ایمان‌ و عنصر خطر کردن
نویسنده‌: حسین شقاقی

اشاره‌: رابطه عقل و ایمان و سؤال تقدّم و تأخر هر یک نسبت به دیگری، همواره برای فلاسفه و متألّهان مطرح بوده است. در سلسه نوشتارهای عقل و ایمان، پاسخ‌های عمده فلاسفه غربی جدید و متالهان اسلامی و غربی را به این مسئله بررسی می‌کنیم.
در نوشتار قبلی، عقل‌گرایی حداکثری را که از جمله پاسخ‌های فلسفی به مسئله مذکور است بررسی کردیم. در این نوبت به بررسی ایمان‌گرایی که برخی فیلسوفان غربی آن را به عنوان پاسخی به مسئله رابطه عقل و ایمان مطرح کردند، بررسی می‌کنیم.
ایمان‌گرایی (fideism) در تقابل تام با دیدگاه عقلانیت حداکثری قرار دارد. بر اساس یک تعریف، ایمان‌گرایی دیدگاهی است که نظام‌های اعتقادات دینی را موضوع ارزیابی و سنجش عقلانی نمی‌داند. (عقل و اعتقاد دینی، 78) همچنین یکی از محققان آن را این‌گونه تعریف می‌کند: ایمان‌گرایی نظریه‌ای است که براساس آن، باورهای دینی نیازمند توجیه معرفت‌شناختی (epistemic justification) نیستند.(ایمان گروی،14)

بنابراین ایمان‌گرایان مدعیات دینی را مدعیات خاصی می‌دانند که از سایر مدعیات و باورها، همچون باورهایی که در گزاره‌های علمی یا ریاضی مطرح می‌شود، بسیار متفاوت است، بنابراین ملاک صحت آنها نیز با ملاکی که برای صحت ادعاها و باورهای دیگر وجود دارد، متفاوت است. یک مومن برخلاف یک پزشک یا وکیل یا حزب سیاسی، نباید باورش را با توسل به استدلالات عقلانی و همه فهم به اثبات برساند.

توجه به این نکته مهم است که ایمان‌گرایان نمی‌گویند که مثلا ممکن است برخی اعتقادات دینی با معیار عقلانی اثبات شود و برخی اثبات نشود و ما نباید نگران آن بخش از باورهای دینی باشیم که به وسیله عقل اثبات نشده‌اند؛ بلکه اصلا به طور کلی کوشش در جهت اثبات باورهای دینی به وسیله عقل را کوششی بی‌وجه و خطا می‌دانند؛ چراکه عرصه، عرصه‌ای است که عقل در فهم آن ناتوان است.

ایمان دینی همچون اعتقادی مبنایی

به نظر ایمان‌گرا، اعتقادات دینی بنیادی‌ترین اعتقادات انسان هستند که دیگر استدلال درباره آنها مطرح نمی‌شود و اگر نخواهیم چنین باورهایی داشته باشیم، ناچار به شکاکیت مطلق می‌رسیم؛ چراکه عقل در شک پیرامون باورهای ذهن، حد یقف ندارد و هر عقیده‌ای که اثبات عقلانی شود، مبتنی بر باورهای پایه‌ای‌تری است که باز می‌توان درباره آنها شک کرد و اثبات عقلانی آنها را خواست. فرق شکاک مطلق با ایمان‌گرا در این است که ایمان‌گرا این سلسله را زمانی که به عقاید دینی می‌رسد قطع می‌کند و شک و اثبات عقلانی درباره این باورها را مطرح نمی‌کند: از نظر یک مومن مخلص، بنیانی‌ترین مفروضات، در خود نظام اعتقادات دینی یافت می‌شوند. ایمان دینی، خود بنیان زندگی شخص است... ایمان دینی همانا پروای واپسین شخص (ultimate concern) است.(عقل و اعتقاد دینی، 79)‌

بنابراین ایمان‌گرا در میان باورها به باورهای پایه و مبنا قائل است که دیگر درباره آنها پژوهش و تفحص و سنجش‌گری تجربی و عقلانی صورت نمی‌گیرد؛ چراکه تردید درباره آنها، کل نظام معرفتی انسان را بی‌مبنا و متزلزل می‌کند. این نظر در معرفت‌شناسی «مبناگروی (foundationalism) » نامیده می‌شود. مبناگروی انواع مختلف دارد، ولی می‌توان گفت وجه اشتراک آنها در این است که براساس آن: برخی باورها پایه‌اند و برخی مبتنی بر باورهای دیگرند که در نهایت، به باورهای پایه ختم می‌شوند. (1)‌ (ایمان‌گروی، 212)‌

رویکرد مبناگروی در ایمان‌گرایی با تاملات و گرایش‌های تحلیلی فیلسوفانی چون پلانتینگا، تبیین بهتری یافته است. به بیان پلانتینگا، ایمان‌گروی و مبناگروی پیشتر نزد فیلسوفان مسیحی و غربی سابقه داشته است. پلانتینگا، آکویناس، دکارت و کالون را جزو ایمان‌گرایان و مبناگرایان می‌داند، ولی معتقد است؛ دو گونه مبناگروی در ایمان‌گرایی قابل تمیز است؛ مبناگروی قوی (strong foundationalism) و مبناگروی ضعیف (weak foundationalism). پلانتینگا، مبناگروی آکویناس، دکارت و کالون را مبناگروی قوی می‌داند. (رک: ایمان‌گروی، 212) چراکه آنها معتقد بودند نه‌تنها باور و ایمان به وجود خدا، باوری مبنایی است؛ بلکه این باور جزو معارف انسان نیز هست. انسان مومن براساس دیدگاه مبناگرایان قوی به وجود خدا معرفت دارد.

ایمان‌گرا در میان باورها به باورهای مبنا قائل است که دیگر درباره آنها سنجش‌گری تجربی و عقلانی صورت نمی‌گیرد چراکه تردید درباره آنها کل نظام معرفتی انسان را بی‌مبنا و متزلزل می‌کنداما خود پلانتینگا در مبناگروی ضعیف خود، باور به وجود خدا را باوری مبنایی می‌داند، بدون این‌که این باور را از قسم معارف انسان تلقی کند. درواقع پلانتینگا می‌خواهد به این وسیله از انتقادی که به نظریه مبناگروی قوی می‌توان گرفت، فرار کند و آن این‌که اگر ایمان به خدا یک معرفت است، هر معرفتی را می‌توان مورد سنجش‌گری قرار داد. نمی‌توان بدون دلیل، معرفتی خاص را استثنا کرد و برای آن امتیازی خاص قائل شد.

واقعیت این است که به نظریه خود پلانتینگا هم این اشکال وارد است که او باور دینی را بدین وسیله بدون معنا می‌کند. اگر باور دینی معرفت‌بخش نیست، پس نمی‌تواند برای مومن معنایی داشته باشد. بنابراین باور به خدا و عدم باور به او برای انسان علی‌السویه خواهد بود.

جهش ایمان

سورن کی‌یرکگور، فیلسوف دانمارکی نیز یکی از مهم‌ترین متفکران قائل به ایمان‌گرایی است. به نظر وی، ایمان به خدا با اثبات عقلانی حقانیت اعتقاد به خدا در تعارض است. اگر بتوان به مدد عقل وجود خداوند را اثبات کرد، دیگر نمی‌توان به او ایمان داشت و اعتقاد به او همانند اعتقاد به سایر چیزها خواهد بود. بنابراین ایمان حاوی عنصر خطر کردن است: بدون خطر کردن ایمانی در کار نیست.(عقل و اعتقاد دینی، 80) یعنی این‌که انسان بدون این‌که دلیلی برای ایمان داشته باشد، ایمان می‌آورد.

اما این خطر کردن به چه معناست؟ در بحث از عقل‌گرایی حداکثری توضیح دادیم که از ویژگی‌های توجیه و دلیل عقلانی این است که همه فهم و قابل توضیح برای دیگران است. دلیل عقلانی را می‌توان به هر فرد دیگری انتقال داد.

حداکثر این است که برخی ادله عقلانی به تخصص‌های علمی نیاز دارند‌؛ مثلا ادله عقلانی یک جراح برای اعمالش، تنها قابل انتقال به کسانی است که تخصص لازم را داشته باشند و با اصطلاحات پزشکی آشنا باشند یا ادله وکیل در دادگاه، گاهی تنها برای کسانی که با اصطلاحات حقوقی آشنا هستند، قابل فهم است، ولی هرکس این تخصص‌ها را فراگیرد، می‌تواند این ادله را بفهمد.

توجیه تصمیم ایمانی، آن گونه که ایمان‌گرایان آن را تبیین می‌کنند، قابل تبیین برای دیگران نیست، چرا که اصلا توجیه عقلانی‌ای در کار نیست. بنابراین علی‌الخصوص در جایی که تصمیم ایمانی با اخلاقیات عرفی در تعارض واقع شود فرد مومن را دچار اضطراب و دارای حس خطر کردن می‌کند.

این همان چیزی است که کی‌یرکگور درباره تصمیم حضرت ابراهیم مبنی بر قربانی کردن فرزند خود، به آن اشاره می‌کند: «یک نمونه کلاسیک از گسست بین زندگی طبیعی انسان و زندگی ایمان، آمادگی ابراهیم برای قربانی کردن فرزندش است که در آن مقدس‌ترین قطعیت اخلاقی زندگی انسان، فدای عدم قطعیت ایمان می‌شود، چیزی براستی زشت و زخمی بیرحمانه بر خود و کاری یکسره محکوم از سوی عقل، با تصمیم انجام می‌شود....» (6 متفکر اگزیستانسیالیست، 8)‌

تصمیم ایمانی از همین جنس است. ایمان آوردن این نیست که ادله وجود خدا را بررسی کنیم و بعد به این نتیجه برسیم که این ادله قانع‌کننده است و آنها را بپذیریم، بلکه ایمان آوردن یک تصمیم است. تصمیم می‌گیریم ایمان بیاوریم و در نتیجه وارد وادی ایمان می‌شویم.

این همان چیزی است که در اصطلاح‌شناسی ایمان‌گرایان تحت عنوان «جهش ایمان (leap of faith)» مطرح می‌شود: ایمان یک جهش است (تاریخ فلسفه، از فیشته تا نیچه، 334) جهش ایمانی نشان‌دهنده این است که ایمان دارای مقدمات عقلانی نیست. همان گونه که تصمیم ایمانی ابراهیم (به نظر کری‌یرکگور) چنین بود: «ابراهیم ایمان داشت و شک نکرد. او به محال ایمان داشت.» (ترس و لرز، 46) مقصود کری‌یرکگور از محال در اینجا، فقدان عنصر عقلانی است. ایمان ابراهیم دارای توجیه عقلانی نیست، پس ایمان به محال است و همین ارزش ایمان اوست.

پا‌نوشت:

1- «انسجام‌گرایی» در معرفت‌شناسی یکی از نظریات بدیل «مبناگروی» است که براساس آن بین معارف انسان معرفت مبنایی وجود ندارد و این ضرری به موجه بودن باورها نمی‌زند، چراکه موجه بودن باورها به وسیله سازگاری آنها با هم و قدرت تبیین‌گری‌شان حاصل می‌شود.
منبع: جام جم