٥- دعای خیر موجودات دیگر بر کسی که راهنمای دیگران است، دلیلی بر ارزش و اهمیت چنین فردی و تربیت آن دارد. قال النبي صلى الله عليه وسلم: (إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ وَأَهْلَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرَضِينَ حَتَّى النَّمْلَةَ فِي جُحْرِهَا وَحَتَّى الْحُوتَ لَيُصَلُّونَ عَلَى مُعَلِّمِ النَّاسِ الْخَيْرَ) رواه الترمذي (٢٦٠٩) وصححه الألباني في صحيح الجامع (١٨٣٨)
ترجمه: به درستی که خداوند عز و جل و فرشتگان او و اهل آسمانها و زمينها حتى مورچه در سوراخها و حتى ماهىها كسى را كه نيكى به مردم آموزد دعا میكنند.
٦- در نگاه قرآن و سنت عملی که ماندگارتر باشد در نزد خداوند ارزشمندتر است. و منافع طولانی و ماندگار از عمل موقت ارزشش بیشتر میباشد. ویکی از معیارهای برتری عملی بر عمل دیگر دوام آن است. که در این راستا پیامبر صلی الله علیه وسلم در حدیثی به سه عمل که بعد از مرگ انسان، برای او باقی میماند اشاره کرده است، که از میان این سه عمل، دو مورد از آنها اشاره به تربیت و پرورش انسان صالح اشاره فرمودهاند. تربیت و پرورش فرزند صالحی که بعد از فوت شخص برای او دعا کند. و علمی که به دیگران آموخته و از آن بهره بردند.
- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رضي الله تعالى عنه: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ قَالَ: إِذَا مَاتَ ابنُ آدم انْقَطَعَ عَنْهُ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثٍ: صَدَقَةٍ جَارِيَةٍ، أو عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ، أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَهُ. رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
هرگاه انسان بمیرد عمل او به جز در سه مورد قطع می شود. ۱-صدقه جاریه
۲-علمی که مورد استفاده دیگران است. ۳-فرزند صالحی که برای او دعا میکند.
٧- خداوند در قرآن در ذکر داستان سه فرستاده خود از دغدغهمندی آنان در توصیه و سفارش به فرزندانشان به اینکه تابع و تسلیم خدا باشند و به غیر از راه و روش و منهج خداوند حرکت نکنند ذکر میکند. که این دغدغه نشان از اهمیت آنها به وجود فرزندانی پرورش یافته میرساند. و همچنین دلیل بر اهمیت و ارزشمندی وجود انسان پرورشیافته بعد از شخص به عنوان ذخیره معنوی بعد از مرگ دلالت دارد.
«وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ * أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَكَ وَإِلَهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» [سورة البقرة ١٣٢- ١٣٣]
(و ابراهیم و یعقوب، فرزندانشان را به [پیروی از] آن [آیین توحیدی] سفارش کردند [و هر کدام به فرزندان خویش گفتند:] (ای فرزندان من، بیگمان خدا این دین را برای شما برگزیده است، پس نمیرید مگر در حالی که شما مسلمان [و فرمانبردار خدا] باشید. آیا شما [اهل کتاب که مدعی پیروی از آیین یعقوب هستید] هنگامی که مرگ یعقوب فرارسید، حاضر بودید؟ آنگاه که به فرزندان خود گفت: (پس از من، چه چیزی را میپرستید؟) [در پاسخ] گفتند: (معبود تو، و معبود پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را، که معبودی یگانه است، میپرستیم، و ما [تنها] فرمانبردار او هستیم)
در فرازی دیگر ابراهیم علیه السلام از خدا فرزند صالح رو درخواست میکند.
«رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ» [سوره الصافات ١٠٠]
(پروردگارا، به من از شایستگان [فرزندی] عطا کن)
در فرازی دیگر خداوند از فرستاده دیگری یاد میکند که از خداوند درخواستی رو مطرح میکند. و آنهم اینکه خداوند به او فرزندی که رابطه نزدیک با خدا داشته باشد، به او عطا کند. لفظ ( ولی) و لفظ (رضیا) به معنای نزدیک. قریب و دوستدار اشاره به این مضمون دارد.
«ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا * إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيًّا * قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا * وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا. يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا» [مريم/2-6]
([این آیات] یاد کردن [و بیان] رحمت پروردگارت در[بارهی] بندهاش زکریاست. آنگاه که [زکریا در خلوتگه خویش] پروردگارش را به ندایی نهانی [و آهسته به دعا] خواند. [زکریا] گفت: (پروردگارا، به راستی [من] استخوانم سست شده، و [موی] سر[م] از [آتش] پیری شعلهور [و سپید] شده است، و ای پروردگار [مهربان]م [هرگز] در دعای [به درگاه تو بیبهره و] ناامید نبودهام. و به راستی من پس از [مرگ] خویش از بستگانم بیمناکم [چرا که شایستگی به دست گرفتن امور دینی را ندارند] و همسرم نازا است. پس، از نزد خود وارث [و جانشینی] به من ببخش. که از من ارث ببرد و ای پروردگار [مهربان]م، او را پسندیده بگردان)
داستان با صحنه دعا آغاز میگردد. دعای زکریا در پیشگاه پروردگار خود با خشوع و خضوع و نهانی و پنهانی. یزدان جهان را فریاد میدارد به گونهای که انگار در پیشگاه او و با او است (رَبِّ) ای پروردگار من بدون اینکه واسطه ای حتی حرف ندا در میان باشد. آنچه را که درخواست میکند و میطلبد، او از آیندگان خود هراس دارد. هراس او از این است که میراث او را بدان گونه که میپسندد پاس ندارند. و به وظیفه آن قیام نکنند. میراث او هم دعوت او است. دعوتی که خودش بدان میایستد و چنان که باید در تعلیم و تبلیغ آن میکوشد. همسر او تولید نسل نکرده است و فرزندانی برای او نزائیده است تا بتواند به آموزش و پرورش آنان بپردازد. این چیزی است که از آن میترسد. آنچه او درخواست آن را دارد جانشینی است که شایسته باشد و عهده دار میراث او گردد. و تصویری که از جانشین خود به تصویر میکشد فراموش نمیکند. «وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا»
او مورد رضایت باشد. و جبار و قلدر و درشتخوی بد کار نباشد. سرمست و مغرور نشود و آزمند و طمعکار نگردد. واژه (رضی) کسی است که خشنود میگردد و خشنود میگرداند. رضی سایه خود را میاندازد بر چیزها و بر کسانی که پیرامون آن هستند. (فی ظلال القرآن، سید قطب، ترجمه، خرمدل، ج ۴، ص ۴۷۸)
٨- تشویق پیامبر صلی الله علیه وسلم به هدایت دیگران «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ مَنْ دَعَا إِلَى هُدًى كَانَ لَهُ مِنْ الأَجْرِ مِثْلُ أُجُورِ مَنْ اتَّبَعَهُ لا يَنْقُصُ ذَلِكَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْئًا» [رواه مسلم]
ترجمه: کسی که مردم را به سوی حق و هدایتی دعوت کند اجرش به اندازه اجر همه کسانی است که از او پیروی کردهاند بدون اینکه ذرهای از اجر این پیروان کم شود.
٩- خداوند در بیان فضل دعوتگران به خیر و خوبی میفرماید:
«قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ فَقَدْ كَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَكُونُ لِزَامًا» [الفرقان/٧٧]
(بگو: (اگر [عبادت و] دعایتان نباشد، پروردگارم به شما قدری نمینهد، همانا شما [رسالت آسمانی را] تکذیب کردید، پس [نتیجهاش قطعاً] گریبانگیر[تان] خواهد شد.)
ابن عاشور در تفسیر این آیه میگوید:
و دعا یعنی دعوت کردن به چیزی، و اینجا دعا مضاف به مفعولش شده و کلمهی «رَبِّي» بر فاعل دلالت میکند. یعنی اگر نبود دعای وی برای شما، و یا اگر نبود که او شما را دعوت میداد، و متعلق دعا ـ یعنی صاحب دعا و دعوت ـ در اینجا حذف شده، زیرا در جملهی «فَقَدْ كَذَّبْتُمْ» به روشنی مشخص است، یعنی شما دعوتگر که محمد (صلی الله علیه وسلم) باشد را تکذیب نمودید. پس روشن شد که منظور از دعا، دعوت به سوی اسلام است، و در نتیجه معنا اینگونه خواهد بود که خداوند از این کار شما سودی نخواهد برد و برای آن عزت و سربلندی قائل نخواهد بود، و از این لحاظ به آیات ٥٦ و ٥٧ سورهی ذاریات شباهت دارد که خداوند میفرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ * مَا أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ».
ترجمه: و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند. از آنان هيچ روزيى نمىخواهم و نمىخواهم كه مرا خوراك دهند.
و ضمیر خطاب در کلمهی «دُعَاؤُكُمْ» به مشرکان باز میگردد، زیرا فرع و شاخهای از جملهی «فَقَدْ كَذَّبْتُمْ» است که تهدیدی برای مشرکان به شمار میآید، یعنی شما دعوتگر که محمد (صلی الله علیه وسلم بود را تکذیب کردید، و این آن تفسیری است که با معنای آیه همخوانی دارد، و قول علمایی مثل مجاهد، کلبی و فراء نیز این تفسیر را تایید میکند. برخی از مفسرین دعا را به عبادت تفسیر کردهاند و خطاب را متوجه مسلمانان دانستهاند که در نتیجهی این تفسیر، ناهمخوانی و ناهماهنگیهایی در معنا رخ میدهد. و با برگزیدن تفسیر صحیح میتوانیم خود را از این ناهماهنگی برهانیم، و با دقتِنظر و تأمل بیشتر میتوان به این نتیجه رسید که نیازی به نفسیر دوم (دعا به معنای عبادت) نیست. [التحریر و التنویر، ابن عاشور، ج ۱۹، موسسه التاریخ، ص ۱۰۴]
١٠- از عمر بن خطاب روایت شده است روزی با دوستانش در یک خانه وسیع نشسته بودند، به آنان گفت: هر یک آرزوی کنید، یکی از آنان گفت من آرزو دارم پر این خانه در هم داشتم تا آن را در راه خدا صرف میکردم، دیگری آرزو کرد که پر آن طلا میداشت و آن را در راه خدا خرج میکرد. اما عمر گفت: من هم آرزو داشتم پراین خانه مردانی مانند ابوعبیده جراح و معاذ بن جبل و سالم مولی ابی حذیفه میداشتم و آن را در راه خدا به کار میگرفتم. [اولویتهای دینی، ص ۵۷]
این آرزوی خلیفه مسلمان دلیل بر اهمیت انسانهای تربیت شده دارد.
١١- اهمیت تربیت انسان رو در کلام شیخ عبدالقادر گیلانی میتوان یافت که میگوید:
سبحان من ألقى في قلبي نصح الخلق وجعله أكبر همي
پاک و منزه است آن خدایی که نصیحت کردن مردم به قلب من انداخت و آن را بزرگترین هدف و مقصود من قرار داد. (المنطلق، محمد احمد راشد، ترجمه، ادبی، عبدالله زاده. ص ۸۹)
١٢- ارزش و اهمیت پرورش و تربیت انسان در کلام سید قطب هم میتوان مشاهده کرد
اگر زندگی ما تنها برای خودمان باشد این زندگی چیزی بسیار کوتاه و بیاثر خواهد بود و از لحظهای که خود را مییابیم و میتوانیم بفهمیم شروع میشود، و با پایان عمر نیز پایان میپذیرد، اگر برای دیگران و به خاطر مردم و یا به خاطر فکر و عقیده زندگی کنیم، حیات در نظر ما آنچنان عمیق و طولانی میشود که از آغاز خلقت انسان شروع و پس از مرگ هم ادامه خواهد یافت. در این صورت ما بارها و بارها از زندگی شخصی خود بهره میگیریم. و سود میبریم. زندگی هم به تعداد سالهای سپری شده نیست بلکه به میزان درک و فهم ما از آن است هر وقت ما برای مردم زندگی کنیم عمرمان نیز چندین درجه افزایش مییابد. هر اندازه که مردم را بیشتر درک کنیم، و در احساسات آنان شریک باشیم، به همان میزان هم درک و دریافت ما از زندگی فزونی میگیرد آنچنان حیات مان طولانی میشود گویی که انسان هرگز نمیمیرد.
و همو میگوید: اگر به بهانه اینکه ما از دیگران روحی پاکتر، قلبی صافتر، سینهای گشادهتر، ذهنی تیزتر داریم. از آنان کنارهگیری کنیم و خود را دور بداریم بدان و یقین داشته باش که کار مهمی نکردهایم. زیرا این روش تنها آسانترین راهها و بیمشکلترین آنها است و نه درستترین شان. در حقیقت بزرگواری واقعی این است که با قلبی سرشار از عفو و گذشت و اخلاص و محبت و با دیده ترحم به کژیها و کاستیهای مردم بنگریم، و با روحی آرزومند و امیدوار به تزکیه و تعلیم رشد آنها به میزانی که خود رسیدهایم همت گمارد و تا میتوانیم از این مردم دوری نکنیم، و با آن آنان همدل و همنوا شویم. و چه میمون و مبارک است شادی ناشی از زیستن با مردم و احساس ناشی از همدردی و همدلی با آنان. (نامه سید قطب به خواهرش آمنه، ترجمه، جلال معروفیان، ص ۱۱- ۱۹)
١٣- استاد احمد راشد در کتاب الرقائق خود در باب اهمیت تربیت نیروی انسانی میگوید:
گزینش و گردآوری نیروهای جوانی که در زیرکی و شجاعت برجستهاند و تربیت این نیروها به شکلی ریشهدار، فراگیر و پایدار دو رکن اساسی در برنامه حرکت اسلامی است.
همچنان که ابوالحسن ندوی میفرماید:
چارهای نیست جز ساختن افراد و اشخاصی که به کار دعوت بپردازند و چرخ آن را بچرخانند و به تربیت نیروها بپردازند و جاهای خالی را پر کنند.
هر حرکت و دعوت و موسسهای هر چند هم از نظر نیروی انسانی، قوی و مایهدار باشد، باز هم در معرض خطر است و طولی نخواهد کشید که مردانش یکی پس از دیگری از بین خواهند رفت و روزی دستش از نیروی کار تهی خواهد شد. (الرقائق، احمد راشد، ص ۹)
بعد از بیان این بحث که ارزشمندترین و بهترین کار و عمل صالح که ماندگارتر، برای صاحب آن عمل در روز قیامت خواهد بود، حرکت و فعالیت در راستای تربیت نیروی انسانی ذکر کردیم، شاید این سوال پیش بیاید که امکان دارد خیلیها نتوانند در این مسیر حرکت کنند پس تکلیف دیگران چه خواهد بود، و یا اعمال دیگر ارزشی ندارند که به عنوان ذخیره معنوی بعد از مرگ بمانند؟
در جواب این سوال اول اینکه در مقدمه بحث اشاره کردیم، بحث ما بر سر احسن عمل است. یعنی نیکوترین و ارزشمندترین عمل، وگرنه اعمال صالحی هستند که نیکو و پسندیده و در نزد خداوند هم ارزشمند است.
نکته دوم: خداوند در تقسیم بندگان در روز قیامت همه رو در یک صف قرار نداده آنجا که در سوره الواقعه مجموعه انسانها رو در روز قیامت به سه گروه تقسیم میکند
الف: سابقین
ب: اصحاب یمین
ج: اصحاب شمال
و این طبقهبندی درجات بر اساس اعمالی است که شخص انجام میدهد. اگر شخص نتوانست احسن عمل را انجام دهد که در زمره سابقون قرار بگیرد، با انجام عمل نیکو (حسن ) در رتبه دوم اصحاب یمین قرار میگیرد.
نکته سوم: خداوند در قرآن بیان فرموده که اعمال در پیشگاه خداوند دارای مراتب متفاوت است، بعضی اعمال نزد خداوند ارزشمندتر و پسندیدهتر از بعضی دیگر است. از باب مثال خداوند میفرماید:
«أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» [التوبة/١٩]
(آیا [جایگاه] آب دادن به حاجیان، و آباد کردن مسجدالحرام را، همانند [جایگاه] کسی قرار دادهاید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده، و در راه خدا جهاد کرده است؟ [اینان] نزد خدا برابر نیستند، و خدا گروه ستمگران را هدایت نمیکند)
نکته چهارم: امام ابن قیم جوزی در کتاب مدارج السالکین در باب تشخیص با فضیلتترین، پرمنفعتترین و سزاوارترین عبادتها، افراد رو به چهار صنف تقسیم کردهاند.
گروه اول: معتقدند با فضیلتترین عمل و پرمنفعتترین عبادتها، پر زحمتترین و سختترین آنهاست.
گروه دوم: معتقدند با فضیلتترین عبادتها، تجرد و بینیازی و روی گردانی از دنیاست. و باید کوشید که در حد امکان از استفاده از دنیا و اهتمام و توجه به آنچه در دنیاست کاسته شود.
گروه سوم: معتقدند بهترین و با ثوابترین عبادت آن است که برای دیگران مفید باشد، مثل خدمت به فقراء و اشتغال به کارهای عام المنفعه.
گروه چهارم: معتقدند بهترین عبادت، عمل کردن در جهت رضایت پروردگار در هر زمان به مقتضای شرایط و اوضاع آن می باشد. و بر اساس این نگاه بهترین عبادت از شخصی به شخص دیگر و زمانی نسبت به زمان دیگر و مکانی نسبت به مکان دیگر و حالتی نسبت به حالتی دیگر متفاوت است. (به نقل از کتاب اولویتهای دینی در پرتو قرآن و سنت، ص ۱۴۸-۱۵۲)
لذا انسان باید در هر لحظه تصمیم بگیرد، تصمیمی برای بهتر شدن و یا سقوط. تصمیم برای اینکه اثر ماندگار او در این زندگی گذار چه خواهد بود.
معمولاً انسان برای اطمینان خاطر در کشتزار زندگی خویش به خوشههای وامانده فرصتهای گذرا میگردند تا به خرمن انباشتهای که همه گردهها و خوشیها و رنجهای او در آن نهفته است چیزی که شده است را نمیتوان ناشده انگاشت و آنچه که بود و هست نمیتوان نابوده تصور کرد چون بود مطمئنترین نوع هستی است (انسان در جستجوی معنی، ویکتور فرانکل، ترجمه، نهضت صالحیان، مهین میلانی، ص ۱۹۲)
و در پایان شایسته و بایسته است حرکت و فعالیت و تلاش انسان به سمت و سویی باشد که برای خود ذکر و نامی بر جای بگذارد، آنجا که ابراهیم نبی از خداوند نام نیک بعد از مرگش را از خداوند میخواهد.
«وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ» [الشعراء/٨٤]
(و برایم بین آیندگان نام نیک قرار ده)
احمد شوقی هم میگوید: هستن کسانی که با انجام اعمالی شایسته بعد از خود نام و نشان خوبی بجای میگذارند.
«دَقَّاتُ قلبِ المرءِ قائلة ٌ له: إنَّ الحياة َ دقائقٌ وثواني. فارفع لنفسك بعدَ موتكَ ذكرها, فالذكرُ للإنسان عُمرٌ ثاني»
ترجمه: ضربان قلب انسان به او میگوید: زندگی مرکب از دقیقهها و ثانیههاست. پس برای بعد از مرگ نامی نیک به یادگار به جایی بگذار! زیرا که نام نیک برای انسان عمر دوباره است.
و چه نام نیکی بهتر از اینکه رفعت مقام انسان بر اساس تربیت و پرورش انسانها رخ دهد و به جایگاه و (رفعنا لک ذکرک) برسد. چرا که نبی رحمت به این رفعت و جایگاه نرسید مگر بعد از اینکه کل هم و غم خود را معطوف به هدایت دیگران کرد تا جایی که خداوند او را خطاب قرار داد مواظب باشد بخاطر عدم هدایت دیگران خود را تلف نکند.
«فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا» [الكهف/٦]
(چه بسا اگر به این سخن ایمان نیاوردند، خود را در پی [رویگردانی] ایشان از اندوه هلاک سازی)
اللهم اهدنا واهد بنا واجعلنا سببا لمن اهتدى. آمین
نظرات