در جهان معاصر دموکراسی بهعنوان یک تجربهی بشری، از محبوبیت و جایگاه ویژهای برخوردار است.
انسان همواره درپی یک زندگی شرافتمندانه، متکی بر خرد و عقلانیت و تجربهی جمعی است. اگر تاریخچهی دموکراسی را مرور کنیم و از ابتدای حاکمیت بشر بر سرنوشت خود، آن را با زبان و ادبیات امروزی معنی و تفسیر کنیم، یک نوع از دموکراسی نورس در ابتدای زندگی جمعی انسانها وجود داشته است.
حال چرا مردم این اندازه بر این مهم تأکید دارند و آیا همهی ملیتها با سلایق مختلف زمینهی رشد و شکوفایی دموکراسی را دارند؟
و چرا در طول حیات بشر این اصل اساسی از اذهان زدوده نشده است؟
و چرا در جهان معاصر همهی کشورها حتی کشورهایی که از یک نظام توتالیتاریست برخوردارند سعی میکنند حاکمیت خود را به نوعی با دموکراسی پیوند دهند و به آن تظاهر کنند. و از آن استفادهی ابزاری نمایند و با نمایش چند مورد از شاخصهای دموکراسی بدون پایبندی به مفاهیم آن، حکومت خود را دموکراتیک بنامند
از طرف دیگر اگر دموکراسی بر مشارکت عمومی و قانونمداری و آزادی حق انتخاب و تقسیم قدرت و ثروت و جابجایی قدرت با ابزارهای قانونی و آزادی مطبوعات و رسانهها تأکید میکند، چرا بعضی از حکام با تمام قدرت بر اجرایی شدن این اصول اساسی و موردپسند آحاد مردم مخالفت میکنند و با ایجاد موانع مختلف در مقابل آن، ابایی ندارند.
آیا علت این مخالفتها را میتوان در نوعی خودمحوری و سودجویی و بقای حاکمیت آنها خلاصه نمود یا مسایل دیگری در این رابطه دخیل هستند.
آیا عدم درک درست از دموکراسی، حرکتهای افراطی با اندیشههای ملی و مذهبی، بینیازی دولتها از مشارکتهای مردمی، وجود ذخایر زمینی و نوعی خودکفایی اقتصادی، ناآگاهی تودهی مردم، موروثی بودن و مادامالعمر بودن حکومتها با تکیه بر عقاید و باورهای رسوبیافتهی مردمی، تعصب و جزماندیشی تشکلهای مذهبی، در ناکارآمدی دموکراسی تٲثیر دارند.
آیا دخالت دول خارجی، تسلط و قدرتنمایی نظامیان و پایبندی مردم به خرافات و باورهای سنتی، اعتقاد به فرّهی ایزدی(شاه سایه ی خداست) در عدم گسترش دموکراسیخواهی تأثیرگذار هستند.
برای تشریح آنچه بیان شد چند نکته را یاد آوری مینماید.
١- انسان یک موجود اجتماعی است و همیشه سعی میکند امورات خود را به کمک دیگران و با تشریک مساعی به سرانجام برساند. زیرا انسان به تنهایی از انجام بعضی از امور خود ناتوان است. علاوه بر احتیاجات اولیه انسان، موارد دیگری وجود دارد که نیازمند مساعدت، تأیید و همیاری دیگران میباشد.
انسان زندگی در جمع را بر انزواطلبی و گوشهگیری ترجیح میدهد زیرا بسیاری از استعدادها و توانمندیهای انسان در اجتماع شکوفا میشوند و انسان نیازمند به رسمیت شناختن این توانمندیهای خود از طرف جمع میباشد.
همانطوری که در طول تاریخ انسان تجربیات مفیدی از زندگی جمعی به دست آورده است، زندگی در اجتماع نیز جنبههای سلبی زیادی دارد که گاهی این سلبیات او را از زندگی جمعی بیزار مینماید.
ظلم و تجاوز، حقکشی، تبعیض، نابرابری سیاسی، جنگ و خونریزی، دزدی، فحشا و فساد و ... خاصتاً در عصر مدرنیته، این بدبینی رابه اوج خود رسانده است ، آنگاه که حاکمانی مستبد بر جان و مال و ناموس مردم تسلط پیدا کردهاند و انسان به عنوان یک ابزار اقتصادی و سیاسی وسیلهی قدرتنمایی و سوءاستفاده آنها قرار گرفته است.
ناگفته نماند که حکومتها و سلسلههای مختلفی بر مردم حکمرانی داشتهاند که بعضی از آنها عدالتپیشه و خدمتگزار بودهاند و نام نیک آنها در صفحات تاریخ به یادگار مانده است اما کم نیستند حکام ستمگری که برای عمران و آبادانی زمین و زمام امور خود، هزاران انسان بیگناه را فدای سلطهطلبی خود نمودهاند. همین خاطرهی غمانگیز ، انسان را به سوی آدرسی فرستاده است که نتیجهی آن آخرین تجربیات بشر امروز است و آن نظام دموکراسی است که بشریت به دنبال آدرس آن روان گشته است.
دموکراسی و مشارکت همگانی دارای تاریخی طولانی در تحولات بسیاری از کشورهای غربی بوده است.
گفته میشود دموکراسی در یونان و حکومت قانون در رُم باستان زاده شده است. (دالی، 1378، 26-21)
اما نه آن دموکراسی و نه حکومت قانون هیچکدام دوام نیاوردند. علت اساسی زوال و انحطاط آن حکومتها این بود که هم دموکراسی و هم حاکمیت قانون نیازمند نهادهای توسعهیافتهای بودکه متأسفانه به آن حد مطلوب نرسیدند. و این نهادها میبایست با قدرت و قوت و مستقل از دولت رشد میکردند و در اعماق اجتماع نفوذ می کردند که چنین نشد.
دموکراسی نیازمند نهادهایی است که به آرامی در بطن اجتماع رسوخ کنند و معیارهای اخلاقی و انسانی را به عنوان ارزشهای مشترک بشریت تعمیق بخشند.
معیارهایی مانند قانونمندی، رعایت حقوق شهروندی، به رسمیت شناختن حق سرنوشت، دگرخواهی و احترام به عقاید و باورهای دیگران، تلاش برای عدالت اجتماعی و سیاسی و ... همهی این اصول ،نیازمند مراقبت و نظارت همیشگی هستند و همچون نهالی نورس رسیدگی و نگهداری، ضامن رشد و بقای آن است. دموکراسی مانند یک ماشین نیست که یک بار نیاز به آزمایش داشته باشد و به طور خودکار ادامهی فعالیت بدهد. بلکه دموکراسی زنده است و باید همواره با مراقبتهای همیشگی، این زیستن دوام و قوام یابد.
دموکراسی برای رشد و توسعهی انسانی نیازمند بروز شدن و آسیبشناسی است. انسانهای آگاه، فهمیده و تلاشگر هستند که میتوانند دموکراسی را حفظ کنند و جامعه را به سوی آرمانگرایی سوق دهند. کار دموکراسی در مرحلهی بعدی محدود کردن قدرت حکام و فرمانروایان است و کاستن از ظلم و تعدی و ستم آنها در جامعه است.
تدوین قوانین مدرن و مقررات عقلانی و عادلانه ، به جای مقررات و قوانین خودسرانه ، غیرقابل اجرا و ناپسند است.
قوانینی که همچون رشتهای مستحکم اجتماع را به هم مرتبط و متصل می نماید. و نوعی احساس همدردی و همدلی را در بین آحاد جامعه بوجود می آورد.
سهیم شدن طبقات پاییندست جامعه در تصمیمگیریها و سرنوشت خود ، به عنوان ضامن امنیت اجتماعی از جمله مواردی است که توجه به آن ضروری است.
دموکراسی نه تنها حامی آزادی، تساوی حقوق مردم، رفاه و آسایش و امنیت و معیشت است، بلکه امکانات کافی برای تأمین زندگی و سلامت روحی و روانی و جسمی را نیز فراهم میسازد.
و این است رمز محبوبیت دموکراسی که موجب ماندگاری و دوام و گسترش آن در جهان شده است.
٢_ تعمیق فرهنگ سیاسی
جابجایی قدرت یکی از اصول مصرّح در نظام دموکراسی است. گاهی این جابجایی توسط انقلاب و قیام همگانی، کودتا، و یا جابجایی مسالمتآمیز با انتخابات و از طریق آرای عمومی صورت میگیرد.
وضعیت و شرایط حکمرانی تعیین میکند که قدرت چگونه جابجا و دست به دست شود. چنانچه هیئت حاکمه از طریق مسالمتآمیز ، حاضر به تسلیم قدرت به رقیب خود نباشد، به ناچار نظامیان وارد صحنه خواهند شد و یا قیام همگانی در قالب انقلاب و دگرگونی و شورش شروع خواهد شد.
این قیام گاهی آنقدر عظیم و گسترده است که فرصت شناسایی نخبگان سیاسی و طیفبندی گروههای مبارز و پیشرو فراهم نمیشود و از این نظر نوعی دگرگونی و اختلاط بین نیروی فعال و غیرفعال و مفید و نا کارآمد، بوجود خواهد آمد که بعدها موجبات ناامنی و ناهماهنگی در نحوهی ادارهی کشور خواهد شد. از طرف دیگر قبل از انقلاب و جابجایی قدرت تمام نیرو و انرژی طیف مقاوم و پیشرو صرف براندازی خواهد شد و دیگر فرصت تعمیق فرهنگ سیاسی (روش جابجایی قدرت، انتخابات، مدیریت کشور، حقوق شهروندی، قانونمداری) در میان اقشار جامعه فراهم نخواهد شد و بعد از پیروزی به علت عدم تبحر نیروهای پیشبرنده و نگهدارندهی انقلاب دگرگونی و تشتت در صفوف انقلابیون ایجاد خواهد شد. که صدمات جبرانناپذیری بر پیکرهی قیام و اصلاح و دموکراسی وارد خواهد شد. و افراد سودجو و فرصتطلب شرایط را مناسب میدانند و دوباره زنجیرهی استبداد را با رشتهای تازه تنیده شده، بهم وصل خواهند کرد و به جای اصلاحگری، دست به یارگیری و ستمگری خواهند زد.
٣_ نقش نهادهای مدنی
نهادهای دموکراتیک(مدنی) به آن دسته از نهادهایی گفته میشود که در کشورهای گوناگون به انحاء مختلف به مشارکت نهادمند و آزادانهی افراد در انتخاب نخبگان خدمت رسانی به اقشار جامعه، تصمیمگیری و در دست گرفتن سرنوشت خود ، یاری میرسانند. از این رو رشد و توسعهی نهادهای دموکراتیک لازمهی تحقق واقعی توسعه و پیشرفت در هر کشوری است.
از دیدگاه رابرت دال، نهادهای سیاسی دموکراتیک عبارتند از:
انتخابات آزاد، منصفانه و مکرر مقامات منتخب، آزادی بیان، منابع بدیل اطلاعرسانی، تشکلهای مستقل و شهروندی (دال، 1387، 105-106)
* نهادهای مردمی یا غیردولتی از مجموع افرادی تشکیل میشوند که با اهدافی مشترک دور هم جمع میشوند و با دستورالعمل و دیسیپلین نسبتاً هماهنگ اهدافی را تعقیب میکنند. قوانین، هنجارها و آئیننامهها، باعث ساختارمند شدن روابط اعضای یک سازمان میشوند، آنها ساختار نهادی سازمان یافته را تشکیل میدهند. (نورث و همکاران، 1385-106)
نهادهای مدنی به انجمنها، مؤسسات، تعاونیها، کانونهای صنفی، کانونهای وکلا، سازمان دانشجویی و دانشآموزی، سندیکاهای کارگری گفته میشود که هرکدام در جای خود میتوانند حامل پیامی دموکراتیک در رابطه با مشارکت همگانی، تعامل، کسب قدرت، کسب امتیازات و جایگاههای قانونی و دفاع از حقوق شهروندی نقش اساسی داشته باشند.
در جهان معاصر تقویت نهادها جای تکیه بر فرد را گرفته است.
نهادها، بجای قهرمان پروری وحرکتهای پوپو لیستی، میتوانند نقش روشنگری در جامعه را بعهده گیرند و با برنامههای آموزشی در مدارس، محافل و مجالس عمومی، انجمنها، تعاونیها، مؤسسات فرهنگی- هنری نسبت به تعمیق اصول اساسی دموکراسیخواهی ، مردم را در جریان مسایل بنیادی علم سیاست و اخلاق اجتماعی و حقوق شهروندی قرار دهند.
صرف مبارزهی سیاسی علیه هیئت حاکمه بدون فرهنگسازی کارساز نیست و زمانی آگاهی در سطح جامعه به حد مطلوبی نرسد، جابجایی افراد در هیئت حاکمه مانند مسکنی است که چند صباحی افکار عمومی را آرام میکند و سپس ریشههای استبداد از نو رشد خواهند کرد.
پیام سیاستمداران در جهان معاصر آگاهیبخشی به نسل جدید از طریق نهادهای مدنی و مطبوعات و فضای مجازی است تا مردم در جریان مسائل خرد و کلان کشور خود قرار گیرند.
سیاستمداران امروز به دنبال تقویت نهادهای دموکراتیک هستند و دیگر فردمحوری و زنده باد، مرده باد کمکم جای خود را به نهادینه کردن تشکلهای صنفی، خدماتی، سیاسی داده است. زیرا تکیه بر فرد و دنبالهروی از فردیت هرچند آن شخص نماد عدالتمحوری و دادپروری باشد بعد از مدتی فناپذیر است و یک اصل ثابت و جاودانه نیست، بلکه این نهادها و سازمانها هستند که با تکیه بر قانون ریشه در بطن جامعه دارند و رشد آنها درخت دموکراسی و آزادگی را سرسبز و ماندگار نگه میدارند. لذا توقع از فرد برای رفع مشکلات جامعه و پیگیری مطالبات و رهبری نهضتهای ملی امروز جوابگوی نسل جدید نیست. زیرا افرادی که به نوعی رهبری جوامع مختلف را بعهده داشتهاند بعد از مدتی تحت تأثیر افراد نزدیک، شرایط و موقعیت خاصی قرار میگیرند و از تعهدات خود سرباز میزنند.
نظرات