إنّ الْحَمدَ للهِ نَحْمدُهُ و نَستَعینُهُ و نَعوذُ باللهِ تعالی مِن شُرُورِ اَنْفُسِنا و سیئات اعمالِنا مَنْ یهْدِهِ اللهُ فلا مُضِّلَّ له و منْ یضْلِلِ الله فلا هادی له و اَشْهَدُ اَلاَّ إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شریکَ لهُ و اشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ و رَسُولُهُ.
رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری و یسِّرْ لی اَمْری وَاحْلُلْ عُقْدّةً مِنْ لِسانی یفْقَهُوا قَوْلی
اللَّهُمَّ یا مُعَلِّمَ آدَمَ و ابراهیمَ، علِّمنَْا ما ینْفَعنَْا وَانْفَعْنَْا بما عَلِّمْتَنا و زِدْنَْا عِلْماً.
سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا الا ما عَلَّمْتَنَْا اِنَّکَ اَنْتَ الْعَلیمُ الحَکیمُ.
اللَّهُمَّ اَرِنَْا الحَقَّ حقًّا وَارْزُقْنَْا اتِّباعَهُ وَ اَرِنَْا الْباطِلَ باطِلاً وارْزُقْنَْا اجْتِنابَهُ.
رَبَّنَْا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إذْ هَدَیتَنَْا وَهَبْ لَنَْا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً اِنَّک أنتَ الوَهَّابُ
اللَّهُمَّ اِنِّی اَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ یا ینْفَعُ و قَلْبٍ لا یخْشَعُ و دُعاءٍ لا یرْفَعُ وَ صلِّ اَللَّهُمَّ وَ سَلِّمْ عَلى مُعَلِّمِ النّاسِ الخَیرَ و رَحْمَة المِهداة للعالمین خاتَمِ اَنْبِیائِکَ و صَفْوَة خَلْقِکَ مُحَمَّدٍ بن عبداللهِ و على آلهِ و صَحْبِهِ و مَنْ دعا بِدَعْوَتِهِ و اِهْتَدَْی بِسُنَّتِهِ إلى یوم الدّینِ.
و بعد:
مشیت الهی چنان بود که من در سنین جوانی و حبی زودتر از آن، در مسایل و قضایای مردم اقدام به فتوا نمایم؛ زیرا، از همان دوران تحصیلات ابتدائی در ازهر شریف به امامت جماعت، موعظه و تدریس مشغول شدم، و طبیعی است هر کسی خطیب و یا مدرّس مردم باشد، ناگزیر از او سؤال خواهد شد، لذا چارهای ندارد و میبایست خود را برای پاسخگوئی به سؤالات و استفتائات مردم، آماده نماید؛ و همین امر موجب شد که در همان سن و سال کم به فهم و تحقیق در شریعت و استنباط فقهی و درک مشکلات مردم از راه دور، اهتمام شایانی مبذول دارم.
با توجه به اینکه رشتهی تحصیلیام در دانشگاه الازهر «اصول الدین» بود و مواد درسی آن دانشگاه مسائل مربوط به عقاید، فلسفه، تفسیر و حدیث میبود، بر خلاف دانشکده شریعت که فقه و اصول را مورد بررسی قرار میداد، با این وجود رشتهی تحصیلیم مانع نشد که از ادامه تحقیق در فقه، اصول فقه و قواعد آن باز مانم بلکه بر معلومات من افزود و به من کمک شایانی کرد تا در فقه و اصول از مهارت بیشتری برخوردار گردم و در کنار فرهنگ متنوع اسلامی از معلومات فلسفی و تاریخی نیز آگاهی یابم.
از جمله نعمتهای پروردگار بر من این است که هر چند تحصیلات فقهیام در چارچوب مذهب ابوحنیفه (رحمهالله) بود ولی باز توانستم خیلی زود از بند مذهبگرائی، تقید و تعصب نسبت به آرا و نظریات یک مذهب و یک عالم بخصوص خود را برهانم و این نعمت بزرگ بستگی به چند عامل داشت از جمله: من در محیطی میزیستم که جنبش دعوت و حرکت اسلامی در آن جریان داشت و بنیانگذار آن دعوت، امام شهید حسن البنّا (رحمهالله) در رسالهی مهم و موجز خود بنام «رسالة التعالیم» مردم را به آزاد شدن و رهایی از تعصب و جمود فرا میخواند، و اینکه اقوال و نظرات گذشتگان را با میزان قرآن و سنت ارزیابی نماییم، و از اقوال علمای سلف آنچه را که موافق با قرآن و سنت باشد بپذیریم و پیوسته ما را دعوت میکرد که قرآن و سنت پیامبر تنها منابعی هستند که بایستی از آنها تبعیت و پیروی کرد.
کتاب «فقه السّنّة» تألیف برادرمان شیخ سید سابق، که قسمت اول آن پیرامون فقه طهارت و نماز به چاپ رسیده بود، در اندیشه من و رهنمون شدنم به سوی دلایل قرآن و سنت و مراجعه به آن دو منبع به جای کتب فقهی و مذهبی، تأثیر بسزایی داشت.
در پرتو مطالعات و تحقیقات گسترده بر من ثابت گردیده که مراجعه مستقیم به قرآن و حدیث همواره مقرون با سادگی است و انسان را از عُسر و حرج و به تنگنا انداختن، دور نگه میدارد. بر خلاف مراجعه به فقه مذاهب که در طول تاریخ در نتیجه رویکرد عمل به احتیاط انسانها متحمل بسیاری از تشدیدات و سختگیریها شدهاند، و معلوم است که هر گاه دین به یک مجموعه احتیاطات و سختگیریهایی تبدیل گردد فاقد اصل سهولت و آسانی و حاوی مشقّت و سختگیری خواهد شد غافل از اینکه خداوند متعال قاطعانه، عُسر و حرج را از دوش امت برداشته است آنجا که میفرماید:
وَ ما جَعَلَ عَلَیکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ4
خداوند در دین بر هیچ یک از شما سختی قرار نداده است.»
یکی از رویدادهای قابل ذکر ماجرائی است که در دوران تحصیلات دبیرستان برایم پیش آمد و آن این بود که با برنامهها و شیوههای علمای روستای خود[1] که مجموعهای از شخصیتهای فاضل بودند، راضی نبوده و با آنان مخالفت میکردم آنان مصرانه فقه شافعی را تدریس میکردند، حتی پیروان مذهب حنفی راهم به خواندن فقه شافعی ملزم میگردانیدند به دلیل اینکه عامه مردم پایبند به شافعی بودند، و اگر چه پژوهشگران مقرر داشتهاند که شخص عامی غیرمجتهد فاقد مذهب است و مذهب او همان مذهب مفتی و معلم دیار او خواهد بود ولی باز از آن سرباز میزدند.
بر پژوهشگران پوشیده نیست که مذهب شافعی در مسائل مربوط به نجاست و طهارت و مانند آن یکی از متشدّدین مذاهب فقهی بلکه شاید سختگیرترین آنها بشمار میآید، تا آنجا که امام محمد غزالی در «احیاء علومالدین» کتاب طهارت، مذهب امام شافعی را در مسئلهی آبها مورد نقد قرار میدهد و میگوید:
(وَ کُنْتُ اَوَدُّ اَنْ یکونَ مذْهَبُهُ فی الْمِیاهِ کَمَذْهَبِ مالِکٍ)
«دوست میداشتم که مذهب شافعی نیز در مسئله آبها همچون مذهب مالک میبود.»
و آنگاه با هفت دلیل مذهب مالک رضیالله عنه را مورد تأیید قرار داده است.
مهم اینجاست که من خواندن فقه را از کتاب «ابوشجاع» شروع نکردم بلکه به شیوه و منهیج سیدسابق در کتاب «فقهالسنّة» آموزش فقه را شروع نمودم، و از مراجع و منابعی که بدانها دست مییافتم، کمک میگرفتم.
این شیوهی من در ابتدا میان مردم چنان جنجال و هیاهویی به راه انداخت که میگفتند: «چگونه و چرا این جوان دارد با مشایخ و علمای بزرگ مخالفت میکند؟ و چگونه از راهی غیر از متون معتبر فقهی به مردم فقه را آموزش میدهد؟
و چگونه اقوالی را اظهار میدارد که قبلاً به گوش ما نخورده است؟ و...»
ولی من در مقابل این داد و فریادها، آنان را به مباحثه دعوت میکردم و با قوت دلیل بر عالمان آن دیار پیروز میشدم، هنگامی که به آنان میگفتم: داور میان من و شما قرآن و سنت است و به آن دو مراجعه نماییم آن وقت، در استدلال به آیات و احادیث بر آنان پیروز میشدم و چون آنان از این دو منبع اصلی از بهرهی کمتری برخوردار بودند، لذا در مقابل استدلالها و تحدیهای من چارهای جز تسلیم نداشتند شگفت اینجاست که عامه مردم با آنکه از دیدگاه علمای آن دیار مقید به مذهب شافعی بودند از این شیوهی جدید من راضی بودند. و چون این شیوهی من در آموزش فقه از سهولت و آسانی بسیاری برخوردار بود. و سختی و مشکلات را از سر راه آنان بر میداشت به همین خاطر از سبک و شیوهی من استقبال میکردند.
چقدر شاد و مسرور میشدند وقتی که به آنان میگفتم: ادرار و سرگینِ هر حلال گوشتی پاک است و آن را با ادلهی حدیثی به اثبات میرساندم، و باز چقدر آسوده و خوشحال میشدند. هنگامی که به آنان میگفتم: آب، پاک و پاککننده است مگر اینکه مزه، رنگ و بوی آن تغییر کرده باشد و برای اثبات ادعای خود به احادیث صحیح استدلال میکردم.
یا وقتی که به آنان میگفتم: لمس کردن زن نامحرم ناقض وضو نیست و بر صدق مدعای خود به قرآن و حدیث استشهاد مینمودم. مشهور چنین است که در مذهب شافعی لمس زن نامحرم چه با شهوت و چه بدون شهوت وضو را باطل میکند و بسیار اتفاق میافتاد که زن میخواست چیزی را به شوهرش بدهد و یا چیزی را از او بگیرد و بدون اختیار، زن مرد را و یا مرد زن را لمس میکرد و باعث ابطال وضوی آنان میشد. و چون تجدید وضو در سرمای سخت زمستان مشکلاتی به بار میآورد لذا بسیار مشاهده میشد که میان زنان با شوهران خود نزاع و مشاجره روی میداد، یک بار اتفاق افتاد که زنی اشتباهاً شوهرش را لمس کرد. عصبانی شد و خواست که همسرش را اذیت و آزار بدهد.
زن به او میگفت: عصبانی نشو نمازت را بخوان، بنا به مذهب شیخ یوسف وضویت صحیح است! اینگونه بود که مرا «صاحب مذهب» خواندند! بخاطر آسانگیری و سهولتی که برای آنان قائل میشدم.
قول به اینکه لمس زن یا مرد بطور مطلق وضو را باطل نمیکند، در حقیقت، مذهب «ابوحنیفه» و یاران او همچنین رأی عالم امّت پیش از او «عبداللهبنعباس» میباشد، و نیز از نظر امام مالک و ابنحنبل، لمس میان زن و مرد بدون شهوت موجب نقض وضو نیست.
در دههی پنجاه (1940 تا 1950م) که تصدی خطابه و وعظ یکی از مساجد قاهره را به عهده گرفتم، برنامه من این بود که پس از اقامه نماز جمعه یک کنفرانس هفتگی برگزار میکردم و نمازگزاران سؤالات خود را به صورت مکتوب عرضه میداشتند و من به طور شفاهی به آنان پاسخ میدادم.
در این زمان بود که تعدادی از فتاوای خود را در بعضی از مجلههای اسلامی مانند: «منبر الاسلام» که وزارت اوقاف مصر آن را انتشار میداد، و «نور الاسلام» که از طرف علمای وعظ و ارشاد دانشگاه الازهر منتشر میشد، مینوشتم.
من با گستردگی و عمق تمام به کار خود ادامه دادم، تا آنجا که شناخت و آشناییام به این شیوهی جدید بیشتر و بیشتر شد، و به تکامل و باروری این اندیشه انجامید، و مطالعه کتب حدیث و آثار و همچنین فقه تطبیقی در اندیشهی من گسترش یافت، و کتاب «الحلال و الحرام فیالإسلام» و سپس کتاب «فقه الزکاة» از نتایج و ثمرات آن تفکر نوین و گسترش فقه پویا میباشد.
امیدوارم که خداوند متعال مرا یاری دهد تا کتاب «تیسیرالفقه» که چند فصل آن را بصورت پراکنده نوشتهام و هنوز کامل نشده است، به زیور چاپ آراسته گردد. زمانی که ایستگاه رادیو و سپس تلویزیون دولت قطر تأسیس شد، برنامهی پاسخ به سؤالات و نامههای مردم قطر که دربارهی مسائل اسلامی و مشکلات زندگی آنان بود، به اینجانب واگذار گردید، و در برنامههای هفتگی نیم ساعت در رادیو برنامهای با عنوان «نور و هدایت» و مانند آن برنامه باز در تلویزیون با عنوان «هدی الإسلام» تخصیص داده شدهبود، که من طی این برنامهها به پاسخگویی استفتائات مردم میپرداختم.
خداوند متعال را آنچانکه شایسته ذات ذوالجلال او و فراگیری نعمتهای او است، ستایش فراوان میگویم که این دو برنامه را دروازهی دلها و روانهای بسیاری از مردمان کشور قطر و دیگر کشورهای خلیج و هر جا که صدای رادیوی قطر به آنجا میرسید، قرار داد، و در نتیجه آن دو برنامه موجب وسعت و گشایش سینههای مؤمنان شد و خشم بیماردلان را، که خداوند آنان را هدایت و اصلاح گرداند، برافروخت.
این را از فضل و بخشش پروردگارم میدانم که مرا آزمود تا بنگرد که آیا از سپاسگزارانم یا از ناسپاسان. و از درگاه او مسألت دارم که مرا از شاکرین قرار دهد و برای ادای ذکر و شکر و عبادت نیکوی خود مرا کمک و یاری فرماید. بسیاری از شنوندگان و بینندگان این دو برنامه به من پیشنهاد کردند که این فتاوا و جواب نامهها را جمعآوری و منتشر نماییم. حتی بعضی از برادران در رأس الخیمهی امارات پیشنهاد کردند که آن مجموعه گفتارها را بصورت سالنامه درآورم، به این معنا که استفتائات و جواب آنها را همه ساله در یک جلد کتاب جمعآوری کنم که پیاپی چاپ و منتشر گردد. بویژه بعضی از آن جوابها که شامل مسائل و قضایای مهمی هستند و با شرح و تحلیل نگارش یافتهاند، و با دلایلی از نصوص شریعت و قواعد آن مؤید و مستحکم گشتهاند و با روح و فلسفهی کلی اسلام برای انسان و هستی و زندگی درآمیختهاند.
ولی موانع مختلفی در مقابل اجرای چنین عمل مبارکی بر سر راه بود: اولاً، پیادهکردن جواب سؤالات از روی نوارهای ضبط شده کار چندان آسانی نبود، ثانیاً، طبیعت زبان ارتجالی و شفاهی که به جواب سؤالات میپردازد، با زبان مکتوب بسیار متفاوت است و بیانات و عبارات شفاهی برای اینکه آماده چاپ و انتشار گردد، نیاز به تهذیب و بازنویسی و صرف وقت و کوشش زیاد داشت، ثالثاً، چون بعضی از سؤالات تکراری بودند، در نتیجه جواب آنها هم تکراری میشد، و اگر چه بسیاری از آن جوابها از لحاظ طرح و شیوهی بیان متفاوت بودند، ولی از لحاظ مضمون غالباً یکسان میباشند از اینرو در اجرای چنین عملی، این را بهتر و شایستهتر دانستم که جوابهایی را انتخاب نمایم که دقیقتر، رساتر و از تکرار و فزونی پیراستهتر باشند، همراه با تهذیب و وارسی بعضی عبارات و اضافهکردن آنچه نیکو و لازم است، و حذف آنچه زاید و تکراری میباشد.
سپس به این فتوای برگزیده از برنامههای رادیو و تلویزیون، همه فتاوای مکتوب خود را نیز، چه آنهایی که انتشار یافته بودند و چه آنهایی که انتشار نیافتهاند، افزودم، از جمله این کتاب که نام «هدی الاسلام» که قبلاً بیان شد این نام همان نام برنامهی تلویزیونی است که برای آن انتخاب نمودم، نامی که خداوند متعال به فضل و موهبت خود آن را در دلها محبوب گردانیده است.
این نوشتار، بخش نخست و یا جزء اول این کتاب بشمار میآید. از خداوند متعال خواستارم که به مؤلف و ناشر و خوانندهی این کتاب و همه کسانی که درنشر آن مرا یاری نمودهاند، اجر و پاداشت جزیل عطا فرماید.
دیدگاههای فقهی معاصر، یوسف قرضاوی، نشر احسان، چاپ اول 80
نظرات