فرض كنیم از آن دسته افرادی باشید كه مخالف هر نوع خشونتی در هر وضعیتی هستند، بعد عدهای را میبینید كه با چماق به جان چند آدم بیپناه و ضعیف افتادهاند و آنچنان خشونتی به خرج میدهند كه به زودی آن آدمهای بیگناه كشته میشوند؛ با ذكر این نكته كه چماقداران به هیچ موعظهای هم گوش نمیدهند، شما دو راه بیشتر ندارید یا در دفاع از آن بیچارگان، به جان چماقداران بیفتید یا اینكه بر مخالفت با كاربرد هر نوع خشونتی اصرار بورزید و تنها نظارهگرِ كشته شدنِ آن آدمهای بیپناه باشید. در چنین وضعیتی انتخاب شما چه خواهد بود؟ این وضعیت احتمالا دوگانهای را تحت عنوان اخلاق اعتقادی و اخلاق مسوولیت یادآور میشود كه ماكس وبر هم درباره آن بحث كرده بود. به زبان ساده، وبر معتقد بود در اخلاق اعتقادی، كنش افراد بیش از آنكه معطوف به اهداف و پیامدها باشد، به اعتقادات فردی تكیه میكند؛ حال آنكه اخلاق مسوولیت بر پیامدهای آن كنش تمركز دارد؛ در واقع افرادی كه به اخلاق مسوولیت پایبند هستند، تاثیر بالقوه انتخابها و كنشهای خود را بر دیگران در نظر میگیرند و مسوولیت پیامدهای آن را مورد توجه قرار میدهند. در طول تاریخ، اتكا به هر كدام از این دو نوع رویكرد، وقتی در ساحت اجتماعی و سیاسی قرار گرفته پیامدهای متفاوتی داشته است؛ چه آنكه بسیاری از جریانهای فكری در مواجهه با وضعیتهای تاریخی و سیاسی سعی كردهاند در دفاع از هر كدام از آن رویكردها توجیهات و استدلالهای خود را برای كنشورزی ارایه دهند. در این میان، قسم عمدهای از كنشگریهای معطوف به سیاستورزی در جریانهای چپ و ماركسیستی، به كنشهای خشونتورز تعبیر شده و مخالفان آن، اتهام آرمانخواهی دستنیافتنی مبتنی بر خشم را به آن نسبت دادهاند. شاید یكی از جذابترین عبارات جریانهای لیبرال برای چنین اتهامی، همان چیزی است كه از كارل پوپر نقل میشود كه «هر كس قصد داشته بهشت را به زمین بیاورد، تنها جهنم پدید آورده است.» این عبارت همواره در نكوهش خشونت از زبان لیبرالها تكرار میشود تا اعلام كنند كه تمسك به هر نوعی از خشونت برای دستیابی به بهشت زمینی، امری مذموم است. تا اینجای كار احتمالا همه چیز پذیرفتنی به نظر میرسد اما جالب آنجاست كه پوپر برای توجیه جنگ اول خلیجفارس، ابراز امیدواری كرده بود كه این عملیات سرآغاز عملیات مشابهی باشد كه بنای تحقق «صلح جهانی» پایدار را دارند. به گفته او «ما نباید از به راه انداختن جنگ برای صلح در هراس باشیم. در شرایط كنونی گریزی از آن نیست. غمانگیز است اما باید دست به این كار بزنیم تا دنیا را نجات دهیم.» پس به نظر میرسد برای پوپر استفاده از خشونت برای ساختن بهشت، آن زمان كه از سوی جهان غرب و لیبرال انجام شود، چندان هم مذموم نیست. اما شاید بد نباشد برویم سراغ یكی از اسطورههای خشونتپرهیزی، یعنی گاندی كه انگار جایگاه تثبیتشده در تاریخ مبارزات صلحآمیز برای خود
به دست آورده است. در تاریخ سركوب جنبشهای مردمی همواره قضیه این بوده كه نیروهای انتظامی، تظاهراتكنندگان را به انجام حركات خشن برانگیختهاند تا بتوانند شتاب سركوب را بیشتر كنند بیآنكه افكار عمومی برانگیخته شود. اما آنچه در راهپیمایی گاندی علیه مالیات نمك اتفاق افتاد، نوعی وارونگی در مواضع است: تظاهراتكنندگان بودند كه نیروهای انتظامی را به واكنشهای خشونتبار برانگیختند. این موضوعی است كه دومنیكو لوسوردو در كتاب «خشونتپرهیزی» كه به فارسی هم ترجمه شده، به آن اشاره میكند. لوسوردو استدلال میكند دشوار است كه دستور گاندی درباره آمادگی برای كتك خوردن بدون دفاع كردن را برمبنای دغدغه پرهیز از خونریزی توجیه كنیم. اگر چنین هدفی داشتند بهتر بود به جمعیت گفته میشد با شروع سركوب پراكنده شوند یا دستكم عقبنشینی كنند. بدیهی بود پافشاری بر پسنكشیدن، حملههای نیروی انتظامی را خشنتر میكند. اما این همان نتیجهای بود كه انتظار میرفت تا حاكمیت استعماری بیآبرو شود. در واقع خشونتپرهیزی گاندی بیشتر ابزاری بود برای تولید خشم اخلاقی. اما لوسوردو در این كتاب فكتهایی تاریخی از تناقضهای گاندی، اسطوره خشونتپرهیزی ارایه میدهد كه كمتر به آن پرداخته شده است. گاندی در جریان جنگ جهانی اول به دنبال سربازگیری برای ارتش بریتانیا بود و تمام وقت خود را برای ثبتنام ۵۰۰ هزار سرباز هندی گذاشت. به شكرانه وعظهای گاندی این سربازان، «اجیرشدههای منفعل نبودند؛ در واقع داوطلب بودند و بسیار هم مشتاق.» جالب آنجاست كه گاندی در سال ۱۹۴۲ نیز در نامهای به نایبالسلطنه «همكاری كامل در عملیات جنگی» را به دولت لندن پیشنهاد كرد به این شرط كه بیدرنگ بیانیهای به سود استقلال هندوستان صادر شود. پس ایمان به خشونتپرهیزی هنوز امكان مشاركت در نبردی مسلحانه را رد نمیكرد. البته چنین تناقضهایی در چهرههای دیگر هم دیده میشد. لوسوردو در همان كتاب یادآور میشود كه هانا آرنت در جنبش حقوق مدنی در امریكا، از موضع مسوولیت وجدانی، معتقد بود سیاهپوستان امریكایی باید برای پرهیز از همدستی با خشونت فیزیكی یا اخلاقی نژادپرستان، از فرستادن كودكان خود به مدرسهای كه پذیرای آنها نبود، خودداری كنند. جالب آنجاست كه آرنت با همدردی به تروریستهای یهودی مینگریست كه حتی پیش از جنگ جهانی دوم نقشه حمله به نمایندگان رایش سوم را عملی كردند. سپس مقاومت مسلحانه جماعت یهودی را بهشدت ستود. اما، از سوی دیگر، نهتنها از انقلابهای مردمان استعمارشده بلكه از اقدامات محتاطانه سیاهپوستان امریكایی برای دفاع از خود علیه خشونت نژادی و سربازگیری اجباری برای جنگ تروریستی علیه مردم ویتنام وحشتزده میشد. حال اگر به سوال نخست در این نوشتار بازگردیم شاید بهتر باشد با رویكردی وبری به وضعیت بنگریم؛ وبر در تشریح اخلاق اعتقادی و اخلاق مسوولیت میگوید برای تصمیمگیری اخلاقی، تعادل میان این دو چارچوب ضروری است.
نظرات