اگر فرض کنیم روزی در سایه‌ی دلایل کاملاً روشن علمی‌تحول و انشقاق موجودات به اثبات برسد و کلیه‌ی ایراداتی که مخالفان تکامل و خلقت تدریجی بر معتقدین به تکامل وارد می‌نمایند بی‌پایه و اساس بوده و انسان با چشمان خویش شاهد تحول جانداری به جاندار دیگر باشد باز لازم است نکات زیر در نظر گرفته شود. 

الف) انشقاق‌گونه‌ها از یکدیگر و پیدایش حیات از یک‌سو و سپس شکل‌گیری تمامی‌گونه‌های جانوری و گیاهی از آن یک‌ سلولِ منفرد اوّلیه نه تنها وجود نوعی شعور و آگاهی را نفی نمی‌نماید بلکه موحدین می‌توانند از این روند برای اثبات توحید و وجود خالقی توانا و ناظر بر این کره‌ی‌خاکی اقامه‌ی دلیل کنند؛ چرا که تبدیل یک سری گاز و عنصر و ماده در جو اوّلیه‌ی زمین در بستر اقیانوس‌ها (متان، بخارآب، آمونیاک و...) و تبدیل آن‌ها به مونومر‌ها و سپس مواد آلی، آن‌گاه شکل‌گیری میکروسفر‌ها، نخستین پروکاریوت‌ها، نخستین تک‌سلول‌های هتروتروف و بی‌هوازی، نخستین اتوتروف‌ها سپس سیانوباکتری‌ها، اوّلین یوکاریوت‌ها، کلنی‌ها، بندپایان، ماهی بدون آرواره، ماهی آرواره‌دار، دوزیستان، خزندگان، پرندگان، پستانداران و از گیاهان، قارچ‌ها، خزه گیان، نهان‌زادان آوندی، بازدانگان و نهاندانگان بدون نوعی شعور و آگاهی غیرممکن بوده و نمی‌توان در سایه‌ی تصادف آن را توجیه و تفسیر نمود. 

پس در صورت اثبات صددرصدی نظریه‌ی انشقاق‌گونه‌ها نه‌‌‌ تنها خداوند از صحنه‌ی زندگی حذف نمی‌شوند (آن گونه که مادی‌گرایان می‌خواهند) بلکه حاکمیت و فرمانروایی و خالقیت پروردگار بیشتر نمود می‌باید. تبدیل عناصر معدنی غیر زنده به مواد آلی غیر زنده و در ‌‌‌نهایت تبدیل این مواد به سلول‌های زنده و تبدیل این سلول‌ها به موجودات پر سلولی با آن همه نظم و انضباط و پیچیدگی‌که بر آن‌ها حاکم است به‌طور حتم نیاز به ناظمی‌را در ذهن‌های به دور از تعصّب و متفکّر تداعی می‌نماید و خداوند را هر چه بیشتر وارد صحنه خلقت می‌نماید. لازم به ذکر است پیداش تصادفی یک مولکول پروتئین ۱۰ به توان ۲۴۳ سال زمان لازم دارد. (۱) در بدن موجودات زنده هم هزاران پروتئین با کار‌های مختلفی از جمله نقش ساختاری (مو ـ ناخن)، انتقالی (هموگلوبین) انقباضی (اکتین و می‌وزین)، دفاعی (پادتن)، نشانه‌ای (هورمون‌ها) و آنزیمی‌وجود دارد که بیش از دو‌هزار آنزیم مختلف برای حیات و واکنش‌های آنابولیسمی (ساختن) و کاتابولیسمی (سوختن) در بدن لازم است و با استفاده از بیست نوع اسید آمینه تعداد ترکیب‌های مختلف برای دو هزار آنزیم زنجیره‌ای با حدود تقریبی ۶ اسید آمینه در جایگاه فعّال در حدود ۱۰ به توان ۱۳ هزار خواهد بود. احتمال حضور تمامی‌آنزیم‌ها در یک مقطع از زمان به‌صورت اتّفاقی یک در ۱۰ به توان ۱۳ هزار و به عبارت دیگر چنین امری به‌طور فوق تصوری غیر ممکن است. حال اگر ما فقط یک سلول از میلیارد‌ها سلول انسان را در نظر گرفته و قسمت‌های مختلف سلولی اعم از غشاء، سیتوپلاسم، هسته و اندامک‌ها را بررسی کنیم پوچی انکار مادی‌گرایان بیشتر نمود پیدا می‌کند. 

غشایی با دارا بودن هزاران مولکول و ماده آلی اعم از فسفولیپید‌ها، کلسترول (سلول جانوری) و انواع پروتئین‌ها اعمّ از سطحی و سراسری (که بعضی کانالی و عدّه‌ای حامل بوده، کانالی‌ها هم تعدادی همیشه باز و کاملاً تخصّصی برای عبور موادی خاص و دریچه‌دار‌ها که به‌واسطه مواد شیمیایی و تغییرات ولتاژ و محرک‌های مکانیکی باز می‌شوند) و هیدرات کربن، عبور از غشا و ورود به داخل سیتوپلاسم تحیّر و سرگشتگی انسان را بیشتر می‌کند. 

اندامک‌های مختلفی از غشادار و بی‌غشا، تک غشایی و دوغشایی را مشاهده می‌کنیم‌که هرکدام‌کار‌های مختلفی را در ‌‌‌نهایت دقت و پیچیدگی به انجام می‌رسانند که در عظیم‌ترین و پیشرفته‌ترین کارخانجات صنعتی امروز جهان امکان‌پذیر نیست. 

دستورات رسیده از ژن‌های درون هسته سلول، توسط نوعی پیک به نام mRNA از راه منافذ هسته به سیتوپلاسم آمده، به‌کمک ریبوزوم‌های آزاد سیتوپلاسم و ریبوزوم‌های‌روی‌شبکه‌آندوپلاسمی‌و RNA ناقل به پروتئین ترجمه شده، که این پروتئین در ‌‌‌نهایت دقّت وارد شبکه آندوپلاسمی‌شده و ضمن تغییراتی، آماده رفتن به سوی دستگاه‌گلژی می‌شود. گلژی ضمن بسته‌بندی و نشانه‌گذاری و تغییرات شیمیایی، برحسب نشانه و سلول، آن را به قسمت‌های مختلف‌سلول برای انجام‌کاری مخصوص هدایت می‌نماید. بعضی‌ها روانه غشا شده تا جزیی از غشا شوند و یا به صورت آنزیم و هورمون و پادتن از سلول به بیرون ترشح پیدا کنند. عدّه‌ای تبدیل به لیزوزومی‌که معروف به نارنجک سلولی است، می‌شوند؛ چون حاوی حدود ۵۰ نوع آنزیم هیدرولازی می‌باشد که به آسانی در صورت پاره شدن قابلیت هضم و انهدام سلول را دارد ولی تحت اراده و فرمان خداوند بدون پاره‌شدن به ایفای وظایف خود می‌پردازد و تعدادی از پروتئین‌ها نیز آنزیم‌های درون سلول را می‌سازد. 

میتوکندری انرژی موجود در غذا‌ها را به کمک اکسیژن برای انجام فعالیت‌های سلولی آزاد می‌کند و کلروپلاست در سلول‌های گیاهی غذای مورد نیاز کلیه‌ی جانداران را با استفاده از نورخورشید می‌سازد کاری‌که بشر با تمامی‌پیشرفت علمی‌از آن عاجز است، خداوند در نهایت‌سادگی درون اندامک میکروسکوبی آن را به انجام می‌رساند و خلاصه هزاران کار و واکنش‌های ساختن و سوختن در سلول به انجام می‌رسد. در مورد هر اندامک به تنهایی می‌توان‌کتابی نوشت و به‌طور حتم عالمان و اندیشمندان با مشاهده این همه پیچیدگی نه تنها خداوند را از صحنه‌ی زندگی حذف نمی‌کنند؛ بلکه به طور ارادی از طریق سلولهای عصبی تمام اعضا را وادار به خشوع و خضوع در برابر پروردگار آسمان و زمین می‌نمایند. تنها مقلدان عالم‌نما و مقهوران در برابر هوی و هوس هستند که با وجود این همه شواهد آشکار و مشخص دالّ بر اثبات وجود خداوند برای توجیه فکر و اندیشه‌ی مادی خود و توجیه کارهای بر اساس غریزه، خدا را حذف و عقل و علم خود را به‌جای او می‌نشانند. 

دکتر ارفنگ ویلیام استاد علوم طبیعی دانشگاه می‌شیگان می‌گوید: 

 «من به وجود خدا ایمان و اعتقاد دارم؛ چون نمی‌توانم تصور کنم که اتفاق و تصادف باعث به‌وجود آمدن الکترون‌ها و پروتون‌های اوّلیه و یا اتم‌های اوّلیه، پروتوپلاسم اوّلیه، بذر و هسته‌ی اوّلیه، گیاهان و یا عقل اوّلیه بوده باشد. این همه آثار شگفت‌انگیز و دقیق و منظم بر اثر اتفاق حاصل شده باشد. من به خدای قادر و آگاه ایمان دارم؛ چون تنها این وجود مقدس است که می‌تواند جهان هستی را با همه‌ی اسراری که در بر دارد به طریق صحیح برای من توجیه و تفسیر کند.» 

کریسی موریسون رئیس سابق آکادمی‌ علوم نیویورک می‌گوید: 

 «هیچ تصادف و اتفاق و ظروف شیمیایی و طبیعی قادر به پدید آوردن حیات نمی‌باشد. تنها حیات است که ما را به فهم و درک کار‌های با عظمت پروردگار آشنا می‌سازد.» (۲) 

دکتر جرج ایرلدافیز می‌گوید: 

 «تکاملی که بر این جهان حکم فرماست و علم از آن پرده برداشته است خود شاهد و دلیل قاطع بر وجود خداست. ذرّات ریز که با چشم دیده نمی‌شوند به‌صورت میلیون‌ها سیاره و ستاره عظیم و سایر موجودات مختلف در می‌آیند. از این ذرّه کوچک نه تنها سیاره‌ها و ستاره‌ها به‌وجود آمده‌اند بلکه انواع مختلف موجودات زنده پیشرفته و تکامل یافته نیز به‌وجود آمده‌اند.» (۳) 

 [أَفِي اللَّـهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ] ابراهیم/۱۰

 «مگر در وجود خداوندی که آسمان‌ها و زمین را به‌وجود آورده‌ است، شک و تردید وجود دارد؟» 

 [الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ۖ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ] سجده/۷

 «آن کسی است که هر چه را آفرید، نیکو آفرید و آفرینش انسان (اوّل) را ازگل آغاز کرد.» 

بنابراین هم‌چنان که قبلاً گفته ‌شد جهت تحوّل موجودات زنده جهش‌ها چه برای وقوعشان و چه برای خط سیر مستقیم، در راستای تأمین اهداف تکامل‌گرایان نیازمند نوعی شعور و آگاهی است که از توان ماده خارج است. در بحث انتخاب طبیعی هم جهت انتخاب و باقی‌ماندن اندام‌های ناقص غیرمفید تا موقعی که به تکامل نهایی می‌رسند نمی‌توان دخالت شعور و آگاهی را نادیده گرفت ضمن اینکه در بحث سازش یا انطباق و ماهیت آن تفکیک بین صفات ارثی و اکتسابی اشتباه است؛ چرا که هر صفت اکتسابی نتیجه‌ی فعلیت‌یافتن یک امکان و توان بالقوه است که نقش عوامل محیطی تنها تحریک مکانیسم‌ها است که امکان بالقوه را به بالفعل می‌رساند؛ مثلاً در کسانی که مبتلا به زالی یا آلبی‌نیسم هستند که یک بیماری ژنتیکی اتوزومی‌مغلوب می‌باشد از آن‌جایی که فاقد رنگدانه هستند اگر به مناطق گرم رفته و یا در جلوی آفتاب سوزان نگه‌داشته شوند پوستشان تاول می‌زند ولی تغییر رنگ نداده و با محیط سازش پیدا نمی‌کند. بنابراین برای این‌که موجود زنده بتواند عکس‌العمل مناسب به عوامل محیط بدهد بایستی: 

اولا: دارای امکانات بالقوه برای انطباق و سازش باشد. 

ثانیاً: اثرات محیط را تجزیه و تحلیل کند. 

ثالثاً: واکنش‌های بسیار پیچیده لازم برای بروز عکس‌العمل نشان دهد. 

رابعاً: دارای مکانیسمی‌ متوقف‌کننده در حد مطلوب و کفایت باشد. 

به‌طور حتم طبیعت نمی‌تواند این‌کار‌ها را انجام دهد. پس سازش هم پدیده‌ای شعورمند است که دوباره ما را به خدای یکتا و توانا می‌رساند، بنابراین بایستی برای همیشه ارتباط بین تحول موجود زنده با مادی‌گری و الحاد را همراه تفکرات الحادی قرن نوزدهم و پس از فروپاشی نظام کمونیستی در زیر خاک دفن نمود. 

ب) اعتقاد و باور به نظریه‌ی انشقاق‌ گونه‌ها هیچ‌گونه خدشه‌ای بر کرامت و عزّت آدمیان وارد نمی‌کند؛ چرا که انسان چه مستقیماً از خاک آفریده شده باشد آن چنان‌که از ظاهر آیات قرآن و احادیث نبوی استنباط می‌شود و عهد قدیم و جدید نیز بر آن صحه گذاشته‌اند و چه از موجودات دیگر به‌وجود آمده باشد آن‌چنان که نظریه‌ی تحول جانداران بر این باور است؛ چون خداوند (که به هیچ‌وجه نمی‌توان چه براساس نظریه تکامل و چه براساس نظریه‌ی ثبات‌گونه‌ها و فیکسیسم نقش آن را در خلقت جانداران نادیده گرفت و خلقت موجودات را به ماده و یا طبیعت منتسب کرد.) اراده فرموده ‌است که انسان‌ها این‌گونه آفریده شوند و در این حیات خاکی پای بگذارند از بندگان جز تسلیم و اطاعت‌، کاری ساخته نیست. در ضمن بایستی به افرادی که می‌خواهند با انتساب آدمی‌به نوعی از میمون‌ها خللی بر کرامت آدمی‌وارد کنند یادآور شد که اولاً چنین تحولی نیازمند هزاران سال متمادی و جهش‌های فراوان یا تغییرات زیادی در ذخیره‌ی ژنتیکی جاندارانِ قبل از انسان می‌باشد. ثانیاً خود تکامل‌گرایان هم بر این باورند که در بین میمون‌ها و انسان حلقه‌های حدواسطی هستند که این حلقه‌ها هرچقدر به انسان نوین نزدیک می‌شویم برطبق ادعای تکامل‌گرایان بایستی از لحاظ صفات و ویژگی، از میمون‌ها فاصله و به انسان‌ها نزدیک شوند. 

ثالثاً آنچه انسان را از سایر موجودات متمایز می‌کند این جسم مادی نیست که مدنظر معتقدین به انشقاق گونه‌هاست؛ چراکه انسان‌ها از لحاظ جسم مادی و مواد آلی و معدنی موجود در ساختار وجودی خویش با حیوانات تفاوت چندانی ندارند. همه‌ی موجودات زنده بخش عمده‌ی ماده آلی آن‌ها از ۵ عنصر کربن، هیدروژن، نیتروژن، اکسیژن و گوگرد است، همه‌ی آن‌ها دارای مونومرهای یکسان چون گلوکز، فروکتوز، گالاکتوز، ۲۰ نوع اسید‌آمینه، اسیدچرب، گلیسرول و نوکلئوتید هستند و همه‌ی موجودات زنده از مواد آلی اعم از هیدرات‌های‌کربن، پروتئین‌ها، لیپید‌ها و اسیدهای نوکلئیک ـ از این مونومرهاـ ساخته شده‌اند ولی آنچه موجودات را از هم متمایز می‌کند نوع ترکیب مونومر‌ها و تفاوت در نوع پلی‌مر‌هایشان به‌خصوص در پروتئین‌ها و اسیدهای نوکلئیک است. انسان‌ها برخلاف دیگر موجودات زنده (حیوانات و گیاهان) از نوع سوّمی‌ حیات بهره‌مندند که به حیات انسانی معروف بوده و نتیجه‌ی دمیدن روح الهی است که آدمیان مفتخر به دریافت آن شده‌اند. حیاتی که علم را در سایه‌ی سمع و بصر و فواد برای آدمی‌به‌ارمغان آورده و اراده را جهت انتخاب مسیر به آدمی‌ارزانی می‌بخشد. حیاتی که انسان‌ها را از حیوانات و گیاهان متمایز و جدا می‌نماید؛ به همین دلیل خداوند کسانی را که از نعمت این حیات محرومند؛ یعنی به‌دلیل از کار انداختن سمع و بصر و فؤاد خویش، آیات و نشانه‌های پروردگار در این کائنات را نمی‌بینند، پیام وحی الهی را نمی‌شنوند و درک و تفقّهی جهت انتخاب مسیر صحیح ندارند را در ردیف حیوانات و حتّی پایین‌تر از آن‌ها قرار داده است و با وجود انسان بودن و ظاهری انسانی، به مرتبه‌ی حیوانات نزول می‌دهد. البته نظریه‌های تکاملی از نظر نحوه‌ی نگرش و اعتقادی که درباره‌ی ماهیت حیات دارند به سه گروه تقسیم می‌شوند: 

۱ـ کوزالیسم‌ها: آن‌ها حیات را نتیجه‌ی پیدایش ترکیب و آرایش خاصی در عناصر مادی و برخاسته از درون ماده می‌دانند. از نظر آن‌ها حیات و پدید‌ه‌های حیاتی در چهارچوب قوانین فیزیکی و شیمیایی قابل تبیین و توضیح است، بنابراین حیات را ناشی از علّت یا سلسله علّت‌های مادی می‌دانند. آن‌ها ناچار از انکار تمایز بین ماده‌ی زنده و غیرزنده هستند. 

۲ـ ویتالیسم‌ها: از نظر آن‌ها نیروی حیاتی مجرد، غیرمادی یا پیراسته از ماده بوده که از بیرون بر کالبد مادی اضافه می‌شود؛ زیرا از نظر آن‌ها اگر ظهور حیات و آثار آن ناشی از ترکیب و آرایش صرف ماده باشد می‌بایست نظیر و شبیه خصایص جانداران در سایر ترکیبات مادی نیز تجلی کند. البته آن‌ها پیدایش حیات را بی‌علّت نمی‌دانند. در ضمن آن‌ها به‌وجود انکارناپذیر مشخصات و خصایص جانداران و تمایز ذاتی و نهادی آن‌ها از خواص ماده‌ی غیرزنده اعتقاد دارند. 

۳ـ فینالیسم‌ها: بسیاری از دانشمندان زیست‌شناسی و فلاسفه فینالیسم را مترادف ویتالیسم می‌دانند. از نظر آن‌ها پدیده‌های حیاتی در موجودات زنده در تمام سطوح خود پدیده‌های هدفداری هستند و به ‌منظور حصول و غایاتی که جهت استمرار حیات لازمند اتفاق می‌افتند. آن‌ها هم‌چنین ظهور حیات را پدیده‌ای نیازمند طرح و برنامه می‌دانند و اشتقاق‌گونه‌ها را به‌مثابه‌ی یکی از تجلیات حیات و آثار آن پدیده‌ی هدفدار می‌دانند. 

درضمن عدّه‌ای از آن‌جایی که فینالیسم را نه نوعی نگرش درباره‌ی ماهیت نیروی حیات، بلکه آن را در واقع نوعی صفت برای حیات می‌دانند قرار دادن آن را به‌عنوان دیدگاه سوّم منطقی و جایز نمی‌شمارند، بلکه آن‌ها به دو دیدگاه کوزالیسم و ویتالیسم باور دارند که کوزالیست‌ها و ویتالیست‌ را به دو گروه معتقد به فینالیسم و معتقد به تصادف تقسیم‌بندی می‌نمایند. همچنین آن‌چه در این‌جا اهمیت دارد این است که از قرارگیری نیروی حیات در ترکیبات ماده نیز می‌توان وجود خالق دانا و توانا را اثبات نمود؛ چراکه امروزه با آن همه پیشرفت علمی‌و در اختیار داشتن کلیه‌ی مواد لازم برای ساخت جاندار، بشر از ساختن یک سلول ساده نیز عاجز است هم چنان که شوروی سابق در اوج الحاد یک شیمیست به‌نام اوپارین را مأمور ساخت سلول نمود که پس سال‌ها تلاش و تحقیق در جمع خبرنگاران عجز و ناتوانی خویش را اعلام نمود. بنابراین ایجاد حیات نباتی با دو ویژگی رشد و نمو و تولیدمثل و حیات حیوانی با چهار ویژگی رشد و نمو، تولید مثل، احساس و حرکت و در ‌‌‌نهایت حیات انسانی با این چهار ویژگی و دو ویژگی داشتن علم و اراده نیازمند خالقی است توانا که بر همه چیز محیط بوده و به تدبیر تمامی‌امور کائنات می‌پردازد. 

ج) با فرض قبول تکامل و اشتقاق‌گونه‌ها می‌توان انسان را از زنجیره‌ی تحول حذف و برایش خلقت جداگانه تصور کرد؛ یعنی بر این باور شد که خداوند بنابر حکمت و اراده‌ی خویش خلقت موجودات زنده از اوّلین تک‌سلولی تا جانداران پرسلولی امروزی اعم از خزندگان، پرندگان، پستانداران و انواع گونه‌های گیاهی را با نهادینه کردن نوعی ذخیره ژنی و تغییر در آن از طریق جهش یا روشن و خاموشی ژن‌ها امکان‌پذیر نموده و وقتی شرایط محیطی برای حیات انسان فراهم شده ‌آدمی‌را مستقیماً از خاک آن‌گونه که ادیان به آن باور دارند آفریده و در روح خویش در او دمیده و آن را مشرف به حیات انسانی نموده است. در ضمن برای اثبات خالقیت خویش در این کره‌ی‌خاکی و عدم تفاوت و ناسازگاری در کائنات و هستی و هم‌نوایی انسان با جهان هستی انسان‌ها را از‌‌‌ همان مصالح و مواد بقیه‌ی جانداران و مشابه آن‌ها آفریده است و این‌گونه شواهد و قراینی که معتقدین به تکامل به آن استناد می‌کنند که همگی آن‌ها حول شباهت دور می‌زند، شباهت در ساختار ظاهری مولکولی، جنین، فسیل‌ها و... نیز به آسانی حل می‌شود و از طریق حوالت دادن خلقِ تمامی‌موجودات به خدای واحد و یکتا شباهت جانداران هم بدون اینکه باور به اشتقاق‌گونه‌ها و تحول از آن استنباط شود با اعتقاد به فیکسیسم و ثبات‌گونه‌ها هم تضادی و تناقضی نخواهد داشت. 

د) حال آن‌چه باقی می‌ماند سازگاری نظریه‌ی تکامل با آیات قرآنی است که معتقدین به تکامل از طریق آن، آموزه‌های کتاب‌های آسمانی را به چالش می‌کشند آیا در صورت اثبات صددرصدی و حتمی‌و قطعی نظریه‌ی تکامل (که تا پایان عمر انسان‌‌ به‌دلیل غیرعلمی‌بودن آن محال است) باور به کتاب آسمانی قرآن مخدوش می‌شود؟ چگونه می‌توان بین نظریه‌ی تکامل و تحول جانداران و آیات قرآنی هماهنگی و هم‌نوایی ایجاد کرد؟ آیا قبول نظریه‌ی انشقاق گونه‌ها مستلزم خدشه در قرآن و غیرالهی خواندن و بشری بودن قرآن است؟ 

برای جواب این سؤالات توجّه خوانندگان محترم را به نکات زیر جلب می‌نمایم. 

ـ از تمامی‌تکامل‌گرایان دعوت می‌نمایم که اگر می‌توانند آیه و یا گزاره‌ای را از قرآن پیدا کنند که با نظریه‌ی انشقاق‌گونه‌ها و تکامل و تحول موجودات در تضاد و تناقض باشد، با این نظریه ناسازگار بوده و در تقابل با آن قرارگیرد. 

ـ قرآن کتابی علمی، بیولوژیستی نیست که به‌توان از آن نظریه‌ی تکامل و ثبات‌گونه‌ها را استنباط نمود بلکه کتابی است سعادت‌بخش که جهت راهنمای عقول بشری و در مواردی که به کمک عقل و اندیشه بشری نمی‌توان مسیر صحیح را انتخاب نمود می‌توان از آموزه‌های آن ‌‌‌نهایت بهره و استفاده را برد. البته در این راستا از آن‌جایی که آیه‌های آن فرا زمانی و فرامکانی است اشاراتی کلی در راستای تأمین اهداف الهی و نشان دادن جنبه‌های اعجاز به پاره‌ای از علوم نموده آن‌هم به گونه‌ای که برای آدمیان در هر زمان و مکانی قابل فهم و درک باشد. 

ـ در قرآن، آیات بی‌شماری به خلقت انسان از خاک اشاره نموده است که مفسرین آیات را به دو دسته تقسیم نموده‌اند. یکی خلقت حضرت آدم؛ از خاک که در برخی آیات (مثل آل‌عمران/۵۹، سجده/۶) و دوّم خلقت همه‌ی انسان‌ها از خاک که در برخی آیات (مثل مؤمنون/۱۲، حج/۵، غافر/۶۷) به آن اشاره شده است. در قسمت دوّم یعنی خلقت انسان‌ها از خاک در برخی از آیات از آن به‌عنوان تراب (غافر/۶۷، حج/۵) و در برخی از آن‌ها به‌عنوان طین یاد شده است (مؤمنون/۱۲) که مفسران و متخصصان و صاحب‌نظران در مورد این آیات و انطباق آن با یافته‌های علوم‌تجربی تفاسیر زیر را از آن‌ها ارائه داده‌اند: 

الف) همه‌ی انسان‌ها از نطفه‌ایی آفریده شده‌اند که مواد اوّلیه‌ی آن از غذا‌ها و غذا‌ها هم از خاک به‌وجود آمده‌اند. 

ب) بدن انسان از لحاظ عناصر تشکیل‌دهنده با خاک شباهت‌های فراوانی دارد. 

ج) حضرت آدم؛ از خاک آفریده شده‌است و بقیه‌ی انسان‌ها از نطفه آفریده شده‌اند امًا می‌توان گفت انسان‌ها با واسطه‌ی آدم؛ از خاک آفریده شده‌اند. 

د) دکتر سحابی برداشت و تفسیری از این آیات ارائه می‌دهد که موافق با نظریه‌ی تکامل باشد. بدین ترتیب که خلقت آدم؛ و بقیه‌ی انسان‌ها از خاک را نه به‌طور مستقیم که به‌صورت غیرمستقیم از خاک تصور می‌نماید بدین‌گونه که آن‌را به شکل‌گیری اوّلین سلول حیات در اقیانوس‌ها حوالت می‌دهد که چون عناصر و گازهای تشکیل دهنده‌ی آغازین حیات از خاک سرچشمه گرفته‌اند بدین ترتیب می‌توان این‌گونه به تأویل و تفسیر آیات پرداخت که هم این آیات با نظریه‌ی تکامل هم‌خوانی داشته باشد و هم به شیوه درست و صحیحی تفسیر و تأویل شوند. (۴) 

دکتر سحابی می‌نویسند: طبق آیات قرآن، ابتدای آفرینش انسان از چکیده‌ای از گِل ذکرشده است. با توجّه به معنی سلاله معلوم می‌شود که قبل از پیدایش حیات و اوّلین موجود زنده تغییری در ماهیت گِل‌های روی‌داده تا تدریجاً آماده تبدیل به ماده‌آلی شوند و شایسته پذیرش حیات گردند. (۵) 

البته تا اثبات قطعی نظریه‌ی تکامل ـ که بعید به ‌نظر می‌رسد به اثبات برسدـ بر این باورم که نبایستی این آیات را موافق با نظریه‌ی تحول موجودات تأویل نمود؛ چراکه اتکای تفسیر آیات قرآن بر یک نظریه‌ی متزلزل علمی‌و قرآن را پیرو نظریات علمی‌نمودن و علم را اصل گرفتن نشانه‌ی شکست روحی و خودباختگی در برابر دستاوردهای اثبات نشده‌ی بشری است امّا هدف از بیان این تفاسیر و ارائه‌ی تأویل‌ها در این زمینه‌ بیان این مطلب اساسی است که آن را متذکر شویم به کسانی که از این طریق درصددند بر آیات الهی بتازند و از جهت شبهه‌افکنی ذهن جوانان جامعه‌ی اسلامی‌را به‌سوی خویش منحرف نمایند که خداوند با علم محیط و فرازمانی و فرامکانی خویش این آیات را به‌گونه‌ای بیان داشته که امکان سوءاستفاده از آن‌ها وجود نداشته باشد و این یکی از جنبه‌های اعجاز قرآن است که در انتخاب کلمات و واژه‌ها و جملات مسیری در پیش گرفته که حتّی به‌واسطه‌ی نظریات اثبات نشده‌ی این چنینی هم نمی‌توان بر آن‌ها تاخت و به چالش کشید. بنابراین از آن‌جایی که در قرآن‌ کریم نص صریحی در مورد خلقت موجودات‌زنده وجود ندارد و آن‌چه هست اشاره‌هایی در مورد خلقت انسان از خاک می‌باشد که آن هم قابل تأویل بوده و می‌توان تفسیر‌های متعددی از آن داشت، رودررو قرار دادن نظریه‌ی انشقاق‌گونه‌ها در برابر آیات قرآن نه تنها کاریست نادرست، بلکه چه بسا زمینه را برای حذف یکی از آن‌ها از صحنه‌ی اندیشه‌ها فراهم می‌آورد و دامنه‌ی آن ممکن است به بقیه‌ی نظریات علمی‌هم کشیده شده و در ‌‌‌نهایت ثمره‌اش جز تعدادی عالم بی‌دین و یا دیندار متعصّب بی‌علم نخواهد شد. 

پس از پاسخ به این شبهه، مدافعان حقوق بشر و طرافداران قرائت پوزیتویستی از علم و این‌که نمی‌توان از داستان حضرت آدم؛ در قرآن در راستای نیل به اهداف خویش بهره ببرند و خدشه‌ای بر ساحت این کتاب الهی وارد نمایند نوبت به شبهه‌افکنی و اعتراض مدافعان حقوق زنان می‌رسد تا بر اسلام و آخرین کتاب آسمانی بتازند که به تحقیر زنان پرداخته و آن‌ها را به‌عنوان جنس دوّم معرفی نموده است؛ چرا که حوا» به‌عنوان همسر حضرت آدم؛ از دنده‌ی چپ ایشان آفریده شده است که نوعی کاستی و حقارت برای زنان تلقی می‌شود. قبل از پرداختن به پاسخ این شبهه لازم است یادآور شوم که براستی درتعجبم که بر سر این بشر محق امروزی چه آمده که بر هر آن‌چه آسمانی و از سوی پروردگار است می‌تازد و ایراد می‌گیرد ولی در برابر این همه ظلم و جنایت بشری که بر این حیات خاکی تحمیل شده سکوت اختیار نموده است، به هزاران زن مسلمان در چچن و صربستان تجاوز می‌شود و کرامت انسانی آن‌ها به سُخره گرفته می‌شود هیچ‌یک از انجمن‌های دفاع از حقوق زنان لب به سخن نمی‌گشایند، در برابر این همه ظلم حکّام جور و استبداد قفل سکوت بر دهانشان زده‌اند ولی به دنبال کوچک‌ترین بهانه‌ای می‌گردند تا بر پروردگار و آیین و برنامه‌اش بتازند. از مروجین شبهات باید پرسید حال اگر حوا» به عنوان اوّلین زن این کُره‌ی خاکی از حضرت آدم؛ خلق شده و به‌گونه‌ای معجزه‌وار پای بر این حیات زمینی گذاشته باشد و خداوند که خالق کائنات است این‌گونه اراده فرموده آیا چنین خلقتی دارای اشکال است؟ آیا خلقت از گِلی گندیده و بدبو بهتر است یا به‌وجود آمدن از دنده‌ها که حافظ مهم‌ترین اندام بشری و مرکز احساسات و عاطفه‌ی انسانی (قلب) و مؤثر در تنفس بشری از طریق عمل دم و بازدم به‌شمار می‌آیند؟ این افراد تا به‌حال فکر کرده‌اند که اگر حیوانات و گیاهان هم بهره‌مند از اختیار و اراده‌ی انسانی بودند و با تشکیل انجمن‌های حمایت از حقوق حیوانات و گیاهان بر موقعیت خویش در این کُره‌ی خاکی اعتراض می‌نمودند آیا بر این کائنات و هستی نظم و انضباطی حاکم می‌شد؟ 

به‌عنوان مثال اگر لک‌لک‌ها هم از طریق تشکیل مکاتب ایسم‌دار بر طرح و نقشه‌ی پروردگار می‌تاختند و اظهار می‌داشتند که چرا ما پرندگانی که آسمانی زندگی می‌کنیم و نیل به صعود داریم بایستی از خزندگانی چون مار و سوسمار به‌وجود آمده باشیم و جدمان این حیوانات پست و حقیر باشند؟ یا ماهی‌ها، دوزیستان، پستانداران و انواع گیاهان این‌گونه خود را محق می‌پنداشتند و بر خداوند می‌تاختند و بر جایگاه و مکانت خویش در این حیات زمینی انتقاد و ایراد می‌گرفتند؛ آیا آن‌وقت شاهد این همه نظم و هدفمندی در هستی بودیم؟ 

بنابراین این‌گونه بر پروردگار تاختن و هر آن‌چه از سوی ایشان است را به باد انتقاد گرفتن با بندگی واقعی برای پروردگار در تضاد و تقابل است. بنده‌ی واقعی هر آنچه از سوی پروردگار است را با جان و دل پذیرفته و امیدوار به حکمت در آن، تسلیم اوامر و فرامین الهی می‌شود. 

خلقت همسر حضرت آدم؛ 

در مورد خلقت همسر حضرت آدم؛ از وجود ایشان با توجّه به آیه‌ی یک سوره‌ی نساء دو احتمال مطرح شده است: 

 [يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا ] نسا/۱

 «ای مردمان! از خدای خود پروا داشته باشید که شما را از نفسی آفرید و از آن‌ نیز زوج و جفتش را آفرید و از آن مردان و زنان بسیاری را آفرید، از خدایی پروا داشته باشید که شما را مورد مؤاخذه قرار می‌دهد. همانا خداوند بر شما آگاه است.» 

نفس در لغت به معنای جان و روح، شخص، ذات و حقیقت است و در تفاسیر چند معنی برایش ذکر کرده‌اند: 

۱ـ ‌نفس واحده: یعنی آدم؛ و زوج‌ها؛ یعنی حوا»، که دارای اشکال زیر است: 

الف) مؤنث آمدن واحده و ضمیر‌ها در زوج‌ها با آدم؛ مناسب نیست. 

ب) خلقت انسان‌ها از پدر به تنهایی نیست بلکه از پدر و مادر است. 

ج) مقدم شدن خلقت انسان‌ها بر خلقت آدم؛ و حوا» 

۲ـ بعضی با توجّه به این اشکالات نفس واحده را به حوا» و زوج‌ها را به آدم؛ برگردانده‌اند. 

 (مجمع البیان) 

۳ـ بعضی نفس واحده را جنس انسان و بث منهما را جنس زوجین گرفته‌اند. 

۴ـ برخی از محققین معاصر گفته‌اند: منظور از نفس واحده یک حیات یگانه؛ یعنی سلول تخم است که از ترکیب یک اسپرم پدر و تخمک زن حاصل می‌شود و از آن سلول (زیگوت) انسان آفریده می‌شود. از آن یک سلول دختر و پسر پدید می‌آید که در اثر ازدواج آن دو، مردان و زنان بسیار تولید می‌گردند. (قرآن‌شناسی، صالح غلامی، استکهلم) 

در تفسیر مجمع البیان در تفسیر آیه‌ی ۶ سوره‌ی زمر در مورد آفرینش والدین قبل از فرزند سه نظریه ارائه شده که سوّمی‌آن این است که خداوند ذریه آدم؛ را در پشت آدم؛ قرار داده و از پشت وی مانند ذره خارج کرده است. (ص ۶۷) 

الف) منظور خلقت حضرت حوّا» از بدن حضرت آدم؛ می‌باشد و به این صورت آیه را معنا نموده‌اند: 

 «شما را از نفس واحدی آفرید و جفتش را نیز از او پدید آورد.» برخی مفسران بر طبق بعضی از روایات رسیده از پیامبر  و همچنین طبق روایات تورات معتقدند حوا؛ از دنده‌ی چپ آدم؛ آفریده شده است. (۶) 

ب) ‌ برخی دیگر از مفسران منظور از «خَلَقَ مِنهَا ‌زَوْجَهَا» را خلقت حوّا» از جنس‌آدم؛ (جنس بشر) می‌دانند و آیه را چنین معنا کرده‌اند: «شما را از یک انسان آفرید و (سپس) همسرش را از نوع او آفرید.» که این معنا با توجّه به آیات دیگر قرآن قابل اثبات است که می‌فرماید: 

 [وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ] روم/۲۱

 «‏و یکی از نشانه‌های (دالّ بر قدرت و عظمت) خدا این است که از جنس خودتان همسرانی را برای شما آفرید تا در کنار آنان (در پرتو جاذبه و کشش قلبی) بیارامید، و در میان شما و ایشان مهر و محبّت انداخت (و هر یک را شیفته و دلباخته‌ی دیگری ساخت، تا با آرامش و آسایش، مایه‌ی شکوفائی و پرورش شخصیّت همدیگر شوید، و پیوند زندگی انسان‌ها و تعادل جسمانی و روحانی آن‌ها برقرار و محفوظ باشد). مسلّماً در این (امور) نشانه‌ها و دلائلی (بر عظمت و قدرت خدا) است برای افرادی که (درباره‌ی پدیده‌های جهان و آفریده‌های یزدان) می‌اندیشند.» 

همچنین می‌فرماید: 

 [وَاللَّـهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا] نحل/۷۲

 «خداوند همسران شما را از جنس شما قرار داد.» 

این مفسران معتقدند حوا» نیز به مانند آدم؛ از خاک آفریده شده است. 

سید قطب؛ در این زمینه بیان می‌دارند: 

 «حقیقت دیگری‌ که اشاره به نفس‌ واحده یعنی «خَلَقَ مِنْهَا ‌زَوجَهَا» متضمن آن است، این است که اگر بشریت بدان دست یابد خودش عهده‌دار می‌گردد که خطاهای دردناکی را که بشریت بدان‌ها افتاده است، برشمارد، بدانگاه که بشریت درباره‌ی زن تصورات پوچ و یاوه سر هم می‌بافد و او را منبع پلیدی و ناپاکی می‌بیند و سرچشمه‌ی شرّ و بلا می‌داند، در صورتی‌که زن از لحاظ فیزیکی و سرشتی از جنس نفس نخستین است.» (فی ظلال القرآن، ج۲، ص ۸۵۶) 

دکتر قرضاوی در این زمینه بیان می‌دارند: 

 «به هیچ‌وجه نباید مسائلی را که در کتاب‌های دینی و آسمانی‌دیگر که از نظر ما یقیناً تحریف شده‌اند بر احکام و تعالیم قرآن حاکم گردانیم؛ به عنوان مثال آیات نساء/۱ و اعراف/۱۸۹ را نبایستی هرگز بر آفریده‌شدن حوّا» از دنده‌ی آدم؛ ـ همان‌گونه‌که در تورات آمده است ـ حمل نمود؛ زیرا کسی که آن باور نادرست را کنار بگذارد و قرآن را بخواند هیچ‌گاه از این آیات چنان فهم و برداشتی نخواهد داشت. این دو آیه در واقع همانند این فرموده خداوند هستند که در سوره‌ی روم/۲۱، نحل/۷۲ بیان شده است. 

معنای این آیات بدین‌گونه است که خداوند از جنس خود ما برای ما همسرانی را آفریده است تا در کنارشان آرامش خاطر پیدا کنیم و هیچ‌یک از ما این برداشت را از این آیه نداریم که خداوند هر زنی را از دنده یا عضوی دیگر از اعضای شوهرش آفریده است». (۷) 

 

پانوشت‌ها و ارجاعات:

۱)مثلاً در مورد پروتئینی که در هموگلوبین وجود دارد. این احتمال که اسیدهای آمینه به طور درست ترکیب شوند. ۱ در ۱۰ به توان ۱۶۷ می‌باشد می‌باشد چیزی که از نظر ریاضی غیرممکن است. 

۲)روح‌الدین اسلامی، صص ۱۳۹-۱۴۰

۳)تعداد اتم‌ها در عالم هستی ۱۰۸۰ است، تعداد ستارگان در فضای کیهان در حدود ۱۰۲۲ است. ذخیره‌ی اطلاعات در مولکول DNA را bit/cm۳ ۱۰۲۱ ذکر می‌کنند؛ در حالی که دانسیته‌ی ذخیره اطلاعات در مدرن‌ترین چیپس‌های ذخیره اطلاعات در سال ۱۹۹۲ bit/cm۳ ۱۰۷ بود. 

۴)دنبال توافق‌هایی میان نظریات علمی و نصوص قرآنی گشتن، بیانگر شکست روانی و سستی ایمان نسبت به این قرآن و نداشتن یقین کامل به صحّت چیزهایی است که در قرآن آمده است. این شکست ناشی از فریفته و شیدای علم شدن و به علم بیش از میدان طبیعی خود میدان دادن است. ایمانی‌که منتظر سخن‌علم بشری برای اثبات خود می‌ماند سخنی که پیوسته دگرگون می‌گردد، نیاز به تجدید نظر دارد. قرآن اصل است خواه نظرات علمی با آن موافقت کند، خواه مخالفت نماید. وقتی یک نظریه‌ی علمی برابر با مقیاس‌های انسانی هنوز حقیقت علمی به شمار نمی‌آید دیگر توجیه و تأیید آن به کمک آیات قرآنی کاریست بیهوده و جز هدر رفتن نیرو چیزی عاید شخص نمی‌کند و چه بسا سه معنی را در ذهن تداعی می‌کند: 

الف) تأویل همیشگی نصوص قرآنی آن هم با زور و تکلّف است، تا آیات الهی را با فرضیه‌ها و نظریه‌هایی که ثابت و پایدار نیستند و هردم به رنگی در می‌آیند همراه و دمساز کنیم و شتابان نصوص قرآنی را یدک و دنباله‌رو فرضیه‌ها و نظریات انسانی سازیم. 

ب) برخی‌می‌پندارند علم‌نگهبان و پایه‌است و قرآن پیرو و باید برای‌حفاظت‌از قرآن چتری از علم بر سر آن دارند. 

۱)ج) برداشت بد از قرآن و وظیفه‌ی آن است. قرآن آن حقیقت نهایی است که به ساخت وجودی انسان می‌پردازد و در راستای تربیت انسان به یک سری حقایق علمی اشاره نموده و در سوی دیگر به انسان اجازه داده تا در سایه‌ی به‌کارگیری نیروی تعقّل با محیط ارتباط و به کشف سنّت‌ها و قوانین الهی همّت گمارد. تلاشی که همیشه محقّق نشده و همواره پرده از حقایق و رازهای طبیعت بر نمی‌دارد

۵)خلقت انسان، ص۱۳۲

۶)تفسیر انوار القرآن، تفسیر آیه‌ی ۱۱۱ سوره نساء ـ خلقت حوا از دنده‌ی چپ به معنای کسر شأن و تحقیر او نیست. چون دنده ذاتاً یک جزء غیرمفید و زیان‌آور نیست. (دنده‌ها با تشکیل قفسه‌ی سینه محفظه‌ی محکمی را← →برای نگهداری شش‌ها و قلب فراهم آورده و در نفس‌کشیدن نقش دارند) همچنین می‌توان این تعبیر را به عنوان نوعی ارتباط بنیادی میان زن و مرد تلقّی کرد که از لحاظ خلقت با هم ارتباط ناگسستنی دارند. همچنین آن‌چه در مورد انسان اهمیت دارد، دمیدن روحی است که به مراحل قبلی، ارزش و اعتبار می‌بخشد. (زن، دین، اخلاق، صص ۴۱۲ ـ ۴۱۴) 

۷)بررسی علمی و دینی سیر تحول در انسان، (قرآن منشور زندگی، صص ۴۲۲ ـ ۴۲۳)