دلیل سنّت بر نقد بدون تردید سفارش به حق و پرهیز از منکر، عنصر حیات‌بخش جامعه‌ی اسلامی بوده و خواهد بود. نشانه‌ی کامل و بارز ایمان کامل، جلوگیری از منکر است. رسول گرامی (ص) ایمان مؤمن را درجه‌بندی نموده و بالاترین درجه‌ی ایمان، از منظر سنّت، قیام در مقابل کجی و منکرات در جامعه است: «مَنْ رَأى مِنْکُمْ مُنْکَرَاً فَلْیغَیرْهُ بِیدِهِ، فَإنْ لَمْ یسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ، فَإنْ لَمْ یسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وَ ذلِکَ أضْعَفُ الایمَانِ» مسلم/177 «هرکسی از شما منکری را دید با دست خویش آن را تغییر دهد، و اگر نتوانست، با زبان خود از آن جلوگیری کند، و اگر نتوانست با قلبش از منکر ناراحت شود، و این ضعیف‌ترین مرحله‌ی ایمان است.» در این حدیث، رسول گرامی (ص) خطوطی را در حوزه‌ی نقد ترسیم می‌کند، که تنها آشکارنمودن منکر و عیان نمودن ایراد، مطرح نیست؛ بلکه ضمن بر شمردن منکر، حق پیشگیری از عمل منکر را طی مراحل مختلف با توجه به شرایط، ظروف و قدرت فرد، پیشگیری را مورد تأکید قرار داده است. در حدیث دیگری دایره‌ی برادری، در خیرخواهی و نصیحت تجلّی می‌کند؛ که در هر شرایطی دلسوزانه مراقب برادرش بوده و از دلسوزی نسبت به او، دریغ نمی‌کند: (الـمُؤمِنُ أخُ الـمُؤمِنِ، لا تَدَعُ نَصِیحَتَهُ عَلَى کُلِّ حَالٍ)[5] «مؤمن، برادر مؤمن است، در هر حالتی از خیرخواهی و نصیحت او، دست بر نمی‌دارد.» پیامبر اسلام (ص) در حدیثی تبیین حق، و تصحیح خطا را به عنوان یک حق و حقوق برادری قلمداد می‌کند. وظیفه‌ی تصحیح خطا، تقدیر و تشکّر، همسو و همگام با نیکی است. یعنی حقوق برادری در اسلام دو محوری است؛ از طرفی در انجام نیکی از عملکرد او تقدیر می‌کند، و هنگام لغزش و خطا، لغزش او را تصحیح می‌‌نماید: «حَقُّ الْـمُؤمِنِ عَلَى أخِیهِ: أنْ یبَینَ لَهُ الْحَقَّ إذَا احْتَاجَ، وَ یشُدُّ عَزْمَهُ إذَا أصَابَ، وَ أنْ یشْکُرَ لَهُ إذَا أحْسَنَ، وَ یذَکِّرَهُ إذَا نَسِی، وَ یرْشُدَهُ إذَا ذَلَّ، وَ یصْحِحَ لَهُ إذَا أخْطَأَ، وَ یجَامِلَهُ فِی الْحَقِّ وَ لا یسَایرَهُ عَلَى الْبَاطِلِ، المُؤمِنُ هَادٍ وَ دَلیلٌ وَ مُعِینٌ وَ أمِینٌ»[6] («حق مؤمن بر برادر مؤمنش این است که: در صورت نیاز حق را برایش روشن نماید، و هنگامی که اراده‌اش در اثر مصیبتی سُست شد، آن را تقویت نماید؛ و هنگامی که نیکی کرد از وی تشکّر به عمل آورد، و در هنگام فراموشی به وی یادآوری نماید، و زمانی که گرفتار ذلّت و خواری شد، راهنمایی‌اش کند، خطا و اشتباهش را تصحیح نماید، و در مسیر حق، با محبّت او را همراهی نماید، در باطل او را همراهی ننماید، مؤمن هدایت‌گر، راهنما، یاری‌کننده و امانتدار است.») ضرورت نقد بدون تردید، آزادی نقد به شرط رعایت ادب نقد، در یک جامعه، نه تنها هیچ ضرری را در پی نخواهد داشت، بلکه یک ضرورت لازم برای جامعه است؛ زیرا طرح نقد، از دو حالت خارج نیست: یکی این که نقد وارد بوده و باید از منتقِد تشکّر و تقدیر نمود، که عیب و ایراد را دریافته و آن را در طَبَق اصلاح نهاده است؛ و یا این که نقدِ منتقد وارد نیست، در این صورت پاسخ قانع کننده به او داده می‌شود و سبب رفع سوء تفاهم شده و سبب ایجاد اصلاح در اندیشه‌ی منتقد می‌گردد، که یک کار اصلاحی و مفید برای جامعه است. در باور اسلامی، نه فرد منتقد و نه فرد نقد شونده، نباید هیچ کدام نفس خویش را مبرّا از خطا و لغزش بدانند، بلکه تربیت قرآنی براساس اتهام نفس، پایه‌ریزی شده است. چون تبرئه و بی‌گناهی نفس، خود نوعی عیب‌پوشی درونی و نفسی است، که از نقد خویش پا را فراتر نهاده، و خود را مشغول عیب‌یابی و نقّادی دیگران می‌کند. خطاپذیری نفس، شیوه‌ی تربیتی در درون، زمینه‌را برای اصلاح خود و دیگران مهیا می‌کند. قرآن یکی از حالات نفس را بیان می‌کند و آن تمایل نفس، به بدی و نابکاری است: وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ (یوسف/53) «من نفس خود را تبرئه نمی‌کنم (و خویشتن را بیگناه نمی‌دانم) چرا که نفس (مزکّی، طبیعتاً به شهوات می‌گراید و زشتی‌ها را تزیین می‌نماید و مردمان را) به بدی‌ها و نابکاری‌ها می‌خواند، مگر نفس کسی که پروردگارم بدو رحم نماید (و او را در کنف حمایت خود مصون و محفوظ فرماید) بی‌گمان پروردگارم دارای مغفرت و مرحمت فراوانی است.» چند نمونه از نقد قرآنی قرآن، در راستای تبیین وحی و ابلاغ دستورات الهی، اگر از رسول گرامی (ص) اجتهاداتی صورت گرفته، و خداوند روش و اجتهاد ایشان را نپسندیده، آن را مورد نقد حکیمانه قرار داده است. عتابی که از روش پیامبر (ص) در قرآن آمده است، حامل دو پیام اساسی است: 1ـ اصلاح روش و عملکرد پیامبر (ص)، تا از تکرار چنین شیوه‌ای پرهیز نماید: تا «مَا أنْزَلَ اللهُ» را، در نهایت دقت تطبیق و اجرا نماید. 2ـ درسی تربیتی برای جامعه‌ی اسلامی و مسلمانان باشد، و با ادبیات و روش مناسب، با طرح ایراد و اشکال، عملکرد افراد در جامعه‌ی اسلامی، در راستای اصلاح گام بردارد. نقد اوّل قرآنی یکی از از این نقدها، در ابتدای سوره‌ی عَبَس آمده است. رسول گرامی (ص) این شیوه سرزنش را «عتاب» بیان می‌کند، عتاب و سرزنش دو وجه دارد: ‌یکی نقد از عملکرد، و دوّمی امر به منع و تکرار[7] چنین عملی است، که والاتر و کامل‌تر از نقد است. عَبَسَ وَتَوَلَّى (1) أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَى (2) وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى (3) أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرَى (عَبَس/4ـ1) «چهره در هم کشید و روی برتافت * از این که نابینایی به پیش او آمد * تو چه می‌دانی، شاید او (از آموزش و پرورش تو بهره گیرد و) خود را پاک و آراسته سازد * یا این که پند گیرد و اندرز بدو سود برساند.» جمله‌ی «عَبَسَ و تولَّی» با صیغه‌ی غایب آمده است؛ تفسیر صاوی می‌گوید:‌«علّت بیان جمله به صیغه‌ی غایب، برای تجلیل و عظمت شخصیت رسول (ص) می‌باشد.» در تفسیر آیات اوّلیه این سوره سیدقطب(رح) در «فی ظلال القرآن» نکات لطیف و ظریفی بیان می‌دارد، که نگارش آن زمینه‌سازی برای فضای یک نقد حکیمانه، و ضروری در جامعه‌ای اسلامی است. «پیغمبر (ص) سرگرم کار و بار گروهی از بزرگان قریش بود. ایشان را به سوی پذیرش دین، دعوت می‌فرمود. در این وقت «عبدالله بن اُمّ مکتوم» که مردی نابینا و فقیر بود، به خدمتش آمد. او نمی‌دانست که پیغمبر (ص) به کار و بار این گروه از مردمان سرگرم است. از پیغمبر (ص) درخواست کرد که بدو بیاموزد چیزهایی از آنچه خدا بدیشان آموخته است. پیغمبر خدا (ص) از درخواست نابهنگام او، خوشش نیامد و چهره‌اش را در هم کشید و از او روی برتافت. عظمت این کار و دشواری آن را در می‌یابیم وقتی که بدانیم نفس محمد پسر عبدالله (ص) برای این که بدین امر برسد، نیازمند این رهنمود و رهنمون است؛ و بلکه بدین سرزنش شدیدی که به مرز شگفت از عملکرد او می‌رسد، نیازمند است. این رخداد روی می‌دهد تا این ارزش را در یک مناسبت واقعی معین، بیان دارد، به همراه آن، این قانون بنیادین را مقرّر نماید: ترازو، ترازوی آسمان است و بس، و ارزش، ارزش آسمان است و بس. در اینجا یزدان والای والامقام، پیغمبر بزرگوار خود را سرزنش می‌فرماید. پیغمبری که دارای خُلق عظیم و اخلاق بزرگ است. سرزنش به شیوه‌ی سخت و شدید می‌آغازد؛ آن هم تنها یک بار در سراسر قرآن. در این سرزنش به فرستاده محبوب و مقرّب آستانه یزدان جهان، گفته می‌شود:‌»کَلاَّ» نباید چنین کرد. در ساختار واژگانی که برای غائب به کار می‌روند و از کس دیگری جدای از شنونده نقل می‌کند. در این شیوه، الهام و پیام است، الهام و پیامی که می‌رساند کار مورد بحث و گفتگو، آن اندازه در پیش خدا ناپسند است که یزدان سبحان، دوست نمی‌دارد که آن را رو در روی پیغمبر (ص) بگوید. چرا که بدو لطف و مرحمت می‌نماید، و برای احترام او، وی را از رویارویی با این کار زشت، محفوظ و مصون می‌فرماید! بعد از پنهان داشتن عملی که سرزنش به سبب آن پدیدار گردیده است و به میان آمده است، تعبیر دور می‌زند و با واژگان مستعمل برای مخاطب به سرزنش می‌پردازد.»[8] نقد دوّم قرآنی نقد دوم قرآنی، در قالب سرزنش همراه با لطف و مهربانی خداگونه، از عملکرد رسول گرامی (ص) از ترخیص منافقان، در عدم شرکت در «جهاد» است. خداوند، پیامبر(ص) را سرزنش می‌کند چرا به آنانی که در جامعه، نفاق خویش را پنهان کرده‌اند، اجازه دادید؛ اگر آنان را مرخص نمی‌کردید، نشستن را بر شرکت در جهاد ترجیح می‌دادند، و پرده‌ی نفاق از رویشان می‌افتاد و حقیقت احوال‌شان آشکار می‌شد: عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ (توبه/43) «خدا تو را بیامرزد! چرا به آنان اجازه دادی (که از جهاد باز مانند و با شما خارج نشوند) پیش از آن که برای تو روشن گردد که ایشان (در عذرهایی که می‌آورند) راستگویند و یا بدانی که چه کسانی دروغگویند.» این لطف خدا درباره‌ی پیغمبر است؛ چون خداوند پیش از پرداختن به سرزنش پیغمبر، عفو و گذشت خود را نسبت به او اعلام می‌دارد. مفسرین، عفو و گذشت مقدم بر عتاب را، اکرام و تجلیل از شخصیت پیامبر (ص) بیان کرده‌اند. صاحب تفسیر المنار در تفسیر این آیه چنین اظهار رأی می‌کند: «عَفَا اللهُ عَنْکَ» عفو، گذشت و صرف‌نظر از «گناه» و تقصیر، و ترک آنچه مؤاخذه‌بردار است. «گناه»، در لغت، هر عملی که به دنبال آن ضرری، یا از دست دادن منفعت یا مصلحتی، می‌آید. اجازه‌ی رسول (ص)، به افراد کاذب که مورد عتاب خداوند قرار می‌گیرد، اجتهادی بوده که نصی از وحی در مورد آن وارد نشده بود. چنین اجتهادی برای انبیاء علیهم السلام جایز است، و در این مورد انبیاء علیهم السلام معصوم نیستند. بلکه معصوم بودن آنان، در تبلیغ و بیان وحی، و عمل به آن است. (قَد صَرَّحَ علماءُ الأصولِ بِجوازِ الْخَطَأِ فِی الإجتِهَادِ عَلَى الأنْبِیاءِ علیهم السلام وَ قَالُوا: وَ لکِنَّ لا یقِرُّهُم اللهُ عَلَى ذَلِکَ، بَلْ یبَینُ لَهُم الصَّوَابَ فِیهِ.) «علمای اصول تصریح به جواز خطا در اجتهاد پیامبران می کنند، و می‌گویند: امّا خداوند خطای آنان را تأیید نمی‌کند؛ بلکه راه صحیح و درست را برای آنان روشن می‌نماید.»[9] نقد سوّم قرآنی نقد سوّم قرآنی، موضع‌گیری رسول گرامی (ص) و اصحاب، در مورد اسیران بدر است. نظر به این که موضع «وحی» در مورد اسیران مشخص نبود، لذا رسول‌ گرامی(ص) در مورد اسیران اجتهاد نمود. اجتهاد صورت‌گرفته با مشورت اصحاب ‌‌نهایی‌گردید. مفسرین، سیره‌نویسان و امامانِ حدیث‌روایت‌های مختلفی را ذکر کرد‌ه‌اند، که روایت صحیح‌تر و مشترک در بین آنان، روایت زیر است: «از ابن‌عباس (رض) روایت شده که بعد از غزوه‌ی بدر، رسول گرامی (ص) در مورد اسیران بدر، با حضرت ابوبکر (رض) و حضرت عمر (رض) نظرخواهی کرد و فرمود: «مَا تَرَوْنَ فِی هَؤلاءِ الأسْرَى؟» نظر شما در مورد اسیران چیست؟ حضرت ابوبکر (رض) گفت: ای رسول خدا! آنان پسر عمو و عشیره‌ی ما هستند، من چنان مصلحت می‌بینم که از ایشان فدیه بگیری، تا آنچه از ایشان می‌گیریم موجب نیرومندی ما بر کافران گردد. اُمید است خدا اینان را هدایت کند. پیامبر (ص) فرمود:‌«مَا تَرَى یا ابنَ الخَطَّابِ؟» رأی و نظر شما چیست ای پسر خطاب؟ عمر (رض) گفته است، عرض کردم: «به خدا سوگند،‌رأی و نظر من خلاف رأی و نظر ابوبکر است. عقیده‌ی من این است که اجازه فرمائی من فلانی ـ یکی از خویشاوندان عمر ـ را گردن بزنم، و اجازه فرمائی علی، عقیل ـ پسر ابوطالب ـ را گردن بزند ... تا خدا بداند که در دل‌هایمان صلح و سازش و ساخت و پاختی با مشرکان نیست، اینان سردستگان و بزرگان، رهبران و سرداران مشرکان هستند ... پیامبر خدا (ص) به رأی و نظر ابوبکر (رض) گرایید، و به چیزی که من گفتم تمایل نشان نداد و از اسیران فدیه گرفت.»[10] خداوند، از عملکرد حضرت(ص) عتاب می‌گیرد و آیات زیر را نازل می‌کند: مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (انفال/67) «هیچ پیغمبری حق ندارد که اسیران جنگی داشته باشد. مگر آن گاه که کاملاً بر دشمن پیروز گردد و بر منطقه سیطره و قدرت یابد، (در غیر این صورت باید با ضربات قاطع و کوبنده و پیاپی، نیروی دشمن را از کار بیندازد. اما به محض حصول اطمینان از پیروزی خود و شکست دشمن، دست از کشتار بردارد و به اسیرکردن قناعت کند. ای مؤمنان) شما (تنها به فکر جنبه‌های مادّی هستید و) متاع ناپایدار دنیا را می‌خواهید، در صورتی که خداوند سرای (جاویدان) آخرت (و سعادت همیشگی) را (برای شما) می‌خواهد، و خداوند عزیز و حکیم است.» در آیه‌ی 68 سوره انفال، خداوند عدم حکم قبلی را، زمینه‌ی اجتهاد پیامبر (ص) بیان می‌فرماید و چشم‌پوشی از خطای آن حضرت را نبودن حکم قبلی بیان می‌کند و الاّ مورد عذاب سخت قرار می‌گرفتند. عتاب و سرزنش در این آیه، بیشتر و تندتر از آیات قبلی است: لَوْلَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (انفال/68) «اگر حکم سابق خدا نبود (که بدون ابلاغ امتی را کیفر ندهد، و مخطی در اجتهاد، مجازات نگردد) عذاب بزرگی در مقابل چیزی که (به عنوان فدیه‌ی اسیران گرفته‌اید و شتابی که ورزیده‌اید) به شما می‌رسید.» از آیات فوق و رویکرد وحی، در مقابل عملکرد و اجتهاد رسول گرامی (ص) نکات زیر قابل دقت و تفکّر است: 1ـ اموری که نصّی روشن آن را هدایت نمی‌کند، نیازمند اجتهاد است. و اجتهاد هر شخص ـ حتّی پیامبران علیهم السلام ـ احتمال صواب و خطا در آن وجود دارد. 2ـ در جایی که اجتهاد پیامبر گرامی (ص) ـ در صورت خطا ـ مورد تذکّر خداوند قرار می‌گیرد، افراد دیگر در هر لباسی باشند، اولاتر. 3ـ در آیات ذکر شده، خداوند ضمن ترویج فرهنگ نقد، آداب نقد و تذکّر را هم، آموزش می‌دهد. 4ـ در آیات سوره‌ی عَبَس، با صیغه‌ی غایب و غیرمستقیم، ضمن تذکّر و عتاب، شخصیت و کرامت فرد مورد انتقاد ـ رسول گرامی (ص) ـ را محفوظ می‌دارد. 5ـ در آیه‌ی 43 سوره‌ی توبه، خداوند ضمن صراحت عتاب و سرزنش از عمل فرد مورد انتقاد ـ رسول گرامی (ص) ـ با تقدیم واژه‌ی «عفو»، فضای صمیمی عتاب را محفوظ می‌کند. 6ـ خداوند در آیات 67 و 68 سوره‌ی توبه‌، با صراحت بیشتر و قاطعیت هر چه تمام‌تر، رسول گرامی (ص) و یاران همسوی او را، مورد سرزنش و عتاب شدید قرار می‌دهد. شرایط اخلاقی نقد آداب اخلاقی نقد، چنین می‌طلبد که فرد ناقد، برای دستیابی به نتیجه، و گره‌گشایی و حلّ مشکلات در عرصه‌های مختلف، شرایط نقد، ادب نقد، و فضای مناسب برای نقد را رعایت کند. در غیر این صورت چه‌بسا دلسوزی‌های فرد ناقد، بدون نتیجه و بعضاً اثرات و نتایج سوء را به بار آورد. شرایط لازم و بسیار ضروری برای نقد سازنده را می‌توان در موارد ذیل خلاصه نمود: 1ـ خودآغازی در نقد: بدون تردید، تأثیر اخلاقی و اصلاحی فرد ناقد، که خود به آن عمل می‌کند، به مراتب بیشتر و مؤثرتر از توصیه‌ها و تذکراتی است که در کردار و رفتار فرد ناقد و توصیه کننده، خلاف آنها مشاهده ‌شود. بنابراین، اگر ما واقعاً به قصد اصلاح و رفع نقایص، به نقد اندیشه‌ها یا رفتارهای دیگران می‌پردازیم، بهتر است از خود شروع کنیم و پیش از هرکس دیگری، به اصلاح و نقد خود بپردازیم. قرآن کریم، کسانی را که گفتار آنان همگام با رفتار آنان نیست، و کسانی‌که می‌گویند و خود به آن عمل نمی‌کنند، به شدّت سرزنش می‌کند: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (2) کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف/3ـ2) «ای مؤمنان! چرا سخنی (به دیگران) می‌گویید که خودتان برابر آن عمل نمی‌کنید؟ * اگر سخنی را بگویید و خودتان برابر آن عمل نکنید، موجب کینه و خشم عظیم خدا می‌گردد.» خداوند، قوم بنی‌اسرائیل را به خاطر گفتار بدون عمل، سرزنش می‌کند. گویی در قرآن علمای قوم بنی‌اسرائیل نمونه‌‌ای از آمران به معروف هستند که خود اهل عمل نیستند: أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (بقره/44) «آیا مردم را به نیکوکاری فرمان می‌دهید (و از ایشان می‌خواهید که بیشتر به طاعت و نیکی‌ها بپردازید و از گناهان دست بردارند) و خود را فراموش می‌کنید (و به آنچه به دیگران می‌گویید، خودتان عمل نمی‌کنید؟) در حالی که شما کتاب می‌خوانید (و تورات را در اختیار دارید و در آن تهدید خدا را درباره‌ی آن که کردارش مخالف گفتار است، مطالعه می‌کنید؟!) آیا نمی‌فهمید (و عقل ندارید تا شما را از این کردار زشت باز دارد؟!)» هرکسی که عیب خود دیدی ز پیش غافل‌اند این خلق از خود ای پدر کی بُدی فارغ، خود از اصلاح خویش لا جرم گویند عیب همدگر[11] 2ـ کنار نهادن حُبّ و بغض: شرط اصلی درک حقیقت یک گفتار یا رفتار، کنار نهادن «حُب و بغض» است. بدون تردید، تأثیر حبّ و بغض تا آنجاست؛ که می‌تواند هنر را عیب، و عیب را هنر جلوه دهد. حُبّ و بغض دو نیروی «عقل و ایمان» ـ که هر دو در قضاوت نقش مؤثر دارند ـ را از کارآیی و دقت نظر انداخته؛ و هوای نفس را جایگزین می‌کند. شکّی نیست پیروی از «هوی» گمراهی را به دنبال دارد: یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ (ص/26) «پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن، که تو را از راه خدا منحرف می‌سازد.» وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (قصص/50) «آخر چه کسی گمراه‌تر و سرگشته‌تر از آن کسی است که (در دین) از هوی و هوسِ خود پیروی کند، بدون این که رهنمودی از جانب خدا (بدان شده) باشد؟ مسلماً خداوند مردمان ستم پیشه را (به سوی حق) رهنمود نمی‌یابد.» «حسن میمندی را گفتند، سلطان محمود چندین بنده‌ی صاحب جمال دارد که هر یکی بدیع جهانی‌اند؛ چگونه افتاده است که با هیچ یک با ایشان، میل و محبّتی ندارد چنانکه با ایاز ـ غلام سلطان محمود ـ که زیادت حسنی ندارد؟ گفت: هرچه بدل فرود آید، در دیده نیکو نماید. کسی بدیده‌ی ‌انکار اگر نگاه کند و گر بچشم ارادت نگه کنی در دیو نشان صورت یوسف دهد، بنا خوبی فرشته‌ایت نماید بچشم، کرّوبی»[12] 3ـ فهم و تبحّر در موضوع: شرط اساسی در کار نقد، آن است که ناقد موضوع را به درستی فهمیده باشد، در ابعاد آن، با ابزار لازم، با توجه به ظروف مناسب و فضای خَلق آثار و رُخداد، تحقیق کافی و لازم را انجام داده باشد. نقد کردن بدون درک کردن و فهمیدن، و بدون در نظر گرفتن شرایط و زمان رویداد و آثار، گستاخی، و حق‌ناشناسی، نقّاد است. از نظر شرعی و اخلاقی نقّاد، مجاز نیست قبل از فهم درست و دقیق، به صرف داشتن یک تصوّر مبهم از یک نظریه یا رفتار، به نقد آن بپردازد. خداوند، در سوره‌ی سراسر اخلاقی حجرات، تحقیق و تفحّص را اساس‌ترین راه پیشگیری از قضاوت عجولانه و آسیب‌رسانی مادی و معنوی به دیگران، بیان می کند. چون پشیمانی بعد از آسیب و زیان، فایده‌ای ندارد: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ (حجرات/6) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر شخص فاسقی خبر مهمی را به شما رسانید، درباره‌ی آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی بدون آگاهی (از حال و احوالشان و شناخت راستین ایشان) آسیب برسانید، و از کرده‌ی خود پشیمان شوید.» چو بشنوی سخن اهل دل، مگو که خطاست سخن‌شناس نه‌ای دلبرا، خطا اینجاست ادامه دارد ....