چالش رقص و خنده‌ی پزشکان و پرستارانی که در خطّ مقدّم مبارزه با ویروس مخوف کرونا قرار دارند، نخستین بار از چین شروع شد. زمانی که در ایران هنوز خبری از همه‌گیری این بیماری نبود.

امّا در روزهای اخیر هر روز ویدئوهای بیشتری از رقص و حرکات موزون پرستاران و کادر درمانی بیمارستانهای کشور منتشر و شبکه‌های مجازی را پر می‌کند.

فرق ایران با چین این است که این کلیپ‌ها رسماً ممنوع بوده و مغایر شعائر و ایستارهای رسمی فرهنگی حاکم محسوب می‌شوند. هرچند بە نظر می‌رسد شرکت کنندگان در این آئین‌ها از تمهیدات بهداشتی ضدّ کرونایی نظیر ماسک و کلاه و عینک برای ناشناخته ماندن و در امان بودن از عواقب احتمالی بهره می‌جویند، امّا نمی‌توان نوعی مدارا و سهله و سمحه‌ی کلّی و موقت ویژه‌ی این مواقع را هم از یاد برد.

موقعیتی شبیه اوایل جنگ که همه‌ی گرایش‌ها در صحنه حضور داشتند و یا اواخر آن که با شکسته شدن خطوط جبهه‌ها، تلویزیون برای اولین بار با پخش سرود «ای ایران» پس از سال‌ها تلاش برای منزوی کردن جریانهای ملّی گرا، کوشید آنها را تهییج و به صحنه بیاورد.

آنچه در عمل امّا اتفاق افتاده فراتر و عمیق‌تر از چند نمایش ظاهری است. کرونا و به بیان دقیق‌تر ترس از کرونا، پرده‌ی یک هراس بزرگتر را کنار زد. در ایران پس از جنگ یک انقلاب آگاهی و یک گسست معرفتی بزرگ رخ داده است.

هنگامی که خسرو گلسرخی شاعر مارکسیست در دادگاه شاه با شور و هیجان به بیان نقل قولی منسوب به امام حسین پرداخت، در حقیقت تابلوی ورود ایران به یک دوره‌ی معرفتی جدید و ائتلاف نیروهای اجتماعی چپ و مذهبی ذیل پارادایم آن را به نمایش گذاشت: «إن الحیاة عقیدةٌ وجهادٌ. انسان باید عقیده‌ای داشته باشد و در راه آن مبارزه کند.»

گرچه آیت الله مطهّری عمدتاً از موضع راست کیشی دینی و موشکافی مدرسی به تشکیک درباره‌ی آن پرداخت، امّا عملاً آنقدر جایگیر شد که به راهنمای عمل تقریباً تمام گروه‌های سیاسی چه در حاکمیت و چه اپوزیسیون تبدیل شود.

اولویت عقیده بر جان و لزوم جانبازی در راه مکتب و ایدئولوژی به یکسان در دهه‌ی شصت، از میان جوانان عمدتاً متولّد دهه‌های سی و چهل جان گرفت.

تازه از دهه‌ی هفتاد به بعد بود که پای نحله‌های فلسفی جدید که با تفاسیر زبان‌شناختی از عقلانیت کلاسیک عبور و از انسان «اندیشمند» به انسان «زیستمند» رسیده بودند، به فضای فکری و فرهنگی کشور باز شد.

در عرصه‌های دیگر اما خیلی وقت بود که مسابقه‌ی زندگی در هابزی‌ترین شکل ممکن شروع شده بود و در عمل نه تنها خبری از عقیده و جهاد نبود، بلکه پوسته‌ای نازک از پنهانکاری و دروغ قراردادی آن را لاپوشانی می‌کرد.

ویروس کرونا اتّفاقاً این پوسته را کنار زد و نشان داد که پنهان کاری در جایی که واقعاً زندگی باید در اولویت باشد، چقدر خطرناک است.

کویید ـ ١٩ به همه گفت: مراقب جان خودتان باشید تا جانهای دیگر هم در امان بمانند. لازم نیست کسی برای حفظ جان دیگران خود را به کشتن دهد. در این مبارزه‌ی مرگ نه تنها تقدیس‌ نمی‌شود، بلکه نماد پلیدی و پلشتی شمرده می‌شود. مرگ پلید البتّه  همراه و همزاد دیگری هم دارد: دروغ! در این مبارزه‌ی نفسگیر دروغ با هر توجیه و بهانه‌ای برادر مرگ و علیه زندگی است و شفافیت و راستگویی آب حیات است.

همانگونه که گفته شد حدود سه دهه است معادله‌ی اولویت عقیده بر جان، معکوش شده، امّا کسی را یارای آن نبود با صدای بلند آن را بگوید.

در روزهای کرونایی کنونی این بانگ از هر کوی و برزنی شنیده شد. اولویت جان بر عقیده، اولویت دموکراسی بر فقه، اولویت منافع ملّی بر ایدئولوژی، ترتیباتی هستند که ایران پساکرونا به آنها نیازمند است.

اینها قهرمانان ما هستند که در این روزهای سخت در صحنه حضور دارند، مشوّقشان بدون شک سه‌گانه‌های پیشگفته‌اند.