در بخشهای یک تا سه مقاله وضعیت نظام سرمایه‌داری و نیروها و حوزه‌های چالشگر آن مورد بررسی قرار گرفت. مشخص شد که هر چند سرمایه‌داری پویایی اولیه خود را از دست داده، با تهدیدی جدی از سوی نیرو یا حوزه‌ای سرزنده روبرو نیست. سرمایه‌داری هنوز می‌توند خود را بسان نظام برآورنده‌ی بخش مهمی از نیازها و انتظارات انسان‌ها جلوه دهد.

 در این بخش از مقاله به حوزه‌ای خواهیم پرداخت که با آنکه کمتر مورد توجه قرار گرفته می‌تواند سرمایه‌داری را با چالشی جدی روبرو سازد. حوزه‌ی نمایشِ خود اگر به عرصه‌ی کار و اداره‌ی امور گسترش یابد شیرازه‌ی بنیاد عقلانیت هدفمند و جدیت انضباطی سرمایه‌داری را از هم خواهد پاشید.

حوزه نمایش

حوزه‌ای که در دوران مدرن کمتر بسان حوزه‌ی خیزش انگیزه و شور مورد توجه قرار گرفته است صحنه‌های نمایشی زندگی روزمره است. در گستره‌ی کناکنش‌های (interactions) روزمره، در گفت‌وگوها، برخوردها و کنش‌های روزمره، انسان‌ها خود را بنمایش می‌گذارند. آنها دیگران را متوجه هویت خود، موفقیت‌ها و شکست خود و مسائل و مشکلات خود می‌سازند. معرفی خود یا مشخص ساختن وضعیت مشخص خود عملاً بخش مهمی از هر نوع کناکنش است ولی نمایشِ خود به معرفی خود و بازنمایی هویت و موفقیتها و شکستهای خود محدود نمی‌ماند. نمایش دربرگیرنده‌ی عنصر خودنمایی نیز هست. در هر کناکنشی، انسان در پی آن است که خود را تا حد ممکن در کانون توجه قرار دهد‌، بهتر از آنچه که هست خود را جلوه دهد و بازشناسی توأم با ارجگذاری دیگران را به دست آورد. به این خاطر نمایشِ خود نه کنشی خصوصی که کنشی یکسره اجتماعی است و در توافق ضمنی با دیگران انجام می‌شود.

نمایشِ خود به گونه‌ای هدفمند و عقلایی پیش برده می‌شود ولی با بازیگوشی نیز توأم است. در کناکنش، فرایند کنش‌ها و واکنش‌ها شکل برخوردها را مشخص می‌سازد. از اینرو باید نمایش را با توجه به کنش‌ها و واکنش‌های دیگر پیشبرد و در این زمینه بازی از اهمیت خاصی برخوردار است. انسان باید با شوخی، نوآوری و روش آزمون و خطا راه خود را بیابد. خود نمایی اگر به شکلی ناشیانه یا بیش از حد جدی و هدفمند صورت گیرد، باعث دلزدگی یا بی‌حوصلگی دیگران شده، بجای آنکه انسان را در کانون توجه قرار دهد، او را از کانون توجه و دایره‌ی کناکنش حذف می‌کند. به این خاطر افراد همه‌ی مهارت‌ها و توان خود را برای ساماندهی نمایشِ خود به کار می‌گیرند.

 نمایش در همه‌ی کنش‌ها و کناکنش‌های انسان دارای حضوری اساسی است. چه به گاه کار و تفریح، چه به گاه گفت‌وگوی دوستانه و گفت‌وگوی جدی، چه در خانه و مدرسه یا سرکار، افراد خود را به نمایش می‌گذارند. اصلاً بدون نمایشِ خود، کسی نمی‌تواند دست به کنش زند. بیان افکار و خواست فقط در پسزمینه‌ی نمایش خود ممکن است. بدون آن کسی شور و انگیزه‌ی مشارمت در کناکنش نخواهد داشت. برای انجام کار و پیشبرد گفت‌وگو باید اعتماد و توجه یکدیگر را جلب کرد و این بدون نمایشِ خود ممکن نیست. باید خود را بسان انسانی قابل اعتماد و دارای مقام و اعتبار لازم برای قرار گرفتن در کانون توجه به نمایش گذاشت. در این رابطه خودنمایی دارای اهمیتی خاص است. خود نمایی نشان از اعتماد بنفس و برخورداری از سرمایه‌ی فرهنگی و اجتماعی دارد. بطور کلی، کار و گفت‌وگو در فرایند نمایش خود پیش برده می‌شود. دو نمونه‌ی کار و تحصیل این نکته را به روشنی مشخص می‌سازند. کارگران همواره آن گونه کار می‌کنند که خود را ماهرتر، مشغول‌تر و درگیرتر از آنچه هستند نشان دهند. در مدرسه نیز از یک‌سو معلمین مواظب هستند تا خود را مسلط به موضوع کار خود نشان دهند و از سوی دیگر شاگردان کوشش می‌کند که آنگاه که معلمین را مراقب خود می‌بینند منضبظ، متمرکز و علاقه‌مند به موضوع درسش جلوه کنند.

نمایشِ خود انگیزه و شور کنش و مشارکت در فرایند کناکنش را می‌آفریند. انسان‌ها با شور و شوق قرار گرفتن در کانون توجه و خود نمایی کار می‌کنند، به گفت‌وگو با یکدیگر می‌پردازند و کناکنش‌های روزمره خود را پیش می‌برند. هر چه نمایشِ خود در این زمینه موفق‌تر باشد شور و انگیزه انسان برای تداوم زندگی و مشارکت در کناکنش‌های مشابه بیشتر افزایش می‌یابد. انسان به نوعی اعتماد به نفس و عزت نفس دست می‌یابد. خود را کسی مهم و مسلط به جهان زیست خود می‌یابد و کوشش می‌کند باز به همان سان رفتار کند تا توجه و ارج‌ بیشتری را به دست آورد.

بدون شک، از نظر اخلاقی ارائه‌ی تصویری مطلوب از خود، خواست قرار گرفتن در کانون توجه و خودنمایی مذموم به شمار می‌آیند. اخلاق، دین و هنجارهای اجتماعی به انسان توصیه می‌کنند که تواضع و قناعت پیشه کند و خود را آنگونه که هست جلوه دهد. ولی ما همه می‌دانیم که در صورتیکه به نمایش خود بی توجه باشیم بسرعت به حاشیه‌ی زندگی اجتماعی رانده می‌شویم و از همه‌ی حوزه‌های زندگی اجتماعی گنر گذاشته می‌شویم. این حکم حتی در مورد روابط نزدیک و صمیمی نیز صدق می‌کند. دوستی و عشقی که به شیوه‌ای باز و حتی گاه گزافه‌آمیز بیان نشود و به نمایش گذاشته نشود دوستی و عشق به شمار نمی‌آید. دوستی و عشق نه در قلب که در گفتار و کردار نمود می‌یابد و بر ساخته می‌شود.

 بزرگترین دشمن نمایش، نه اخلاق و هنجارهای اجتماعی که مناسبات اقتصادی مدرن (نظام سرمایه‌داری) و ساختار سیاسی دنیای جدید (متکی بر بوروکراسی و کاربرد حسابشده‌ی قدرت) است. جدیت، انضباط و عقلانیت نظم مدرن کار جایی برای نمایش خود باقی نمی‌گذارد. امروز، مهم‌، کارآیی و بازدهی است و تصور می‌شود که با درگیر شدن در نمایشِ خود، افراد کارآیی خود را از دست می‌دهند و بازدهی کار شدیداً افت می‌کند. در نهادهایی مانند کارخانه، پادگان بیمارستان و مدرسه، همانگونه که فوکو با مطالعات دقیق و تجربی خود نشان داده، انسان‌ها قرار است کار کنند، درس بخوانند و بکوشند تا بهبود یابند. آنها دستمزد می‌گیرند یا خدمات دریافت می‌کنند که کار یا امر معین بسیار مشخصی، همچون تولید یک قطعه، بایگانی یک سند یا فرا گرفتن بخشی تعیین حدود یافته از یک شاخه از دانش را، به انجام برسانند. قرار نیست آنها به هنگام کار یا انجام وظیفه دست به کنشی بزنند که کل فرایند کار را مختل می‌سازد. شوخی، بازی و خودنمایی کجا و کار هدفمند عقلایی کجا؟ مدرنیته حتی کوشیده نمایشِ خود را از دیگر حوزه‌های زندگی حذف کند. قرار است حتی در کناکنش‌های روزمره از نمایشِ خود اجتناب ورزیم تا به عقلانیت و جدیت مناسبات لطمه وارد نیاید. از ما خواسته می‌شود که همواره راستی، درستی و روراستی را پیشه کنیم. حتی به کودکان آموزش داده می‌شود که متواضع و رو راست رفتار کنند. تا حد زیادی نیز جامعه‌ی مدرن موفق بوده است. نمایشِ خود به خصوص در شکل سازمانیافته‌اش یعنی کارناوال از جامعه و زندگی مدرن رخت بربسته است. سنتی که در اروپای سده‌های میانه و جوامع ابتدایی و سنتی به زندگی روزمره تعلق داشت و هر چند گاه یکبار همه را درگیر خود می ساخت دیگر دیر گاهی است از گستره‌ی زندگی اجتماعی حذف شده است.

با این همه هر سودا‌گر و مدیری می‌داند که با حذف نمایش خود از زندگی اجتماعی انسان‌ها شور و انگیزه کار و اساساً زندگی را از دست می‌دهند. به این خاطر در جامعه‌ی مدرن از همه خواسته می‌شود که نمایش خود را بتعویق انداخته، پس از اتمام زمان کار، در حوزه‌ای معین، به آن بپردازند. در دو حوزه‌ی تفریح و مصرف انسان‌ها مجاز هستند که بدانگونه که می‌خواهند خود را بنمایش بگذارند. آنها می‌توانند با انتخاب آرایش، عرصه‌ی کنش و شیوه‌ی تفریح دلخواه هر آنگونه که خود می‌خواند در کانون توجه قرار بدهند و خودنمایی کنند. بدون شک در این دو حوزه، آزادی محض برقرار نیست. میزان درامد و سلیقه‌ی شکل گرفته‌ی فرد، گرایش حاکم بر بازار و هنجارهای کلی اجتماعی به مصرف شکل و ساختار معینی می‌دهند و تفریح نیز از وقت و درآمد افراد و ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعه تأثیر می‌گیرد. ولی فرد قرار است در این دو حوزه از آزادی بسیار بیشتری در نمایشِ خود نسبت به حوزه‌ی کار و (دریافت یا ارائه‌ی) خدمات برخوردار باشد. گفتمان حاکم بر جامعه مدرن به فرد توصیه می‌کند که بگاه مصرف و تفریح آنگونه که خود می‌خواهد بدون دغدغه‌ی پاداش و تنبیه اقتصادی و سیاسی به نمایش خود بپردازد.

بدون شک میزان آزادی نمایشی انسان حتی در دو حوزه‌ی مصرف و تفریح اندک است. از محدودیت‌های اقتصادی تا سنتها و هنجارهای اجتماعی آزادی انسان را محدود می‌سازند. اما چون در دوران معاصر وسعت حوزه‌ی مصرف و تفریح افزایش چشمگیری یافته، گونه‌گونی سلیقه‌های بیش از پیش برسمیت شناخته شده است و هنجارها نیز مجردتر و کلی‌تر از پیش شده‌اند بر میزان گزینشهای انسان و در نتیجه آزادی انسان افزوده شده است. همزمان حوز‌ه‌ای جدید برای نمایشِ خود انسان گشوده شده است. آنچه رسانه‌ی اجتماعی خوانده می‌شود، و در آن عرصه فیس‌بوک بگونه‌ای ویژه، به عرصه‌ای مهم برای نمایش خود تبدیل شده است. در فیس‌بوک افراد می‌توانند تا حد زیادی آنگونه که می‌خواهند خود را معرفی کنند، ضعفهای خود را بپوشانند و بر توانمندی‌ها یا جذابیتهای خود پای فشارند. در فیس بوک می‌توان همه‌ی زندگی خود را به نمایش عمومی گذاشت و خود را در کانون توجه عمومی قرار داد. بیهوده نیست که برخی جامعه شناشان فیس‌بوک را بهترین عرصه برای شکوفایی ویژگیهای نارسسسیستی انسان‌ها شمرده‌اند. فیس بوک عرصه‌ی باز و آزادی نیست. سرمایه مهار آن را در دست دارد ولی افراد می‌توانند تا حد زیادی آنگونه که می‌خواهند در آن حضور بهم رسانند.

نمایشِ خود برای انسان‌ها مهمتر از آن است که اجازه دهند مناسبات تولید و نظم بوروکراتیک آن را از گستره‌ی کار و کنش آنها حذف کند. انسان‌ها در کار و اداره، در مدرسه و بیمارستان می‌کوشند تا از تبدیل شدن خود به زائده‌ی جدیت و عقلانیت جلوگیری کنند و با هزار ترفند خود را آنگونه که می‌خواهند به یکدیگر و مراقبین یا مدیران واحدهای کار خود به نمایش بگذارند. در این زمینه مبارزه‌ی فرهنگی و اجتماعی (و نه طبقاتی، چون همه در آن مشارکت دارند) همواره جاری است. کنشگران سیاسی اجتماعی و دانشمندان علوم اجتماعی به استثنایی یک دو تن همانند میشل دو سرتو فرانسوی به این نکته توجه نکرده‌اند. بیشتر آنها حتی هنگامی که مانند فوکو منتقد جدیت و عقلانیت مدرنیته بوده‌اند به نقش بنیادین نمایشِ خود و مقاومت انسان‌ها در مقابل نظامهای انضباطی وقعی ننهاده‌اند. نمایشِ خود بی اهمیت‌تر و بی‌معناتر از آن به شمار آمده که به نقش آن در زندگی اجتماعی توجه شود. این در حالی است که یکی از مهمترین منابع شور و انگیزه‌ی انسان در زمینه‌ی دست زدن به کنش و شرکت در کناکنش اجتماعی است. زمانی مارکس می‌تواست برای نیارهای مادی و تلاش انسان در جهت برآورده ساختن آنها چنین نقشی قائل شود. امروز اما در پسزمینه‌ی پیشرفت شگفتی‌آور فن‌آوری و سازماندهی هر چه هدفمندتر تولید کمتر کسی نظریه‌ی مارکس را درست می‌داند. شور جنسی مورد نظر فروید بدون شک بدیلی جدی در مقابل نیازهای مادی است اما در آن مورد این مشکل وجود دارد که این شور بیشتر بگونه‌ای ناخودآگاه و کلی عمل کرده کنش‌های موردی انسان را سمت‌دهی و ساماندهی نمی‌کند. در مقایسه، نمایش خود نه فقط امری یکسره اجتماعی است بلکه در هر موقعیت معین بشکلی مشخص و انضمامی کنش و کناکنش انسان را سامان می‌دهد.

 نظم حاکم بر جامعه‌ی مدرن تا حد زیادی ماندگاری خود را مدیون مهار و تبعید شور نمایشی انسان‌ها است. برای مبارزه با نظم حاکم و رهایی شور انسان از انقیاد جدیت و عقلانیت باید عرصه‌های گوناگون زندگی اجتماعی برای نمایش خود، برای بازیگوشی، شوخی و لودگی انسان‌ها، گشوده شود. دموکراسی نمایشی باید اهمیتی همچون یا حتی بیشتر از دموکراسی پارلمانی و رایزنی بیابد؛ موقعیتهای گوناگون کناکنش بین انسان‌ها باید بیش از پیش همچون صحنه‌های نمایش ساماندهی شوند؛ هر کنشگری فرصت و امکان آن را یابد که همچون یک هنرمند در صحنه‌های گوناگون زندگی اجتماعی حاضر شود؛ و در فرایند تولید و اداره‌ی امور، نمایشِ خود مبنای سازماندهی کنش و رسیدن به توافق در مورد چگونگی پیشبرد کارها باشد. این تحول کمک می‌کند تا افراد با شور و انگیزه در حوزه‌های گوناگون زندگی اجتماعی خود از کار گرفته تا مصرف و تفریح شرکت جویند و در بازساماندهی آنها بر مبنای خواست و ذوق خود بکوشند. شور بچالش خواندن سرمایه‌داری نه در عرصه‌ی کارکرد الگوهای موجود دموکراسی یا جنبش‌های نوین اجتماعی که در صحنه‌های نمایشی برانگیخته می‌شود.

 جمع‌بندی

 اصلی‌ترین نیروها و حوزه‌های چالشگر کارکرد سرمایه‌داری، امروز، سرزندگی خود را از دست داده‌اند. نیروها و حوزه‌هایی که گمان می‌رفت سرمایه‌داری را یا نابود سازند یا به حاشیه و کنج زندگی اجتماعی برانند، یا خود به حاشیه رانده شده‌اند یا در کارکرد سرمایه‌داری ادغام شده‌اند. پرولتاریا، که تصور می‌شد نابود کننده‌ی سرمایه‌داری و بنیاد گذار نظمی نو باشد، به حاشیه‌ی جامعه رانده شده است. اکنون مدتها است که این طبقه سرزندگی سیاسی، اجتماعی یا فرهنگی خاصی از خود نشان نمی‌دهد. برای این وضعیت می‌توان توضیحات گوناگونی داشت. انشقاقی که تمامی پدیده‌های اجتماعی جامعه مدرن را در بر گرفته به این طبقه نیز سرایت کرده است، فن‌آوری مدرن از اهمیت این طبقه در فرایند تولید به شدت کاسته است؛ فقر مادی و فرهنگی توأم با آن این طبقه را به حاشیه‌ی جامعه و سیر تحولات رانده است؛ و شاید اقتصاد و تولید دیگر نقشی کلیدی در فرایند تحولات اجتماعی ایفا نمی‌کنند تا این طبقه به اتکای آن کنشگر معتبر باشد. آنچه به هر رو مشخص است آن است که نیروی اجتماعی و سیاسی خاصی چه پرولتاریا و چه نیروی دیگری، در مبارزه با سرمایه‌داری نیست و این نظام با تهدیدی جدیی از سوی نیروی مشخص روبرو نیست. این در حال است که هیچ نشانی از پویایی خاص سرمایه‌داری در دست نیست.

همزمان حوزه‌های مستقل زندگی فرهنگی و اجتماعی، از هنر گرفته تا دموکراسی و جنبش‌های اجتماعی، بیش از پیش در کارکرد نظام سرمایه‌داری ادغام شده‌اند. این تا حد معینی به خاطر پویایی سرمایه‌داری است؛ بخاطر آن است که شیوه‌ی سازماندهی و هنجارها و ارزشهای سرمایه‌داری بر این حوزه‌های زندگی مستولی شده‌اند. تولید انبوه، شیفتگی به فن‌آوری،‌‌ تخصص‌گرائی، هدفمند‌گرایی و تلاش در جهت ارتقاء کارآیی گرایشهای برآمده از نظام سرمایه‌داری هستند و به این حوزه‌ها سرایت کرده‌اند. ولی عاملی دیگر نقشی مهمتر در مسخ و فلج شدن این حوزه‌ها ایفا می‌کننند. این حوزه‌ها خود از سرزندگی و پویایی لازم برای حفظ استقلال خود برخوردار نیستند. هیچکدام از آنها از توان جذب دراز مدت توده‌ها برخوردار نیست. مردم در آنها چیزی ترافرازنده، پاداش مادی یا فرهنگی فوق‌العاده‌ای، لذتی وسوسه‌آمیز یا عرصه‌ای برای رهایی و آفرینندگی نمی‌یابند. کار و مصرفِ نظام سرمایه‌داری نوید پاداش مادی، با همبودگی اجتماعی، لذت مادی و فرهنگی و احساس آزادی و آفرینندگی به توده‌ها می‌دهد و تا حد زیادی نیز تا به کنون از بر آورده ساختن آنها بر آمده است. هنر، دموکراسی و جنبش‌های اجتماعی تا به کنون، بجز در عرصه‌ها و دوره‌های زمانی محدودی، نتوانسته شور و هیجانی را نزد توده‌های مردم (و نه نخبگانی خاص) ایجاد کنند.

 بدیل و عامل براندازی سرمایه‌داری را باید جایی دیگر جست: در عرصه‌ای که سرزندگی و پویائی‌ای بس بیشتر از سرمایه‌داری ارائه دهد. نمایشِ خود چنین عرصه‌ای است. تلاش در جهت قرار گرفتن در کانون توجه، بازشناخته شدن و خود نمایی با کارکرد سرمایه‌داری، با فرایند کار و مصرف، ناسازگار است ولی تا به همان حد جذاب و وسوسه‌آمیز برای توده‌ها است. عقلانیت، جدیت و کارآیی مورد نظر سرمایه‌داری و بوروکراسی با بازیگوشی، شوخی و هدفمندی درونمند نمایشِ خود سر سازگاری ندارد. ولی نمایش خود به کنش و کناکنش انسان‌ها معنا و هیجان می‌بخشد. نمایشِ خودِ موفقیت‌آمیز شور کنش و زندگی نزد انسان ایجاد می‌کند؛ شوری که سرمایه‌داری دیرزمانی است از ایجاد آن عاجز است. گشایش عرصه‌های زندگی به نمایشِ خود هم طلسم سلطه‌ی مناسبات سرمایه‌داری بر زندگی افراد را در هم می‌شکند و هم شوری استثنایی نزد انسان‌ها ایجاد می‌کند. در عرصه‌هایی همانند مصرف، تفریح و رسانه‌های اجتماعی که به تازگی نیز اهمیت روزافزونی در زندگی افراد یافته‌اند می‌توان خود را بیشتر از پیش به نمایش گذاشت ولی مهم آن است که انسان‌ها بتوانند در همان عرصه‌ی کار و در گستره‌ی نهادهای اصلی کار و خدمات جامعه مدرن این کار را انجام دهند. در این رابطه مهم در درجه‌ی اول نه مبارزه با استثمار و هرج و مرج حاکم بر سرمایه‌داری که با جدیت و عقلانیت آن است، اما آنگاه که انسان‌ها بتوانند بر مبنای میل خود و شور برانگیخته از نمایش خود کار کنند و دست به فعالیت سیاسی بزنند دیگر جایی برای استثمار یا کار هدفمند انضباطیِ معطوف به تولید سود باقی نمی‌ماند.

پایان