حمد و سپاس سزاوار خدایی است که ما را به اسلامِ مقدس راهنمایی نمود و به سبب نورهای هدایت‌گر خود، به ما ارزش بخشید و دینش را عامل تزکیه قلبها قرار داد و به نورهای خود نفسها را منور گردانید. درود و سلام بر برگزیده‌ای که برای جهانیان مایه‌ی رحمت است تا آیات پروردگار را بر ما بخواند و ما را «تزکیه» دهد، و کتاب و حکمت را به ما بیاموزد. پس رحمت و برکات خدا بر او، و همچنین بر یاران برگزیده و آل‌نیکوکارش و کسانی باد که به نیکویی از آنان پیروی کرده و می‌کنند.
بهترین چیزی که همّتهای عالی و نفسهای پسندیده‌رو به سوی آن می‌گذارند، تهذیب ارواح و تزکیه آنها است تا آنها را از آلودگیهای شرک، گناه و معصیت نجات داده وبا علوم، گفتار و رفتارهایی که موجب مبارکی روح و روان می‌شود به یاری آنها بشتابد.
این هم مسؤولیت سنگینی است که همواره گریبانگیر دعوتگران و مصلحین بوده است. اولین کسانی هم که این وظیفه سنگین را بر دوش گرفته، پیامبران خدا بوده‌اند و بدین ترتیب نفسهای خود را به وسیله‌ی دین خدا به کامل‌ترین شیوه تزکیه داده‌اند و به فرموده‌ی قرآن: 

قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى * وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (الأعلى: 14- 15).
«قطعاً رستگار می‌گردد کسی که خویشتن را پاکیزه دارد * و نام پروردگار خود را ببرد و نماز بگزارد و فروتنی کند».

«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا». (الشمس: 9).
«کسی رستگار و کامیاب می‌گردد که نفس خویشتن را پاکیزه دارد».

خداوند شاهد و گواه است که در میان بندگانش، پیامبران وانبیاء برای تثبیت اهداف او در اوج قلّه‌ی بندگی و عبودیت بوده‌اند. همچنین پیامبران بخاطر امر خداوند برای انجام وظیفه‌ای که جهت آن مبعوث شده‌اند به تزکیه دیگران اقدام کرده‌اند.

«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا...» (التوبة: 103).
«(ای پیغمبر!) از اموال آنان زکات بگیر تا بدین وسیله ایشان را پاک داری، وایشان را بالا ببری... ».

«کَمَا أَرْسَلْنَا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یتْلُو عَلَیکُمْ آیاتِنَا وَیزَکِّیکُمْ وَیعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ». (البقرة: 151).
«و همچنین پیغمبری را از خودتان در میانتان برانگیختم که آیات ما را بر شما می‌خواند و شما را پاکیزه می‌دارد و به شما کتاب (قرآن) و حکمت را می‌آموزد و به شما چیزی یاد می‌دهد که نمی‌توانستید آن را بیاموزید».

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ». (آل عمران: 164). 
«یقیناً خداوند بر مؤمنان منّت نهاد و تفضّل کرد، بدانگاه که در میانشان پیغمبری از جنس خودشان برانگیخت که بر آنان آیات او را می‌خواند وایشان را پاکیزه می‌داشت وبدیشان کتاب و فرزانگی می‌آموخت، هر چند که پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند».

حال که تزکیه نفس کار مهم پیامبران باشد، پس می‌توان گفت: تزکیه از چنان اهمیتی برخوردار است که هر مسلمان و به ویژه مربیان، دعوتگران و مسلمانان باید به آن عنایت خاصی داشته باشند؛ چرا که نفسهای تزکیه‌یافته، حال و گفتار و رفتار خود را اصلاح می‌کنند و هر چند بکوشیم نفس آلوده را اصلاح کنیم، کاری از پیش نمی‌بریم وتنها موفقیتی که نصیب می‌شود یک نوع اصلاح ظاهری جسمی است که تنها زردی و پژمردگی آن را از بین می‌برد بدون آنکه از درد و سرّ بلای آن فهمیده شود و اگر بیماری و مرضی که در اعماق جان بیمار نهفته است معالجه شود، همه‌ی آن ظواهر نیز محو و نابود می‌شوند.

مثال عینی و بارزی که این مدعا را به اثبات می‌رساند تغییر حالت انسانهای شرور و فاسد است. به عبارت دیگر در اثر جاافتادن ایمان در روح و روان این گونه افراد، روح و دل آنها نیز تزکیه یافته و به انسانهای نیکوکار و صالحی تبدیل می‌شوند. این است که بیشتر فعالیتهای اصلاحی در کشورهای اسلامی بی‌تأثیر است؛ زیرا مصلحین و اصلاح‌گران، روش و شیوه اصلاح را نمی‌دانند. زمانی که نفس، با ایمان و نور قرآن تزکیه یافت وبا گفتار پسندیده و عمل صالح خود را پاک کرد، اصلاح یافته و درست می‌شود.

مطالبی که تقدیم می‌گردد، در اصل سخنرانیی بود که در یکی از کنگره ها‌ی اسلامی که به آن دعوت شده بودم ارائه نمودم. بحث را در این کتاب به این صورت تنظیم نمودم.

بحث یکم: روش و برنامه اختصاصی اسلام در میدان تزکیه.

بحث دوم: اهمیت تزکیه نفس.
در بحث سوم نیز به چشم‌اندازهایی از برنامه‌ی اسلامیی که نفس را تزکیه می‌دهد و آن را اصلاح می‌نماید اشاره‌ای داشته‌ام و از خداوند می‌خواهم که به نفسهای ما تقوا دهد و آنها را تزکیه بخشد. چون فقط او بهترین کسی که نفسها را تزکیه داده است و صاحب و مددکار نفسها است.

بحث یکم: اهمیت تزکیه نفسها
خداوند با ارسال پیامبران و نازل‌کردن کتابهایش، زمینه‌ای را فراهم کرده تا مردم نفس خود را تزکیه کرده و آن را اصلاح کنند و آن هم تنها از این طریق محقق می‌گردد که وظیفه‌ی عبودیت را در برابر خداوند به انجام برسانند.
بندگانی که به تزکیه نفس خود می‌پردازند، از این طریق زمینه‌ای را فراهم می‌آورند تا نفس خود پاک و مطهر و نورانی بماند. همچنانکه کوتاهی و کم‌کاری در امر تزکیه‌ی نفس، افتادن در ورطه‌ی فساد، نفس را آلوده، فاسد و تباه می‌گرداند.

از جلوه‌های رحمت خداوند بر بندگانش این است که بوی گند و تعفن نفس‌های آلوده، پلید و متعفن پخش نمی‌شود وگرنه مردم توان معاشرت با یکدیگر را نداشتند و نمی‌توانستند با هم ارتباط داشته باشند. شاعر چه نیکو گفته است که: 

قد أحسن الله بنا إن الخطایا لا تفوح
به راستی خداوند به ما نیکی کرده است، که بوی گناهان برملا نمی‌شود.

البته این راز پوشیده آشکار می‌گردد. هنگامی که انسان زندگی دنیا را پدرود گفت و وارد عالم برزخ گردید، ارواح پاک و تزکیه‌یافته بوی خوش خود را به اطراف می‌پراکنند و عطر خود را پخش می‌نمایند.

حضرت رسول -صلى الله علیه وسلم- به ما خبر داده است که (روح عبد مؤمن هنگام اخراج از بوی بدن خوشی از آن بلند می‌شود که همانند بهترین مِسکها و عطرها است. هرگاه روح مذکور توسط ملائکه به جایگاه معنوی و مخصوص برده شود، در حین عبور دسته‌هایی از ملائکه سؤال می‌کنند این روح پاک و مطهر کیست؟ گفته می‌شود: «روح فلانی پسر فلانی است. با بهترین اسمهایی که نزد صاحبش محبوب بوده، او را صدا می‌زنند»[1].

امّا از ارواح پلید و آلوده‌ای که صاحبانشان در دنیا آنها را پلید و آلوده به گناه و معصیت نموده‌اند، از آنها بوهای گند و متعفن بلند می‌شود و فرشتگانی را که برای قبض آنها حضور پیدا می‌کنند، از بدی بو و گندیدگی اذیت می‌کشند و هنگام عبور، برای رفتن به جایگاه خودش، ملائکه مسیر عبور را هم اذیت می‌نمایند.

تازه هنگامی که خداوند بندگانش را حشر می‌کند، آشکارشدن فساد و صلاح ارواح ظاهرتر و واضح‌تر می‌گردد. هر نوع بویی که از ارواح بندگان بلند می‌شود، نشانه‌ی پاکی یا آلودگی ارواح است. به طوری که صلاح و فساد، سایه خود را بر چهره صاحبش می‌افکند. چهره صاحب نفسهای باایمان و تزکیه‌یافته درخشان و نورانی است و چهره صاحب نفسهای آلوده، سیاه و ظلمانی است.

«وَیوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ». (الزمر: 60).
«کسانی که بر خدا دروغ می‌بندند، روز قیامت آنان را خواهی دید که رویشان سیاه است».

«یوْمَ تَبْیضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَکَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ * وَأَمَّا الَّذِینَ ابْیضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ». (آل عمران: 106- 107).
«روزی، روهایی سفید و روهایی سیاه می‌گردند. و اما آنان که روهایشان سیاه است آیا بعد از ایمان خود کافر شده‌اند؟ پس به سبب کفری که می‌ورزیده‌اند عذاب را بچشند * و امّا آنان که روهایشان سفید است، در رحمت خدا غوطه‌ورند و جاودانه در آن ماندگارند».

«وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ * وَوُجُوهٌ یوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ * تَظُنُّ أَنْ یفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ». (القیامة: 22- 25). 

«در آن روز چهره‌های شاداب و شادانند * به پروردگار خود می‌نگرند * و در آن روز، چهره‌هایی درهم کشیده و عبوسند * چرا که آنان می‌دانند که به بلا و عذاب کمرشکنی گرفتار می‌آیند».

گاهی در عالم حیات و قبل از آخرت، پاکی و معطر بودن ارواح و فساد آنها آشکار می‌گردد. بعضی از آنهایی که در عبادت و بندگی به مرحله کمال رسیده‌اند، بوی معطر از آنها بلند می‌شود. اگرچه خودشان احساس نمی‌کنند. همچنان که حال حضرت رسول -صلى الله علیه وسلم- چنین بود.

به تواتر رسیده است که از اجساد شهدا هنگام شهادتشان و حتی بعد از دفن و از قبرهایشان بوهای معطری بلند شده است. این قضیه تنها مختص به شهدا نیست، بلکه از قبر بعضی از علماء مسلمان چنین بویی متصاعد شده است.

همچنانکه بوی بد از اجساد خبیث آنان که گمراه بوده و دیگران را گمراه کرده‌اند و غرق در فساد شده‌اند بلند می‌شود. تا جایی که بعضی از آنان چنان وضعی پیدا می‌کنند که حتی دوستان و نزدیکانشان توان غسل‌دادن و دفنشان را ندارند. اگرچه مدت زیادی از مرگشان سپری نشده باشد.

کسانی که در دینشان بصیرت پیدا می‌کنند، آثار گناه را که بر چهره مرمین نقش بسته است، همچنین سوگندهایشان که بر پلیدی سخن و فساد اعمالشان دلالت دارد، مشاهده می‌کنند، امّا آثاری که بر چهره متقیان ترسیم می‌شود، ظاهرتر از آن است که ذکر شود؛ زیرا آنها اثاری هستند که اطمینان، آرامش، زیبایی و نور را در چهره صاحبانشان رسم می‌کنند. جلوه‌گاه این آثار نیز در آخرت راضی‌بودن نفس و نورانی‌بودن سیما و نورهایی است که روشنی‌بخشی مسیر حرکت آنان و عبورشان از پل صراط و داخل‌شدن در بهشت است.

شریعت مقدس اسلام، روش «تزکیه» و «تدسیه» و آلوده‌سازی را برای بندگان بارز و برجسته ساخته است و نص صریح آیات و احادیث پیامبر -صلى الله علیه وسلم- بیانگر این است که علم و اعمال ما در نفسهایمان تأثیر بسزایی دارد. به طوری که یا عامل تزکیه نفس و یا عامل «تدسیه» و پلیدی نفس می‌باشند. در حدیثی که امام مسلم در صحیحش از حذیفه بن یمان -رضی الله عنه- روایت می‌کند، چنین آمده است که پیامبر -صلى الله علیه وسلم- می‌فرماید: 

«تُعْرَضُ الْفِتَنُ عَلَى الْقُلُوبِ کَالْحَصِیرِ عُودًا عُودًا، فَأَی قَلْبٍ أُشْرِبَهَا نُکِتَ فِیهِ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ، وَأَی قَلْبٍ أَنْکَرَهَا نُکِتَ فِیهِ نُکْتَةٌ بَیضَاءُ حَتَّى تَصِیرَ عَلَى قَلْبَینِ عَلَى أَبْیضَ مِثْلِ الصَّفَا فَلاَ تَضُرُّهُ فِتْنَةٌ مَا دَامَتْ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ، وَالْآخَرُ أَسْوَدُ مُرْبَادًّا کَالْکُوزِ مُجَخِّیا، لاَ یعْرِفُ مَعْرُوفًا وَلاَ ینْکِرُ مُنْکَرًا إِلاَّ مَا أُشْرِبَ مِنْ هَوَاهُ»[2].

«فتنه‌ها به جوانب و اطراف قلبها لحظه‌به‌لحظه عارض می‌شوند و تکرار می‌گردند. همان طوری که حصیر تارتار و رشته‌رشته بافته می‌شود و به هم می‌چسبد. هر قلبی در معرض فتنه‌ها قرار گیرد، فتنه‌ها وارد قلب می‌شوند. لکه و خال سیاهی در قلب نقش می‌بندد و هر قلبی که آن را رد کرد، لکه و نقطه‌ای درخشان در آن نمایان می‌شود. تا کار به جایی می‌رسد که قلبها به دو قسم تقسیم می‌شوند، قلبی آن چنان درخشان و سفیدمانند سنگ سخت که تا ادامه آسمان و زمین، هیچ فتنه‌ای در آن مؤثر نیست. دیگری سیاه و خاکستری مانند کوزه سرازیر و سرنگون‌شده که نه معرفی می‌شناسد و نه منکری را انکار می‌کند. مگر چیزی که بر مبنای هوا و آرزو وارد آن گردد».

مصداق این حدیث، در کتاب خدا آمده است که می‌فرماید: 
«کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یکْسِبُونَ» (المطففین: 14).
«هرگز! هرگز! اصلاً کردار و تلاش زشت ایشان دلهایشا را زنگ زده کرده است».

تمامی باورهایی که به آن اعتقاد داریم و اعمالی که آن را انجام می‌دهیم در نفس ما تأثیر بسزایی دارند و این تأثیر به جایی می‌رسد که قلبهایی که خداوند متعال آن را جایگاه عقل، اندیشه، آرامش، ایمان، مهربانی، رحمت و توبه قرار می‌داده! می‌میرد یا مریض می‌شود و به فرموده‌ی قرآن: 

«لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِهَا» (الأعراف: 179). 
«آنها دلهایی دارند که بدانها نمی‌فهمند.»

«أَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (محمد: 24). 
«آیا درباره‌ی قرآن نمی‌اندیشند، یا اینکه بر دلهایی قفلهای ویژه‌ای زده‌اند؟».

«هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ» (الفتح: 4). 
«خدا است که به دلهای مؤمنان آرامش و اطمینان خاطر داده است... ».

«وَلَمَّا یدْخُلِ الْأِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» (الحجرات: 14). 
«هنوز ایمان به دلهایتان راه نیافته... ».

«وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً» (الحدید: 27). 
«در دل پیروان عیسی مهر و عطوفت را قرار دادیم، پیروان او رهبانیت سختی را پدید آورند».

«وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ» (ق: 33). 
«با دلی توبه‌کار (به محضر او) بیاید».

آری، گاهی قلبها مریض می‌شوند، یا می‌میرند و کار به جایی می‌رسد که قادر به انجام وظیفه‌ای که برای آن خلق شده است، نیستند. در این صورت قلب سلیم و خالی از امراض به و صفت متصف می‌گردد: اوّلی شرم وحیا، دوّمی نور و درخشش.

«أَوَمَنْ کَانَ مَیتاً فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا» (الأنعام: 122).
«آیا کسی که مرده‌ای بوده است و ما او را زنده کرده‌ایم و نوری فرا راه او داشته‌ایم که در پرتو آن، میان مردمان راه می‌رود. مانند کسی است که به مَثَل‌گویی در تاریکی‌ها فرو رفته است و از آن تاریکی‌ها نمی‌تواند بیرون بیاید».

این قلب زنده و نورانی همان قلب سلیم است. چنان که حضرت ابراهیم -علیه السلام- می‌فرماید: 

«وَلاَ تُخْزِنِی یوْمَ یبْعَثُونَ * یوْمَ لاَ ینْفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ». (الشعراء: 87- 89). 
«و مرا خوار و رسوا مدار در روزی که برانگیخته می‌شوند * آن روزی که اموال سودی نمی‌رساند * بلکه تنها کسیکه با دل سالم به پیشگاه خدا آمده باشد».

و خداوند در مورد مریضی قلبها می‌فرماید: 
«فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً» (البقرة: 10).. 
«دل دلهایشان بیماری است و خداوند بیماری ایشان را فزونی می‌بخشد.»

گاهی مرض قلب شدت پیدا می‌کند، و قلب را کور و نابینا می‌کند و دیگر نور قرآنی را از دست می‌دهد. به فرمایش قرآن: 
«فَإِنَّهَا لا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ» (الحج: 46).
«چراکه این چشمها نیستند که کور می‌گردند، بلکه این دلهای درون سینه‌ها هستند که نابینا می‌شوند».

در چنین شرایطی انسان نه از خیری که به آن امر شده نفع می‌برد، و نه از شرّی که از آن برحذر گردیده، بلکه نسبت به حقایق کور وکر می‌گردد و به قول قرآن: 

«وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنَا صُمٌّ وَبُکْمٌ فِی الظُّلُمَاتِ» (الأنعام: 39).
«آنان که آیات ما را تکذیب می‌دارند کرانند و لالانند در تاریکیها.»

«لَهُمْ قُلُوبٌ لا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لا یسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (لأعراف: 179).
«آنان دلهایی دارند که بدانها نمی‌فهمند و چشمهایی دارند که بدانها نمی‌بینند و گوشهایی دارند که بدانها نمی‌شنوند. اینان همسان چهارپاینند و بلکه سرگشته‌ترند. اینان واقعاً بی‌خبر هستند».

این حالت در مفاهیم قرآنی بیانگر مرگ قلب است؛ چراکه خداوند قلب را خلق کرده است که با آن تفقّه نماید، عبرت بگیرد و تدبّر کند و با آن خیر را دوست داشته باد و به آن امر کند و شرّ را ناپسند داشته و از آن گریزان باشد. پس هرگاه احوال قلب دگرگون شد و وظیفه‌ای را که در اصل، به خاطر آن خلق شده انجام نداد، آن قلب در مفاهیم قرآنی مرده است.

پس با توجه به اینکه معتقدات و اعمالی که انجام می‌دهیم، در نفس ما تأثیر بسزایی دارند، خداوند – تبارک وتعالی – به ما امر فرموده است که نفسهای خود را اصلاح کنیم و در راه آن مجاهدت و تلاش نماییم. در مفهوم قرآنی، اصلاح نفس «تزکیه» و تباه‌کردن آن، «تدسیه» نامیده می‌شود.

تزکیه در لغت یعنی پاکی، رشد و افزایش. به همین خاطر خداوند سهم قابل اخراج از ثروت را که بر مال فرد مسلمان واجب گردیده، «زکات» نامیده است. چون سبب رشد مال و افزایش آن و تزکیه و تطهیر پرداخت‌کننده می‌باشد. تزکیه‌ی نفس – در اصطلاح شرع – از طریق پاک کردن نفس از فسادی که در نفوس نفوذ می‌کنند و پرورش آن با حسنات و نیکیها انجام می‌گیرد. این کار هم با انجام امور خیر و پسندیده و خودداری از زشتیها و منکرات و ایمان به خداوند تحقق پیدا می‌کند.

نفس تزکیه‌یافته‌ای که خود را موافق با قانون خدا پاک نموده است، نفس طیبه‌ای است که دارای صفات پسندیده و شایسته‌ی اجر و ثواب آخرت می‌باشد. در مقابلِ «تزکیه»، «تدسیه» به کار برده می‌شود ومراد از آن آلودگی نفس، پلیدی و فساد آن به سبب گناه و معصیت است.

قرآن بارها این واقیعت را اعلان کرده است که فلاح و رستگاری انسان، در گرو تزکیه‌ی نفس، و گرفتاری و اسارت او در اثر تدسیه‌ی نفس می‌باشد. سوگندهای هفت‌گانه‌ی خداوند در سوره‌ی شمس دلیل بر اهمیت این حقیقت است: 

«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا * وَاللَّیلِ إِذَا یغْشَاهَا * وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا * وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا * وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا». (الشمس: 1- 10). 
«سوگند به خورشید و سوگند به پرتو آن * و سوگند به ماه بدانگاه که از پسِ خورشید برمی‌آید * و سوگند به روز بدانگاه که خورشید را ظاهر و جلوه‌گر می‌سازد * و سوگند به شب بدانگاه که خورشید را می‌پوشاند * و سوگند به آسمان و به آنکه آنرا ساخته است * و سوگند به زمین و به آن که زمین را پرت کرده است و غلطانده است و پهن نموده است و گسترانیده است * و سوگند به نفس آدمی و به آنکه او را ساخته و پرداخته کرده است * سپس به او گناه و تقوی را الهام کرده است * کسی رستگار و کامیاب می‌گردد که نفس خویش را پاکیزه دارد و بپیراید * و کسی نومید و ناکام می‌گردد که نفس خویشتن را پنهان بدارد و پبوشاند و بیالاید».

در جای دیگر می‌فرماید: 
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى * وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى». (الأعلى: 14- 15). 
«قطعاً رستگار می‌گردد کسی که خویشتن را پاکیزه دارد * و نام پروردگار خود را ببرد و نماز بگزارد و فروتنی کند».

هنگامی که خداوند حضرت موسی -علیه السلام- را به سوی فرعون روانه نمود چنین فرمود: 

«اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلَى أَنْ تَزَکَّى * وَأَهْدِیکَ إِلَى رَبِّکَ فَتَخْشَى». (النازعات: 17- 18).
«برو به سوی فرعون که سرکشی و طغیان کرده است * بگو آیا میل داری از آنچه در آن هستی رها و پاک گردی * و تو را به سوی پروردگارت رهبری کند تا تو اندیشناک و بیمناک گردی».

هنگامی که اسلام به تزکیه‌ی نفس و اصلاح آن امر می‌کند، روش و شیوه‌ی اصلاح و تزکیه‌ی نفس را هم بیان نموده است. اهمیت تزکیه تا حدی است که خداوند «روح» را یکی از صفات قرآن نامیده است: 

«وَکَذَلِکَ أَوْحَینَا إِلَیکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلا الْأِیمَانُ وَلَکِنْ جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا». (الشورى: 52). 
«همان گونه که پیغمبران پیشین را وحی کرده‌ایم به تو نیز به فرمان خود جان را وحی کرده‌ایم تو که نمی‌دانستی کتاب چیست و ایمان کدام، ولیکن ما قرآن را نور عظیمی نموده‌ایم که در پرتو آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می‌بخشیم».

خداوند در این آیه وحی را به دو صفت بارز توصیف کرده است: یکی «روح» که مایه‌ی حیات و زنده‌نگهداشتن قلب است و دیگری «نور» که از بین‌برنده‌ی ظلمت و تاریکی است. به همین خاطر خداوند درباره‌ی کسانی که آنان را به وسیله‌ی کتاب خود هدایت نموده می‌فرماید: 

«أَوَمَنْ کَانَ مَیتاً فَأَحْیینَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا» (الأنعام: 122). 
«آیا کسی که مرده‌ای بوده است ما او را زنده کرده‌ایم و نوری فراراه او داشته‌ایم که در پرتو آن میان مردمان راه می‌رود مانند کسی است که به مَثَل گویی در تاریکیها فرورفته و از آن تاریکیها نمی‌تواند بیرون بیابد».

انسان قبل از اینکه به راهنماییهای اسلام هدایت شود حالت مرده دارد. هنگامی که حق (قرآن) به سوی او آمد، قلبش حیات می‌گیرد. قرآن به منزله‌ی روح است برای ارواح انسانها، چون هم حیات‌بخش است و هم روشنی‌بخش. به وسیله‌ی آن حق را از باطل و خیر را از شرّ تشخیص می‌دهیم. در جایی دیگر خداوند، قرآن را شفابخش امراض قلوب توصیف و معرفی می‌کند و می‌فرماید: 

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» (الاسراء: 82). 
«ما آیاتی از قرآن را فرو می‌فرستیم که مایه‌ی بهبودی قلبها و رحمت مؤمنان است».

«قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ» (یونس: 57). 
«از سوی پروردگارتان برای شما اندرزی و درمانی برای چیزهایی که در سینه‌ها است آمده است و هدایت و رحمت برای مؤمنان است.»

ادامه‌ دارد ...