شبی در جلسهای از اختلاف و شعلههای آن سخن به میان آمد، بویژه میان دانشجویان، دعوتگران و منتسبان به دین، تا جایی که حتی گاهی به نبردی خونین در برخی کشورها تبدیل شده و تمام یک پروژه را ناکام میگذارد. و اگر عوامل فروکش کردن و قلع و قمع آن فراهم نگردد، رو به وخامت گذاشته و استمرار مییابد.
یکی از راهکارهای پیشنهادی، موضوع تربیت و آمادگی قبلی افراد برای برخورداری از بصیرت، ادب، توازن، فهم گسترده، درک اولویتها و پاسداری از کلیات و ثوابت بود که به حفظ خون، ناموس، مال، جان، امنیت و مودت و دیگر پایههای شرعی منجر میگردد.
یکی از برادران این آیه را تلاوت نمود: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ». (آلعمران/۱۶۴). (در حقیقت خدا بر مؤمنان منت گذاشت آنگاه که در میانشان پیامبری از خودشان فرستاد تا بر ایشان آیاتش را تلاوت کند و آنان را پیراسته گرداند وبه ایشان کتاب و حکمت بیاموزاند و گرچه بیشتر در گمراهی آشکاری بودند).
او از راز ترتیب در این آیه پرسید.
من ابراز داشتم که خداوند متعال نخست تلاوت را آورده «یتلو علیهم» که همان خواندن و عمل است، چون او الگوی ایشان و مبلغ دین بود، با زبانش تلاوت میکرد و با کردار مطابق با گفتارش آن را پیاده مینمود. بر همین مبنا او خونها، ناموسها و أموال را طبق شریعت و وصیت الهی مصون داشت و جهت اجرای أمور سیاسی حتی خون منافقان را حفظ کرد، اسیران مشرک را بخشود و رها نمود، او هیچگاه به عنوان انتقام گیرنده ظاهر نشد و برای خنکا و شفای دل، خشمش را بر دشمن خود فرو نریخت، حتی از دعا کردن بر ضد مشرکان پرهیز نمود، آنگاه که به او گفتند:ای رسول خدا بر مشرکان دعا کن! فرمود: «من برای نفرین کردن برانگیخته نشدهام؛ برای رحمت و مهر مبعوث گردیدهام». این روایت در صحیح مسلم از طریق ابوهریره نقل شده است.
حتی هنگامی که مأمور کوهها به او گفت: اگر میخواهی دو کوه را بر ایشان بیندازم!؟ او فرمود: «امیدوارم خداوند کسی را از پشتشان بیرون آورد که خدای را به یکتایی بپرستد و به او شرک نورزد». در صحیح بخاری و مسلم از طریق عایشه ـ رضی الله عنها ـ روایت شده است.
همهی اینها از تلاوت بر میآید.
سپس تزکیه را ذکر کرده که از اثرات علم است. این دلیلی است که تصحیح معرفت و فکر و کنترل عادتهای اندیشیدن، جلوتر از تصحیح سلوک است. تزکیه، اثری از معرفت درست و فکر خوب است. نخست عقل و سپس قلب.
پس از آن با گفتن «ویعلمهم الکتاب و الحکمة» از مرحلهی صلاح به اصلاح گام میگذارد. در گام اول، تزکیهی ذاتی فرد و جماعت است.
تدریج و ترقی آنان را به عالمانی حکیم و رهبران و مدیرانی مؤثر تبدیل میکند، به همین سبب گفته است: «ویعلمهم الکتاب و الحکمة».
از جمع بین کتاب و حکمت متوجه شدم که کتاب یعنی خواندن، مطالعه، فهم و آموزش و حکمت یعنی بصیرت، خبره و چکیدهی تجربیات بشری. به همین خاطر به فرد بزرگسال و باتجربه و خردمندی که خود و کلامش را کنترل میکند و دیدگاه درست را میشناسد، «حکیم» میگویند.
به نظرم این مفهوم را آیهی زیر تقویت میکند: «یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً». (مریم/۱۲). (ای یحیی، با قدرت کتاب را بگیر و در کودکی به او حکمت دادیم). به او فرمان داد تا کتاب را بگیرد که همان دانش، وحی، حق و فهم است. این گرفتن هم باید با توان و قدرت باشد.
بسیاری میپندارند که قوت یعنی خشونت و شدت در برابر دیگران و بالا بردن صدا و خشم، و با این قوت در پی چیرگی بر مردم هستند، نه قدرت و توان برای کنترل نفس و خویشتن از آنچه نامناسب و ناشایست است.
در اصل هم دین برای تحریک تنشهای سلطه جویانه بر بندگان نیامده است، بلکه برای کنترل و لگام زدن بر نفس آمده است. در روایت بخاری و مسلم نقل شده است: «لَیْسَ الشَّدِیدُ بِالصُّرَعَةِ، إِنَّمَا الشَّدِیدُ الذی یَمْلِکُ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ». (توان به قهرمانی و کشتی نیست، توانمند کسی است که خودش را هنگام خشم کنترل نماید).
قوت، همان قوت در مقابل نفس است و نیز صبر در برابر آزار و داشتن تحمل، و پیوستگی در قبال اذیتهای مخالفان و دشمنان، در کنار رعایت مدارا با دشمن و آزمندی بر پایین کشیدن فتیلهی شر در حد توان و امکانات.
بسا برخی از افراد تندرو و سختگیر بر دیگران و ناموسها و جوامعشان تجاوز لفظی یا بدنی دارند و گمان میکنند که این زیر شعار «خذ الکتاب بقوة» قرار میگیرد. دستهای از درگیریها و کشتارهای رایج در جوامع اسلامی، به این بهانه صورت میگیرد.
بنگر پس از این کلمات در قرآنچه میگوید: «وآتیناه الحکم صبیا» (در کودکی به او حکمت دادیم). یعنی خدا در بچگی به او حکمت عطا کرد. مجاهد میگوید: حُکم در اینجا یعنی فهم. حسن بصری و عکرمه گفتهاند: یعنی خرد. ابن عباس میگوید: به او در هفت سالگی فهم و عبادت بخشیده شد.
ابن کثیر گفته است: «وآتیناه الحکم صبیا»، یعنی فهم، علم، قاطعیت، عزم، روی آوری به سوی خیر و پافشاری بر آن و کوشش در این موضوع به او در کودکی داده شد.
توصیف جوانان و یحیی به داشتن قوت و توان، ممکن است این تصور را ایجاد کند که این یعنی سبکسری و زورگویی. به همین سبب خداوند سبحان پس از آن بلافاصله پیامبر برگزیدهاش را به برخورداری از حکمت در کودکی و جوانی توصیف میکند تا زورگویی و سبکسری از او نفی گردد. زیرا قوت مذکور ممکن است از حکمت به دور باشد، به همین سبب حکمت در کنار قوت آماده است، همان گونه که دانش را به رحمت در آیهی مربوط به خضر پیوند داده است: «آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً». (کهف/۶۵). (از سوی خود به او رحمتی دادیم و او را از سوی خویش دانشی دادیم). معمولا حکمت هنگامی به دست میآید که فرد را رویدادها و تجارب پخته و آبدیده کرده باشد. به همین سبب گفتهاند: تنها فرد مجرب، اهل حکمت است.
شاعر گفته: آیا ندیدهای که عقل، زینت خردمندان است و کمال خرد، طول تجربه است.
عنتره گفته است: رخدادهای روزگار به من تجربه آموخت تا بر راه درست قرار گرفتم.
خداوند دربارهی یحیی فرموده است که حکمت به عنوان یک بخشش الهی در کودکی، بر خلاف عادت، به او داده شد. شگفتا که خداوند متعال او را با واژهی «حنان» ستوده است. و حنان طبق گفتهی ابن عباس، قتاده، حسن بصری و ضحاک یعنی مهربانی و رحمت. مجاهد گفته است: داشتن عطوفت. عکرمه میگوید: یعنی محبت. و برخی گفتهاند: به او مهربانی و دلسوزی به بندگان را دادیم. احتمال دارد به معنای نرمی باشد تا دلها را بدین وسیله جذب کند و زودتر پاسخ دهند.
این تأکید دارد که قوت همان قوت نفس، قوت قلب، علم، معرفت، اخلاق و مراقبت است. یکی از نمونههای قوت، داشتن صبر و مجاهدت با نفس است تا دیگران را تحت پوشش قرار دهد و به روی آنان دل بگشاید و عوامل خشم، انتقام، خودخواهی و خودستایی را لگام بزند.
در ادامه فرموده است: «وَلَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیّا» (مریم/۱۴). (او جبار و گنهکار نبود). برخی از مفسران گفتهاند: یحیی متکبر و زورگو در برابر بندگان خدا نبود و خود را از دیگران و پدر و مادرش برتر نمیدانست. او فروتن و متواضع و مطیع بود و همواره به توبه اشتغال داشت. او توانست میان عمل به حق خدا و حق بندگان جمع نماید و به همین خاطر خداوند در تمام عرصهها و اول و آخر امورش، بر او سلام فرستاده است: «سلام علیه...».
آری، اخلاق پیامبران چنین بود؛ در کودکی بر آن رشد یافتند، در جوانی آن را استوار و پایدار گرداندند، در بزرگسالی به خلق و خوی ایشان تبدیل گشت و در پیری آن را شیرین یافتند. خداوند ما را از حزب و پیروان ایشان قرار دهد و ما را بر شناخت عیب خودمان و نقاط ضعفمان کمک کند. سخن را با دعای رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم ـ به پایان میبریم: «اللَّهُمَّ آتِ نَفْسِی تَقْوَاهَا وَزَکِّهَا أَنْتَ خَیْرُ مَنْ زَکَّاهَا أَنْتَ وَلِیُّهَا وَمَوْلاَهَا». (خدایا به نفسم، تقوایش را بده و آن را پیراسته گردان که تو بهترین کسی هستی که آن را پیرایش میکند. تو متولی و مولای آن میباشی).
نظرات