ارتباط فلسفهی دین با علوم دیگر
فلسفهی دین با همهی علومی که به نحوی با دین نسبت و ربط دارند در ارتباط است و در عین اینکه از جنبهی تعلق داشتن به دین با آنها همانندی دارد، از جنبههای دیگر از آنها متمایز است.
1. فلسفهی دین و علم کلام
تمایز آن با علم کلام و الهیات بدین جهت است که در فلسفهی دین هیچ امر دینی مسلم انگاشته نمی شود، و فیلسوف دین در اثنای کار خود این آزادی را برای خود حفظ می کند که هر چیزی را به پرسش فرا خواند، فلسفهی دین همان خصلت بیتعهدی را که از ویژگیهای روش فلسفی است، شیوه و آیین خود قرار میدهد. نینیان اسمارت، فیلسوف دینی انگلیسی معاصر در این باره میگوید: «اگر واژهی الهیات را در معنای دقیقش به کار ببریم، اساساً به معنای مجموعهی نظاممندی از اعتقادات و تعهدات است، و فلسفهی دین با این مقوله تفاوت دارد، چرا که بنابر ماهیتش نسبت به هیچ دیدگاهی پیش از دیدگاه دیگر متعهد و ملتزم نیست». وی سپس یادآور شده است که او به لحاظ حرفهای نسبت به مفاهیم دینی، زبان دین و نحوهی استعمال آنها موضع بیطرف دارد و تأکید کرده است که «ایمان داشتن یا نداشتن به یک مطلب شرط یا مانع چنین شیوهی تحقیقی نخواهد بود، آنچه مهم است این است که آیا فهم یک عمل یا یک نماد، یا یک نهاد، یا یک گزارهی دینی ممکن است یا نه؟ مسألهی مهم در این جا این است که فرد، همیشه آمادهی فهمیدن باشد». (1)
به بیان دیگر، معمولاً انسان خواه دیندار یا بیدین، فیلسوف یا متکلم و یا هر دانشمند دیگر به چیزی تعلق خاطر دارد، و ممکن است این تعلق خاطر مانع تحقیق بیطرفانهی او دربارهی موضوع مورد علاقه او شود، و ممکن است مانع نباشد، و در این جهت فرقی نمیکند که آنچه مورد تعلق خاطر او است، عقیدهی حکم دینی باشد یا قاعده و قانون علمی و فلسفی، پس به یک اعتبار نمیتوان هیچ پژوهشگر و محققی را چه متکلم و چه فیلسوف بدون التزام و تعهد یافت، ولی نسبت به عقاید و احکام دینی، برخی مؤمن و متعهدند و برخی غیرمؤمن، و این ایمان و تعهد دینی و عدم آن، در مقام بحث و کاوش فلسفی دربارهی دین ممکن است به دو صورت پیش داوری و حقیقتجویی خودنمایی کند.
2. فلسفهی دین و علوم انسانی مربوط به دینشناسی
وجه تمایز فلسفهی دین با علومی چون جامعهشناسی دین و روانشناسی دین در این است که این علوم معمولاً به توصیف و تبیین واقعیتهای اجتماعی و روانی دین میپردازند و به پیامدها و تحلیل عقلانی منابع و آثار آنها نظری ندارند، ولی فلسفهی دین توصیف و تحلیل جامعه شناختی و روانشناختی پدیدههای دینی را موضوع بحث و تحقیق عقلانی خود قرار میدهد و به تحلیل و نقادی آنها میپردازد. ویلیام آلستون در این باره گفته است: «فلسفهی دین از علوم دینی از این جهت متمایز است که به پرسشهایی راجع به ارزش و توجیه [مدعیات دینی] میپردازد و میکوشد به قسمی داوری در خصوص مدعیات دینی دست یابد، از باب نمونه، روانشناسی چون سخت در تکاپوی پرسشهای روانشناختی است، باورها، رهیافتها و تجربههای دینی را همچون بسیاری دیگر از امور واقع مورد بررسی قرار میدهد و کوشش میکند بیآنکه دربارهی صدق عینی، عقلانیت یا اهمیت آنها حکمی صادر کند، آنها را توصیف و تبیین کند». (2)
فلسفهی دین و دیگر شاخههای اصلی فلسفه
فلسفهی دین با دیگر شاخههای اصلی فلسفه دارای نزدیکترین نوع ارتباط است، چنان که با «فلسفهی اخلاق» (3) از دو جهت، یکی از جهت مفاهیم اخلاقی دینی چون گناه، توبه، عفو و آمرزش، اطاعت و معنای زندگی، و دیگری ازجهت تلاش در زمینهی انجام وظایف اخلاقی به حکم و مشیت الهی مرتبط میشود.
فلسفهی دین با «فلسفهی نفس» (4) از طریق مسایلی که دربارهی ماهیت افراد، و مسایلی که دربارهی خلود و رستاخیز مطرح است، و مسایل مربوط به شناخت هویت فردی، جسم، ذهن و روح ارتباط مییابد.
فلسفهی دین با «نظریهی شناخت» (5) از طریق تبیینها و تفسیرهای مختلفی که دربارهی ماهیت معرفت وجود دارد، مرتبط میگردد، بعضی از این تبیینها شناخت خدا را ممکن میداند، در حالی که برخی دیگر (که علم را به اشیای متناهی تجربی محدود میکنند) شناخت خدا را غیر ممکن میشمارد.
فلسفهی دین با «فلسفهی زبان» (6) در بحث مربوط به معناداری گزارههای دینی و مفاهیمی که دربارهی خدا و آموزههای دینی و حقایق وحیانی به کار میرود، ربط پیدا میکند.
در بارهی ارتباط فلسفهی دین با فلسفهی اولی (مابعد الطبیعه) دو دیدگاه متعارض وجود دارد، برخی به نزدیکترین، قویترین و بدیهیترین ارتباط میان آن دو معتقدند، و برخی دیگر ربط میان آنها را به کلی انکار میکنند. (7)
نینیان اسمارت بر رابطهی فلسفهی دین با فلسفهی علوم اجتماعی تأکید ورزیده میگوید: «فلسفهی دین با فلسفهی علوم اجتماعی تقریبا هم گوهر است، زیرا دین و پدیدههای مشابه آن جزیی از موضوع پژوهش جامعهشناس هستند، بعضی از پژوهشهایی که به ویژه در عرصهی پدیدارشناسی دین در خصوص روش، انجام شدهاند، تا حد زیادی بر موضوعات جامعهشناسی قابل اطلاقند... باید علوم اجتماعی را جدی بگیریم، این علوم، نهایتا نباید با علم فیزیک، ناسازگار باشند، اما فکر میکنم کسی که میخواهد میان این علوم تعادلی نسبی برقرار کند، باید تفسیر واقع بینانهای از انسان داشته باشد و به نظر من فلسفهی دین میتواند در این امر سهمی داشته باشد، دقیقا به این دلیل که فلسفهی دین به پژوهش دربارهی معانی گزارههایی میپردازد که به آسانی در آن چارچوب کلی و عام نمیگنجد». (8)
وظایف فلسفهی دین
در این باره که وظایف و رسالتهای فلسفهی دین چیست دیدگاهها یا رویکردهای متفاوتی یافت میشود، در گذشته وظیفهی فلسفهی دین تجزیه و تحلیل مفهوم خدا، بحث در ماهیت الوهی و صفات او، و برهانهای مطروحه برای اثبات وجود خداوند به شمار میرفت. صفاتی چون: وحدت، بساطت، علم مطلق (علامالغیوب بودن)، کمال، سرمدیت و لایتغیر بودن، نیازمند تجزیه و تحلیلاند تا معانی آنها روشن و سازداری آنها سنجیده و معلوم شود که فحوای آنها در وقتی که به خارج از این زمینه اطلاق میشود، و مثلا مفاهیم: علم، قدرت و خیر وقتی که به اشخاص انسانی نسبت داده میشود، از چه قرار است. بسیاری از مسایل و مباحث و احتجاجات این بخش از فلسفهی دین، از فلسفه و الهیات قرون وسطی اخذ شده است. طبق این رویکرد، فلسفهی دین، بیشتر جنبهی مدافعهگری از دین را دارد، و نقش الهیات عقلی را ایفا میکند.
در قرن هیجدهم برداشت دیگری از فلسفهی دین صورت گرفت که از این عقیده نشات میگرفت که آموزهها و عقاید دینی نباید تابع معیارهای عقلانیت و توجیه که در سایر حوزهها از جمله: علم، متافیزیک یا اخلاق گرفتهشده است، باشد. اعمال و عقاید دینی به هیچ توجیهی خارج از حیات نیاز ندارد، وظیفهی فیلسوف دین فهم آنهاست، نه این که آنهارا دستخوش معیارهای مختلف قرار دهد. بحث دربارهی منشا دین و رابطهاش با سایر جنبههای فرهنگ، در قرن هیجدهم بارور شد. و هیوم (1711-1776) در این زمینه دست به تحقیق زد و میان دو نوع پژوهش در باب دین فرق گذاشت; نخست دربارهی بنیاد دین در عقل، و دوم، دربارهی ریشهی آن در سرشت انسان.
همانگونه که میدانیم کانت (1724-1804) وظیفهی فیلسوف را تأمل انتقادی در باب انواع احکامی میداند که در هر یک از حوزههای علم، اخلاق، هنر یا دین صادر میشود، بر این اساس از نظر کانت فیلسوف دین نمیتواند له یا علیه عقاید دینی بحث و احتجاج کند، بلکه باید هم خود را به تعیین و تشریح ساختار مفاهیم، عقاید و اعمال دینی و عرضهی گزارشی از منشا آنها در عقل عملی، مصروف و معطوف دارد. به اعتقاد وی آموزههای دینی را نباید به خاطر صدق و کذبشان ارزیابی کرد، اینها جلوههایی از بعضی جنبههای تجربهی اخلاقی اند. و در نتیجه عقاید دینی هیچگاه با عقاید علمی تعارض ندارد، چرا که هر یک از آنها نقش و کارکردهای بسیار متفاوت دارد، عقاید دینی هرگز علم به بار نمیآورند، بلکه نتیجهی ضروری حیات اخلاقی اند.
توسط فرید ریش شلایر ماخر (1768 1836) فلسفهی دین وظیفهی جدیدی یافت، و آن عبارت بود از توصیف تجربه، زبان و عملکرد دینی برای روشن سازی آنها و تعیین موقع و مقام آنها در مقایسه با سایر پدیدارهای فرهنگی. وی انتقاد کانت از مابعد الطبیعه (متافیزیک) را پذیرفت و قبول کرد که نباید به آموزههای دینی از چشم آموزههای علمی یا متافیزیکی نگریست. ولی خاستگاه اخلاقی دین را که کانت پیشنهاد کرده بود نپذیرفت، او بر آن بود که آموزه و عملکرد دینی، نمایانگر عنصری خودمختار و تحویلناپذیر در تجربهی انسان است که قابل فرو کاهش یا تحویل به عقیده یا عمل نیست، دیانت نه علم است نه اخلاق، بلکه عنصری است در تجربهی انسانی که برای خود کمال ویکپارچگی و تمامیت دارد. و فلسفهی دین همانا تأمل بر این عنصر یا این وجه است; آنچنان که سنتها و فرهنگهای مختلف آن را شکل میدهد و در آموزهها و اعمال دینی مختلف جلوه گر میشود. شلایر ماخر این وجهیا عنصر دینی را به مثابه احساس محدودیت یا اتکای انسان به خدا توصیف میکرد. بنابراین، عقاید دینی نیازمند هیچ توجیهی نیستند، زیرا به نحوی مستقل در وجه یا عنصری خودمختار از تجربه ریشه دارند، و از طرفی با یافتههای علم نیز تعارض ندارند، زیرا جلوه عنصری عاطفی و درونی اند که با سنتها شکل میگیرند و خاستگاه نظری و اعتقادی ندارند.
بالاخره از نیمهی قرن بیستم پس از پیدایش نحلهی پوزیتیویسم منطقی، مسألهی زبان دین توجه عدهای از فیلسوفان را به خودجلب کرد. آنان با توسل به فلسفهی متاخرویتگنشتاین (1889-1951) احتجاج میکردند که زبان دینی نباید معروض معیارهای متخذ از حوزههای دیگر مقال، از جمله مقال علمی یا اخلاقی باشد، بلکه وظیفهی فیلسوف دین باید بازیابی دستور زبان خاص حاکم بر کاربردهای دینی زبان باشد.
کوششهای معطوف به بازیابی دستور زبان مشخص و ممتاز زبان دینی، به شیوهای که آن زبان را از سایر مفاهیم و برداشتها و عقاید، مستقل وخودمختار کند، با این مدعای شلایر ماخر شباهت پیدا میکند که عنصر متمایز و خودمختاری در تجربهی دینی وجود دارد. و در هر دو صورت، این مدعا ناشی ازملاحظات مدافعه گری کلامی و نیز نظر داشتن به رسایی توصیفی است، چنین رویکردهایی در فلسفهی دین نشان میدهد، که فلسفهی دین در عین حال که در بند توصیف و روشنگری است و نه توجیه چه بسا بتواند برای مقاصد مدافعه گری کلامی هم به کار رود; ازجمله میتواند برای توجیه عقاید وعملکردهای دینی، بدین شیوه مؤثر افتد که به آن عقاید و عملکردها شانی نسبت دهد که از هر گونه تعارض با معرفت علمی یا احکام صادره در سایر حوزههای فرهنگ، جلوگیری کند.
در منابع و متون معاصر، هر دو نوع فلسفهی دین (توصیفگر و توجیهگر) عرضه شده است. توجه به توحید فلسفی، پس از یک دوره فترت، از نو احیا شده است. از جمله وظایف مهمی که پیش روی فیلسوفان دین معاصر قرار دارد، نیاز به رشتهی علمیای است که به قدر کفایت جامع و جوابگوی سایر سنتهای دینی باشد. (9)
نمونههایی از مسایل فلسفهی دین
از آنچه دربارهی وظایف فلسفهی دین بیان گردید، تاحدودی میتوان مسایل آن را نیز شناخت، با این حال گشودن فصلی جداگانه برای تبیین این مطلب و ارایه فهرستی از نمونههایی از مسایل فلسفهی دین سودمند خواهد بود.
ویلیام آلستون دربارهی موضوعات مورد بحث در فلسفهی دین چنین گفته است: «اگر کسی موضوعات گوناگونی را که فیلسوفان در تفکر راجع به دین بدانها پرداختهاند، مرور کند، به دشواری رشتههای یکنواخت در آنها خواهد یافت، جز این که همهی آنها از تأمل در باب دین سرچشمه میگیرند. غالباً مشغولیت فلسفهی دین تا حد زیادی بررسی دلایل له و علیه اقسام باورهای بنیادی دین، به ویژه بررسی براهین گوناگون وجود خدا، بوده است. البته ما موضوعات متعدد دیگری را در کتابهای مربوط به فلسفهی دین مییابیم که دربارهی آنها بحث شده است این موضوعات عبارتند از:
1. سرشت و مفهوم تجربهی دینی، 2. رابطهی علم و دین، 3. سرشت ایمان دینی به عنوان طریقهای در اعتقاد و یا به عنوان طریقهای در آگاهی، 4. سرشت وحی و نسبت آن با دستاوردهای تجربه و تفکر بشری، 5. جایگاه دین در فرهنگ بشری به مثابهی یک کل، 6. تحلیل منطقی زبان دینی و فحواهای نمادگرایی دینی و امکانات بازسازی دین با شگردهایی کم و بیش غیر فلسفی».
وی سپس به تبیین ضرورت بررسی مسایل یاد شده پرداخته و چنین گفته است:
1. با ارایه، دفاع و نقد استدلالهای له و علیه باورهای بنیادی دینی همانند وجود معبود شخصی متعال، جاودانگی هویت شخصی بشری و جهت گیری عالم به سمت تحقق غرضی مشخص فیلسوفان دست اندرکار ارزیابیای نقادانه شدهاند. (برهانهای اثبات وجود خدا).
2. نامربوط دانستن اقدام سنتی ارایهی براهین ما بعد الطبیعی برای اثبات وجود خدا توسط برخی از صاحب نظران به این دلیل که هر کس سعی کند بر وجود خداوند استدلال کند از ویژگی باور دینی درکی ناصواب داشته است، چنین اتهامی، بر حق باشد یا نباشد، صرف این که چنین مطالبی را میتوان با ظاهری آراسته مطرح کرد، اثبات میکند که بر فیلسوف دین واجب است که به خصیصهی ایمان دینی نیک بنگرد وبکوشد جهات مشابهت و تمایز آن را با گونههای دیگر باور مثلا باورهای موجود در زندگی روزمره و در علوم روشن سازد. (بحث دربارهی ایمان دینی).
3. با فهم روز افزون نحوهی شکل گیری اندیشهها و باورها از راه زبان، این گونه پژوهش به طور روز افزون شکل کندوکاو در اقوالی که باور دینی را بیان میدارد، به خود گرفته است.
شیوههای خاص کاربرد زبان در اقوال دینی، کوشش برای پرده برداشتن از منطق گفتار دینی، نسبتهای منطقی بین خود گزارههای دینی و بین گزارههای دینی و گزارههای مربوط به حوزههای دیگر، و بالاخره این که گزارههای دینی تا چه حد باید گویای عواطف یا رهیافتها باشند یا به مثابهی دستورالعملهایی برای فعالیتها تعبیر شوند، نه به عنوان حکایت از واقع. همچنین شناسایی گسترهی کاربرد زبان نمادین در دین، به آسانی میتواند به دلمشغولی دایمی به سرشت و نقش نمادگرایی دینی رهنمون شود. (بحث دربارهی زبان و نمادهای دینی).
4. همهی این دلمشغولیهایی که تاکنون فهرست شدند متضمن پژوهش دربارهی رابطهی دین با پارههای دیگر فرهنگ، نظیر علم، هنر و ادبیات است. (جایگاه دین در فرهنگ بشری).
5. مسألهی رابطهی علم و دین برای کسی که به بررسی نقادانهی باورهای دینی در جامعهی ما میپردازد، از اهمیت خاصی برخوردار بوده است. در این چند قرن اخیر، بیشترین معارضهها با اعتقادات دینی در جامعهی غربی، به نام علم صورت گرفته است. با التفات به بخشهای مختلف علوم، از اخترشناسی کوپرنیک و زیستشناسی داروین گرفته تا روانشناسی فروید، ادعا بر این بوده است که برخی اکتشافات علمی، بعضی از اعتقادات بنیادی دینی را ابطال و یا دست کم تضعیف میکند. مباحثی از این دست که آیا چنین چیزی تاکنون روی داده است، یا ممکن است روی دهد. و اگر واقع شد چه باید کرد، قسمت اعظم بحثهایی است که تاکنون در کتابهای فلسفهی دین مطرح شده است. (بحث دربارهی علم و دین).
6. همچنین فیلسوفان دین در سرشت تجربهی دینی کندوکاو میکنند، چون غالباً ادعا شده است که چنین تجربهای دلیل قانع کننده و درستی را بر له وجود خدا، یا بر له دیگر موضوعات پرستش دینی، به دست میدهد. طبیعی است که فرد به بررسی گونههای تجربهی دینی و مسایل مربوط به بنیادهای روانشناختی این گونه تجربهها، کشانده میشود (بحث دربارهی تجربهی دینی).
7. سرانجام، اگر فیلسوفی به این نتیجه رسید که باورهای بنیادی دین سنتی و رایج در جامعه ناپذیرفتنی است، طبعا با این پرسش که، در قبال آن چه باید کرد، روبه رو خواهد شد. اگر او احساس کند که دین، یکی از جنبههای مهم و سرنوشت ساز در زندگی بشر است، به جستجو برخواهد خاست که برای حفظ نقشهای دین در هیئتی بدیع، راهی پیدا کند. از این رو، فیلسوفان طبیعتگر، که باورهای فوق طبیعی دین را نفی میکنند، گاه میکوشند خطوط کلی دین را که بر حسب طرحهای طبیعتگرایانه ترسیم شده است، بیان کنند، که دین انسانیت اگوست کنت از این قبیل است. (10)
مسایلی دیگر
تا این جا با هفت فقره از مسایل فلسفهی دین به روایت و تقریر آلستون، آشنا شدیم، چند فقرهی دیگر از این مباحث را «رونالدهپ برن » شرح کرده است که حاصل آن را یادآور میشویم:
8. یکی از مهمترین کارهای فلسفهی دین در بررسی دیدگاههای مختلف آشکار کردن این مطلب است که در هر دیدگاه دینی خاصی چه اعتقاداتی از پیش فرض شدهاند، و چه الزاماتی برای فرد معتقد به آن به وجود میآورد؟ به عنوان مثال چه انتظاراتی در مورد زندگی پیدا کرده و دربارهی وجود هر نوع حیاتی بعد ازمرگ چه دیدگاهی برای او پدید خواهد آمد؟ (بحث دربارهی پیش فرضها و لوازم اعتقادات دینی).
9. یکی از بحثهای مهم در فلسفهی دین، مربوط به مسألهی معجزات است، بزرگترین مسایل فلسفی در این جا، احتمالا مسایل معرفت شناختی است، یعنی مشکلات ارزیابی شواهدی که دربارهی ادعاهای مربوط به معجزه مطرح است، چنین ادعاهایی ماهیتا با تمامی شواهد مربوط به تجربهی ما از نظم طبیعت تضاد پیدا میکند. در پاسخ به این سؤال که به کدامیک از این دو امر معتقد شویم، به مجموعهی تجربیات انسانی دربارهی حوادث طبیعی متوالی یا به معجزه که ادعاهایی فراطبیعی تحت آن ارزیابی میشود، دوگونه پاسخ داده شده است: یکی پاسخ شک گرایان که میان دو شق این پرسشترجیحی نمیبینند و دیگری پاسخ متکلمان الهی که از حضور خداوندی در متن حوادث سخن گفته و به وسیله آن معجزات را تفسیر میکنند.
10. مجموعهای دیگر از مسایل فلسفهی دین از انسجام درونی یا قابل فهم بودن مفاهیم و تلقیهای مربوط به خدا حاصل میشود، این مسایل اغلب از آنجا برمیخیزند که مفاهیم به کار رفته در مورد خدا هر چند در کاربرد روزمره و محدود این مفاهیم تصوراتی آشنا هست (مثل علم یا قدرت) اما در مورد «موجود مطلق » نیاز به مقداری تغییر و دستکاری دارند، تا بتوان آنها را به خدا نسبت داد، مثلا در بحث «قدرت مطلق » خداوند شبهاتی مطرح شده است، مثل این که: آیا خداوند میتواند چیزی را خلق کند که نتواند آن را به اجزایش برگرداند؟ در این جا پاسخ مثبت و منفی با فرض قدرت مطلق برای خداوند تعارض دارد. وجود شر در دنیا نیز از این قبیل است، یعنی با فرض این که خدا خیر تام، علم تام و قدرت تام است، چرا شر وجود دارد. (11)
11. یکی دیگر از مسایل فلسفهی دین بحث دربارهی قلمرو یا حوزه رسالت و هدف دین است، آیا دین صرفا به جنبهی روحی و روانی انسان نظر دارد، یا ناظر به جنبهی فیزیکی و مادی وجود او نیز هست؟، در صورت اول آیا فقط با بعد عاطفی و احساسی روح و روان انسان در ارتباط است، یا با جنبهی فکری و عقلانی او نیز رابطه دارد؟ و در صورت دوم، آیا دین تنها به مسایل مربوط به زندگی فردی انسان توجه دارد، یا حیات اجتماعی او را نیز پوشش میدهد؟ نقش دین در اقتصاد، قضاوت، حکومت، روابط بین المللی و سایر شئون حیات اجتماعی و مدنی بشر چیست؟
آیا سامان بخشیدن به وضعیت حیات دنیوی انسان هدف اصلی دین است و تعالیم معنوی آن جنبهی مقدمی و ابزاری دارد، یا بالعکس، اصالت از آن حیات اخروی و تعالی معنوی انسان است، و آسایش و رفاه مادی و دنیوی در حکم مقدمه و ابزار است؟
این گونه مباحث با آنچه به بحث مربوط به «سکولاریسم » در جریان است، ارتباط دارد، و بر این اساس مسألهی «رابطهی دین با دنیا» از مسایل مهم دیگر در فلسفهی دین خواهد بود.
12. مسألهی پلورالیسم دینی (کثرت گرایی دینی) که در دهههای اخیر مورد توجه جدی فلاسفه و پژوهشگران دین قرار گرفته، از دیگر مسایل فلسفهی دین است، چنان که جان هیک در فصل نهم از کتاب خود «فلسفهی دین » به بررسی دعاوی متعارض ادیان مختلف در باب نیل به حقیقت پرداخته است، وی در طرح این مسأله میگوید: «حدود صد سال اخیر پژوهش علمی در ادیان جهان درک و شناسایی دقیقتر ادیان ملتهای دیگر را ممکن گردانید و از این راه شمار رو به افزایشی از ما را نسبت به مسایل و مشکلات دعاوی متعارض سنن دینی مختلف در باب حقیقت آگاه و هوشیار گردانیده است. اکنون این بحث به عنوان موضوعی مهم که نیازمند جایگاهی ویژه در دستور کار «فلسفهی دین » است، به شمار میرود». (12)
13. از مسایل دیگری که در فلسفهی دین مطرح شده است، بحث دربارهی ملاک معنی دار بودن گزارهها و احکام دینی است که جان هیک آن را تحت عنوان «مسألهی تحقیق پذیری » مورد بررسی قرار داده است، وی در طرح این بحث گفته است: «این موضوع آشکار است که گزارههای کلامی، که دارای محتوای منحصر به فرد هستند، کاملا مشابه انواع دیگر گزارهها نیستند. این گزارهها کاربرد خاصی از زبان را شامل میشوند که بررسی آنها خارج از حوزه مطالعهی فلسفهی دین است. لیکن شیوهای که در آن این زبان در قلمرو یهودیت و مسیحیت تاریخی عمل میکند بسیار نزدیکتر به گزارههای واقعی و معمولی است تا به شیوهی بیان انواع شهود ذوقی یا اعلام سلیقهها و رهنمودهای اخلاقی. (13) به لحاظ این گرایش عمیقا ریشه دار، توحیدگرایی سنتی در کاربرد زبان واقعی، بسط و تحول نوعی معیار در حوزهی فلسفهی معاصر که از طریق آن بتوان میان واقعی و غیر واقعی فرق گذاشت مستقیما به مطالعه و بررسی زبان دینی مربوط میگردد». (14)
14. بحث دربارهی جاودانگی روح یا حیات بشر و زندگی پس از مرگ و سرای آخرت، از مسایل دیگری است که فلاسفهی دین به تحقیق دربارهی آن پرداختهاند. جان هیک این مسأله را در فصل دهم از کتاب خود تحت عنوان «تقدیر بشری: جاودانگی رستاخیز» بررسی نموده است. در ذیل این مسأله، بحث دربارهی «تناسخ» مطرح میشود که از عقاید هندوئیزم است. و جان هیک در آخرین فصل کتاب خود تحت عنوان «سرنوشت بشری... و تناسخ » به تحقیق دربارهی آن پرداخته است.
15.مسألهی معرفت دینی از مسایل مهم دیگر فلسفهی دین است. این نخستین مسألهای است که مؤلفان کتاب «کلیات فلسفه » در فصل چهارم کتاب خود تحت عنوان «فلسفهی دین » به بررسی آن پرداختهاند. صورت مسأله چنین است: «صاحبان ادیان گوناگون میخواهند چنین بفهمانند که دارای شناخت مهم ویژه و معتبری دربارهی طبیعت عالم و سهم انسان در آن هستند... اگر کسی آن نوع آگاهی را که شناسایی دینی شامل آن است و نوع دلیل و مدرک آن را مطالعه کند، مسایلی رخ مینماید که دلالت دارد بر این که شناخت دینی اساساً نوع دیگری است غیر از آنچه در سایر قلمروهای تجربهی انسانی، مخصوصا در قلمروهای گوناگون تحقیق و پژوهش علمی، مییابیم، در بسیاری از ادیان، آن گونه که گاهی که قطعی تلقی شده است عبارت است از وحیهای گزارش شده از کلام خداوند...». (15) نویسندگان، سپس این بحث را مطرح کردهاند که چگونه میتوان به حقانیت و درستی چنین معرفتی دست یافت، و در ادامه به طرح دو دیدگاه: دین وحیانی و دین طبیعی در جهان مسیحیت اشاره کرده، آنگاه به نقد نظریهی دین طبیعی از دیدگاه هیوم و دیگران پرداختهاند، سپس براهین اثبات وجود خدا را از دیدگاه صاحب نظران مختلف بررسی نمودهاند.
بحث معرفت دینی آن گونه که در کتاب یاد شده مورد بررسی قرار گرفته است دو مسأله از مسایل فلسفهی دین را شامل میشود: یکی مسألهی وحی به عنوان سرچشمهی معرفت و احکام دینی، و دیگری مسألهی عقل به عنوان وسیله یا طریق شناخت خداوند که به بحث معروف دربارهی براهین اثبات وجود خدا مربوط میشود.
به عبارت دیگر: مسألهی معرفت دینی از دو منظر یاد شده، در حقیقت، بحثی است معرفت شناختی دربارهی معرفت دینی که در صدد بررسی ارزش و اعتبار چنین معرفتی است که از طریق وحی یا عقل به دست میآید.
16. مسألهی معرفت دینی از جنبهی دیگر نیز مورد بحث قرار گرفته است، و آن عبارت است از بررسی رابطهی معرفت دینی به عنوان یک معرفت بشری با معرفتهای غیر دینی و میزان تأثیرپذیری آن از معرفتهای دیگر، و تحول و تکامل آن، که در این جا مطرح میشود این است که آیا معرفتهای دینی با همهی معرفتهای برون دینی رابطهی تأثیرپذیر دارد یا با برخی از آنها، و در هر یک از دو صورت مزبور، ضابطه و ملاک آن چیست؟ و تحول و تکامل معرفتهای دینی چگونه تفسیر میشود; و آیا تحول و تکامل معرفت دینی عمومیت دارد یا عمومیت ندارد؟ و جاودانگی شریعت و ثبات احکام دینی چگونه تفسیر میشود به این پرسشها و نظایر آن تحت عنوان «ثبات و تحول در معرفتهای دینی» بررسی میشود.
منبع مقاله: فصلنامهی کلام اسلامی، شماره 31.
-------------
پی نوشتها:
1. کلام فلسفی، مجموعهی مقالات،ترجمهی ابراهیم سلطان، احمد نراقی، ص 315 314.
2. نقد و نظر، ش 9، ص 7.، مقالهی مسایل فلسفهی دین از ویلیام. پی آلستون،ترجمهی علی حقی.
3. Moral Philosophy.
4. Philosophy of Mind.
5. Theory of Knowledge.
6. Philosophy of Language.
7.قبسات، ش 2، ص 37 36، فلسفهی دین; رونالد هپ برن،ترجمهی دکتر همایون همتی.
8. کلام فلسفی، ص 326 324.
9.ر.ک: دین پژوهی، ص 249 233.
10. نقد و نظر، 9، ص 85 81.
11. قبسات، 2، ص 44 38.
12. فلسفهی دین، ص 223224.
13. روشن است که مطلب مزبور، در مورد کاربرد زبان دینی در اسلام نیز صادق است.
14. فلسفهی دین، ص 201.
15. کلیات فلسفه، ص 206.
نظرات
کمال تقدیر وتشکر ما را بخاطر موضوعی که بر گزیدید پذیرا باشید متأسفانه این مبحث جدید فلسفی ونظریه پردازان آن چون جان هیک وپلنتینجا و...هنوز در حوزه ی اندیشه اسلامی اهل سنت مورد بررسی وکاوش قرار نگرفته ونیاز مند آن است از طرف متفکران اسلامی پژ وهش های بیشتری در مورد آن صورت گیرد . سید