با تلاش‌های موفقی که علمای حدیث انجام دادند، اصول سنت که دومین مصدر تشریع اسلامی است، استحکام یافت و مسلمانان، نسبت به احادیث پیامبرشان مطمئن شدند و سنت از هرگونه دستبرد و تحریفی، پاک گردید و احادیث صحیح و حسن از احادیث ضعیف و موضوع جدا شد و بدین ترتیب خداوند متعال، شریعتش را از دستبرد مفسدین و توطئه‌ی دسیسه‌گران و زندیق‌ها حفاظت نمود. و مسلمانان به نتایج ارزنده‌ی این نهضت عظیم و مبارک دست یافتند؛ مهمترین دستاوردهای این نهضت خجسته، به شرح ذیل می‌باشد:

 

1ـ تدوین سنت

قبلاً بدین نکته اشاره کردیم که سنت در زمان رسول‌خدا(صلّی الله علیه وسلّم) همانند قرآن، به صورت رسمی، تدوین نشد. بلکه صرفاً در سینه‌ها محفوظ بود و یاران پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) آن را به صورت شفاهی به نسل پس از خود، یعنی تابعین انتقال دادند. اگر چه در زمان پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) پاره‌ای از احادیث به قید تحریر در آمد، اما بدون تردید سنت، در آن دوران سینه به سینه می‌گشت و بدین‌سان سنت، در دوران صحابه جز در موارد اندکی تدوین نیافت. البته یک بار عمر فاروق(رضی الله عنه) به فکر تدوین سنت افتاد، اما دوباره منصرف شد. چنانچه بیهقی در مدخل به نقل از عروه بن زبیر، چنین آورده است: عمر(رضی الله عنه) تصمیم گرفت احادیث را بنوسید. در این باره با یاران پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) مشورت نمود. آن‌ها نیز موافق بودند؛ آنگاه عمر(رضی الله عنه) به مدت یک ماه استخاره نمود و نهایتاً چنین گفت: من تصمیم گرفتم احادیث را بنویسم، اما به یاد اقوام قبل از شما افتادم که کتاب‌هایی نوشتند و به آن‌ها روی آوردند و کتاب خدا را پشت سر انداختند. سوگند به خدا هرگز حاضر نیستم که کتاب خدا را با چیزی مشتبه نمایم.

یقیناً عذری که عمر(رضی الله عنه) برای صحابه بیان کرد، با توجه به شرایط مسلمانان در آن زمان، کاملاً موجه بود. زیرا مردم، گروه‌گروه اسلام می‌آوردند و قرآن، برایشان تازگی داشت؛ از این رو لازم بود همگی به حفظ، مطالعه و تلاوت قرآن روی بیاورند تا قرآن، اساس عقیده و حامی و محافظ آن در برابر هر نوع انحراف باشد.

این روش همچنان ادامه داشت تا آنکه فتنه به وقوع پیوست و جعل و دروغ در احادیث رواج یافت. به همین سبب بزرگان تابعین و نسل‌های بعدی، برای مبارزه با جریان جعل حدیث، بپا خاستند و کوشش‌های گسترده‌ای در این زمینه انجام دادند. نخستین بخش این تلاش‌ها، متوجه تدوین سنت برای حفاظت سنت از ضایع شدن یا کم شدن از آن و یا اضافه شدن برآن بود.

بیشتر روایات، حاکی از آن است که عمر بن عبدالعزیز(رحمه الله) نخستین فرد تابعی بود که به فکر جمع‌آوری و تدوین سنت افتاد؛ وی، به استاندار و قاضیش ابوبکر بن حزم در مدینه پیام فرستاد: (أنظر ما كان من حديث رسول الله(صلّی الله علیه وسلّم) فاكتبه فإنّي خفت دروس العلم و ذهاب العلماء) یعنی: «بنگر؛ احادیث پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) را بنویس که من از بابت ناپدید شدن علم و از میان رفتن علما بیم دارم». همچنین ازوی خواست تا احادیثی را که نزد عمرۀ بنت عبدالرحمن انصاری (98هـ) و قاسم بن محمد بن ابی‌بکر (106هـ) وجود دارد، بنویسد.

چنین به نظر می‌رسد که عمر بن عبدالعزیز(رحمه الله)، تنها ابن‌حزم را موظف به انجام این مهم نساخت؛ بلکه نظیر این نامه را به عموم علمای برجسته و والیان خود در تمام شهرها ارسال نمود. چنانچه ابونعیم در تاریخ اصفهان، آورده است: عمر بن عبدالعزیز به تمام مناطق چنین نوشت: (أنظروا إلي حديث رسول‌الله(صلّی الله علیه وسلّم) فاجمعوه). یعنی: «احادیث پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) را ببنید و جمع‌آوری نمایید».

بدین ترتیب عمر بن عبدالعزیز، آرزوی جدش عمر بن خطاب(رضی الله عنه) را که دوست داشت، احادیث پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) را جمع‌آوری نماید، برآورده ساخت.

ابن‌حزم دستور عمر بن عبدالعزیز را اجرا نمود و احادیث عمره و قاسم را نزد وی فرستاد؛ اما وی، تمام احادیث موجود در مدینه را جمع‌آوری نکرد و به جای او امام محمد بن مسلم بن شهاب زهری [124هـ] این مهم را انجام داد. او، یکی از علمای بزرگ و برجسته در زمینه‌ی سنت در عصرخویش بود؛ او، همان کسی است که عمر بن عبدالعزیز به یارانش دستور می‌داد تا در مجلس وی حاضر شوند و دلیلش را چنین مطرح می‌کرد که: روی زمین کسی وجود ندارد که همچون او، از سنت آگاهی داشته باشد. امام مسلم(رحمه الله) درباره‌ی زهری می‌گوید: او، دارای نود حدیث است که کسی غیر از او، این احادیث را روایت ننموده است. بسیاری از ائمه و پیشوایان علمی در مورد زهری گفته‌اند: اگر زهری نبود، بسیاری ازاحادیث از دست می‌رفت؛ این در حالی است که افرادی چون حسن بصری وجود داشتند. چنین به نظر می‌رسد که تدوینی که به دست زهری انجام گرفت، غیر از آن چیزی بود که به دست افرادی همچون: بخاری، مسلم، احمد و سایر محدثان انجام گرفت. تدوین زهری عبارت بود از جمع‌آوری تمام شنیده‌هایش از پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) بدون ترتیب ابواب علمی و چه بسا با اقوال صحابه و فتاوای تابعین مخلوط بود. البته این، امری طبیعی و عادی در آغاز هر عملی می‌باشد.

بنابراین، زهری نخستین کسی است که اساس تدوین سنت را در کتاب‌های خاص به وجود آورد. پیش از آن تعدادی از علمای تابعین، از نوشتن حدیث به خاطر ایجاد ضعف در قوت حافظه، ممانعت می‌کردند. حتی خود زهری نیز در ابتدا از نوشتن احادیث خودداری می‌نمود تا اینکه از سوی عمر بن عبدالعزیز مأمور انجام این کار بس مهم شد. در صفحات آینده پیرامون این موضوع، با تفصیل بیشتری سخن خواهیم گفت.

تدوین سنت، در نسل پس از زهری، گسترش یافت. نخستین کسانی که به جمع‌آوری احادیث پرداختند، عبارتند از:

در مکه: ابن‌جریج (150هـ) و ابن‌اسحاق (151هـ).

در مدینه: سعید بن ابی‌عروبه (156هـ)، ربیع بن صبیح (160هـ) و امام مالک (179هـ).

در بصره: حماد بن سلمه (167هـ).

در کوفه: سفیان ثوری (161هـ).

در شام: ابوعمرو اوزاعی (157هـ)

در واسط: هشیم (173هـ).

در خراسان: عبدالله بن مبارک (181هـ)

در یمن: معمر (154هـ)

در ری: جریر بن عبدالحمید (188هـ). همچنین سفیان بن عیینه (198هـ)، لیث بن سعد (175هـ) و شعبه بن حجاج (160هـ) نیز به تدوین و جمع‌آوری احادیث پرداختند.

 

همه‌ی این‌ها، معاصر یکدیگر بودند. از این رو مشخص نیست که کدامین آن‌ها قبل از دیگران به تدوین سنت، پرداخته است. روش این بزرگان در تدوین سنت چنین بود که احادیث پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) را با اقوال صحابه و فتاوای تابعین جمع‌آوری می‌نمودند و مسائل متعددی را در یک باب گرد می‌آوردند.

حافظ ابن‌حجر می‌گوید: آنچه گذشت، منوط به جمع احادیث در ابواب بود. اما شعبی، نخستین کسی بود که احادیث شبیه به هم را در یک باب گرد آورد. زیرا از او روایت شده که گفته است: این باب بزرگ، دربحث طلاق است.

قرن سوم فرا رسید. این قرن، درخشان‌ترین دوران تدوین سنت به‌شمار می‌رود. زیرا از وجود ائمه‌ی حدیث و تألیفات ماندگار آن‌ها برخوردار بود. در این قرن گردآوری احادیث به شیوه‌ی مسانید شروع شد؛ این شیوه‌ها عبارت است از:

جمع‌آوری تمام روایات یک صحابی علی‌رغم موضوعات متعدد، دریک باب. نخستین کسانی که این شیوه را بکارگرفتند، عبارتند از: عبدالله بن موسی عبسی کوفی، مسدد بصری، اسد بن موسی و نعیم بن حماد خزاعی.

پس از آن‌ها، حفاظ حدیث آمدند و امام احمد(رحمه الله) مسند مشهورش را تألیف نمود. همین شیوه را اسحاق بن راهویه و عثمان بن ابی‌شیبه انتخاب نمودند. روش این گروه، چنین بود که صرفاً احادیث پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) را جمع‌آوری نمودند و از تدوین اقوال صحابه و فتاوای تابعین خودداری کردن؛ گفتنی است: این دسته از علما، احادیث صحیح و غیرصحیح را با هم جمع‌آوری و تدوین می‌کردند و این مسأله، طالبان حدیث را با مشکل مواجه ساخت. زیرا جز کسانی که در این موضوع مهارت داشتند، دیگران نمی‌توانستند احادیث صحیح را تشخیص دهند و کسانی که از ملکه‌ی تشخیص برخوردار نبودند، به یکی از ائمه‌ی حدیث مراجعه می‌نمودند و اگر این فرصت برایشان فراهم نمی‌شد، وضعیت حدیث از لحاظ صحت و سقم، همچنان نامعلوم باقی می‌ماند.

این موضوع باعث شد تا امام المحدثین محمد بن اسماعیل بخاری (256هـ) در تدوین حدیث، شیوه‌ی جدیدی برگزیند و صرفاً احادیث صحیح را جمع‌آوری نماید. چنانچه برای این منظور کتاب مشهورش یعنی الجامع الصحيح مشهور به صحیح بخاری را تألیف نمود و شاگردش امام مسلم بن حجاج قشیری (261هـ) نیز به پیروی از وی کتاب صحیحش را تألیف کرد. این دو بزرگوار، برای دسترسی آسان طلاب حدیث به احادیث صحیح، زحمت‌ها و سختی‌های فراوانی متحمل شدند. پس از این دو امام بزرگوار، تعداد زیادی از آن‌ها پیروی نمودند و کتاب‌های متعددی نوشتند که مهمترین‌شان عبارتند از: سنن ابی‌داوود (275هـ)، سنن نسائی (303هـ)، جامع ترمذی (279هـ) و سنن ابن‌ماجه (273. هـ). این بزرگان چنانچه عادت محدثین می‌باشد، تمام روایات ائمه‌ی پیش از خود را در تألیفات خود نقل کرده‌اند.

آنگاه قرن چهارم فرا رسید؛ علمای این قرن، چیزی جز روایات اندکی که جای مانده بود، بر روایات محدثان قرن سوم نیفزودند؛ بدین سان بیشتر تلاش این گروه، جمع‌آوری روایاتی بود که گذشتگان آن‌ها گرد آورده بودند.

 

مشهورترین محدثان این زمان عبارتند از:

1- امام سلیمان بن احمد طبرانی (360هـ) که معاجم سه‌گانه‌اش را تألیف نمود؛ یعنی: الف) المعجم الکبیر: وی،در این کتاب روایات هر صحابی را به‌صورت جداگانه‌ای نقل نموده و اصحاب را نیز به ترتیب حروف الفبا ذکر کرده است. این کتاب، شامل پانصد و بیست و پنج هزار حدیث می‌باشد. ب) الاوسط. ج) الاصغر. وی، در این دو کتاب روایات هریک از اساتید خود را جداگانه آورده و هر یک از آن‌ها را به ترتیب حروف الفبا نام برده است.

2- دارقطنی (385هـ) که سنن مشهورش را تألیف نمود.

3- ابن‌حبان بستی (354هـ)

4- ابن‌خزیمه (311هـ)

5- طحاوی (321هـ).

بدین ترتیب تدوین و جمع آوری سنت و جدا کردن روایات صحیح از ضعیف، کامل گردید و علمای قرون بعدی، جز تدوین مستدرکات، عمل دیگری انجام ندادند؛ مانند: مستدرک ابوعبدالله حاکم نیشابوری (405هـ) وی، در این کتاب احادیثی را آورده که به نظرش دارای شرایط امام بخاری و مسلم هستند، اما آن دو بزرگوار این احادیث را در کتاب‌هایشان نیاورده‌اند. علما، بخشی از این احادیث را پذیرفته و بخشی را هم نپذیرفته‌اند که از مشهورترین این علما می‌توان علامه ذهبی(رحمه الله) را نام برد.

 

2ـ علم مصطلح حدیث

یکی از نتایج و دستاوردهای این حرکت مبارک، تدوین قواعدی است که علما، در اثنای مبارزه با جریان جعل احادیث، مشخص نموده‌اند؛ قواعدی که بر اساس آن حدیث را به سه نوع تقسیم نمودند. چنانچه درابتدای کتاب گذشت. بدین ترتیب بود که علم مصطلح حدیث پدید آمد. علمی که برای تصحیح روایات، ضوابط علمی را وضع نمود. این قواعد، صحیح‌ترین اصولی است که در طول تاریخ برای تأیید روایات و اخبار در نظر گرفته شده است و علمای بزرگوار رحمهم‌الله نیز نخستین کسانی هستند که این اصول را بر پایه‌ای علمی وضع نمودند و این عمل را چنان کامل انجام دادند که آیندگان خود را از چنین تحقیقی بی‌نیاز ساختند.

لازم به یادآوری است که علمای حدیث و سایر علمای سلف در رشته های دیگر مانند: تاریخ، فقه، تفسیر، لغت، ادبیات و... بر اساس همین روش علمی پیش رفتند. از این رو تألیفات علمی در ابتدا دارای سندهای متصل بودند؛ حتی کتاب‌های علما را شاگردان‌شان با سند متصل نسل در نسل نقل می‌کردند. به عنوان مثال: اینک ما در مورد کتاب صحیح بخاری، هیچ شکی نداریم که تألیف امام بخاری می‌باشد. زیرا این کتاب از امام بخاری با سندی متصل نسل به نسل نقل شده و این، امتیازی است که تألیفات امت‌های دیگر از آن محرومند و حتی کتاب‌های مقدس‌شان نی زازچنین مزیتی برخوردارنیستند.

یکی از علمای معاصر تاریخ، کتابی در باب اصول روایت، تألیف نموده است. وی در این کتاب بر اصول علم حدیث تکیه نموده و اذعان کرده که این روش، بهترین روش علمی، برای تصحیح اخبار و روایات می‌باشد. نویسنده‌ی مزبور در بخش ششم کتابش تحت عنوان (عدالت و ضبط) پس از تأکید بر وجوب تحقیق در زمینه‌ی عدالت، راستی و امانتداری راوی، می‌گوید: «واقعاً آنچه علمای حدیث، صدها سال پیش، بدان دست یافته‌اند، جای شگفت و تقدیر دارد. به‌ منظور قدردانی از این دقت علمی و با اعتراف به مقام والای آن‌ها در این زمینه، برخی از نصوص و نوشته‌های آنان را عیناً برایتان بازگو می‌نماییم». وی، سپس به نقل سخنان امام مالک، امام مسلم، امام غزالی، قاضی عیاض و ابی‌عمرو بن صلاح پرداخته است.

علم مصطلح حدیث یا اصول حدیث، علمی است که از تقسیم حدیث به سه نوع صحیح، حسن و ضعیف و نیز تقسیم هر یک از انواع سه‌گانه‌ی حدیث، به اقسام دیگر سخن می‌گوید و به بیان شرایط مطلوب راوی و روایت و همچنین علل، اضطرابات و شذوذی می‌پردازد که در احادیث پدید می‌آید؛ در این علم، موضوعات دیگری نیز مورد بحث قرار می‌گیرد؛ از جمله: آنچه که احادیث به سبب آن مردود و یا موقوف می‌شوند و نیز بیان کیفیت سماع، پذیرش، حفظ و انتقال حدیث و همچنین آداب محدث و طالب حدیث و....

نخستین کسی که در این زمینه، مباحثی را تدوین نمود، علی بن مدینی استاد امام بخاری بود. بخاری، مسلم و ترمذی نیز در این زمینه در رسائلی خاص، مطالبی پراکنده بیان نموده‌اند. اما نخستین کسی که در این رشته‌ی علمی دست به قلم برد و تمام ابواب و مباحث اصول حدیث را جمع‌آوری نمود، قاضی ابومحمد رامهرمزی (360هـ) نویسنده‌ی کتاب المحدّث الفاصل بين الراوي و السامع بود. البته وی، تمام مباحث این علم را در کتابش بصورت فراگیر نیاورده است. آنگاه حاکم ابوعبدالله نیشابوری [درگذشته به سال405هـ] آمد و کتاب معرفة علوم الحديث را تألیف نمود؛ این نیز به‌طور کامل مرتب و پیراسته نبود. پس از آن ابونعیم اصفهانی (430هـ) آمد و روی کتاب حاکم کار کرد و مواردی را هم برای آیندگان بر جای نهاد. سپس خطیب ابوبکر بغدادی (463هـ) آمد و کتابی تحت عنوان الكفاية پیرامون اصول روایت و کتابی تحت عنوان الجامع لآداب الشيخ و السامع درباره‌ی آداب روایت نوشت. آنگاه قاضی عیاض (544هـ) آمد و کتاب الإلماع را با استفاده از کتاب‌های خطیب بغدادی، به نگارش درآورد.

سپس شیخ حافظ تقی‌الدین ابوعمرو عثمان بن صلاح شهرزوری دمشقی (643هـ) آمد و کتاب مشهورش مقدمة ابن‌صلاح را بر شاگردانش در مدرسه‌ی اشرفیه‌ی دمشق دیکته کرد. این کتاب، شامل بیشتر مباحثی است که در کتاب‌های قبل از وی به‌ صورت پراکنده آمده است. علمی پس از ابن‌صلاح، در قابل نثر و نظم به شرح این کتاب پرداختند. مانند: الفية عراقی و شرحش توسط علامه سخاوی و التقريب علامه نووی و شرح آن از علامه سیوطی تحت عنوان التدريب و کتاب‌های معروف دیگر.

حافظ ابن‌کثیر دمشقی (774هـ) نیز در کتابی به نام اختصار علوم الحديث به‌صورت مختصر به بررسی علم حدیث پرداخته است.

از آن پس تألیفات متعددی نگاشته شد که مهمترینشان عبارتند از: الفية، حافظ عراقی (806هـ)؛ نخبة الفكر في مصطلح الأثر، علامه ابن‌حجر؛ توجيه النظر از علامه شیخ طاهر الجزائری و قواعد التحديث از قاسمی دمشقی.

 

3ـ علم جرح و تعدیل

یکی دیگر از نتایج این تلاش‌های مبارک، پدید آمدن علم جرح وتعدیل یا به عبارتی علم میزان الرجال است. این علم، دانشی است که در آن از احوال راویان، امانت، اعتماد، عدالت و حفظ و حافظه‌ی‌ آنان یا بر عکس در مورد کذب، غفلت و فراموشی آن‌ها، می‌شود. این دانش، در نوع بسیار ارزنده می‌باشد و از این نهضت مبارک و تلاش گسترده‌ی علما در زمینه‌ی تدوین سنت سرچشمه گرفته است و نظیر این دانش، در تاریخ امت‌های دیگر یافت نمی‌شود. آنچه سبب پدید آمدن این علم گردید، اشتیاق وافر علما برای اطلاع از احوال راویان به‌قصد تمییز و شناسایی احادیث صحیح از ضعیف بود.

آن‌ها خود راویان معاصر خود را می‌آزمودند و در مورد آن‌ها تحقیق می‌کردند و این تحقیق را در مورد راویان غیرمعاصر خویش انجام می‌دادند. چه بسا از آن‌ها در مورد برخی از راویان سؤال می‌شد و آن‌ها نیز با صراحت و قاطعیت تمام، نظر خود را ابراز می‌نمودند. زیرا این عمل‌شان، دفاع از دین و سنت رسول‌خدا(صلّی الله علیه وسلّم) بود.

باری به امام بخاری گفتند که برخی از مردم تحقیقات تاریخی‌ات را مورد انتقاد قرار داده‌اند، چراکه آنان، این عمل را مترادف غیبت می‌دانند. بخاری در پاسخ گفت: (انّما روينا ذلك رواية و لم نقله من عند أنفسنا و قد قال النبي ج: بئس اخوالعشيرة) یعنی: «آنچه ما می‌گوییم بر اساس روایت است و از نزد خود و خودسرانه چیزی نگفته‌ایم؛ رسول‌خدا(صلّی الله علیه وسلّم) نیز در مورد شخصی فرمود: (فلانی، آدمِ بدی است)». البته سخن گفتن در مورد تأیید و یا رد راویان، از زمان صحابه‌ی کوچک آغاز شده بود؛ از صحابه‌ می‌توان: ابن‌عباس (68هـ)، عباده بن صامت (34هـ) و انس بن مالک (93هـ) و از تابعین افرادی مانند: سعید بن مسیب (93هـ) شعبی (104هـ)، ابن‌سیرین (110هـ) و اعمش (148هـ) را نام برد که پیرامون اوضاع و احوال راویان، سخن می‌گفتند.

این موضوع پیوسته ادامه داشت و فردی به نام شعبه (160هـ) که خیلی دقیق بود و تنها از افراد مورد اعتماد روایت می‌کرد، به تحقیق حال راویان پرداخت. امام مالک(رحمه الله) (179هـ) نیز همین رویه را در پیش گرفت.

 

مشهورترین علمای جرح و تعدیل در قرن دوم، عبارتند از:

معمر (154هـ)، هشام دستوائی (154هـ)، اوزاعی (157هـ)، ثوری (161هـ)، حماد بن سلمه (167هـ) و لیث بن سعد (175هـ).

پس از این‌ها، گروهی دیگر مانند: عبدالله بن مبارک (181هـ)، فزاری (185هـ)، ابن‌عینیه (198هـ) و وکیع بن جراح (197هـ) پا به این عرصه گذاشتند.

از مشهورترین علمای این طبقه یحیی بن سعید قطان (198هـ) و عبدالرحمن بن مهدی (198هـ) را می‌توان نام برد که جرح و توثیق این دو، نزد علما حجت بود.

سپس گروهی دیگر از ائمه‌ی این فن پا به عرصه نهادند؛ مانند: یزید بن هارون (206هـ)، ابوداوود طیالسی (204هـ)، عبدالرزاق بن همام (211هـ) و ابوعاصم النبیل ضحاک بن مخلد (212هـ).

آنگاه تألیف در بخش جرح و تعدیل آغاز گردید؛ نخستین کسانی که در این موضوع لب به سخن گشودند و مطالبی نگاشتند، عبارتند از: یحیی بن معین (233هـ)، احمد بن حنبل ( 241هـ)، محمد بن سعد کاتب واقدی و صاحب الطبقات (230هـ) و علی بن مدینی (234هـ).پس از این‌ها امام بخاری، مسلم، ابوزرعه، ابوحاتم و ابوداود سجستانی آمدند.

تا اواخر قرن 9هجری، طبقات مختلفی از علما در این فن، قد علم نمودند و به تألیف و تحقیق در این باره پرداختند؛ به‌گونه‌ای که به‌راحتی می‌توان در تألیفات این بزرگان، نام و بیوگرافی هرکسی را که نامش در کتاب‌های حدیث موجود است، بررسی نمود.

برخی از کتاب‌های جرح وتعدیل، تنها به ذکر ثقات و راویان مورد اعتماد اکتفا نمودند؛ مانند: کتاب الثقات تألیف ابن‌حبان بستی، کتاب الثقات در چهار جلد، نوشته‌ی ابن‌قطلوبغا881هـ) و نیز کتاب الثقات نوشته‌ی خلیل بن شاهین (873هـ).

برخی از کتاب‌های جرح و تعدیل، فقط ضعفاء را ذکر کرده‌اند. مانند امام بخاری، نسائی، ابن‌حبان، دارقطنی، عقیلی، ابن‌جوزی و ابن‌عدی که کتاب‌هایی در این زمینه نگاشتند یا همانند کتاب الكامل في الضعفاء نوشته‌ی ابن‌عدی که بهترین کتاب در این زمینه می‌باشد. وی، در این کتاب تمام راویانی را که به نحوی درباره‌ی آنان سخنی گفته شده، نام برده است؛ اگرچه برخی از آن‌ها جزو رجال صحیحین نیز هستند. وی، همچنین برخی از ائمه‌ی بزرگوار را نیز آورده است. زیرا برخی از دشمنان‌شان در حیات‌شان در مورد آن‌ها سخنانی گفته‌اند. علامه ذهبی، کتاب ميزان الاعتدال را از همین کتاب ابن‌عدی برگرفته است.

برخی از این کتاب‌ها، هم راویان ضعیف و هم راویان ثقه را ذکر کرده‌اند. چنین کتاب‌هایی در زمینه‌ی جرح و تعدیل زیادند و مشهورترین آن‌ها تواریخ سه‌گانه‌ی امام بخاری است که التاریخ الکبیر، به ترتیب حروف الفبا و الاوسط و الصغیر، به ترتیب سال زندگانی افراد، تدوین شده‌ است. کتاب الجرح و التعديل از ابن‌حبان، الجرح و التعديل از ابن ابی‌حاتم رازی و نیز الطبقات الكبري از ابن‌سعد، جزو همین کتاب‌هاست. بهترین کتاب در این زمینه، کتاب التكميل في معرفة الثقات و ضعفاء و المجاهيل از ابن‌کثیر می‌باشد. وی، در این کتاب، ضمن جمع کتاب‌های التهذيب علامه مِزّی و الميزان علامه ذهبی، مطالبی را نیز افزوده است. بدین‌سان کتاب ابن‌کثیر، مفیدترین کتاب برای هر محدث و فقیهی می‌باشد.

ائمه‌ی بزرگواری که به جرح و تعدیل راویان پرداختند، در معیارهای نقد خویش نسبت به راویان، در یک سطح نیستند؛ برخی، سخت‌گیر، برخی آسان‌گیر و برخی هم میانه‌رو هستند.

از علمای سخت‌گیر در این زمینه می‌توان افراد ذیل را نام برد: ابن معین، یحیی بن سعید قطان، ابن‌حبان و ابوحاتم رازی.

ترمذی، حاکم و ابن مهدی در این زمینه آسانگیر بوده‌اند؛ احمد، بخاری و مسلم نیز در جرح و تعدیل راویان، میانه‌رو بوده‌اند. به همین دلیل است که در مورد برخی از راویان، نظرات و دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد. زیرا از نظر بعضی مورد تأیید و از نظر برخی دیگر، مردود می‌باشند. علتش، این است که هر یک از امامان، معیارهای خاصی در نقد افراد راویان داشته است. در پاره‌ای از موارد از یک امام، دو نظریه‌ی متفاوت در مورد یک فرد نقل می‌شود؛ به عنوان مثال روزی یک فرد از نظر یک امام، مورد تأیید بوده و چند روز بعد همین فرد، از نظر امام مزبور، مردود اعلام شده است و چه بسا عکس این حالت نیز اتفاق افتاده است.

یکی از عوامل اختلاف در جرح و تعدیل، اختلاف گرایش‌های فقها در اجتهاد می‌باشد. مثلاً تنش و اختلاف نظر اهل حدیث و اهل رأی با یکدیگر معروف و مشهور است. از این رو برخی از اهل حدیث، بعضی از ائمه‌ی اهل رأی را جرح نموده و آن‌ها را جزو ضعفاء دانسته‌اند. این اظهار نظر، صرفاً برخاسته از گرایش اجتهادی است که با گرایش اجتهادی اهل حدیث هماهنگ نمی‌باشد.

در این مورد می‌توان به نقد بسیاری از ائمه‌ی محدثین بر یکی از بزرگ‌ترین امامان در تاریخ فقه اسلامی، یعنی ابوحنیفه(رحمه الله) اشاره نمود.‌ نام برد. برخی ازمحدثین، این امام بزرگوار را با وجود تقوا، زهد و جایگاه والایش، جرح نموده‌اند. این مطلب را در عبارت ابوبکر خطیب، درکتاب تاریخ بغداد، در شرح حال امام ابوحنیفه به‌وضوح می‌توان مشاهده نمود. این نوع اظهارنظرها صرفاً برخاسته از مسلک فقهی وی می‌باشد که بر تعداد زیادی از محدثین و حتی بر ائمه‌ی ایشان پوشیده مانده است. تعصب برخی از اهل حدیث، آن‌ها را بر آن داشت تا امام ابوحنیفه را به چیزی متهم نمایند که هرگز مورد تأیید تاریخ نمی‌باشد. شاید این تفاوت گرایش‌ها و دیدگاه‌های ناقدین، ناشی از شدت یا تساهل در زمینه‌ی نقد باشد. همین نکته، برخی از علما را بر آن داشت تا هیچ جرحی را بدون توضیح نپذیرند. چراکه ممکن است منشأ جرح، تعصب ناقد باشد، نه واقعیت و حقیقت. علامه ابن‌کثیر دمشقی(رحمه الله) می‌گوید: به خلاف جرح که بدون توضیح پذیرفته نمی‌شود. زیرا مردم، در مورد عوامل فسق، نظریات متفاوتی دارند و چه بسا کسی که به جرح می‌پردازد، مورد خاصی را در نظر می‌گیرد و براساس آن، راوی را جرح می‌نماید؛ در حالی که در حقیقت یا از دیدگاه دیگران، آن مورد، دلیل فسق یا جرح نیست. بنابراین در جرح افراد، بیان سبب شرط است.

لطیفه‌ای در این باره آورده‌اند که از شخصی سؤال شد: چرا حدیث فلانی را ترک کردی؟ جواب داد: وی را دیدم که سوار الاغ بود؛ بنابراین حدیثش را ترک کردم!

از فردی درباره‌ی صالح مری پرسیدند؛ گفت: صالح، قابل اعتماد نیست. زیرا روزی نزد حماد بن سلمه از وی یاد شد و حماد، بلافاصله بینی‌اش را گرفت.

دقت کنید. چگونه برخی، با دلایلی سست و واهی که هیچ ارتباطی با عدالت و ثقه بودن ندارد، جرح می‌نمودند. اما واقعیت این است که چنین عملکردی، تنها از کسانی سر زد که دانش کافی در زمینه‌ی جرح نداشتند و یا در این رشته، همچون کودک ناتوان بودند. بی‌تردید ائمه‌ی این فن، یعنی کسانی که بر جزئیات این فن آگاهی داشته‌اند، به هیچ عنوان مرتکب چنین قضاوت‌های ظالمانه و نقدهای خنده‌آور نشده‌اند.

 

4ـ علوم حدیث

علاوه بر آنچه بیان شد، رشته‌های دیگری از علوم نیز در جریان تحقیق اصول و مصادر سنت و در پی مطالعات و فعالیت‌های حدیث‌شناسی و روایت حدیث و دفاع از آن، پدید آمد؛ چنانچه ابوعبدالله حاکم در کتاب معرفة علوم الحديث به پنجاه و دو علم و نووی در کتاب التقريب به شصت و پنج علم اشاره نموده‌اند.

اینک به مهمترین فعالیت‌ها و رشته‌های علمی در زمینه‌ی علوم حدیث می‌پردازیم تا میزان دقت علمای حدیث در نقد و تحقیق سنت و حفاظت از آن نمایان گردد:

1- شناسایی صداقت و میزان اعتبار محدث و صحت اصول وی و اسانیدی که متناسب با سن و مسافرت‌های وی باشد و نیز غفلت و تساهلش در امور شخصی یا علمی و اصول و ضوابطش؛ چنانچه حاکم بدین نکته اشاره نموده و گفته است: یکی از مواردی که یک پژوهش‌گر و طالب حدیث، باید آن را رعایت نماید، این است که نخست پیرامون احوال خود محدث تحقیق نماید که آیا وی، به توحید معتقد است یا خیر و آیا خود را ملزم به اطاعت از انبیاء علیهم‌السلام می‌داند؟ همچنین دقت نماید که آیا محدث مزبور، عقایدی خرافی دارد که در صدد تبلیغ آن‌ها باشد یا خیر؟ زیرا به اجماع ائمه‌ی مسلمین، نمی‌توان از کسی حدیث روایت کرد که مردم را به بدعت فرا می‌خواند. سپس باید سن و سالش را بررسی نماید و دقت کند که آیا با توجه به سنی که دارد، سماعش از شیوخی که از آن‌ها روایت می‌نماید، ممکن است یا خیر؟ زیرا برخی از راویان را مشاهده نمودیم که با در نظرگرفتن سن و سال آن‌ها، ملاقات‌شان با شیوخی که به نقل حدیث از آنان پرداخته‌اند، ناممکن بود.

آنگاه کتاب‌ها و نسخه‌هایی را که از آن‌ها روایت می‌کنند، بررسی نماید که آیا این کتاب‌ها، قدیمی هستند یا جدید؟ زیرا برخی، در این زمان جماعتی کتاب‌ها را می‌خرند و سپس از آن‌ها روایت می‌کنند. گروهی نیز شنیده‌های خود را با دست خویش در کتاب‌های قدیمی می‌نویسند و سپس روایت می‌نمایند. اگر کسانی که در این علم، سررشته ندارند، از این افراد چیزی بشنوند، به سبب عدم برخورداری از دانش کافی، معذور به ‌شمار می‌روند؛ اما اهل فن با توجه به آگاهی و تجربه‌ای که دارند، اگر از چنین افرادی روایت کنند، این کار باعث جرح و اسقاط‌شان می‌شود، مگر اینکه دوباره توبه نمایند.

2- شناخت احادیث مسند: حاکم می‌گوید: خود این بخش نیز علمی گسترده است. زیرا ائمه‌ی مسلمین در مورد استدلال از حدیث غیرمسند، اختلاف نظردارند.

حدیث مسند آنست که محدث، حدیثی را از شخصی روایت نماید که سماعش از آن ثابت باشد و نیز سماع آن شخص، از فردی که از اوروایت نموده ثابت باشد تا اینکه به رسول‌خدا(صلّی الله علیه وسلّم) برسد.

 

3- شناخت آثار موقوف: مثالش مانند حدیثی است که حاکم از مغیره بن شعبه روایت می‌کند که وی گفت: (كان أصحاب رسول الله(صلّی الله علیه وسلّم) يقرعون بابه بالأظافير) یعنی: «یاران پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم)، با دست درب خانه‌اش را می‌زدند». حاکم پس از روایت این حدیث می‌گوید: کسی که اهل علم نباشد، چنین می‌پندارد که این حدیث، حدیث مسندی است. زیرا نام رسول‌الله(صلّی الله علیه وسلّم) در آن ذکر شده است؛ حال آنکه این حدیث، مسند نیست؛ بلکه موقوف به یک صحابی است که یک عمل همتایان خود را نقل کرده و هیچکس، این فعل را به رسول‌الله(صلّی الله علیه وسلّم) مسند ننموده است.

4- شناخت مراتب و درجات صحابهش: حاکم، صحابه‌ی رسول‌الله(صلّی الله علیه وسلّم) را به دوازده طبقه و گروه تقسیم نموده است؛ نخستین طبقه، کسانی هستند که در دوران مکی دعوت اسلام مسلمان شدند و آخرین‌شان، اطفال و کودکانی هستند که روز فتح مکه یا در حجه الوداع (واپسین حج پیامبر) آن حضرت(صلّی الله علیه وسلّم) را دیدند.

5- شناخت روایات مرسلی که در مورد استدلال به آن‌ها، اختلاف نظر وجود دارد:

باید گفت که این بخش از علم حدیث، بسیار مشکل است و تنها کسانی که در این علم مبارک تبحر دارند، به نتایج درستی در این زمینه دست می‌یابند و موفق می‌شوند.

6- شناخت حدیث منقطع: منقطع، غیر از مرسل است. کمتر کسی در بین حفاظ حدیث پیدا می‌شود که تفاوت مرسل و منقطع را دریابد. حاکم، حدیث منقطع را به سه قسم تقسیم نموده و برای هر یک مثالی آورده است:

الف) در سند حدیث، دو فرد مجهول وجود دارند؛ بدین صورت که نه نامشان، ذکر شده است و نه شناخته شده‌اند.

ب) در سند حدیث، فردی باشد که نامش ذکر نشده، ولی از طریقی دیگر، شناخته شده است.

ج) در سند حدیث، قبل از رسیدن سلسله‌ی راویان به تابعی، راوی‌ای باشد که سماعش از کسی که از او روایت نموده، ثابت نباشد. چنین حدیثی نیز منقطع است نه مرسل.

7- شناخت اسانید مسلسل: این بخش از علم حدیث نیز نوعی سماع ظاهری است که عاری از شبهه می‌باشد و دارای چندین نوع است. زیرا تسلسل سند، معمولاً با لفظ خاصی هنگام روایت حدیث بیان می‌شود. مثلاً تمام راویان هنگام روایت می‌گویند: (حدثنا) یا (سمعته يقول) یا (شهدت علي فلان أنه قال). در پاره‌ای از موارد نیز تسلسل سند با فعل خاصی انجام می‌گیرد که هر یک از اساتید روایت، آن را هنگام بیان حدیث، نسبت به شاگردش انجام می‌دهد؛ مانند حدیثی که تسلسل سند آن از طریق مصافحه‌‌ صورت می‌گیرد.

8- شناخت احادیث معنعن: این نوع احادیث به اجماع ائمه‌ی حدیث، در صورتی که راویان از انواع تدلیس پرهیز کرده باشند، متصل شناخته می‌شوند.

حاکم، در این مورد حدیث جابر بن عبدالله را مثال می‌زند و سپس می‌گوید: این حدیث را مصری‌ها، اهل مدینه و اهل مکه روایت کرده‌اند و معتقد به تدلیس نیستند. بنابراین نزد ما تفاوتی ندارد؛ چه سماع‌شان را ذکر بکنند و چه نکنند، حدیث‌شان پذیرفته می‌شود.

9- شناخت روایات معضل: معضل، حدیثی است که فاصله‌ی بین راوی و پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) بیش ازیک نفرباشد. البته معضل، غیر از مرسل است. زیرا مرسل، صرفاً روایات تابعین را شامل می‌شود، نه دیگران را.

10- شناخت مدرج: مدرج، عبارتست از روایتی که با سخن رسول الله(صلّی الله علیه وسلّم) چیزی از سخنان صحابه درآمیخته باشد.

حاکم، برای بیان این نوع، روایت عبدالله بن مسعود را به عنوان مثال ذکر کرده که رسول‌خدا(صلّی الله علیه وسلّم) دستش را گرفت و تشهد نماز را به او آموزش داد و فرمود: (إذا قلت هذا فقد قضيت صلاتك إن شئت أن تقوم فقم و إن شئت أن تقعد فاقعد). یعنی: «زمانی که این را گفتی، اگر قصد قیام داشتی، پس بایست و اگر قصد نشستن داشتی، بنشین».. حاکم می‌گوید: از (إذا قلت) تا آخر، از سخنان عبدالله بن مسعود(رضی الله عنه) می‌باشد که در این حدیث درج شده است. وی، برای اثبات این ادعا، به حدیثی استدلال کرده که از طریقی دیگر روایت شده است که راوی آن، پس از نقل تشهد نماز، می‌گوید: آنگاه عبدالله بن مسعود(رضی الله عنه) گفت: (إذا فرغت من هذا فقد قضيت صلوتك... الخ).

11- شناخت تابعین: این بحث خود شامل علوم زیادی است. زیرا تابعین، دارای طبقات مختلفی هستند و اگر انسان از این علم غافل باشد، به‌سختی می‌تواند صحابه و تابعین را از یکدیگر تشخیص دهد. هم‌چنین نمی‌تواند تابعین وتبع تابعین را بشناسد و آن‌ها را از هم تشخیص دهد.

حاکم، به بیان پانزده طبقه از تابعین پرداخته و در نخستین طبقه، کسانی را برشمرده که با عشره‌ی مبشره ملاقات کرده‌اند؛ مانند: سعید بن مسیب، قیس ابن ابی‌حازم؛ آخرین طبقه‌ی تابعین از بصره کسانی هستند که با انس بن مالک(رضی الله عنه) ملاقات نموده‌اند و از کوفه کسانی که با ابن ابی‌اوفی(رضی الله عنه) ملاقات کرده‌اند؛ از مدینه آنان که با سائب بن یزید(رضی الله عنه) ملاقات نموده‌اند و از مصر آن‌هایی که با حارث بن جزء(رضی الله عنه) دیدار کرده و از اهل شام کسانی که با ابوامامه‌ی باهلی(رضی الله عنه) ملاقات کرده‌اند.

12- شناخت فرزندان صحابه: کسی که از این بخش آگاهی نداشته باشد، روایات بی‌شماری بر وی مشتبه می‌شود. در این میان نخستین کسانی که یک محدث، باید آن‌ها را بشناسد، فرزندان رسول‌خدا(صلّی الله علیه وسلّم) می‌باشند. سپس شناخت فرزندان صحابه‌ی بزرگ و فرزندان سایر صحابه و نیز شناخت فرزندان تابعین و تبع تابعین و ائمه‌ی مسلمین ضروری است. گفتنی است: این مسأله خود، علمی گسترده و مفید است.

13- شناخت علم جرح وتعدیل: جرح و تعدیل، به عنوان دو علم جدا و مستقل، از اهمیت زیادی برخوردارند. چنانچه حاکم در این مورد سخن گفته و صحیح‌ترین سندها و همچنین واهی‌ترین و ضعیف‌ترین آن‌ها را ذکر نموده است.

14- شناخت حدیث صحیح و غیرصحیح: البته این، غیر از علم جرح وتعدیل است. زیرا با آنکه در سند پاره‌ای از روایات، فردی وجود ندارد که مورد جرح واقع شده باشد، اما با این حال در شمار احادیث صحیح قرار نگرفته‌اند. حاکم، برای مثال روایت ابن‌عمر(رضی الله عنه) را با سند متصل بیان کرده که رسول‌خدا(صلّی الله علیه وسلّم) فرموده است: (صلوة الليل و النهار مثني مثني و الوتر ركعة من آخر اليل).

حاکم می‌گوید: تمام کسانی که در سند این روایت قرار دارند، ثقه و مورد اعتمادند، اما وجود (نهار) در این روایت، وهمی بیش نیست. وی، مثال دیگری نیز در این مورد ذکرکرده و آن، حدیثی است که عائشهلمی‌گوید: (ما عاب رسول‌الله(صلّی الله علیه وسلّم) طعاماً قط إن اشتهاه أكله و إلا تركه). یعنی: «هیچگاه رسول‌خدا(صلّی الله علیه وسلّم) از غذایی عیب نگرفت؛ اگر عذایی را دوست داشت، آن را تناول می‌نمود و گرنه از آن نمی‌خورد».

حاکم می‌گوید: اگرچه ائمه و ثقات، این حدیث و سند آن را یکی پس از دیگری نقل کرده‌اند، اما در واقع سند آن متعلق به حدیث دیگری است که می‌گوید: (ما ضرب رسول‌الله(صلّی الله علیه وسلّم) بيده امرأة قط و ما انتقم لنفسه...) یعنی: «هیچگاه رسول‌خدا(صلّی الله علیه وسلّم) هیچ زنی را کتک نزد و هیچگاه به‌خاطر خودش انتقام نگرفت...». بخاطر وهمی که توسط یکی از راویان صورت گرفته است، آن حدیث را با این سند ذکر کرده‌اند. من، نهایت تلاشم را به‌کارگرفتم تا موضع وهم را پیدا نمایم، اما به نتیجه‌ای نرسیدم. ولی گمان غالبم بر این است که این وهم، از سوی علی بن حیان بصری صورت گرفته است؛ هرچند وی، راستگو و مقبول می‌باشد.

سپس حاکم ادامه می‌دهد و می‌گوید: حدیث صحیح، فقط با روایت شناخته نمی‌شود؛ بلکه فهم، حفظ و کثرت سماع نیز لازم است.

در چنین مواردی به‌خاطر روشن نشدن علل مخفی، باید از اهل فن و کارشناسان نظر خواست؛ مانند اینکه حدیثی با سندی صحیح یافت شود، اما در صحیحین نباشد. لذا ضروری است که برای روشن شدن علتش با کارشناسان این علم، تبادل نظر شود.

15- شناخت فقه حدیث: این بخش نیز از دستاوردها و نتایج علم حدیث می‌باشد و اساس شریعت را تشکیل می‌دهد. حاکم، اسامی تعدادی از ائمه‌ی حدیث را که علاوه بر روایت حدیث، فقه آن را نیز مورد بررسی قرار داده‌اند، ذکر کرده است؛ مانند: ابن شهاب زهری، عبدالرحمن بن عمرو، اوزاعی، عبدالله بن مبارک، سفیان بن عیینه، احمد بن حنبل و تعدادی دیگر.

16- شناخت احادیث ناسخ و منسوخ: حاکم، مثال‌های متعددی از احادیث ناسخ و منسوخ را ذکرکرده است.

17- شناخت احادیث مشهور: حاکم، می‌گوید: حدیث مشهور، غیر از حدیث صحیح می‌باشد؛ وی، مثال‌های زیادی در این مورد بیان کرده است.

18- شناخت حدیث غریب: حدیث غریب، دارای چندین نوع می‌باشد. برخی از احادیث غریب، صحیحند؛ حدیث صحیح غریب، حدیثی است که تنها توسط یک راوی ثقه نقل شده باشد. نوع دیگر، غرائب شیوخ است. چنانکه حاکم بعنوان مثال حدیث (لا يبيع حاضر لباد) را ذکر کرده و گفته است: این، حدیث غریبی از مالک بن انس از نافع می‌باشد....

19- شناخت احادیث مفرد: حدیث مفرد، بر سه قسم است:

الف) شناخت سنت‌های رسول‌الله(صلّی الله علیه وسلّم) که تنها اهل یک شهر، آن‌ها را از صحابه روایت نمود‌ه‌اند. مانند: اهل کوفه یا اهل مدینه بدین صورت که از اول سند تا آخر آن، همه اهل کوفه یا اهل مدینه باشند.

ب) حدیثی که یکی از ائمه در روایت آن متفرد می‌باشد؛ یعنی تنها توسط یکی از امامان، نقل شده است.

ج) احادیثی که مربوط به اهل مدینه است، اما یک نفر از مکی‌ها در روایت از آن‌ها متفرد می‌باشد.

 

20- شناخت مدلسین: مدلسین، کسانی هستند که طوری حدیث بیان می‌کنند که معلوم نیست خود، شنیده‌اند یاخیر؟حاکم می‌گوید: در میان تابعین و تبع تابعین تا امروز، تعدادی از مدلسین وجود دارند؛ وی،پس از شش نوع از انواع تدلیس را با ذکر مثال بیان نموده است.

21- شناخت علل حدیث: شناخت علل حدیث، در ذات خود علمی مستقل است که جدا از بحث صحیح و سقیم و جرح و تعدیل می‌باشد.

حاکم می‌گوید: حدیث از جهاتی دارای علت می‌گردد که هیچ ارتباطی با جرح ندارد؛ زیرا حدیث مجروح و خدشه‌دار، کاملاً ساقط است. اما حدیث دارای علت، در روایات ثقات، بسیار دیده می‌شود، چنانچه حدیث را با وجود علت بیان می‌کنند و علت حدیث از دیدشان مخفی می‌ماند. آنچه در چنین احادیثی ملاک می‌باشد، حفظ، فهم و شناخت است، نه چیزی دیگر.

حاکم سپس به بیان ده نوع از احادیث معلول پرداخته و برای هر نوع، مثالی آورده است.. وی، برای شناخت احادیث معلول، قواعد و اصولی را بیان نکرده و تنها به بیان پاره‌ای از احادیث معلول و علت آن‌ها بسنده نموده است.

باید گفت که غالباً علل بدینگونه پدید می‌آید: بوسیله‌ی تداخل حدیثی در حدیثی دیگر یا اتهام وهم به راوی و اتصال حدیثی که مرسل بوده است.[89]

22- شناخت سنن متعارض: برخی از احادیث یک موضوع، با هم در تعارض قرار دارند؛ در این میان، پیروان مذاهب، به یکی از احادیث متعارض استدلال و عمل می‌نمایند. حاکم، تعدادی از احادیث متعارض را که به ثبوت رسیده‌اند، به عنوان مثال ذکر کرده است. مثلاً برخی از احادیث صحیح، بیانگر این است که رسول‌خدا(صلّی الله علیه وسلّم) حج مفرد گزارده و احادیث صحیح دیگری، دال بر این است که رسول اکرم(صلّی الله علیه وسلّم) حج تمتع انجام داده و بعضی از احادیث بیانگر این است که رسول‌خدا(صلّی الله علیه وسلّم) حج قران گزارده است. بر اساس این احادیث، امام احمد بن حنبل و ابن‌خزیمه احادیث تمتع را ترجیح داده‌اند و امام شافعی احادیث مفرد بودن حج پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) را و امام ابوحنیفه نیز معتقد است که رسول اکرم(صلّی الله علیه وسلّم) حج قران گزارده است..

23- شناخت احادیث که هیچگونه معارضی ندارند: حاکم در این مورد مثال‌های متعددی را ذکر کرده است.

24- شناخت الفاظ زائد فقهی که توسط یک راوی در حدیث، آمده است: چنین احادیثی، بسیار اندک است و کمتر کسی از اهل فن بر این قسم احاطه داشته است. حاکم در این مورد مثال‌هایی را ذکر کرده که یکی از آن‌ها حدیث ابن‌مسعود(رضی الله عنه) است که می‌گوید: من از رسول‌خدا(صلّی الله علیه وسلّم) پرسیدم: (أيّ العمل أفضل؟ قال: الصلوة في أول وقتها، قلت: ثمّ أيّ ؟ قال: الجهاد في سبيل الله، قلت: ثمّ ايّ؟ قال: برّ الوالدين). یعنی: برترین عمل، چیست؟ فرمود: «نماز اول وقت». گفتم: سپس چه عملی؟ فرمود: «جهاد در راه خدا». گفتم: سپس چه عملی؟ فرمود: «نیکی به پدر و مادر».

حاکم می‌گوید: این حدیث، صحیح و محفوظ است. جماعتی از ائمه‌ی مسلمین، این حدیث را از مالک بن مغول و همینطور از عثمان بن عمر نقل کرده‌اند. اما لفظ اول وقت را غیر از بندار بن بشار و حسن بن مکرم که هر دو، ثقه و فقیه هستند، کسی دیگر روایت نکرده است.

25- شناخت دیدگاه‌های محدثین: حاکم، موارد و اقوال زیادی از ائمه‌ی حدیث را نقل نموده که بیانگر دیدگاه‌هایی است که برخی راویان، خود را به آن نسبت داده‌اند تا بدین‌سان مردم، در این آن موارد آگاهی لازم را داشته باشند.

26- شناخت اشتباهات موجود در متن روایات: بسیاری از ائمه و محدثین در این باره دچار اشتباه شده‌اند. حاکم(رحمه الله) مثال‌های متعددی در این مورد ذکر کرده است.

27- شناخت اشتباهات موجود در سند روایات: در این مورد نیز حاکم مثال‌های متعددی ذکر کرده است.

حاکم(رحمه الله) علاوه بر مواردی که بیان گردید، اقسام دیگری از علوم را نیز ذکر کرده که اغلب، مربوط به ثبت اسامی، انساب، سال‌ها، قبائل، معاصرین، کنیه‌ها و حرفه‌ی راویان، می‌باشد. همین امر، دلیل دقت زیاد و اهتمام ویژه نسبت به این دسته از علوم است.

5ـ برخی از کتاب‌هایی که پیرامون احادیث ساختگی و جعل‌کنندگان حدیث نوشته شده است

گذشتگان این امت، عادت داشتند که هرگاه در حدیثی متوجه کذبی می‌شدند و دروغگویان را می‌شناختند، اسامی آن‌ها را در مجالس علناً بیان می‌کردند و می‌گفتند: فلانی، کذاب است؛ از وی حدیث روایت نکنید. فلانی، زندیق است یا فلانی، قدری است و....

 

تعدادی از راویان، به کذب و جعل حدیث شهرت یافتند؛ از جمله:

أبان بن جعفر نمیری: وی، سیصد حدیث را به امام ابوحنیفه نسبت داده؛ حال آنکه امام ابوحنیفه(رحمه الله) یکی از آن‌ها را هم روایت نکرده است.

ابراهیم بن زید أسلمی: وی از امام مالک احادیثی را روایت نموده است که هیچ اصل و اساسی ندارد.

احمد بن عبدالله جویباری: هزاران حدیث در تأیید کرامیه جعل نمود.

جابر بن یزید جعفی: سفیان، درباره‌اش می‌گوید: از جابر حدود سی‌هزار حدیث شنیدم، اما هرگز جائز نمی‌دانم که حتی یکی از آن‌ها را روایت کنم؛ گرچه در مقابل، مال‌های هنگفتی به من بدهند.

محمد بن شجاع ثلجی: وی، در باب تشبیه، احادیثی را جعل نمود و آن‌ها را به اهل حدیث نسبت داد.

نوح بن ابی‌مریم: او، در باب فضائل قرآن برای هر سوره، احادیثی جعل نمود.

حارث بن عبدالله اعور، مقاتل بن سلیمان، محمد بن سعید مصلوب، محمد بن عمر واقدی، ابراهیم بن محمد بن ابی‌یحیی اسلمی، وهب بن وهب قاضی، محمد بن سائب کلبی، ابوداود نخعی، اسحاق بن نجیح ملطی، عباس بن ابراهیم نخعی، مأمون بن ابی‌احمد هروی، محمد بن عکاشه‌ی کرمانی، محمد بن قاسم طایکانی، محمد بن زیاد یشکری و محمد بن تمیم فریابی، از دیگر راویانی هستند که به جعل حدیث شهرت یافتند.

علما، احادیث موضوع را نیز مورد بررسی قرار دادند و برای آگاهی عموم، آن‌ها را در مجموعه‌های خاصی جمع‌آوری نمودند. مشهورترین این کتاب‌ها عبارتند از:

1ـ الموضوعات، اثر حافظ ابی‌الفرج جوزی [درگذشته‌ی سال597هـ]. وی، در این کتاب تمام احادیثی را که به ساختگی بودنشان معتقد است، اگرچه در صحاح هم باشند، جمع‌آوری نموده است. او، دو حدیث از مسلم و یک حدیث از بخاری، 38 حدیث از مسند احمد، 9 حدیث از سنن ابی‌داود، 30 حدیث از ترمذی، 10 حدیث از نسائی،30 حدیث از ابن‌ماجه، 60 حدیث از مستدرک حاکم و احادیثی از دیگر کتاب‌های سنن را در این مجموعه، به عنوان احادیث موضوع آورده است.

البته برخی ازعلما، مانند عراقی و ابن‌حجر، دیدگاه حافظ ابوالفرج جوزی را در خصوص مسند امام احمد مورد بررسی قرار داده و علامه سیوطی به‌طور عام در کتابش به نام التعقبات علي الموضوعات و در اختصاری که بر کتاب ابوالفرج جوزی تحت عنوان اللآئي المصنوعة، انجام داده، جز در موارد اندکی، بیشتر دیدگاه‌های ابوالفرج جوزی را به عنوان موضوع بودن احادیث مورد اشاره‌‌اش پذیرفته‌اند؛ اما در رابطه با آنچه که در مورد حدیثی از مسلم و حدیثی از بخاری و نیز احادیثی از امام احمد گفته، با وی مخالفت نموده‌اند.

2ـ المغنی عن الحفظ و الکتاب، اثر ابی‌حفص عمر بن بدر موصلی [در گذشته‌ی سال: 626هـ]. وی، در این کتاب به ذکر ابوابی بسنده کرده که در مورد آن‌ها، هیچ حدیث صحیحی به ثبوت نرسیده است. به عنوان مثال در این باب که (ایمان، کم و زیاد می‌شود و عبارتست از قول و عمل)، می‌گوید: در این مورد هیچ حدیثی به صحت نرسیده است. گفتنی است: علمای پس از وی، او را نیز مورد نقد قرار داده‌اند.

3ـ الدر الملتقط فی تبیین الغلط، اثر علامه صغانی رضی‌الدین ابوالفضل حسن بن محمد بن حسین، [درگذشته‌ی سال: 650.هـ]. این کتاب، نیز مورد تنقد و بررسی سایر علما قرار گرفته است.

4ـ تذکرة الموضوعات، اثر ابوطاهر مقدسی (507هـ). وی، در این کتاب احادیثی را آورده است که کذابین، مجروحین، ضعفا و متروکین، آن‌ها را روایت کرده‌اند.

5و6ـ اللآلی المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة، تألیف امام سیوطی که در واقع گزیده‌ی کتاب موضوعات ابن‌جوزی می‌باشد و در مواردی نیز با ابن‌جوزی در موضوع قرار دادن برخی احادیث، به مخالفت پرداخته است. التعقبات علي الموضوعات، یکی دیگر از آثار علامه سیوطی می‌باشد که در آن به جمع‌آوری آن دسته از احادیث موضوع پرداخته که ابن‌جوزی(رحمه الله)، آن‌ها را ذکر نکرده است.

7- تذکرة الموضوعات، تألیف محمد بن طاهر بن علی فتنی (986هـ). وی، همچنین رساله‌ای پیرامون جعل‌کنندگان حدیث و ضعفاء به ترتیب حروف الفبا، ضمیمه‌ی این کتاب کرده است.

8- الموضوعات، نوشته‌ی شیخ علی قاری حنفی (1014هـ).

9- الفوائد المجموعة فی الأحادیث الموضوعة، از امام شوکانی [درگذشته‌ی سال: 1250هـ].

10- رساله‌ای از امام صنعانی. وی، بیشتر احادیثی را که بر سر زبان قصه‌گویان و واعظان زمانش بوده، ذکر کرده و در پایان اسامی ضعفاء و متروکین مشهور را هم نوشته است.

11- اللؤلؤ المرصوع فیما لاأصل له أو بأصله موضوع، تألیف محمد بن ابی‌المحاسن قاوقجی حسنی مشیشی ازهری. که در طرابلس، به دنیا آمده و در اواخر سال 1305 هجری در مصر وفات نموده است.

6ـ برخی از کتاب‌هایی که پیرامون احادیث مشهور و متداول بر سر زبان‌ها تألیف شده است

1- اللآلی المنثورة فی الأحادیث المشهورة، تألیف زرکشی (794هـ). علامه سیوطی، این کتاب را تحت عنوان الدرر المنتثرة في الأحاديث المشتهرة مختصر نموده است.

2- المقاصد الحسنة فی الأحادیث المشتهرة علی الألسنة، تألیف علامه سخاوی (902هـ).

3- کشف الخفاء و الإلباس فیما یدور من الأحادیث علی ألسنة الناس، تألیف عجلونی (1162هـ). وی، از کتاب علامه سخاوی استفاده نموده است.

4- تمییز الطیب من الخبیث فیما یدور علی ألسنة الناس من الحدیث، تألیف ابن‌بدیع شیبانی [درگذشته به سال: 944هـ].

5- أسنی المطالب فی أحادیث مختلفة المراتب، تألیف شیخ محمد الحوت بیروتی. وی، از کتاب تمييز الطيب استفاده نموده است.

از خلال مطالبی که بیان شد، خلاصه‌ای از مراحل سیر سنت و دسیسه‌ها و تحریفاتی که سنت، با آن‌ها مواجه گردید و نیز تلاش گسترده‌ی علما در راستای حفاظت سنت، تقدیم حضورتان شد. به‌راستی هر انسان منصفی، چاره‌ای جز این ندارد که چنین تلاش‌های ارزنده‌ای را قدر نهد و بپذیرد که زحمات گذشتگان ما، برای حفاظت و صیانت از سنت، فوق‌العاده بوده است. خداوند متعال، بهترین پاداش‌ها را نصیب این علمای زحمتکش بفرماید..

 

اشاره:

در شرایطی که سنت، در معرکه‌ی شدیدی وارد شد و سرافراز و پیروز گردید، کاملاً طبیعی است که جراحت‌های محدودی نیز برآن وارد شود؛ اما این جراحت‌ها، به هیچ عنوان در کیان، قدرت و بالندگی آن تأثیری نگذاشت.

سنت، در ادوار مختلف یکی از مصادر تشریع و قانونگذاری به‌شمار می‌رفت. اما با این حال از سوی برخی فرقه‌‌ها و گروه‌های اسلامی، با خصومت و ایجاد شبهاتی مواجه شد که در فصل‌های بعد با تفصیل در این مورد سخن خواهیم گفت. (ان شاءالله)