ازجمله مراتب جهادی که در اسلام به آن تصریح شده است، جهاد در برابر شرّ و فساد داخلی در جامعه است و این جهاد از اهمیت فراوانی برخوردار است؛ چرا که جامعه را از نابودی و فروپاشی و تجزیه حفظ میکند و البته لازم به ذکر است که جامعهی اسلامی اصول و مؤلّفهها و خصایص ویژهای دارد که اگر از بین رفته و یا به دست فراموشی سپرده شود و یا به هر حال با این اصول و عناصر مبارزه شود، جامعه سالم نمیماند.
هر جامعه مسلمانی دو نگهبان دارد که آنرا از خطر زوال و نابودی حفظ میکنند:
نخست: نگهبان ایمان که نخستین پایه جامعه است و یک نگهبان فطری در درون وجدان هر فرد مسلمانی است.
و دوم: نگهبان اجتماعی که وجدان کلی جامعه است و مانع از وارد آمدن هر گونه خدشه به عقاید، نابودی شعائر، زیر پا گذاشته شدن ارزشها، هتک حرمتها، تعطیلی شرایع و نادیده انگاشته شدن آداب و رسوم میشود.
این نگهبان اجتماعی در نتیجه احکام و تعالیم اسلام بوجود میآید که هر مسلمانی را در مقابل حوادث جامعه پیرامونیاش مسئول میداند و اجازه نمیدهد که یک مسلمان فکر خود را تنها به مسائل مربوط به خود محدود کند، بلکه باید به تمامی مسائل جامعه پیرامون خود نیز توجه کند و کجیها را راست و فاسدها را اصلاح کرده و به بازگشت آوارگان کمک کرده و مظلومان را تقویت و یاری کند تا بدین ترتیب جامعه در آن مسیر درستی که خداوند امر کرده است حرکت کند. مؤمن نباید تنها به اصلاح نفس خود همت بگمارد، بلکه باید به اصلاح دیگران نیز توجه داشته باشد و تا حد امکان با فساد مقابله کند.
اینها مسائلی است که بایدها و نبایدهای شریعت اسلام بر ما واجب میدارد: از نصیحت در دین و دعوت به سوی خیر و توصیه به حق و صبر و رحمت گرفته تا امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ظالمان و تغییر و اصلاح منکرات با دست و زبان و قلب که کمترین حد ایمان است. از جمله دیگر این اصول مقابله با ظالم به منظور بازداشتن آن از اعمال ظلم و یاری مظلوم برای گرفتن حق خود است. (ص ۱۶۹ عرصههای جهاد در داخل جوامع) این عرصههای جهاد واجب در داخل جامعه بود و تمامی عرصهها از قبیل میدان مقاومت در مقابل ظلم و ظالمان، میدان مقاومت در برابر فسق و از هم پاشیدگی، میدان مبارزه با بدعتگذاری و انحرافات فکری و عرصه مقاومت با منحرفان و مرتدان را شامل میشود.
میدان مقابله با ظلم و ظالمان
میدان مقابله با ظلم و ظالمان و ایستادگی و عدم تسلیم در مقابل آنها که خداوند متعال در این باره میفرماید:( و به کسانى که ستم کردهاند متمایل مشوید که آتش [دوزخ] به شما مىرسد، و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود، و سرانجام یارى نخواهید شد.) (هود: ١١٣)
اسلام در اینجا دو خواسته اساسی از مسلمانان دارد: نخست: ظلم نکنند. و دوم: حامی ظالم نباشند؛ چرا که همدستان و حامیان ظالم همراه وی در جهنم خواهند بود و از همین رو، سربازان حکام ظالم را به همان میزان خود حکام محکوم میکند و آیه مبارکه (آرى، فرعون وهامان و لشکریان آنها خطاکار بودند.) (قصص:٨) به همین مساله اشاره میکند و درباره فرعون نیز قرآن کریم میفرماید) تا او و سپاهیانش را فرو گرفتیم و آنان را در دریا افکندیم، بنگر که فرجام کار ستمکاران چگونه بود.) (قصص: ٤٠)
خداوند متعال در این آیات حکام و سربازان متجاوز را ظالم خطاب کرده و فرموده است که خشم و غضب الهی همه آنها را شامل میشود و در نتیجه کارهایشان همه آنها گناهکار محسوب میشوند.
این مساله بدین دلیل است که فرد ظالم ستمگر ظلم خود را تنها با دست خودش انجام نمیدهد، بلکه از یک سری ابزارهای بشری در زمینه ظلم علیه بندگان و فساد بر روی زمین استفاده میکند و معمولا چنین افرادی فرمانبردار از یک انگشتر در انگشت وی هستند!
گفته شده است: زمانی که امام احمد بن حنبل در همان ماجرای مشهور خلق قرآن زندانی میشود و انواع مصیبتها را در زندان تحمل میکند، روزی یکی از زندانبانان درباره احادیث وارد شده درباره یاران و همدستان ظالمان و عذابهای الهی علیه آنها میپرسد؟ و وی در پاسخ میگوید که بله این احادیث صحیح هستند. آنگاه زندانبان از وی میپرسد: آیا من از همان یاران ظالمان هستم؟ وی میگوید: نه، تو از یاران ستمگران نیستی. یاران ستمگران کسانی هستند که لباس تو را میدوزند و غذای تو را آماده میکنند و نیازهای تو را برآورده میکنند. اما تو از خود همان ظالمان هستی!
در حدیث صحیح نیز امده است که «به برادرت کمک کن؛ خواه ظالم باشد و خواه مظلوم!» سوال کردند:« یا رسول الله؛ مظلوم را یاری میکنیم، اما چطور ظالم را یاری کنیم؟ آن حضرت فرمودند: با بازداشتن وی از ظلم، و این همان یاری وی است.»
خواه ظلم از سوی ثروتمندان بر فقرا روا داشته شود و خواه از سوی مالکان (اراضی) بر مستاجرها یا از سوی کارفرمایان بر کارگران و یا از سوی فرماندهان علیه سربازان و یا از سوی روسا بر زیر دستان صورت گیرد و یا حتی مردی بر زنی یا بزرگی بر کوچکی و یا حاکم و ولی امری بر مردم و رعیت خود چنین ظلمی بکند، همگی حرام و از منکرات است و باید با آن مقابله و مبارزه شود و شخص مظلوم با دست و زبان و قلب در مقابل آن بایستد. بر اساس آنچه در صحیح مسلم به قلم ابن مسعود آمده است: «خداوند هیچ پیامبری را در امت قبل از من مبعوث نکرد، مگر اینکه اصحاب و یارانی در میان امت خود داشت که از سنت وی پیروی کرده و اوامر وی را گردن مینهادند، اما پس از آنها؛ بازماندگان آنها چیزهایی را میگفتند که به آن عمل نمیکردند و کارهایی میکردند که به انجام آن مامور نشده بودند؛ هرکس که با دست خود با این گروه مبارزه کرد؛ مؤمن و هر کس که با زبان خود با آنها مبارزه کرد؛ مؤمن و هر کس هم که با قلب و دل خود با آنها مبارزه کرد نیز مؤمن است و در مرحله پایین تر از این هیچ اثری از ایمان نیست.»
رسول گرامی اسلام (ص) نیز «مبارزه با ظالمان و ستمگران برمسلمانان با استفاده از امکانات موجود اعم از دست و زبان و قلب را ـ که آخرین درجه ایمان محسوب میشود و هر کس آنرا ترک کند کمترین اثری از ایمان در وجود وی باقی نمیماند ـ واجب کرد و برای تجسم میزان کوچکی و ریز بودن این اثر دانه خردل را مثال زد. این درجه از ایمان مستلزم این است که فرد از ظلم و منکرات کراهت و نارضایتی قلبی داشته باشد و عاملان ظلم و منکرات را دوست نگیرد و هیچ کسی نمیتواند از این اقدام ممانعت به عمل آورد. چرا که هیچ کس جز خدای خالق انسان سلطه و حکومتی بر این قلب ندارد.»
دین مبین اسلام این مورد از جهاد را مورد توجه قرار داده و مسلمانان را به آن تشویق کرده است و در برخی احادیث نیز از آن به عنوان بهترین نوع جهاد یاد شده است.
طارق بن شهاب البجلی (رض) روایت میکند: « شخصی از پیامبر گرامی اسلام در حالی که پایش را در رکاب چرمی گذاشته بود، پرسید: بهترین نوع جهاد کدام است؟ فرمودند: گفتن حرف حق در حضور حاکم ستمگر.»
جابر بن عبد الله (رض) نیز از رسول خدا روایت کرده است که گفتند:« سید الشهدا یکی حمزه بن عبد المطلب است و دیگری شخصی است که در مقابل رهبر ستمگر ایستادگی کرده و به وی امر و نهی کند و سپس کشته شود.» رسول گرامی اسلام با این اظهارات خود میخواهد به امت خود جرات و جسارت دهد: تا حرف حق را در مقابل حاکمان ستمگر و زورگو بزنند و به مصیبتهایی که ممکن است در راه خدا به آنها برسد توجهی نداشته باشند؛ حتی اگر در این راه کشته شوند. این ارزشمندترین و بالاترین چیزی است که یک مسلمان برای خودش آرزو میکند: اینکه پایان حیاتش با شهادت در راه خداوند رقم بخورد؛ به ویژه زمانی که در جوار سید الشهدا حمزه بن عبد المطلب ملقب به شیر خدا و شیر پیامبر خدا باشد.»
تا زمانی که در میان امت کسی باشد که با گفتن کلمه حق با یک امر ناپسند مقابله کرده و توجهی به عواقب این اقدام خود نداشته باشد. زمانی که روحیه تسلیم پذیری و ضعف و سستی در میان امت رواج پیدا کند و در میان امت کسی پیدا نشود که قبل از اینکه “خودم، خودم!” بگوید “امتم، امتم!” بر زبان جاری کند، این امت لیاقت زنده ماندن را از دست میدهد. این همان چیزی است که حدیث شریف به آن اشاره میکند:« هر وقت دیدی امت من از گفتن این حرف به یک فرد ظالم و ستمگر بیم دارند که ای ظالم، آنها را رها کن.» معنای رها کردن امت این است که دیگر هیچ خیری در آنها نیست و بود و نبود آنها یکی است. تنها دلیل و توجیه وجود امت این است که رسالت خود را انجام دهند و این رسالت چیزی نیست جز دعوت به سوی خیر و امر به معروف و نهی از منکر و اگر این رسالت خود را انجام نداد، بقای آن فایدهای ندارد.
درنگ و تأمّل
بهتر است که اینجا اندکی تامل و مقایسه کنیم: چرا حضرت رسول اکرم (ص) تا این حد شان این نوع جهاد را بالا برده و آنرا بهترین جهاد عنوان کرده و فرموده اند که هر کس در این راه کشته شود در جوار سید الشهدا ماوی میگیرد؟
پاسخ این است: زمانی که خطر فساد داخلی شدت میگیرد به خطری بزرگ و شرّی عظیم برای امت تبدیل میشود و از همین رو، اسلام جهاد در مقابل ظلم و فساد در داخل را مقدم بر جهاد علیه کفار و تجاوزات خارجی میداند. علاوه بر این، فساد داخلی در اکثر موارد زمینه ساز تجاوزات خارجی است و آیات آغازین سوره مبارکه اسراء نیز به همین مساله اشاره میکند و سرنوشت قوم بنی اسرائیل پس از دو بار فساد بر روی زمین و طغیان و سرکشی آنها را بیان میدارد و میگوید آنها در میان خود کسی را پیدا نمیکردند که به این فساد پایان داده یا با آن مقابله کنند و از همین رو، خداوند دشمنان خارجی را بر آنها مسلط کرد که در سرزمین آنها میتاختند و عبادتگاههای آنها را تخریب کرده و توراتها را آتش میزدند و بدترین شکنجهها را علیه آنها روا میداشتند و به هر کس دست مییافتند به سختی به هلاکت میرساندند و چنین بود که وعده الهی تحقق یافت.
لذا میبینیم که فساد و از هم گسیختگی مقدمهای برای حمله و اشغالگری است و خداوند به آنها هشدار داده بود که در صورتی که چنین فسادی در آینده تکرار شود، مجازاتهای مذکور علیه آنها تکرار خواهد شد و میفرماید: (امید است خداوند به شما مهربان گردد و اگر (به عصیان و ستمگری) برگردید ما هم به عقوبت و مجازات شما باز میگردیم.) (اسراء: 8) یعنی اگر به طغیان و سرکشی و فساد بر روی زمین بازگردید ما هم دوباره دشمنان را بر شما مسلط خواهیم کرد.
می بینیم که پیامبر گرامی اسلام به ما یاد میدهد که «بهترین جهاد: سخن حقی است که نزد حاکم ظالم گفته شود.» حضرت رسول (ص) این اقدام را بهترین جهاد برشمرده است؛ چرا که مبارزان میدان جنگ در بسیاری از موارد سالم باقی مانده و با اجر و پاداش بر میگردند، اما هر کس در مقابل حاکم و سلطان ستمگر سخن حق بگوید همین زبان سرخش سر سبزش را بر باد میدهد.
اساس این مراتب و درجات حدیث ابی سعید الخدری و حدیث ابن مسعود است که هر دوی آنها توسط مسلم در صحیح نقل شده است. ابن قیم نیز این نوع از جهاد را دارای سه مرتبه دانسته است: با دست و زبان و قلب بر حسب استطاعت و توان.
مفهوم جهاد یا تغییر با قلب
تغییر با قلب و یا جهاد با قلب: معنایش این است که دل انسان به خاطر خشم و نفرت از ظلم و منکرات و فساد به درد بیاید و زمانی که قلب با این موج خشم و غضب و کراهت و انقلاب درونی پر میشود مقدمهای معنوی برای انقلاب ظاهری فراگیر میشود و میرود که ریشههای ظلم و فساد را بر کند. زمانی که مؤمن میبیند که ظلم شدیدتر شده و فساد و منکر رایج میشود و نمیتواند این وضعیت را با دست و یا حتی زبان تغییر دهد، دلش همچون نمک در آب، آب میشود و خشم همچون دیگ بر روی آتش در سینه اش غل غل می کند؛ این دیگ باید اکسیژن تازهای دریافت کند و الا منفجر شده و خواهد شکست. این انباشتگی قلبی و وجدانی متاثر از وضعیت خارجی پشتوانهای مهم برای هر گونه تغییر عملی قریب الوقوع است. در اکثر موارد تغییر از عدم آغاز نمیشود، بلکه باید مقدمات و انگیزههای روانی داشته باشد که باعث تحریک و تشویق به سوی آن تغییر شوند.
پس تغییر یا جهاد قلبی بر خلاف باور برخیها، یک موضع منفی نیست و گر نه رسول گرامی اسلام از آن با عنوان تغییر و جهاد یاد نمیکرد و آنرا از مراتب ایمان برنمی شمرد؛ هر چند که این پایین ترین مرتبه است که دیگر پایین تر از آن اثری از ایمان حتی به اندازه دانه خردل هم نیست.
از همین رو، جهاد فساد لازم و برتر از دیگر انواع فساد است؛ چرا که امت را از شر و تبعات فساد نجات میدهد و آتش را قبل از زبانه کشیدن شعلههایش خاموش میکند و اجازه نمیدهد که خطر تشدید شده و ضرر آن فراگیر شود.
اگر سنت رسول گرامی اسلام بر برتری شهید راه فریضه امر به معروف و نهی از منکر تاکید دارد، قرآن کریم نیز کسانی را که عاملان امر به معروف و نهی از منکر؛ اعم از انبیاء و جانشینان آنها را که با گفتن سخن حق در صدد مقابله با هوی و هوسهای باطل برمی آیند، میکشند، به شدت محکوم میداند. قرآن این جرم را بزرگترین گناهان برشمرده است که مستوجب عذاب الهی و نقمت وی در دنیا و آخرت است و میفرماید:( کسانى که به آیات خدا کفر مىورزند، و پیامبران را بناحق مىکشند، و دادگستران را به قتل مىرسانند، آنان را از عذابى دردناک خبر ده. آنان کسانىاند که در [این] دنیا و [در سراى] آخرت، اعمالشان به هدر رفته و براى آنان هیچ یاورى نیست.) (آلعمران: 21-22)
این مساله ناشی از این است که جرم و گناه مذکور زبان حق گوی انسانها را میبرد و میدان را برای ظالمان و ستمگران باز میگذارد تا هر آنچه دلشان میخواهد و شیاطین هوی و هوس نفسشان امر میکنند، انجام دهند؛ هر چند که شر زیادی به بار آورند و هیچ کس هم نتواند به آنها “چرا” بگوید؛ چه برسد به اینکه بگوید”نه”!
عقوبت الهی علیه قوم بنی اسرائیل نیز از همین رو بود. چرا که جنایتهایی مانند کشتن نابحق انبیاء الهی در میان آنها رواج یافته بود و خداوند متعال در قرآن میفرماید(پس چرا هر گاه پیامبرى چیزى را که خوشایند شما نبود برایتان آورد، کبر ورزیدید؟ گروهى را دروغگو خواندید و گروهى را کشتید.) ( بقره: 87)
خداوند همچنین میفرماید: (هر کجا یافته شوند، به خوارى دچار شدهاند- مگر آنکه به پناه امان خدا و زینهار مردم [روند]- و به خشمى از خدا گرفتار آمدند، و [مُهر] بینوایى بر آنان زده شد. این بدان سبب بود که به آیات خدا کفر مىورزیدند و پیامبران را بناحق مىکشتند. [و نیز] این [عقوبت] به سزاى آن بود که نافرمانى کردند و از اندازه درمىگذرانیدند.) (آل عمران:112)
نظرات