ایمان به خداوند اساس توحید
ایمان به خداوند یعنی ایمان به ذاتی غایب، بلند مرتبه، دارای اختیار و قدرت کامل و شایستهی اطاعت و بندگی. ایمان به خدا روح همهی ادیان، از جمله اسلام و اساسهمهی باورها است و کتاب خدا و سنّت پیامبرش ص این حقیقت را به روشنی بیان نموده است.
این قرآن کریم است که به هنگام سخن از ارکان و اجزاء ایمان، باور به خدا را در ابتدا و بعنوان اصلاساسی ایمان مطرح میسازد و میفرماید:
﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ كُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِ﴾ [البقرة: 285].
«فرستادهی خدا معتقد است به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده است و مؤمنان نیز به آن ایمان دارند. همگی به خدا و فرشتگان او کتابهای او و پیغمبرانش ایمان دارند».
و نیز میفرماید:
﴿وَلَٰكِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ وَٱلۡكِتَٰبِ وَٱلنَّبِيِّۧنَ﴾ [البقرة: 177].
«بلکه نیکی، کردار کسی استکه به خدا و روز واپسین وفرشتگان و کتاب آسمانی و پیغمبران ایمان آورده باشد».
و در جای دیگر میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلۡكِتَٰبِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِن قَبۡلُۚ وَمَن يَكۡفُرۡ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا١٣٦﴾ [النساء: 136].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، به خدا و پیغمبرش (محمد) و کتابی که بر پیغمبر نازل کرده است و به کتابهائی که پیشتر (از قرآن) نازل نموده است (و هنوز تحریف نشدهاند) ایمان بیاورید، هرکس که به خدا و فرشتگان و کتابهای خداوندی و روز رستاخیز کافر شود (و یکی از اینها را نپذیرد) واقعاً در گمراهی دور و درازی افتاده است».
و در حدیث مشهور جبرئیل آمده استکه پیامبر گرامی اسلام ج در پاسخ به سؤال جبرئیل که دربارهی ایمان پرسید، فرمود: «ایمان یعنی این که به خدا، فرشتگان، کتابهای آسمانی، پیامبران، روز قیامت و قَدَر خیر و شرّ باور قلبی داشته باشی».
پس طبق بیان قرآن و حدیث، ایمان به خداوند اصل و سایر ارکان عقیدتی وابسته و مربوط به آن است. و تو به عنوان یک فرد مؤمن پس از ایمان به خداست که به ملائکه و کتابهای آسمانی، پیامبران، دیدار پروردگار، محاسبه و قضا و قدر اعتقاد پیدا میکنی.
در واقع ایمان به رسول خدا قابل تصور نیست مگر پس از ایمان به کسی که او را فرستاده و ایمان به روز جزا و محاسبه نیز قابل تصوّر نیست مگر پس از ایمان به مجازاتکننده و حسابرس.
ایمان به خدا، به طور قطعی ایمان به وجودِ او، ایمان به یکتایی او در ربوبیت و الوهیت، ایمان به اسمهای نیکو و صفات والای او را نیز شامل میشود اسمها و صفتهایی که نشان میدهند خداوند به گونهای شایسته به همهی کمالات آراسته و از همهی نقایص پیراسته است.
طی بررسیهای گذشته چنان نتیجه گرفتیم که وجود خداوند حقیقتی است خارج از هرشک وتردید، و در واقع آشکارترین همه حقایق است که فطرت سالم بر آن گواه و عقل هدایت یافته دلیل آن است. و آنان که در علم و دانش بهرهی فراوان دارند، با مشاهدهی عجائب خدا در نوآوری و نقشهکشی و اندازهگیری و هدایتبخشی که در اطراف و درون خود مییابند، این حقیقت را دوباره تأکید میکنند.
و اگر این حقیقت بزرگ یعنی وجود خدا برای بعضی از انسانهـا پوشیده مانده است، جواب آن را در این تعبیر باید جُستکه: این پوشیدگی و خفا از شدّت ظهور حاصل شده است. و اگر عدّهای دیگر در برابر فطرت خدا گرای مشترک میان همهی بشریت، بزرگی نشان میدهند و تکبّر میورزند و با منطق عقل و علم مبارزه میکنند و در نتیجه، خدای را انکار میکنند، آنان همانند موارد استثنایی هستند که قاعده کلّی را نفی نمیکنند.
اسلام توحید را محور قرار داده است
در واقع اسلام اهمیت زیادی به اثبات وجود خداوند نداده است. زیرا درک آن را یک نیاز و ضرورت فطری برای بشر میداند و در عوض نهایت توجّه خود را بر امری دیگر متمرکز کرده استکه مردم در آن زمینه بسیار گمراهگشتهاند و این مسئله که مغز عقاید اسلام و روح حیات اسلامی است همان عقیدهی توحید است یعنی ایمان به خدایی یکتا و برتر از این هستی که آفرینش و حکمرانی از آنِ اوست. خدایی که بازگشت نهایی به سوی او، پروردگار هر چیز و تدبیرگر هر امر است و فقط او شایستهی این است که عبادت شود نه انکار، شکرگذاری میشود نه کفران و اطاعت شود نه عصیان.
﴿ذَٰلِكُمُ ٱللَّهُ رَبُّكُمۡۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ خَٰلِقُ كُلِّ شَيۡءٖ فَٱعۡبُدُوهُۚ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ وَكِيلٞ١٠٢ لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ يُدۡرِكُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ وَهُوَ ٱللَّطِيفُ ٱلۡخَبِيرُ١٠٣﴾ [الأنعام: 102-103].
«آن (متصف به صفات کمال است که) خدا و پروردگار شماست، جز او خدایی نیست و او آفرینندهی همه چیز است. پس وی را بپرستید (و بس، زیرا تنها او مستحق پرستش است) و حافظ و مدبّر همه چیز است. چشمها ذات او را در نمییابند و او چشمها را در مییابد (و به همهی رموز آنها آشناست) و او دقیق و آگاه است».
اسلام در حالی ظهور کرد که شرک و بُتپرستی در چهار سوی دنیا ریشه دوانیده بود و به جز تعداد اندکی از مردم شبه جزیره عربستان که تا حدودی بر آئین حنیف ابراهیم مانده بودند یا افرادی از اهلکتاب که از انحرافات بتپرستی که ادیان یهود و نصاری را به تباهی کشانده بود، در امان مانده بودند، دیگر کسی یافت نمیشد که به عبادت خدای واحد بپردازد و برای درک این موضوع همین برای ماکافی است که بدانیم ملّت عرب در دوران جاهلیت خود تا بناگوش غرق در شرک و بت ـ پرستی بود، بهگونهایکه در خانهکعبه و اطراف آن که ابراهیم بتشکن برای عبادت خدای واحد بنا کرده بود، سیصد و شصت بُت وجود داشت و حتّی هر خانهای از خانههای مکه بتی در خود داشت که اهل آن خانه عبادتش میکردند.
امام بخاری از أبیرجاء عطاردی اینگونه نقل میکند که:
«ما سنگها را میپرستیدیم، و اگر سنگی بهتر از آن مییافتیم، آن را برداشته و سنگ قبلی را دور میانداختیم و اما اگر سنگ مناسبی نبود، مشتی گِل جمعکرده و شیر گوسفندی را بر آن دوشیده و به طواف آن میپرداختیم».
علاوه بر این آنان خدایی از خرمای خمیرشده داشتند و بعضی از آنها در اکثر اوقات آن را با خود به سفر میبردند و اگر سفر طول میکشید و غذا تمام میشد، خدای خود را میخوردند!.
قرآن در آیهی 73 سوره حجّ به این نوع خدایان اشاره میکند و میفرماید:
﴿وَإِن يَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَيۡٔٗا لَّا يَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُۚ ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ وَٱلۡمَطۡلُوبُ﴾ [الحج: 73].
«(خدایان باطل آن قدر ضعیفاند) که حتی اگر هم مگسی چیزی از آنان بستاند و برگیرد، نمیتوانند آن را از او باز پس گیرند. هم طالب و هم مطلوب درمانده و ناتوانند».
در سرزمینی مانند هند نیز بتپرستی به اوج خودرسیده بود. بهگونهای که در قرن ششم میلادی تعداد خدایان موجود در آن سرزمین در حدود 330 میلیون برآورد شده است.
بتپرستی حتی در ادیان آسمانی نیز نفوذ کرده و شفافیت و پاکی آن را به کدورت و آلودگی کشانید.
﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ عُزَيۡرٌ ٱبۡنُ ٱللَّهِ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَى ٱلۡمَسِيحُ ٱبۡنُ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: 30].
«یهودیان میگویند: عُزَیر پسر خداست و مسیحیان میگویند مسیح پسر خداست».
پس مسیح نزد مسیحیان، خدایی برحقّ از جانب خدای حقیقی است! و این رنگ دیگری از اقسام شرک است که در میان بسیاری از ملّتها رواج یافته و برای خداوند پسران و دخترانی قرار دادهاند و به جای خدا و یا به همراه او آنها را میپرستند. همانگونهکه هندیها در گذشته نسبت به کریشنا و بودا چنین اعتقادی داشتند. و یا عربها که ملائکه را دختران خداوند میدانستند. قرآن در این باره چنین میفرماید:
﴿وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۚ بَلۡ عِبَادٞ مُّكۡرَمُونَ٢٦ لَا يَسۡبِقُونَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ وَهُم بِأَمۡرِهِۦ يَعۡمَلُونَ٢٧ يَعۡلَمُ مَا بَيۡنَ أَيۡدِيهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ وَهُم مِّنۡ خَشۡيَتِهِۦ مُشۡفِقُونَ٢٨﴾ [الأنبیاء: 26-28].
«(برخی از کفّار عرب) میگویند: خداوند رحمان فرزندانی برگزیده است (یعنی فرشتگان). یزدان (از این نقص و عیبها) پاک است. (فرشتگان فرزند او نیستند) بلکه بندگانی کرام و محترم هستند. آنان (آنقدر مؤدّب و فرمانبردارند که) در سخن گفتن بر او پیشی نمیگیرند و تنها به فرمان او کار میکنند. خداوند اعمال گذشته و حال و آینده آنها را میداند و آنان هرگز برای کسی شفاعت نمیکنند، مگر برای کسی که خدا از او خشنود است. آنان همیشه از خوفِ خدا، ترسان و هراسانند».
به همین خاطر، اسلام توجّه بسیار زیادی به مسئلهی دعوت به یکتاپرستی در علم و عمل و مبارزه با شرک در باور و رفتارشان کرده است.
﴿وَإِلَٰهُكُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِيمُ١٦٣﴾ [البقرة: 163].
«خداوند شما، خداوندِ یکتا و یگانه است و هیچ خدایی جز او که رحمان و رحیم است، وجود ندارد».
فطرت انسانها، دلیل یگانگی خداوند
به راستی که همهی دلایل فطری، عقلی و سمعی نشان از یگانگی و بیهمتایی خداوند دارند. اگر انسان به فطرت و سرشت خود که تحت تأثیر دخالتهای بیرونی و یا تلقینهای خارجی واقع نگردیده واگذار شود، خود را در جهت قدرتی برتر از انسان و هستی مییابد و او را با دو انگیزه اشتیاق و ترس بانگمیزند. مخصوصاً اگر سختیها و مشکلات دامنگیر او شده و غم و اندوه وی را در برگرفته و دستش از یاری مردمکوتاه گردد. در این صورت خالصانه متوجه پروردگارش شده و هرچه را که قبلاً به آن توجّه میکرد و طبق وهم و گمان یا جهل و هویپرستی و یا تأثیر بدِمحیط، مؤثر میدانست به کناری مینهد و دیگر به انسانها و حیوانات و گیاهان و اشیاء بیجان پناه نمیبرد. واین قضیه همان استکه طی داستان کشتیسواران در حال غرق که قرآن روایت میکند، به آن اشاره کردیم. قرآن در اینباره میفرماید:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا كُنتُمۡ فِي ٱلۡفُلۡكِ وَجَرَيۡنَ بِهِم بِرِيحٖ طَيِّبَةٖ وَفَرِحُواْ بِهَا جَآءَتۡهَا رِيحٌ عَاصِفٞ وَجَآءَهُمُ ٱلۡمَوۡجُ مِن كُلِّ مَكَانٖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ أُحِيطَ بِهِمۡ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ لَئِنۡ أَنجَيۡتَنَا مِنۡ هَٰذِهِۦ لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰكِرِينَ﴾ [یونس: 22].
«(چه بسا) هنگامیکه در کشتیها قرار میگیرید با باد موافق، سرنشینان را حرکت میدهند و سرنشینان به آن شادمان میگردند. به ناگاه باد سختی وزیدن میگیرد و از هر سو، موج به سویشان میدود و میپندارند که (توسط مرگ از هر سو) احاطه شدهاند (و راه فراری نیست) خدا را به فریاد میخوانند و طاعت و عبادت و فرمانبرداری و دین را تنها از او میدانند (و عهد میکنند که) اگر ما را از این حال برهانی، از زمرهی سپاسگزاران خواهیم بود».
ما قبلاً از این آیه برای اثبات وجود خداوند بهره بردیم، امّا در عین حال دلیلی است بر یگانگی او، زیرا نشان میدهد که انسان به هنگام فراغت و رهایی از عوامل و انگیزههای انحراف و مراجعه دوباره به فطرت خالص و پاک خود، در هنگام سختیها و مشکلات به سوی بتها و خدایان دروغین متوجّه نمیشود، بلکه بسوی خداوند یکتا و پروردگارخود و جهانیان میل میکند. خداوند در این داستان، از گرایش درونی اینمشرکان خبر میدهد: +دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ_.
عقل، دلیلی بر یگانگی خداوند
عقل نیز همانند فطرت به وجود هستیبخشی یکتا در ورای این جهان رهنمون است. این جهان پهناور و گسترده با وجود تنوّع آفریدهها که برخی کوچک و برخی بزرگند، برخی جاندار و برخی بیجان، صدادار و بیصدا، عاقل و غیرعاقل، برخی در بالا و برخی در پایین هستند، همه را یکقانون واحد اداره میکند و از یک ذرّهی کوچک تا یک کهکشان عظیم را در بر میگیرد، به گونهای که یک دانشمند علوم تجربی با تأمّل در ساختار یک اتم آن را همانند ساختار منظومه شمسی میبیند و در آن تفاوتی نمییابد.
به عنوان مثال یک قانون کلی به نام قانون زوجیت در میان همهی مخلوقات وجود دارد،که انسان ازگذشته آن را در خود و حیوانات، و در قالب مذکر و مؤنّث شناخته است و حتّی آن را در برخی درختان نخل نیز مشاهدهکرده بود. سپس دانش جدید به این مسئله پی بردکه همهیگیاهان دارای جنس مذکر و مؤنث هستند و حتی جمادات نیز دارای این زوجیت در قالب بار الکتریکی مثبت و منفی هستند. و از همه مهمتر، اتم به عنوان خشت ساختمان هستی و کوچکترین واحد تشکیل دهندهی جهان در اطراف هستهی خود دارای بار الکتریکی مثبت و منفی (در قالب الکترون و پروتون) میباشد. در واقع این یافتهی جدید بشری تصدیقکنندهی حقیقتی استکه قرآن در هزار و چهارصدسال پیش به آن اشاره داشتهاست، که خدای بلندمرتبه چنین به آن اشاره کرده است:
﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ وَمِنۡ أَنفُسِهِمۡ وَمِمَّا لَا يَعۡلَمُونَ٣٦﴾ [یس: 36].
«تسبیح و تقدیس خدایی را سزاست که همهی نر و مادهها را آفریده است، اعمّ از آنچه از زمین میروید و از خود آنها و از چیزهایی که ایشان نمیدانند».
و نیز میفرماید:
﴿وَمِن كُلِّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَيۡنِ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ٤٩﴾ [الذاریات: 49].
«ما از هر چیزی جفتی را آفریدهایم، تا این که شما (عظمت آفریدگار را) یاد کنید».
واضح است که لفظ «کلّ شیء» نه مجاز است و نه بیانگر اکثریت، بلکه همان معنی حقیقی خود را داراست.
از جمله دلایل دیگری که بر وحدت هستی دلالت میکند، همکاری ، همبستگی و هماهنگی موجود میان اجزاء هستی است. به گونهای که هر جزئی وظیفهی خود را به طور منظم و بدون برخورد با سایر اجزاء و یا ایجاد مانع و انحراف از مسیر، به انجام میرساند و علاوه بر آن هر جزئی جزء دیگر را با تأمین نیازمندیهایش در انجام وظیفه یاری میدهد و خود نیز آنچه را به آن احتیاج دارد از او میگیرد. همانگونه که در روابط موجود میان جهان حیوانات و گیاهان مشاهده میکنیم. آیا میان این دو دسته از مخلوقات، قراردادی برای انجام این مبادلات وجوددارد؟ یا این که ذاتی مدبّر و بلندمرتبه میان این دوگروه چنین رابطهی شگفتانگیزی را تنظیم نمودهاست؟
و باز جای این پرسش استکه چهکسی روابط میان خورشید و زمین، زمین و ماه، ماه و خورشید و ستارههای منظومهشمسی با یکدیگر و بین منظومه شمسی با میلیونها مجموعه ستاره دیگر که در کهکشان بزرگ ما وجود دارند را برقرار ساخته است؟ بهگونهایکه همه با هم همکاریدارند و برخوردی میان آنها نیست و هرچیز طبق محاسبه و اندازهی مشخص قرار دارد.
﴿ٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ بِحُسۡبَانٖ٥ وَٱلنَّجۡمُ وَٱلشَّجَرُ يَسۡجُدَانِ٦ وَٱلسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ ٱلۡمِيزَانَ٧﴾ [الرحمن: 5-7].
«خورشید و ماه برابر حساب (منظمی در گردش) هستند. گیاهان و درختان برای خدا سجده میکنند و کرنش میبرند. آسمان را برافراشت و قوانین و ضوابطی گذاشت».
﴿لَا ٱلشَّمۡسُ يَنۢبَغِي لَهَآ أَن تُدۡرِكَ ٱلۡقَمَرَ وَلَا ٱلَّيۡلُ سَابِقُ ٱلنَّهَارِۚ وَكُلّٞ فِي فَلَكٖ يَسۡبَحُونَ٤٠﴾ [یس: 40].
«نه خورشید را سزد (که در مدار خود سریعتر شود و) به (مدار) ماه رسد و نه شب را سزد که بر روز پیشی گیرد. هر یک در مداری شناورند».
این یکپارچگی و هماهنگی موجود میان همهی مخلوقات که هم با چشم سر و هم با دیدهی بصیرت قابل مشاهده است، خود دلیلی بسیار نیکو برای یگانگی پدیدآورندهی آن است و البته به طور قطع، دلیل واضحی نیز برای وجود اوست.
یقیناً اگر در ورای این جهان بیش از یک خالق وجود داشت، نظام هستی به تزلزل افتاده و اعتدال آن مختل میشد و در هر جزئی از اجزاء هستی، اثر امر خالق همان قسمت را که بر آن مسلّط بود، مییافتیم. و میدیدیمکه در اثر ارادهیخدایان متعدّد قوانین حاکم برهستی، متفاوت و سنّتهای جاری میانمخلوقات با هم در تضادّ است و در نتیجه آن به طور یقین همهی هستی به تباهی میگرایید.
قرآن کریم نیز در صدد اثبات یگانگی پروردگار به همین دلیل موجود در هستی اشاره میکند و میفرماید:
﴿لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَاۚ فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا يَصِفُونَ٢٢﴾ [الأنبیاء: 22].
«اگر در آسمانها و زمین، غیر از یزدان، معبودها و خدایانی میبودند، قطعاً آسمانها و زمین تباه میگردیدند (زیرا بودن دو شاه در کشوری و دو رئیس در ادارهای، نظم و ترتیب را به هم میزند) لذا یزدان صاحب سلطنت جهان، برتر از آن چیزهایی است که ایشان بر زبان میرانند».
و در یکی از سورههای قرآن آمده است که:
﴿مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا كَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ٩١﴾ [المؤمنون: 91].
«خداوند نه فرزندی برای خود گرفته است و نه خدایی با او انباز بوده است، چرا که اگر خدایی با او میبود، هر خدایی به آفریدگان خود میپرداخت و هر یک از خدایان بر دیگری برتری و چیرگی میجست. خدا والاتر و بالاتر از آن چیزهاست که ایشان میگویند».
از جهتی دیگر اعتقاد به یگانگی پروردگار بلندمرتبه، علاوه بر این که انسجام حاکم بر هستی بر آن دلالت میکند، امری است که با منطق درست بشری نیز هماهنگ است. زیرا عقل بشر ندای عبور از کثرت به سوی وحدت را میدهد و خواهان این است که از اسباب متعدد به یک سبب واحد برسد که سر ـ منشأ همهی اسباب و علّت همهی علّتها باشد. و بههمین دلیل است که برخی از فیلسوفان از تعبیر «علت اولیه» برای خالق هستی استفاده میکنند.
وحی، دلیلی بر یگانگی خداوند
همراه با دلایل فطری و عقلی که نشان از یکتابودن خداوند دارند، دلایل شنیداری نیز که نسلهای مختلف از کتابهای خداوند و پیامبرانیکه در سرزمینها و دورانهای مختلفظهور یافتهاند، نقل نمودهاند بر یگانگی خداوند دلالت دارند. که این دلایل شامل دعوت خدا و فرستادگانش است، برای ایمان به خدایی واحد و بیشریک و انجام عبادت فقط برای او و نیز شامل انکار و ردّ اقوامی است که برای خدا شریک قائل شده و مرتکب کاری شدهاندکه دلایلی از خداوند برای آن نازل نشده است.
در این مجال، قرآن که عهد الهی و محفوظ از تحریف است و مشتمل بر هدایت آسمان برای زمین است، رشتهی سخن به دست گرفته و برخی داستانهای پیامبران را برای ما بازگو میکندکه همهی آنها برای بیان عقیدهی یکتاپرستی برانگیخته شدند. و این همان دلیلیاست که قرآن آن را بر ضدّ مشرکینی به کار میگیرد که به همراه خداوند، خدایان دیگری را نیز میپرستیدند. در حالی که هیچ دلیلی از عقل و وحی نداشتند.
اکنون به همراه یکدیگر به قسمتی از سورهی انبیاء گوش فرا میدهیم که با توبیخ و انکار مشرکین سخن میگشاید و میفرماید:
﴿أَمِ ٱتَّخَذُوٓاْ ءَالِهَةٗ مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ هُمۡ يُنشِرُونَ٢١ لَوۡ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا ٱللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ [الأنبیاء: 21-22].
﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗۖ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَكُمۡۖ هَٰذَا ذِكۡرُ مَن مَّعِيَ وَذِكۡرُ مَن قَبۡلِيۚ بَلۡ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ٱلۡحَقَّۖ فَهُم مُّعۡرِضُونَ٢٤ وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥﴾ [الأنبیاء: 24-25].
«آیا آنان غیر از یزدان، معبودهایی را به خدای گرفتهاند؟! بگو دلیل خود را (بر این شرک) بیان دارید. این (قرآن) راهنمای کسانی است که با من همراهند و این (هم تورات و انجیل و سایر کتب آسمانی) راهنمای کسانی بوده که قبل از من میزیستهاند (هیچیک شرک را جایز نمیدانند) اصلاً اغلب آنان (چیزی از حق) نمیدانند و این است که (از یکتاپرستی به شرک) روی گردانند».
خداوند در سورهی احقاف از آنان دلیلی نَقلی برای ادّعای شرکآمیزشان میطلبد: ﴿ٱئۡتُونِي بِكِتَٰبٖ مِّن قَبۡلِ هَٰذَآ أَوۡ أَثَٰرَةٖ مِّنۡ عِلۡمٍ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ﴾ [الأحقاف: 4]. «(اگر فرضاً میگویید که معبودان دروغین شما در آفرینش آسمانها و زمین شرکت داشتهاند) کتابی (از کتب آسمانی) پیش از این (قرآن) یا یک اثر علمی (و باستانی) برای من بیاورید، اگر راست میگویید».
ادامه دارد…
نظرات