4ـ جستجوی راستی:
آنچه شرط صحت شرعی و منطقی نقد و نقّادی است، پی‌جویی حقیقت و راستی است. نقّادی حقیقت‌جو است، که شایعات و ظنّ و گمان را معیار نقد قرار ندهد. چون نقد در واقع، «شُبهه‌قضاوتی»، در مورد گفتار و عملکرد دیگران است. اصولاً از نظر حقوقی، قضاوت بر اساس ظن و گمان محکمه‌پسند و قانونی نیست. در این راستا پیامبر گرامی (ص) فرموده است: 
(إیاکُمْ وَ الظَنَّ، فإنَّ الظَّنَّ أکذَبُ الحَدیثِ) سنن أبی‌داود/4917
«خویشتن را از ظن و گمان بدور سازید، چون گمان، دروغ‌ترین سخن است.»
5ـ پاک‌ساختن انگیزه و نیت:
نیت و انگیزه‌ها، امری است درونی و به اخلاص و تقوای آدمی بستگی دارد. تقوای حاکم بر قلب انسان مؤمن، باید چنان تأثیرگذار باشد، که فرد منتقد علت نقد را اصلاح، و هدفش برای خدا باشد. مبادا علت نقد آرزوهای نفسانی و اموری مانند: تلافی‌جویی، انتقام، کینه‌ی درونی، تحقیر دیگران و غیره باشد. پاکی انگیزه و نیت در نقّاد، چنین ایجاب می‌کند که التزام بر هدف روشنگرانه و اصلاح‌گرانه‌ی نقدش را، در سایه‌ی رضایت خداوند، و اقناع وجدان انجام ‌دهد. 
6ـ انتخاب روش نقد:
منتقد، با بکارگیری کلمات نیکو، عبارات زیبا و دلنشین، دلسوزی خویش را اظهار و به اثبات برساند، تا زمینه‌ی تأثیر نفوذ را دریابد.
«وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا» بقره/189
«از درهای خانه‌ها به منازل وارد شوید...»
اگر چه شأن نزول آیه و موضوعیت آن امر دیگری است، ولی یک قاعده‌ی کلی از آیه‌برداشت می‌شود و آن این که، هر منزل و جایگاهی چنانچه از باب ورودی وارد نشوی، کانال‌های دیگر مجرای ورود برای نفوذ و فتح نیست، چون فتح قلوب، هنری است که از زبان و قلم هرکسی بر نمی‌آید. 
در این راستا پیامبر گرامی (ص) نیک نظری و سلامت قلب در درون، و درست‌گویی و مناسب‌گویی در بیرون را، مرتبط با ایمان فرد مؤمن بیان می‌کند. چون زبان نماینده و سخن‌گوی قلب است؛ و قلب را هم ایمان هدایت می‌کند:
(لا یسْتَقِیمُ إیمانُ عبدٍ حَتَّى یسْتَقِیمَ قَلْبُهُ، و لا یسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّى یسْتَقِیمَ لِسَانُهُ)‌ 
رواه أحمد
«ایمان بنده‌ی خدا کامل نمی‌شود، تا این که قلبش راست نشود، و قلبش راست نشود، تا این که زبانش راست نشود.»
دکتر عبدالکریم سروش در شرح حدیث، رابطه‌ی بین «دل و زبان» را این گونه بیان می‌کند: «در سخن آدمی، خیری نیاید که از «علم» نداشته یا «عمل» ندانسته‌ی او، حکایت کند.[و] زبان دو شأن دارد، هم علّت است و هم علامت، زبان صاف و پاک علامت پاکی دل است؛ و پاک کردن زبان سبب پاک شدن دل خواهد شد، یعنی بین «دل و زبان» داد و ستد و رابطه‌ی متقابل حاکم است.»[13]
متانت در کلام، سبب گیرایی و تأثیرگذاری در روان مخاطب می‌شود؛ و همانند دام نامرئی، قلب مستمع را شکار و اسیر می‌کند. تندخویی و تندگویی، عکس آن را به دنبال دارد. خداوند منّان یکی از نقاط قوّتی که موجب پیروی از رسول خدا (ص) بود، متانت و نرمی، در کلام و رفتار آن حضرت بیان می‌کند: 
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ آل‌عمران/159
«از پرتو رحمت الهی است که تو با آنان (که سر از خطّ فرمان کشیده بودند) نرمش نمودی، و اگر درشتخو و سنگ‌دل بودی، از پیرامون تو پراکنده می‌شدند.»
7ـ مستدل‌بودن نقد:
ناقد، باید نقد خود را با دلیل شرعی، رأی علماء و استدلال منطقی، مستدل سازد. دلایل و براهینی که قو‌ی‌تر از رأی و نظر نقدشونده باشد. در مرحله‌ی اوّل، ناقد ایراد مورد انتقاد را اثبات کند. چون قبلاً اشاره شد، که نقد براساس ظن و گمان صحیح و درست نیست: 
وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا نجم/28
«ظن و گمان (به کسی سودی نمی‌رساند و انسان را) بی‌نیاز از حق نمی‌گرداند.»
و در مرحله‌ی دوّم با استدلال قوی، عالمانه و محکمه‌پسند، فرد مورد نقد را متوجّه ایراد و اشکال آثار و رفتارش کند. گاهی نظرات و عملکردها، براساس اجتهاد است، که به نتیجه‌منتهی نشده است؛ ولی اجر نیتش نزد خداوند محفوظ است. اگر استدلال‌های ناقد، مستندتر و قوی‌تر نباشد، و ایشان هم به رأی شخصی و اجتهاد خویش استدلال نماید، اجتهاد در مقابل اجتهاد، هردو در نظر اصحاب رأی و صاحبان نظر، محترم هستند. چون از نظر فقهی و حوزه‌ی اجتهاد، اجتهاد با اجتهاد متوقف نمی‌شود، بلکه هر دو در حوزه‌ی رأی و اندیشه، خودنمایی و حق اظهار وجود دارند، و اهل فکر و اندیشه، مختار در گزینش و انتخاب رأی درست هستند. 
رسول گرامی (ص)، مجال آزادی اجتهاد و رأی را محفوظ داشته و حتی در صورت خطا، اجر نیت را مسلّم دانسته است؛ چون جایگاه نیت قلب است که خارج از حوزه‌ی قضاوت انسان است. 
(إذَا حَکَمَ الْـحَاکِمُ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أصَابَ فَلَهُ أجْرَانِ، وَ إذَا حَکَمَ فَاجْتَهَدَ ثُمَّ أخْطَأَ فَلَهُ أجْرٌ)
بخاری/7352
«هرگاه حاکم، حکمی را براساس اجتهاد خویش صادر کرد، سپس آن حکم به حق اصابت نمود، برای او دو اجر می‌باشد، و هرگاه حکمی براساس اجتهاد صادر نمود، ولی حکم او به حق اصابت نکرد، برایش اجری واحد است.»
عکس‌العمل نقد شونده
امری طبیعی است، که هرکسی در مقابل نقد دیگران دارای عکس‌العمل باشد، چون اصولاً انسان، نیروی نفسانی طوری او را هدایت می‌کند، که عملکرد خویش را همیشه پسندیده و مورد قبول بپندارد. نقد، در واقع ایجاد مانع و سدّی است؛ که روند نفسی انسان، آن را طی می‌کند. همچنان که ترمز کردن ناگهانی در رانندگی، بعضی تبعات و عوارض را برای ماشین و سرنشینان آن به دنبال دارد، نقد هم در نتیجه روند حرکت نفس انسان، تبعاتی به دنبال دارد. در رانندگی کسی موفق است که به شیوه‌ای تغییر مسیر دهد، و توقفی آرام داشته باشد. منتقَد، وقتی موفق است که به تابلوی ایست نقد رسید، توقفی شایسته را انجام دهد. چنانچه شرایط و ویژگی‌هایی برای ناقد لازم و ضروری می‌باشد، برای نقد شونده هم شرایطی لازم است که در صورت رعایت هرکدام از آنها، عکس‌العمل او مفید واقع گردد. اصولاً هر نقدی در سه منظر قابل بحث و بررسی است: 
اولاً: این که نقدِ ناقد وارد باشد؛ و منتقَد باید پذیرای آن بوده و راه اصلاح در پیش گرفته و نظرات ناقد را بپذیرد، و در راستای اصلاح و رفع عیب، گام بر ‌دارد. 
ثانیاً: این که نقد ناقد وارد نباشد؛ و یا دلایل او محکمه‌پسند و عالمانه نمی‌باشد، نقدشونده با توجیه و ارائه دلایل و براهین محکم، از عملکرد خویش دفاع می‌کند. 
ثالثاً: این که مسائل طرفین هر دو اجتهادی است؛ و دلیل هرکسی برای خودش محترم و حق انتخاب با اهل نظر است. 
مواردی که برای نقدشونده ضرورت دارد عبارتند از: 
1ـ صبر و شکیبایی: 
ضرورت دارد نقد شونده، در مقابل نقد و انتقاد ناقد، شکیبا و صبور باشد. شکیبایی را بخاطر رضایت خداوند، مصالح عمومی و اجتماعی قلمداد نماید. ولو اینکه نقد هم وارد نباشد، بردباری او خالی از جزا و پاداش نیست؛ و از طرفی مصالح جامعه‌می‌طلبد، که رعایت ادب در مقابل ناقد را به کار گیرد. اگر نقد وارد باشد هدیه‌ای‌دوستانه و اصلاحی است؛ که بهره‏ی آن را هم منتقَد می‌برد، و هم جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند. و اگر وارد نباشد، توجیه منطقی باعث شده دل دوستی را بدست آورد، و اصلاحی را در ذهن فردی یا جمعی ایجاد کند. بدیهی است روی آوردن به ناملایمات و تحمّل آنها، جز در پرتو صبر و شکیبایی ممکن نیست، و برای رسیدن به این مقام،‌قرآن ما را آموزش می‌دهد که همیشه از خداوند طلب صبر نماییم: 
رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ اعراف/126
«پروردگارا! صبر عظیم به ما مرحمت فرما و ما را مسلمان بمیران.»
در حدیثی آمده است:‌
(وَ مَنْ یتَصَبَّرْ یصَبِّرْهُ اللهُ، وَ مَا اُعْطِی أحَدٌ عطَاءً خَیرَاً وَ أوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ) بخاری/1469
«هرکسی صبر پیشه کند، خداوند نیز به وی صبر و شکیبایی می‌دهد، صبر و شکیبایی بهترین چیزی است که به انسان داده شده؛ به کسی چیزی بهتر و چیزی گسترده‌تر از صبر و شکیبایی داده نشده است.»
آینه چو نقش تو بنمود راست خود شکن، آیینه‌شکستن خطاست
2ـ پرهیز از برچسب‌زدن:
یکی از شیوه‌های نادرست در نقد و نقّادی، برچسب‌زدن به صاحبان اندیشه‌و به ناقدان است. اصول صحیح برای شخص نقدشونده، رعایت شؤونات اخلاقی است. به فرض محال، اگر ناقد دارای عیب و ایرادی باشد، آشکارکردن عیب و ایراد، و برچسب‌زدن به او، گاهی عاملی برای عیب‌پوشی از طرف فرد مورد انتقاد است؛ که اصولاً عیب با عیب‌پوشانیده نمی‌شود، یا با برملا کردن عیب ناقد، نقد شونده نمی‌تواند جایگاهی برای خودش کسب نماید. اگر فرد ناقد مبرّا از عیب و ایراد باشد، برچسب‌زدن نوعی تهمت است و تهمت زدن از نظر شرعی و اخلاقی جرم محسوب می‌شود. جرم دینی، مجازات خداوند، و هتک حرمت دیگران و نارضایتی وجدان جامعه را به دنبال دارد. خداوند، غیبت‌کردن را به خوردن گوشت برادر مرده تشبیه نموده است. در صورتی که تهمت‌زدن جرمش بیشتر و بزرگتر از غیبت‌کردن است: 
وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ حجرات/12
«و یکی از دیگری غیبت ننماید:‌آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‌ی خود را بخورد؟ به یقین همه‌ی شما از مرده‌خواری بدتان می‌آید.»
3ـ پرهیز از نقد متقابل: 
یکی دیگر از آفت‌های نقد و نقّادی، این است که شخص مورد نقد، پاسخ خارج از شأن خود را به ناقد بدهد. چون نتیجه و پیامد نقد متقابل نقد شونده که اگر با موازین ادب و اخلاق همراه نباشد، در واقع محروم‌کردن خود، از هدایت‌ها و نصایح دیگران است. کسی که خود را از ارشاد و راهنمایی دیگران محروم کند، همانند زمین بلندی است که هرگز آب نمی‌خورد. چنانچه شاعر فرموده است: 
افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است
4ـ توجّه به صاحب نقد: 
یکی دیگر از آفت‌های اخلاقی در عرصه‌ی نقد و نقّادی، توجه به شخص ناقد است، نه نقد او، آنچه واقعیت دارد و حائز اهمیت است، نقد ناقد است، نه شخصیت او. توجه به صاحب نقد ـ بدون توجّه به نقد و دلایل او ـ نوعی منیت، و خود بزرگ‌بینی است که در منطق قرآنی جایگاهی مذموم دارد. 
فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ مؤمنون/47
«(فرعون و فرعونیان) گفتند: آیا به دو انسان همچون خودمان ایمان بیاوریم (و پیغمبرشان بدانیم) و حال این که قوم آن دو (یعنی بنی‌اسرائیل) پرستندگان و خدمتگزاران ما بوده و هستند؟»
عوامل عدم پذیرش نقد
در بحث گذشته، روش‌ها و راه‌های مفید و مؤثر نقّادی، در قالب «شرایط اخلاقی نقد» مورد ارزیابی قرار گرفت. بدون تردید رعایت آنها هرکدام در جای خودش، نقش مفیدی در اصلاح را به همراه دارند. منظور از شرایط اخلاقی نقد، رعایت نکاتی است که در حوزه نقّادی، برای ناقد ضروری می‌باشند. حال با توجه به رعایت موارد گفته شده، گاهی نقد و نصیحت، مؤثر واقع نمی‌شود و نتیجه‌ای حاصل نمی‌گردد. عوامل عدم پذیرش، در دو محور قابل بحث است: 
محور اوّل عوامل عدم پذیرش نقد
محور اوّل عوامل عدم پذیرش نقد، از طرف ناقد است؛ چنان که به آنها توجّه نکند، نقد و نُصح او در نزد «نقد شونده» پذیرفته نمی‌شود. این گونه عوامل عبارتند از: 
1ـ خالی‌بودن نقد از آداب نقد: 
هرگاه نقد ناقد، و نصح ناصح، خالی از آداب نقد باشد، تأثیر لازم را به دست نمی‌آورد؛ و مورد استقبال نقد شونده قرار نمی‌گیرد. موارد مخلّ در آداب نقد عبارتند از: 
الف) عدم انتخاب ظروف مطلوب، برای نقد.
ب) عدم انتخاب بهترین حالت روحی و روانی، نقد شونده.
ج) عدم انتخاب بهترین الفاظ و جملات، در نقد. 
د) عدم اظهار نقاط قوّت نقد شونده؛ و تنها ابراز نقاط ضعف او.
هـ) عدم پنهان گویی در نقد، به ویژه نقد و نُصح شفاهی.
و) عدم اثبات دلسوزی و اصلاح‏گری در نقد.
ز) نقد همراه با جدل و مناقشه.
در قرآن، بیشترین و طولانی‌ترین روش دعوت، هدایت و اصلاح، قصص مربوط به حضرت موسی u و فرعون است. فرعون نمونه بارز و مظهر تکبّر و استکبار است و شعار: 
فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى نازعات/24
«من والاترین معبود شما هستم.»
را سر می‌داد، با وجود آن خداوند با روش و ادبیاتی حضرت موسی را مأمور می‌کند؛ که در آن رعایت تمام آداب، دعوت و دلسوزی را در برمی‌گیرد: 
اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (17) فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلَى أَنْ تَزَکَّى (18) وَأَهْدِیَکَ إِلَى رَبِّکَ فَتَخْشَى (19) فَأَرَاهُ الْآیَةَ الْکُبْرَى نازعات/20ـ17
«بدو گفت: برو به سوی فرعون که سرکشی و طغیان کرده است * بگو: آیا میل داری (از آنچه در آن هستی) رها و پاک گردی؟* و تو را به سوی پروردگارت رهبری کنم (و او را به تو بشناسم) تا تو ( از او) اندیشناک و بیمناک گردی (و خلاف نکنی)* (موسی به پیش فرعون رفت و) معجزه بزرگ (خود، یعنی تبدیل عصا به اژدها) را بدو نشان داد.»
اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى (43) فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى طه/44ـ43
«به سوی فرعون بروید که سرکشی کرده است (و در کفر و طغیان از حدّ گذشته است) سپس به نرمی با او (درباره ایمان) سخن بگویید، شاید (غفلت خود و عظمت خدا را) یاد کند و (از عاقبت کفر و طغیان خویش و عذاب دوزخ) بهراسد.»
خداوند، در هر دو موضع روشنگرانه، یعنی آیه 17 سوره‌ی‌نازعات و آیه 43 سوره طه، فرعون را با صفت طغیانگری معرفی می‌کند، امّا با وجود آن حضرت موسی و برادرش هارون را مأمور به دعوت فرعون، به نرمی و ملایمت می‌کند. مفسّرین قول «لَین» را قولی به دور از تندی و خشونت تفسیر می‌کنند.
«چون‌سخن نرم و گفتار آرام، عزّت بزهکارانه و غرور گناهکار را بر نمی‌انگیزد؛ و طرف را به انجام گناه بیشتر نمی‌کشاند، و نخوّت و کبریاء دروغینی را به هیجان و تکان نمی‌اندازد. آرام سخن گفتن، دل را بیدار می‌کند، دل هم که بیدار شد، خدا را به یاد می‌آورد و از فرجام طغیان می‌ترسد. خداوند قطعاً می‌داند فرعون چه ‌خواهد کرد؛ لیکن استفاده از اسباب و علل و توسّل به وسائل در دعوت‌ها و غیر دعوت‌ها، ضروری است.»[14] 
در جایی که طغیان‏گری چون فرعون، برای اصلاحش نیازمند ملایمت و نرمی باشد؛ رعایت این روش از وسایل دعوت و اصلاح، یکی از موفّق‌ترین و تأثیرگذارترین روش در هدایت است. این اسلوب، اسلوب تمام پیامبران بوده است. چنانکه خداوند متعال پیامبر اکرم (ص) را با دو سلاح مؤثر «حکمت و موعظه‏ی حسنه» مأمور به تبلیغ و اصلاح می‌کند: 
ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ نحل/125
«ای پیامبر! مردمان را با سخنان استوار و به جا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه‌ی هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن.»
رسول گرامی (ص)، نرمی و مهربانی در کلام را، مبنایی برای جذب خیر در میان مؤمنان بیان می‌کند: 
(مَنْ یحْرَمِ الرِّفْقَ یحْرَمِ الـخَیـرَ) مسلم/6599
«کسی که مهربانی و نرم را از خودش حرام کرد، خیر و برکت را از خودش حرام کرده است.»
و در حدیث دیگری خطاب به حضرت عایشه رضی الله عنها می‌فرماید: 
(یا عایشَةُ، إنَّ اللهَ رَفِیقٌ یحِبُّ الرِّفْقَ، وَ یعْطِی عَلَى الرِّفقِ مَا لا یعْطِی عَلَى الْعُنْفِ ...) 
صحیح مسلم/6601
«ای عایشه! خداوند مهربان است و مهربانی را دوست دارد، آنچه را به مهربانی و خوش‌رفتاری عطا می‌کند، به تندی و خشونت عطا نمی‌کند.» 
مسلّم است، خشونت، تندی و بی‌رحمی حداقل اثراتش در جامعه و در میان‌مخاطبان، عدم پذیرش توصیه‌ها، نصایح و نقدهای خیرخواهان است. ضرورت مهربانی و متانت در روش دعوت و اصلاح، در فرهنگ اسلامی از چنان جایگاهی برخوردار است که در صحاح ستّه بابی ‌بنام «الرِّفقْ» را، به خودش اختصاص داده است.
2ـ مجادله: 
علّت دوّم، از عوامل عدم پذیرش نقد، جدل است. جدل، در خلال ارائه نقد و نصیحت، به ویژه جدل حضوری فضای فی مابین ناقد و نقدشونده را متشنّج، و سبب تحریکات درونی منتقَد می‌شود. چون نقد و نُصح، راهکار و روشی برای تغییر است، تغییر از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب، ـ چه در نقد شونده و چه در اثر اوـ، اصولاً چنین تغییراتی نیازمند فضای آرام است. تلاطم درونی، برانگیختن احساسات و عواطف مخاطب، مشاجره و جدل، ‌فضا را ملتهب می‌کند؛ در نتیجه منجر به عدم پذیرش نقد، از طرف نقد شونده می‌گردد. ضروری است، ناقد در راستای اصلاح، از اسلوب و روش قرآن پیروی نموده و آن هم پرهیز از «جدل» است و در صورت نیاز «جدال به أحسن» مورد تأیید قرآن است. چون تردیدی نیست روش قرآن، روش صحیح دعوت است. در آیه‏ی 125 سوره‏ی نحل، چنانچه اشاره گردید «حکمت» و «موعظه‏ی‌حسنه» روش قرآنی است. چنانچه حکمت و موعظه کارساز نبود؛ در مرحله‌ی بعدی کار به جدال منتهی گردید، جدال هم باید، جدالی أحسن باشد. جدال أحسن، جدالی است که فضا را از تشنّج و التهاب محفوظ نماید: 
ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ نحل/125
«ای پیامبر! مردمان را با سخنان استوار و به جا، و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه‌ی هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن.»
فی ظلال، در تفسیر این آیه مجموعه قواعدی را بیان می‌کند که در صورت رعایت، گامی‌بزرگ برای اصلاح و تغییر، هم در قالب نقد و هم در قالب نصح، خواهد بود:‌
الف) دعوتگرحکیم، باید به اوضاع و احوال مخاطبان و به شرایط و ظروف آنان توجه داشته باشد.
ب) دعوت کننده باید آن گونه سخن سراید، که احساسات مدعو را نگیرد.
ج) دعوت کننده، ‌باید با اندرز زیبا و دلرُبا به سخن درآید که آهسته و آرام به ژرفاهای دلها برود، و حواس و شعور را نرمَک‌نرمَک برباید.
د) نرمش در موعظه، دل‌های گریزان و رَمان را هدایت، و رهنمود می‌کند.
هـ) مجادله و مباحثه، باید با دلایل رسا بوده؛ و چیزی را به طرف مقابل تحمیل نسازد. 
و) مجادله‌‌ی زیبا و نیکو، خود بزرگ‌بین حسّاس را، پایین می‌کشد، و به او اطمینان می‌بخشد که ذات او مصون، و ارج و ارزش او محفوظ است.
ادامه دارد ...