بسم الله الرّحمن الرّحیم
روشن است بزرگترین مسئولیتی که پس مسئولیت ویژهی آدمی- مسئولیت بندگی- بر دوش وی سنگینی میکند، وظیفهی دعوت دیگران به سوی خداست. مسئولیتی که پیامبران- علیهم الصلوات والبرکات- برای ایفای آن آمدهاند. اگر انسان، بسان هر مسئولیت و واجب دیگری، پیش از آن، از حقیقت دعوت و مراحل و ترتیب آن و اینکه از کجا باید آغاز کند و به کجا منتهی شود، آگاهی نداشته باشد، اگر قویترین انرژیها و استعدادها را نیز داشته باشد نیز قادر به انجام کاری مثمر ثمر نخواهد بود. به همین جهت، مراجعه به قرآن و شناخت حقیقت دعوت که امر سهلتری است و به دنبال آن، پی بردن به مرحلههای دعوت و ترتیب آن، امری بسیار ضروری است. مایلیم بهشیوهای اختصاری، مقداری به این مسأله بپردازیم.
آشکار است که سورهی فاتحه، متن قرآن است و در هر مسألهای حق آن است که انسان بدان رجوع کند. چون طبیعت متن و شرح اینگونه است که اگر انسان پیشتر، متن را درک کند، سپس شرح برایش قابل فهمتر شده و جمع و جورتر میشود. امّا اگر از شرح به متن حرکت کند، بسیاری از اوقات به اصل مطلب نمیرسد. ممکن است موضوعی مانند «اصل» برایش جلوه کند و اصل که این فروع، توضیحات و جوانب آناند، گم شود.
نخستین آیهی سورهی فاتحه، الحمد لله رب العالمین است. نظر به اینکه بسم الله الرحمن الرحیم آیهای عام است و حکمش جداست، نخستین آیه و دو آیهی پس از آن، مسألهای را بیان میکنند که پیش از هر چیزی برای خود انسان، تربیت و تزکیهی خود و نیز دعوت و تربیت و تزکیهی کسانی دیگر، لازم است از آن آگاهی داشته باشد. روشن است وقتی میفرماید: الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٢﴾ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ ﴿٣﴾، بخشِ«رَبِّ الْعَالَمِينَ» تا پایان آن، بسان بیان علت و سبب «حمد» است. مانند اینکه وقتی میفرماید: الْحَمْدُ لِلَّـهِ، سؤال شود که چرا حمد، حقیقت حمد و همهی حمد برای اوست؟ میفرماید: چونکه «الْحَمْدُ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٢﴾ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ ﴿٣﴾ مَالِكِ يَوْمِ الدِّين» به عبارتی دیگر بدیهی است که حمد، وصف بالجمیل است و انسان باید پیشاپیش، جمیل را بشناسد و سپس بهوسیلهی آن توصیف و ثنا میکند و از حالتی که نسبت به صاحب آن جمیل در دلش ایجاد میشود، با زبانش از آن تعبیر مینماید. این بدین معناست که قبلاً «رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٢﴾ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ ﴿٣﴾ مَالِكِ يَوْمِ الدِّين» مورد توجّهاش قرار گرفته است؛ پیشتر خدا را بهوسیلهی اینها میشناسد، میداند که خدا دارای این نامها و صفات است و سپس دربرابر این حقایق، موضع «حمد» را اتّخاذ میکند. اگر موضوع اینگونه باشد، پس باید از رَبِّ الْعَالَمِينَ آغاز نمود.
عبارت «رَبّ»، با دو آیهی پس از خود، چند چیز را بیان میکند که بهاصطلاح همان پایههای ایدئولوژی اسلامیاند. هنگامی که رابطهی انسان با خدا، رابطهی مربوبیت و ربوبیت است، باید در اینجا به دو نکته توجّه نمود: قابل درک است که انسان؛ یک: نیازمند تربیت است؛ دو: مستعد و آمادهی «تربیت» است، چرا که اگر به تربیت نیازمند نباشد، بیمعناست که وی، ربّاش باشد و اگر فاقد استعداد تربیت باشد، ممکن نیست که او ربّاش باشد.
ربوبیت بیان این نکته است که انسان مستعد و آمادهی تربیت است و بهصورت بالفعل تربیت انسان، شدنی است. همچنین میدانیم که تربیت این است که انسان بهتدریج از پایینترین درجه تا جایی که به درجهای از کمال که برایش امکانپذیر است، برسد. در اینجا با این حقیقت که انسان آفریدهای است که مستعد و محتاج تربیت است، اگر در این مسأله بیشتر تأمل کنیم(طبعاً در اینجا از آیات دیگری از قرآن و مسائلی کمک گرفته میشود) برای ما روشن میشود که مستعد بودن به چه معناست و انسان چیست که مستعد این است که در مسیر تربیت حرکت نماید و نیازمند این است که تربیت شود؟ قرآن درباب انسان بیان میکند که این موجود، ترکیبی از روح و جسد است. هنگامیکه این روح داخل کالبد انسان میشود، فعل و انفعالات، تأثیر و تأثری متقابل میان آن دو(روح و کالبد) روی میدهد که پیامد آن چیزی است به نام روح به اضافهی مجموعه خصال بالقوّه، صفاتی بالقوّه یا همهی استعدادهایی که به آن مجموعه، «نفس» گفته میشود. نفس عبارت است از روح به اضافهی این صفات بالقوّه که برایش پدید آمدهاند. اکنون جای این پرسش است که این استعدادها و صفات چه هستند؟
قرآن بیان میکند که این استعدادها/ صفات بالقوّه در دو زمینه و ساحت وجود دارند: زمینهی برگرفتن و «اخذ» و دیگری زمینهی «اعطاء» و تأثیر و فعل است. در یکی انفعالی است و در دیگری کنشی است. بخش انفعالی همان استعداد و نیروی علم است. و بخش فعلی و تأثیر همان ساحت اراده است. بهصورت اختصاری و اجمالی، استعدادهای انسان به دو بخش تقسیم میشوند: استعداد علم و استعداد اراده.
طبعاً علم به معنای ویژهی انسان نه به معنای ادراک محسوسات که با حواس انجام میشود که در حیوانات نیز وجود دارد. علم به معنای انسانی آن استعداد و نیروی علم که خود بر سه قسم استعداد و نیرو، تقسیم میشود: نیروی بصر، نیروی قلب یا فؤاد و نیروی سمع.
نیروی بصر
کارویژهی نیروی بصر این است که به مطالعهی چیزهایی بپردازد که با حواس پنجگانهی انسان ارتباط دارند که به آن «عالم شهاده» گفته میشود. به بیان دیگر مطالعهی آیات آفاقی و انفسی که غایت نهایی و کار این نیرو و محصولی که آنرا به دست میآورد، این است که به سنن و نوامیس حاکم بر عالم شهاده آکاهی یابد که عالمان تجربی به مقداری از آن دست یافتهاند و در علوم تجربی بیان شده است. میتوان به میتوان به قوانینی که در فیزیک و شیمی و نظایر آنها در علوم طبیعی تجربی، مورد بررسی قرار میگیرند، «علوم بصری» نیز اطلاق نمود. البته علوم تجربی مقداری خشک و غیرمنعطفاند و بهگونهای هستند که فاقد آن خیراند. آنچه مؤمن با هدایت قرآن، به دست میآورد، به کلّی چیزی دیگر است. دستاوردهای این نیرو، مبنایی برای نیروی دیگری هستند که بعداً بدان اشاره میکنیم.
نیروی قلب یا فؤاد
پس از کار نیروی بصر، نوبت به نیروی «قلب» یا «فؤاد» میرسد. این نیرو، از محصول نیروی بصر استفاده میکند و از آن به عنوان مبنا و مقدّمهای برای شناخت ماوراء عالم شهاده یا عالم غیب و ذات و صفات خدای متعال بهره میگیرد و از سنن و قوانین و نظمی که آنرا شناخته است بهعنوان دلیل استفاده میکند و ذات و صفات خدا را در حدّ امکان میشناسد و درک میکند. سپس به مدد هدایت ربّانی و وحی الهی از عالم غیب، آن مقدار لازم که برای تکوین ایمان و عقیده و نیز اینکه انسان به کمک آن بتواند خلافت و عبودیتی که بهخاطر آن آفریده شده است را تحقّق بخشد، را برمیگیرد. همچنین درباب آخرت و ملائکه و... اطّلاعاتی از عالم غیب به دست میآورد. پس از آنکه بصر و قلب کارویژهی خود را انجام دادند و به اصطلاح تصوّرات و بینشی ایجاد شد و ایمانی بهوجود آمد. طبعاً برای اینکه بینش به ایمان تبدیل شود، به چیزهای دیگری ازجمله به «موعظهی حسنه»، نیز نیاز هست تا تزکیه پایان پذیرد. پس از آنکه بصر و قلب حقایقی را درک کردند، نظر به اینکه تنها ادراک حقایق کافی نیست، نیروی سوّمی لازم میآید که همان نیروی «سمع» است.
نیروی سمع
ادراک حقایق بهوسیلهی دو نیروی بصر و قلب، بدین معنی است که این دو نیرو وظیفهی شناخت واقعیت و حقایق است که - در عالم شهاده و غیب- وجود دارند و اینکه چیزهای دیگری وجود ندارند. امّا انسان درقبال این حقایق، نمیتواند فاقد حرکت باشد و شناخت صرف سبب ایجاد زندگی نیست. به علاوه انسان باید در مقابل هر حقیقتی موضعگیری داشته باشد. بهعنوان نمونه؛ در حقیقت در الوهیت، وحدانیت وجود دارد، امّا موضعگیری عملی انسان درباب آن چیست؟ آخرت، حساب و کتاب، بهشت و جهنمی درکار است، امّا موضعگیری انسان درقبال هریک از اینها چیست؟ در اینجاست که به ارزشها و احکامی نیاز مبرم پیدا میشود- البته وارد شرح تفصیلی آن نمیشویم- انسان خود قادر به وضع ارزشها و احکام نیست؛ چراکه آنها در عالم شهاده وجود ندارند تا انسان بهوسیلهی قوّهی بصر، آنها را مطالعه نموده و یا در عالم غیب نیز نیستند تا بهوسیلهی استدلال بدانها نایل شود. ارزشها و احکام، اعتباریاند و وجودی حقیقی نیستند و بههمین جهت قابل نسخ و الغا هستند. چیزی قرارداد میشود، سپس الغا میشود. برای درک ارزشهای اعتباری، نیروی سمع به انسان داده شده است که آن ذاتی که دارای علم محیط و فراگیر و حکمت بالغه است و میداند که چه موضعگیریای دربرابر فلان حقیقت، مناسب، سازگار و متناسب با آن است، آن موضعگیری را برایش معین میکند که ای انسان! اینگونه رفتار کن، اینگونه گام بردار، اینگونه برو و این را انجام بده و آن را انجام مده. این احکام را برایش میفرستد و انسان نیز آنرا بهوسیلهی قوّهی سمع «تلقّی» کرده و میگیرد. ذات عالم مطلق نیز بر این اساس این احکام (اوامر و نواهی) را برای انسان میفرستد که انسان پارهای از دستگاه واحد آفرینش است که در آن هر جزئی دارای یک وظیفهی ویژه است که هم با فطرت و ساختار وجودی خود سازگار است و نیز با حرکتهای سایر اجزای دستگاه واحد آفرینش هماهنگ است که دانستن این امر نیز، نیازمند علم محیط است که فقط خداوند متعال واجد آن است که این حرکت با فطرت خود عامل انسانی سازگار است و با حرکتهای سایر اجزا نیز متناسب و هماهنگ است. اگر اینها را بپذیریم، آنچه ناسازگار است نباید انجام شود، آنچه اندک ناسازگاریای در آن هست، امّا ناسازگاریاش بسیار نیست، انسان آنرا انجام دهد خوب است و اگر ندهد مسألهای نیست.(مندوب) یا عکس مندوب، فعلی که ناسازگاریش بیشتر از ناسازگاری است امّا بسیار نیست مکروه نامیده میشود. یا در اینکه انجام و ترک آن سازگاری وجود دارد و ضربهای وارد نمیکند و در آن، دارای اختیار است(مباح) نامیده میشود. درکل به این پنج حکم، به لحاظ فقهی، احکام خمسه گفته میشود. این سه، استعداد علم بودند. پس از نیروی علم، نیروی «اراده» که محل آن قلب یا فؤاد آدمی است به دنبال آنها، وارد عمل میشود.

نظرات