هر ساله با شروع فصل تابستان، كلاس‌های قرآنی در مساجد و مراكز قرآنی شروع مي شوند و دانش‌آموزان داوطلبانه یا با اكراه والدین، راهی كلاس‌های قرآن می‌شوند. امسال به‌جهت تقارن آغاز تابستان با ماه مبارك رمضان می‌توان پیش بینی كرد كه این كلاس‌ها با استقبال بیشتری مواجه شوند. 

چندی است مدیریت كلاس‌ها خصوصاً روش تدریس قرآن، ذهن مرا به خود مشغول كرده است. به همین مناسبت خواستم در نوشته‌ای كوتاه به بررسی یك آفت جدی در این زمینه بپردازم، باشد تا نگاهی جدید را فراروی مدیران و معلمان قرآنی قرار دهد. 

قرآن‌آموز ما هر ساله با در دست گرفتن قرآن كوچكی كه غالباً جزو عمّ( جزء30) است در كلاس‌های قرآنی شركت می‌كند. بعد از مدتی توان می‌یابد كه حروف را در كنار هم قرار داده و كلمه ی جدید را «بخواند» و شروع می‌كند: بسم الله الرحمن الرحیم * قل أعوذ برب الناس... 

چه بسا بعد از مدت اندكی می‌تواند علم تجوید را هم آموزش ببیند و قرآن را همراه با تحوید دقیق «بخواند». 

برخی از علاقه‌مندان فراتر از این به سمت حفظ قرآن می‌روند و می‌خواهند این افتخار را برای دنیا و قیامت همراه خود داشته باشند كه صد البته افتخار بزرگی است. 

آسیب وارده به كلاس‌های قرآنیِ مدنظر ما این است كه قرآن‌آموز گاهی همه ي قرآن را از رو با رعایت نكات تجویدی می‌خواند (اصطلاحاً ختم می‌کند) و شاید در طول سال چند بار قرآن را «ختم» كند و یا احتمالاً حافظ كل قرآن شود، ولی نه به تصحیح فهم وی كمك می‌كند و نه تغییری عمقی در رفتارش ایجاد می‌شود. افزایش تعداد قرآن‌آموزان و حافظان قرآن در برخی از جوامع نسبتاً سنتی كمكی به تعمیق نگرش‌های اصیل با برداشت‌های عصری ننموده و در خوشبینانه‌ترین حالت می‌توان گفت كه برای مقطعی از زمان به علاقه و عشق به قرآن می‌انجامد. 

سخن در این راستا نیست كه آموزش روخوانی، تجوید و حفظ قرآن كریم، كم ارزش است. آنچه مدنظر نگارنده می‌باشد این است كه "خواندن" به چی گفته می‌شود؟ برای یافتن جواب نیازمند تعاریفی از آن هستیم. 

هریس و سایبی می‌گویند: «خواندن، تفسیر معنادار نمادهای كلامی نوشته شده و یا چاپ شده است.»(به نقل از روانشناسی تربیتی جان ای. گلاور)

بك (١٩٨٤) خواندن را «برخورد معنادار با متن» می‌داند. جان ای. گلاور و راجر اچ. برونینگ (١٣٧٥) معناداری را صفت اصلی «خواندن» می‌دانند و آن را یك فرایند تلقی می‌كنند:

«خواندن تقریباً همیشه فعالیتی با معناست. خواندن چیزی بیش از تطبیق صداها با نمادهای نوشته شده و یا چاپ شده بر یك صفحه است. خواندن فرایندی شناختی است كه در آن دیدگاه‌های خواننده و فرایند خواندن ارتباط زیادی با مطلبی كه بناست فراگرفته شود پیدا می‌كند. خواندن مهارتی است كه همه ما آن را عادی تلقی می‌كنیم، ولی در واقع فرایندی پیچیده و عالی است كه اجزای متفاوتی را در بر می‌گیرد.»

فرهنگ فارسی معین یكی از معانی خواندن را فهمیدن و تشخیص دادن می‌داند و در بیان معنی آن آورده است:

 1 - قرائت کردن. 2 - آواز خواندن. 3 - دعوت کردن. 4 - آموختن، یاد گرفتن. 5 - فهمیدن، تشخیص دادن.

 آغاز نزول قرآن با كلمه ی «اقرأ» در حالی كه پیامبر(ص) بی‌سواد بوده و اگر بنا به قولی سواد هم داشته است، نوشته‌ای در دست نداشته است كه به ایشان دستور خواندنش (اقرأ) داده شود، بیانگر این است كه مراد خداوند از دستور به خواندن، صرفاً فهم پیام دین بوده است. 

در دانشنامه آزاد ویكی پیدیا برای تحقق واژه خواندن دو شرط بیان شده است: 

١- بازشناسی حروف، کلمه‌ها و جمله‌های زبان در یک نوشته.

٢- درک معنای عناصر مذکور و کشف روابط معنایی موجود میـان آن‌ها که در نهایت به درک پیام جمله و متـن منجر می‌شود.

با توجه به تعاریف فوق می‌توان نتیجه گرفت كه خواندن فرایند چهار مرحله‌ای است كه در صورت نقص در هر یك از مراحل، تحقق هدف «خواندن» میسر نخواهد بود:

١- تشخیص حروف در داخل كلمه؛

٢- ساخت كلمه با تركیب حروف؛

٣- فهم معنا و مفهوم كلمه و تجسم مصداق و نماد آن خارج از حروف چاپی یا نوشتاری كه كنار هم قرار داده شده‌اند. 

٤- از تركیب چند كلمه در كنار هم جمله‌ای جدید درست می‌شود و پیامی از نویسنده به خواننده می‌رسد. 

با این حساب زمانی می‌توانیم ادعا كنیم كه مثلاً به دانش‌آموز كلاس اول خواندن آموزش داده‌ایم كه از تركیب دو حرف «آ» و «ب» تصویر واقعی آب در ذهنش مجسم شود. بدون ورود به معنی كلمه تنها كاری كه ما از فرایند چهار مرحله‌ای خواندن انجام داده‌ایم آموزش حروف و بازشناسی آن (مرحله اول) است. اگر به صورت اتفاقی چند حرف را در كنار هم نهیم و كلمه‌ای مثلاً "شقراتن" یا "fyhrj" ایجاد شود كه از مفهوم آن تصویری در ذهن شكل نگیرد، علیرغم توان تشخیص حروف و تلفظ كلمه توسط كسی نمی‌توان وی را قادر به خواندن آن دانست.

مطابق تعاریفی كه ذكر شد به كسی می‌گویند توان خواندن دارد كه حروف را تشخیص دهد، بتواند از حروف كنار هم مفهوم و معنایی را استنباط نماید و از تركیب چند كلمه (جمله) پیام نویسنده را درك نماید. كما اینكه تنها به كسی می‌گویند توان نوشتن دارد كه كلمه ای را با در نظر گرفتن معنا و مفهوم آن بنویسد نه كسی كه با مداد صفحه سفید را خط خطی كند و حتى بر فرض كه عین كلمه را به تصویر بكشد مادامیكه معنی آن را درك نكند نمی‌توان وی را نویسنده خواند چرا كه كار وی در حقیقت نقاشی است تا نوشتن كلمات.

با توضیحات فوق اگر نگاهی دقیق به كلاس‌های قرآن بیندازیم سؤال‌های جدی را فراروی ما قرار می‌دهد كه پاسخ آن را به خوانندگان عزیز واگذار می‌كنم:

- تا چه حد مراكز قرآنی ما كه مدعی آموزش روخوانی و روانخوانی قرآن هستند، توانسته‌اند به صورت واقعی به قرآن‌آموزان، «خواندن» آن را آموزش دهند؟ 

- آیا می‌توان راز كم‌توجهی به آموزه‌های قرآنی را خصوصاً در بین قرآن‌آموزان دیروزمان كه مساجد را با حضورشان در كلاس‌های قرآنی مزین كرده بودند در عدم توجه واقعی به امر «خواندن» مطابق مفهوم واقعی آن دانست؟

-آیا بازنگری در شیوه‌های آموزش قرآن در مساجد، دارالقرآن‌ها، مكتب‌خانه‌ها و سایر مؤسسات قرآنی و تغییر از تأكید بر آموزش صوری  به آموزش‌های عمیق و توجه به كیفیت بیشتر از كمیت، ضروری به نظر نمی‌رسد؟

* كارشناس ارشد مديريت آموزشی

منابع:

١- جان ای. گلاور و راجر اچ. برونینگ (١٣٧٥)، روان شناسي تربيتي، ترجمه: علينقي خرازي، تهران، مركز نشر دانشگاهي،  

٢- فرهنگ فارسي معين ذيل واژه خواندن

٣- دانش نامه آزاد ويكي پيديا: http://fa.m.wikipedia.org/wiki/خواندن