هرمنوتیک فلسفیِ مارتین هایدگر چرخشی رادیکال و اساسی در مباحث تفسیری و هرمنوتیکی ایجاد کرد دیدگاه های هایدگر درباره هرمنوتیک هرمنوتیک فلسفیِ مارتین هایدگر هرمنوتیک فلسفیِ مارتین هایدگر چرخشی رادیکال و اساسی در مباحث تفسیری و هرمنوتیکی ایجاد کرد. هایدگر به طور کلی در فلسفه ی وجودیِ خود وجودشناسی را به جای روششناسی و معرفتشناسی برمیگزیند. هایدگر هرمنوتیک را نیز، از روش به فلسفه - یا وجودشناسی - تبدیل نمود و بر مبنای یک بنیان وجودشناسانه هرمنوتیک را به عنوان تبیین چیستی و ماهیت فهم و شرایط حصول آن تلقی کرد. به نظر هایدگر، جهان از طریق پیشساخت های فهم قابل می گردد؛ یعنی پیشساخت هایی مثل مفروضات، انتظارات و مفاهیمی که ما پیش از هر نوع تفکری بر تجربه فرا می افکنیم. در واقع همین پیشساخت ها و پیشفهمها هستند که افق هرگونه فهمیدن را شکل میدهند. آنچه ما قابل فهم میشماریم، معلول عوامل پنهان و مقدری است که فهم ما، قبل از تفکر واجد آن بوده است. به تعبیری می توان گفت: تفسیر مستلزم پیشفرض است. یعنی هر تفسیری حتی تبیینهای علوم طبیعی نیازمند پیشفرض هستند. قبل از پرداختن به زمینشناسی ما سنگ و صخره را به عنوان سنگ و صخره فرض و فهم می کنیم و سپس بر روی آن مطالعه می نماییم. هایدگر معتقد است که پیشفرض و تفسیری که ما از وجود و نیز از وجود انسان (دازاین) داریم در تفسیر متون کاملاً دخیل و تأثیرگذار است. به عقیده ی وی به واسطه درک معنای صحیح ساختار وجودی اسان (دازاین) می توان راهی به سوی درک معنای وجود یافت. دازاین خودش را و جهان را به روشی خاص و معمولاً به شکلی بد تفسیر می کند. مثلاً ممکن است خود را به عنوان حیوان ناطق یا جوهر متفکر یا امروزه به شکلِ یک ماشین لحاظ کند. به همین خاطر - یعنی به علت تفسیر بد انسان از وجود خودش - باید لایه های سوءتفسیرها در نظریات فیلسوفانی نظیر ارسطو، دکارت و کانت نیز وجود دارد. هایدگر معتقد است، ما بایستی این سوءتفسیرها را در موقعیت هرمنوتیکی و در هنگام تفسیر آشکار کنیم و خود را از تأثیرات آنان رها سازیم. به طور کلی بنابر هرمنوتیک فلسفی هایدگر، تفسیر صحیح از وجود انسان و به تبع آن تفسیر صحیح از وجود، در تفسیر متون نقشآفرین و تاثیرگذار است. در واقع از همین جا و به همین خاطر است که او فلسفه و پدیدارشناسی و هرمنوتیک را یک چیز می داند. هایدگر همچنین معتقد است که واژه ها معانی ثابت و واحدی، مستقل از کاربرد و استعمالشان ندارند. از باب مثال ارسطو از حمل و نقل، آزادی، یا تعلیم و تربیت و دموکراسی همان معنایی را در نظر نداشته است که ما اکنون در نظر داریم؛ زیرا او در جهانی متفاوت با ما زندگی کرده است. برای فهم متن او لازم است از زبانها و گرامرها فراتر برویم و جهان مولف و امکانات آن را بازسازی کنیم. هایدگر در مورد این سوال که آیا نهایتاً می توانیم یک متن را به نحو قطعی تفسیر کرد، ایهامگویی کرده است. در کلام او کاملاً معلوم نمی شد که آیا همواره و تحت هر شرایطی تفسیر انسانی، محفوف در پیشفرضها و پیشساختهای ذهنی است، یا امکان یک تفسیر نهایی و فرجامین از یک متن با لحاظ شرایطی ممکن است وی تنها می گوید: تفسیر ما از گذشته مقید به وضعیت هرمنوتیکی و پیشفرضهای ماست و در معرض تجدیدنظر آینده است. منبع: فرهنگ واژه ها - عبدالرسول بیات
نظرات