو قرارداد بزرگ گازی با قطر به امضا رساند. چین اولین قرارداد بزرگ گازی خود را با ارزش ۶۰ میلیارد دلار با قطر امضا کرد و بلافاصله قرارداد دیگری با این کشور به امضا رساند. دومین قرارداد بزرگ گازی بین شرکت قطر انرژی و شرکت ملی نفت چین CNPC بسته شد. این قرارداد، یک قرارداد ۲۷ساله تأمین گاز طبیعی مایعشده الانجی بود که در ۳۰ خرداد ۱۴۰۲ رسانهای شد. چین به عنوان سرمایهگذار در عربستان هم حضور پررنگی دارد. در سال ۱۴۰۱، شی جینپینگ، رئیسجمهوری چین، به عربستان سعودی سفر کرد و در این سفر ۳۴ قرارداد سرمایهگذاری امضا شد. این قراردادها شامل بخشهای انرژی سبز، هیدروژن سبز، فتوولتائیک خورشیدی، فناوری اطلاعات، حملونقل، لجستیک، صنایع پزشکی، مسکن و ساختوساز بود. براساس گزارش مؤسسه امریکناینترپرایز، سرمایهگذاری چین در عربستان سعودی فقط در طرحهای ساختوساز در سالهای ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۴ بالغ بر ۱۸.۴۳ میلیارد دلار بوده است. گذشته از این، چین در پاکستان و بهویژه بندر گوادر سرمایهگذاریهای متعددی انجام داده است تا فرایند حملونقل نفت و گاز و تجارت کالا با کشورهای حاشیه خلیج فارس را تسهیل کند. چین همچنین در پاکستان صنایع پاییندستی نفت و گاز ایجاد کرده است تا با فاصله کمتر از مبدأ خرید مواد خام، بتواند ارزش افزوده تولید کند. گذشته از این، چین سالهاست در اندیشه احیای راه ابریشم و بهدستگرفتن شاهراه تجارت و ترانزیت کالای جهان است. وقتی جنگ، معادلات اقتصادی را عوض کرد این اتفاقات از نظر آمریکا چندان مهم تلقی نشد تا اینکه آتش جنگ بین روسیه و اوکراین شعلهور شد و قیمت هر بشکه نفت به بیشتر از صد دلار رسید و بهای گاز سبب شد هزینه تمامشده تولید کالا و خدمات را در کشورهای اروپایی و حتی آمریکا بهشدت افزایش داد. روسیه بهعنوان یکی از سه تولیدکننده بزرگ نفت و گاز جهان، حدود ۴۰ درصد بازار گاز اروپا را در دست داشت و پس از جنگ کشورهای اروپایی، نفت و گاز روسیه را تحریم کردند؛ تصمیمی سخت و دشوار که به جهش قیمتها منجر شد و تورم را در اتحادیه اروپا دورقمی کرد. در آمریکا هم نرخ تورم پس از حدود چهار دهه در آستانه دورقمیشدن قرار گرفت و نگرانیهای زیادی برای رشد اقتصادی اروپا و آمریکا به وجود آورد. جنگ روسیه و اوکراین مسیرهای تجارت انرژی در جهان را عوض کرد و از آن سو روسیه هم درصدد نزدیکشدن به کشورهای عربی برآمد. نزدیکشدن روسیه و چین به یکدیگر و از آن سو بیاعتمادی اعراب به آمریکا، ایالات متحده آمریکا را نگران کرد. از آن سو آمریکا احساس کرد که با احیا و پیشروی پروژه راه ابریشم چین، از تسلط بر شاهراههای ارتباطی جهان جا مانده است و پس از طرح این موضوع در نشست کشورهای صنعتی، تصمیم گرفت که حضور در مسیرهایی مانند کریدور انرژی و غذای خاورمیانه را جدی بگیرد. کریدوری که از هند بهعنوان متحد آمریکا و پنجمین اقتصاد بزرگ جهان شروع میشود و با عبور از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به اسرائیل و سپس اروپا میرسد. عوضشدن معادلات اقتصادی جهان پس از جنگ روسیه و اوکراین سبب شد که جو بایدن درصدد ترمیم روابط خود با کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و عربستان برآید و پس از سفر رئیسجمهوری چین به عربستان، بایدن هم راهی ریاض شد اما با استقبال سرد بن سلمان و خاندان آل سعود مواجه شد. در انتخابات اخیر آمریکا، دونالد ترامپ بارها اعلام کرد که بایدن برای خروج از افغانستان اشتباه کرد و ماجرای خروج نیروهای آمریکایی از عراق نهتنها تکرار نشد، بلکه ترامپ پس از سکانداری دوباره کاخ سفید، تعداد نیروهای نظامی مستقر در خلیج فارس را افزایش داد. مرتضی بهروزیفرد، عضو مؤسسه مطالعات انرژی ایران، به «شرق» میگوید که انگیزه اصلی ترامپ برای سفر به خاورمیانه به صورت مستقیم به نفت و گاز ربطی ندارد، چراکه آمریکا درحالحاضر یکی از سه تولیدکننده بزرگ نفت و گاز است اما از آنجا که چین بزرگترین واردکننده انرژی است و در سالهای اخیر نفوذ زیادی در کشورهای حاشیه خلیج فارس پیدا کرده است، آمریکا نگران شده و به دنبال تسلط دوباره بر کشورهای عربی و تسلط بر منابع تأمینکننده انرژی چین است. او ادامه میدهد: منابع انرژی خاورمیانه هنوز برای اروپا بسیار مهم است و آمریکا به این موضوع اشراف دارد، بنابراین برای تسلط بر اروپا نیاز دارد که بر منابع انرژی خاورمیانه و تنگه هرمز اشراف کافی داشته باشد. بنابراین ترمیم حضور آمریکا در منطقه ضروری به نظر میرسد. گذشته از این دونالد ترامپ نگران نزدیکی سه قطب کشورهای عربی، روسیه و چین است و نمیتواند مانند گذشته بر حضور در خاورمیانه چشم ببندد.