در تاریخ ٢٢ دسامبر ٢٠١٦ میسون سویدان شاعر کویتی پستی را در شبکهی اجتماعی فیسبوک منتشر کرد که جنجالآفرین شد. او در حالی که حجاب عادی خود را برداشته بود نوشت:
کاش در دنیا یک قلب داشتم که مرا جویا میشد...
من تنها برای خودم هستم؛ نه برای این و آن...
کاش اسمی نداشتم...
کاش جسمی نداشتم...
کاش چیزی از من وجود نداشت... این میسون است؛ میسونی که خارج از دین و آیین به دنبال خدا میگردد؛ میسونی که فاش ساخت بزرگترین مانع بین او و خدا مانعی است به نام «مردم».میسونی که هر نوع مانع موروثی را از ذهنش بیرون ریخت و از نو آغاز کرد. میسونی که برای دو سال یک لحظه هم آرایش نکرد؛ میسونی که برای نخستین بار در زندگی خوشبختی را احساس کرد. در میان تمام این عقاید و نبردها و عناوین و حسابها و پوششها، او هم اکنون چقدر از من دور شده است.
میسون سویدان در واقع با این پست خود از تجربهای گفت که در دوران معاصر به ویژه در جهان مسیحیت رواج یافته است و آن همه تجربهی جستجوی معنویت یا جستجوی خدا خارج از دین سنتی است.
معنویت مدرن
در کتاب «تنوع تجربهی دینی» ویلیام جیمز فیلسوف و روانشناس آمریکایی برخی از ایدههای این معنویت مدرن را ایجاد کرد. این ایدهها در آغاز قرن بیستم ظاهرا به عنوان یک واکنش در برابر هجوم گسترده به علوم مادی و کنار گذاشتن مسائل روحی و دینی بود.
ویلیام جیمز فیلسوف و روانشناس آمریکایی
جمیز در کتاب خود از دانشنمندان انتقاد کرده است که چرا ابعاد نامرئی جهان را فرو نهادهاند. وی از برداشتهای ذهنی میگوید که ضرورتا با تفکر عقلانی و منطقی همخوانی ندارد و نیز به مسائلی مدرنی مانند دین عقل، بیماری روحی، قداست و غیره میپردازد. شاید مهمترین ایدههایی که در کتاب خود مطرح کرده است وجود هستههای مشترک بین تمام ادیان و وصل کردن انسان به خارج از چارچوب ادیان سنتی و به وسیلهی نیروی مافوقی است که بر جهان حاکم است.
جیمز در کتاب خود از عملگرایی آغاز میکند که بر این باور است نفس بشری از تجارب مختلف دینی بهرمند میشود حتی اگر این ادیان - از دیدگاه او – رویکردهای بیمارگونهای داشته باشد و با عقل و عالم امکان در تضاد باشد. اما خطرناکترین ایدهای که در کتابش مطرح کرده است ایدهی شخصی بودن دین است یعنی به ادیان با سیستم سنتی آن نگاه نمیکند. او در کتاب خود دین و مذهب خود را با این عبارت بیان میکند:
«دین شخصی باید همچنان مسألهی اساسی باشد.»
١.من قصد ندارم افکار ویلیام جیمز را در خصوص معنویتی که از آن میگوید تشریح کنم؛ همچنین در صدد تحول افکار او در طول قرن بیستم نیستم؛ اما بارزترین مشخصهی این گرایش معنویت دو چیز است:
١- رها کردن چارچوب ادیان سنتی و جستجوی رستگاری در خارج از آن.
٢- جستجوی تجربهی شخصی و فردی نه اجتماعی که انسان مستقل از هر گونه توجیه خارجی به دست میآورد.
شاید این حرکت او مانند حرکت «عصر جدید» باشد که در نیمهی دوم قرن بیستم در امتداد این رویکرد گسترش یافت؛ حرکتی که مستقل از ادیان به دنبال معنویت شخصی میگردد؛ اگر چه مظاهر گوناگون دینی را از تمدنهای مختلف اقتباس کرده بود. کتابهایی مانند (The Celestine Prophecy) و (The Seat of the Soul: 25th Anniversary Edition with a Study Guide) و (The Power of Now= نیروی حال اکهارت تله)و امثال آن برای توضیح این رویکرد کافی هستند. رویکردی که تجارب معنویت شخصی را به عنوان راهی برای رهایی از خستگیها و رسیدن به رستگاری دنیایی پیشنهاد میکند.
ابتذال غربی یا جستجوی رستگاری واقعی؟
تحلیلگر وقتی از خاستگاه این افکار در غرب اروپایی و آمریکای مطلع میشود، پرسشهای زیادی به ذهنش میآید و مهمترین آنها عبارت است از: آیا دین کلیسا – که اختیارات زیادی برای کاهنان و کشیشان در تعیین ماهیت دین و رسیدن به خدا قائل است – در تلاش فردی برای رسیدن به معنویت خارج از سیطرهی نهاد دینی نقش دارد؟
آیا میتوانیم معنویت مدرن و حرکت عصر جدید را وابسته به باورهای لوتر بدانیم که از جمله اهداف آن آزادسازی دین از سیطرهی کلیسا است؟
از سوی دیگر چرا رستگاری معنوی در آخرین فریادهای خود همواره با فعالیتهای نخبگانی ارتباط دارد که به اعتبار زیادی نیاز دارند؟
آیا این رستگاری تنها از راه سفر به هند و زیارت معابد این کشور یا با سرگردانی در بیابانهای آمریکای شمالی (چنان که یکی از ماجراجویان برایم تعریف کرد) به دست میآید؟
از ناحیهی سوم آیا اسلام راههایی برای رستگاری روحی فردی در درون نظام اسلامی یعنی داخل دین پیشنهاد نکرده است؟
رستگاری معنوی در داخل دین
فکر کردن دربارهی این پدیده و مطالعهی ریشههای معرفتی و تأمل در آثار آن باعث شد برخی از تجارب معنوی را به دست آوردم که در کتابهای سه نفر از پیشوایان زهد و تقوا و تصوف وجود دارد. این بزرگان عبارتند از حارث بن اسد محاسبی (متوفی ٢٤٣هـ) و محمد بن علی ترمذی (متوفی ٢٩٥ هـ) و محمد بن محمد غزالی (متوفی ٥٠٥ هـ). نقطهی اشتراک این تجارب سهگانه – به طرز شگفتآوری – این است که همهی آنها از نگاه انتقادی و احیانا خشمگین نسبت به وضعیت دینی رایج در زمان خود آغاز کردهاند. این امر خشم معاصر بر اوضاع دینی را به ما یادآور میشود که گاهی به خروج از دین و جستجوی معنویت در خارج از دین میانجامد. اما همهی آنها رستگاری معنوی را در درون دین یافتهاند خواه از راه کمک گرفتن از دیگران در معمای علمی (مورد محاسبی) یا به شیوهی فردی و ذاتی هنگام سردرگمی دینی (مورد ترمذی و غزالی).
محاسبی و رهایی از خواهشهای قلبی
حارث محاسبی کتاب "النصائح" را با مبحث اختلاف بین علمای دین آغاز میکند. ببینید او دربارهی اختلاف علما چه میگوید: "اختلاف آنان را دریای ژرفی یافتم که خلق بسیاری در آن غرق شدهاند و تنها گروه اندکی نجات یافتهاند". میگوید: «هر گروهی گمان میکند که پیروانشان رستگارند و مخالفان هلاک خواهند شد. آنگاه مردم را چند گروه دیدم؛ برخی در مسائل آخرت عالم هستند که دیدار آنها دشوار است و وجودشان گرانبها؛ برخی جاهل و ناآگاه که دوری از آنان غنیمت است. برخی نیز شبه عالم هستند که به دنیای خود مشغولند. برخی نیز علم منسوب به دین را دارند و با علم خود به دنبال تعظیم و احترام هستند و با دین به متاع دنیا دست مییابند. برخی علمی دارند که از تأویلش آگاه نیستند. برخی به سالکان جویای خیر شباهت دارند؛ نه نیازی رفع میکنند و نه علمشان نافذ است و نه نظرشان قابل اعتماد. برخی ادعای عقل و زیرکی دارند اما فاقد زهد و تقوا هستند؛ برخی هواپرست و دنیادوست هستند و جویای نام و نشان؛ برخی شیاطین انسی هستند که راه آخرت را میبندند و بر سر دنیا نزاع میکنند تا سهم بیشتر فرا چنگ آورند.
محاسبی دربارهی رهایی از این وضعیت بغرنج میگوید: خودم را در این گروهها جستجو کردم و درمانده شدم؛ با عزمی استوار و رهنمود علمی قصد راه هدایتیافتگان کردم در کارم تعمق نمودم. از لابلای کتاب خدا و سنت پیامبر و اجماع امت به این نتیجه رسیدم که هواپرستی چشم هدایت را کور میکند و آدمی را از راه حق منحرف میسازد و باعث میشود دیر زمانی در نابینایی به سر برد. پس هوس را از قلبم بیرون کردم. در جستجوی اهل نجات در اختلاف امت گشتم از هوسهای کشنده و اهل باطل دور شدم و پیش از آشکار شدن حق، وارد ماجرا نشدم و راه رهایی را طلب کردم. سپس دیدم امت بر کتاب خدا جمع شدهاند و راه رهایی را تقوای خدا و انجام فرائض و مراعات حلال و حرام و تمام حدود الهی و اخلاص در طاعت و اقتدا به رسول خدا میدانند.»
پس از آن محاسبی ویژگیهای علمایی را برمیشمارد که هیچ کس نسبت به آنان اختلافی ندارد و از ویژگیهای آنان، عالم و آگاه به خدا و اوامر او است؛ در راه رضای او میکوشند و از حرامها چشم میپوشند؛ به رسولش اقتدا میکنند و آخرت را بر دنیا ترجیح میدهند. اینانند که به امر خدا و شیوهی پیامبران تن میدهند.
محاسبی در جستجوی کسانی بود که این صفات را داشته باشند تا نزدشان علم بیاموزد؛ کسانی که آنان را "گروه بسیار اندک" توصیف کرده است و از نگرانی خود پرده برمیدارد و میگوید: "به خاطر نبود بزرگان وارسته و باتقوا بدبختی من دو چندان شد و بیم آن دارم که ناگهان مرگ را دریابم در حالی که در اختلاف امت سخت سرگردانم. بنابراین به دنبال عالمی گشتم که وجود او برای من ضروری بود. در احتیاط و خیرخواهی کوتاهی نکردم؛ پروردگار دلسوز و مهربان مرا به قومی رهنمون شد که نشانههای تقوا و پارسایی را در آنان یافتم دیدم که آخرت را بر دنیا ترجیح میدهند؛ رهنمودها و سفارشهای آنان را مطابق عملکرد پیشوایان دین یافتم. دیدم که همگی خیرخواه امت هستند"... همچنان صفات و فضایل آنان را که الگوی رهپویان بودند برمیشمارد.
آنگاه در سرانجام آموختن از این پیشوایان میگوید: "به مذهبشان علاقمند شدم و از آنان مشعل هدایت برگرفتم؛ توبه و طاعت آنان را نیکو دیدم؛ به طوری که هیچ چیزی و هیچ کسی را با آنان عوض نمیکنم. خداوند به وسیلهی آنان راه علم را بر من هموار کرد و فضیلت دانستن را در چشمم آراست. با نزدیک شدن به این بزرگان و خوشهچیدن از خرمنشان امید نجات در دلم زنده شد".
با بررسی تجربهی محاسبی میتوانیم سه شیوهی اصلی را بیابیم که در رسیدن به این آرامش و علمی که در سینه داشت به او کمک کرده است:
ایستادگی در برابر هوا و هوس یعنی اخلاص در جستجو؛ هواپرستی نزد همهی عقلا نکوهیده است.
١- استناد اولیه به اصول مورد توافق در دین پیش از پرداختن به اختلافات؛ بسیاری از کسانی که دغدغهی اختلاف امت و متفرق شدن آن را دارند، تنها به اختلافاتی که در پیرامون خود میبینند خیره میشوند بدون این که مسائل مورد توافق را ملاحظه کنند و همین نگاه باعث نفرت از دین میشود.
٢- جستجو الگوهای شایسته از آنجا سرچشمه میگیرد که انسان همواره به تنهایی نمیتواند به حق دست یابد و ضرورتا نباید چشمهی حقیقت از درون او بجوشد چنان که معنویت مدرن باور دارد. بلکه فروتنی و کمک گرفتن از برادر مؤمنی که در علم و تجربه پیشتاز است اشکالی ندارند و این ناشی از کمال و پختگی عقل است. در تجربهی حکیم ترمذی و غزالی خواهیم دید که چگونه از عقل و خرد دیگران برای رسیدن به آرامش روحی کمک گرفتهاند.
حکیم ترمذی: "سالک واقعی کسی است که در رسیدن به پروردگار تنها از او کمک میگیرد نه از چیز دیگر".
محمد بن علی ترمذی ملقب به حکیم در شهر ترمذ تحصیل کرد؛ پدرش و مادرش اهل علم و دانش بودند. در شرح حال وی آمده است: پرورش علمی او سپس سفر حج و توبه و حفظ قرآن را به صورت عادی طی کرد.
سپس برای ما نقل میکند که وقتی به شهر خود بازگشت و کتاب خدا را حفظ کرد، فعالیت دینی دیگری را آغاز کرد که باعث حیرت و نگرانی او شد. میگوید: "کتابها را ورق زدم و ستایش پروردگار متعال را جستجو کردم و به سخنان و پندهای نیکو دست یافتم که در امر آخرت به من کمک میکرد؛ به دنبال مرشد و رهنمایی بودم که راه حق را به من رهنمون شود و پندم دهد تا از آن نیرو بگیرم. مانند شخص سرگردانی بودم که نمیدانستم چه بر سرم خواهد آمد".
لازم به ذکر است که حکیم مانند محاسبی به دنبال کسی بود که در این سرگردانی دستش را بگیرد؛ او به خودش اکتفا نکرد اگر چه – چنان که خواهیم دید – در معنویت گرایش فردی داشت. شیوهی او آمیزهای بود از فراگیری علم و معرفت از اهل آن و مذهب تعبدی فردی و ذاتی برای رسیدن به خدا. میگوید: نماز روزه را آغاز کردم و همچنان ادامه میدهم؛ سخن اهل معرفت را شنیدم و کتاب انطاکی (به گمان قوی احمد بن عاصم انطاکی باشد) را یافتم و خواندم؛ مرا به ریاضت نفس رهنمون شد. ریاضت را شروع کردم و خداوند به من کمک کرد و شهوات نفسانی را از خود دور کردم تا به جایی رسیدم که هر مرحلهی از دلم چیزهایی میدانستم".
ترمذی سپس از آن از تمرینهای دیگری میگوید: "به خلوت کردن در خانه و رفتن به صحرا علاقمند شدم؛ در خرابههای شهر میگشتم و به آن عادت کرده بودم. از دوستان صادق خواستم در این راه کمکم کنند اما بر من گران آمد. در این ویرانهها پناه گرفتم". سپس حکیم ترمذی از خوابهایی که دیده بود و شرایطی که بر او گذشته بود و امتحانهایی که پس داده بود میگوید؛ این عوامل به رستگاری معنوی مورد نظر او ختم شد.
ترمذی در متن کوتاهی ارکان رستگاری را خلاصه میکند: " برای دوری از شهوات به ریاضت ادامه دادم؛ در خانه نشستم و از مردم دوری گزیدم و به دعا و نیایش پرداختم. درها یکی پس از دیگری بر من گشوده شد و در قلبم قدرت و توجهی یافتم. درخواست کمک کردم؛ نشستهای ما شبانه بود. با هم مناظره میکردیم و ذکر و دعا و نیایش سحری داشتیم".
او برای رهایی از سرگردانی و پریشانی روحی راههای زیر را پیمود:
* دوری از شهوات.
* خلوتگزینی.
* دعا و نیایش فراوان.
* همنشینی با صالحان برای طلب علم و ذکر و دعا و نیایش.
حکیم سپس از رخدادهای دیگری هم میگوید که برایش رخ داده بود که به خاطر طولانی شدن مطلب از ذکر آن صرف نظر میکنیم. یکی از عباراتی که به دست ما رسیده است در پاسخ به فردی در شهر ری نوشته است. آن مرد نوشته بود: وضعیت روحی بسیار خوبی داشتم تا این که به قصد بهتر شدن با فردی همراه شدم اما او مرا رها کرد و به من پشت نمود. بنابراین همان حالت اولیه را هم از دست دادم. حکیم در پاسخ او نوشت: "این سزای کسی است که برای رسیدن به خالق از مخلوق کمک میگیرد؛ شخص صادق برای رسیدن به پروردگارش از خود او کمک میگیرد نه از چیز دیگر". او تشریح میکند که ارتباط با خدا به روش فردی نیاز دارد نه به میانجی؛ زیرا در اسلام بین قلب مؤمن و پروردگارش واسطهای وجود ندارد:
"وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ" (البقرة: ١٨٦) و چون بندگانم درباره من از تو پرسش کنند [بگو] من نزدیکم.
واسطه و میانجی در طلب علم است:
"فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) "النحل: ٤٣) پس اگر نمیدانید از پژوهندگان کتابهای آسمانی بپرسید.
غزالی: هر علمی که به آرامش نرساند، علم یقینی نیست
تجربهی غزالی شاید عجیبتر باشد؛ او بسیاری از راهها را پیمود و در گروهها و جریان و رویکردهای مختلف وارد شد. در کتاب "المنفذ من الضلال" دربارهی خودش میگوید: "در عنفوان جوانی از زمانی که بالغ شدم تا پیش از بیست سالگی و تا امروز که پنجاه سال دارم، در این دریای عمیق شناورم و با دلاوری دست و پا میزنم و بیمی ندارم. در هر تاریکی سرک میکشم و با هر مشکلی گلاویز میشوم و با هر معضلی درمیآویزم. در عقیدهی هر گروهی تحقیق میکنم و اسرار هر مذهبی را برملا میکنم تا حق را از باطل و سنت را از بدعت را جدا سازم. دوست دارم از اسرار باطنیان آگاه شوم و ظاهر و برون ظاهریان را دریابم. کنه فلسفهی فیلسوفان را آشکار سازم و نهایت کلام و جدل متکلمان را دریابم. به سر و راز صوفیان دست یابم و حاصل عبادت عابدان را ببینم. به زندیقان و بیدینان نزدیک شوم تا اسباب جرأت انحراف آنان را بدانم. تشنهی درک حقیقت هستم و از آغاز کار و بحبوحهی عمرم به طور فطری و غریزی بباه این کار خو گرفتهام و در اختیار خودم نیست".
هر کس کتابهای غزالی را بخواند میداند که او از جامعهی علمی زمان خود انتقاد میکرد. در مقدمهی کتاب احیاء علوم الدین صفحات زیادی را به ماهیمی اختصاص داده است که از معنای حقیقی خود منحرف شدهاند مانند فقه و توحید و غیره. در بخش پایانی ربع مهلکات این کتاب در مبحث "نکوهش غرور" به گروهها و رویکردهای مختلف اسلامی و انحرافات آنان میپردازد و نشان میدهد که از وضعیت علمی و دین زمان خود رضانت ندارد.
در کتاب "المنقذ من الضلال" غزالی روش علمی و معنوی خود را ارائه میدهد که به جستجوی حقائق اشیاء میپردازد و از شیوههای شناخت مانند محسوسات و ضروریات عقلی تا شک در آنها سخن به میان میآورد. در اینجا غزالی به نوعی سفسطه وارد میشود که نمیتواند دلیلی برای صحت محسوسات و ضروریات بیاورد چون دلیل باید از جنس خود باشد و او در آن شک دارد. او سپس میگوید: در این وضعیت بیماری – نامی که خود بر آن نهاده است – قرار داشتم تا این که خداوند با شیوهی معنوی صرف مرا شفا داد. او میگوید: تا این که خداوند مرا از آن بیماری شفا داد و به صحت و اعتدال بازگشتم. ضروریات عقلی را مقبول و مورد اعتماد برای آرامش و یقین یافتم. این کار دلیلی نداشت بلکه با نوری بود که خداوند در دلم انداخته بود. این نور کلید بسیاری از معارف شد و کسی که گمان میکند کشف به دلیل نیاز دارد دایرهی رحمت گستردهی خدا را تنگ کرده است.
جالب است بدانیم غزالی در این معنویت هیچ تضادی بین موجبات عقل و حالت روحی خود که بدون دلیل به آن رسیده است نمیبیند. او اقرار میکند که ضروریات عقلی که به آن بازگشته است مقبول و مورد اعتماد هستند و باعث آرامش و یقین او میشوند.
پس از آن غزالی میگوید با مطالعهی کتابهای آنان از علومشان آگاه شدم؛ این کار او ما را به یاد محاسبی و حکم و ترمذی میاندازد. آنان نیز از علم و دانش پیش از خود و کتابهایی که غزالی خوانده بود کمک گرفتند. آثاری مانند کتاب "قوت القلوب" ابو طالب مکی و کتابهای حارث محاسبی و آثار پراکندهی به جا مانده از جنید و شبلی و بسطامی. پس از این علمآموزی میگوید: "برایم آشکار شد که با آموزش و فراگیری نمیتوان به خواص آنان دست یافت بلکه راه آن ذوق و حال و تغییر صفات است".
غزالی در این حقیقت به نقش سلوک شخصی در رسیدن به رستگاری میگوید؛ رستگاری معنوی یک مسألهی معرفتی نیست که تنها عقل به آن راه داشته باشد بلکه انسان باید از یک سری صفات نفسانی آزاد شود و با پیمودن زندگی معنوی خود را به صفات نیکو بیاراید و آنها را تمرین کند تا به آرامش روحی و رستگاری نزدیک شود. او میگوید: "برای آشکار شد رستگاری در آخریت راهی جز تقوای خدا و دوری از هوا و هوس ندارد. اصل و اساس این کار بریدن از دنیا و دور شدن از زینت و زیور دنیایی و رو نمودن به سرای آخرت و رو نمودن کامل به خداست. این کار با دوری از جاه و مال و فرار از مشاغل و وابستگیهای دنیایی است".
اگر خارج از چارچوب تصوف فکر کنیم روشی که غزالی و پیش از او محاسبی و ترمذی به آن اشاره میکنند، با سرشت انسانی همخوانی دارد. کسی که با هوا و هوس به دنبال خوشیهای دنیایی است و گاهی در حال و روز خود فکر نمیکند چگونه به آرامش روحی دست خواهد یافت؟ وقتی نفس انسان به حالات و صفاتی مانند تکبر و طمع و مالدوستی و دیگر اخلاق نکوهیده خو کرده است و روحش را مکدر ساخته است قلب او چگونه آرامش خواهد داشت؟ کسی که نفسش به دنیا وابسته است و به گردآوری مال و پیروی از شهوات مشغول است چگونه حق را خواهد دید و منصفانه از آن پیروی خواهد کرد حتی اگر مخالف هوایش باشد؟
روش این بزرگان برای رسیدن به رستگاری از ارزیابی وضعیت ظاهر آغاز میشود که انقتاد از نفس هم از آن متسثنی نیست؛ این یک صفت علمی مهم است که بسیاری از کسانی که به دنبال رستگاری معنوی هستند از آن غافلند. در اینجا درون انسان محور است و راه رهایی همان چیزی است که قلب مشتاق آن است. شیوهی آن پایبندی به مسائل مورد اتفاق و پیش از پرداختن به مسائل اختلافی است. بنابراین نفس در جدال بر سر شبههها و حاشیههای دور از اصل سرگردان نمیشود. شیوهی آنان با ریاضت نفس برای رهایی از هوا و هوس و پاکسازی قلب برای آراستن به انصاف و قدرت پیروی از حق ادامه مییابد. از صفات نکوهیدهای که بر انصاف و حقطلبی پرده میافکند دوری میکنند.
رستگاری در درون دین
این یک شیوهی انسانی است که به ضعف و ناتوانی انسان اذعان میکند از کمک گرفتن از عقل و خرد دیگران ابایی ندارد و بیماری درونی و اخلاق ناپسندی را که مانع حق میشود انکار نمیکند. این روش با روش معنویت مدرن کاملا در تضاد است؛ روشی که انتخاب درون را هر چه باشد مقدس میداند و از اصطلاح "دیکتهی خارجی" بیزار است. هر گونه عامل خارجی از پیش رد میشود زیرا رستگاری معنوی باید ذاتی و درونی محض باشد.
تجارب این بزرگان ضرورتا به معنی دعوت به همان شیوهی خاص نیست؛ بلکه برای تفکر در تجارب انسانهای بزرگی است که کسی در هوشمندی آنان شک ندارد. چگونه از روزنهی دین به رستگاری رسیدهاند. با این که این سه بزرگوار بر اوضاع نامطلوب دینی و وضعیت سیاسی اتفاق نظر دارند، شبیه همان وضعیتی که امروزه شاهدیم و معمولا باعث میشود عدهای در جستجوی رستگاری خارج از چارچوب دین باشند.
نظرات