همواره گفته‌ایم و ثابت کرده‌ایم که اسلام منبع و عامل اساسی تشویق به علم و تمدن بوده و هست. نگاهی منصفانه به تاریخ حیات اسلامی سده‌های اولیه بعد از ظهور اسلام، نشان می‌دهد که علم با سرعت بسیار بالایی در حال رشد بوده است. دانشمندان اسلامی با کمترین امکانات اولیه، به کشفیات حیرت‌آوری در همه‌ی عرصه‌های علمی، هنری، ادبی، و... دست یافته بودندکه هنوز هم مورد توجه جهان غرب است؛ اما جهت تاریخ بنا به دلایلی رو به تحریف نهاد و سیل این پیشرفت‌ها ناگهان سر از غرب در آورد و توانست آن‌ها را که تا دو سه سده‌ی اخیر در اوج بربریت و جهل می‌زیستند، به سردمداران و صاحبان تکنولوژی تبدیل کند. در این پاره مقاله، در نظر داریم که با به پیش کشاندن مثالی کوچک از دنیای زبان‌شناسی که تولد آن در غرب به سده‌ی هیجدهم به بعد برمی‌گردد، اشاره‌ای کنیم و با متقن‌ترین دلایل، وجود این علم در قرآن را -که به پانزده قرن قبل برمی‌گردد- نشان دهیم. لذا در این راستا اصول همکاری آقای هربرت پاول گرایس را به کار می‌گیریم. آقای گرایس معرف این نظریه در قرن بیستم می‌باشد و اصول چهارگانه‌ی ایشان، جایگاه قابل توجهی در زبان‌شناسی کاربردی دارد. 

اصول همکاری گرایس: 

این نظریه نقش ارتباطی جمله‌ها و چگونگی کاربرد زبان در ارتباط با انسان‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهد و از این نظر در منظور‌شناسی و تحلیل کلام جایگاه ویژه‌ای دا‌رد. براساس این نظریه دلیل پیشرفت جریان مکالمه، تبعیت انسان از قراردادهایی است که به قصد همکاری هر چه بیشتر صورت می‌گیرد. گرایس این قرارداد را آیین همکاری یا اصول ارتباطی (cooperative principles) می‌نامد. اصول حاکم بر ارتباط از دیدگاه گرایس عبارتند از: 

الف) اصل کیفیت (quality): گوینده در یک مکالمه باید راست بگوید. آنچه را فکر می‌کند دروغ است نگوید و درباره‌ی آنچه اطلاعات کافی ندارد سخن نگوید. 

ب) اصل کمیت (quantity): گوینده باید اطلاعاتی بدهد که برای مکالمه لازم است نه زیاد و نه کم. 

ج) اصل ارتباط (relevance): آنچه گوینده می‌گوید باید به موضوع مربوط باشد. 

د) اصل روش (manner): گوینده باید واضح، منظم و خلاصه سخن بگوید و از هرگونه ابهام دوری کند. (Herbert Paul Grice (March ۱۳، ۱۹۱۳ – August ۲۸، ۱۹۸۸) 

حال، این اصول را با آیات قرآن مقایسه می‌کنیم تا به حقایقی در این زمینه پی‌برده که شاید سندی دیگر برای اثبات حقانیت دین اسلام را تحویل کسانی دهیم که علی‌رغم مسلمان بودن، اسلام را دین ارتجاع؛ و فرهنگ اسلامی را فرهنگ عقب ماندگی می‌دانند. غافل از این‌که راهزنان علم، قرن‌ها پیش بر کاروان علمی ما مسلط شده و با مشغول کردن جوامع اسلامی در ملعبه‌های کودکانه، از اندیشه اسلامی برای خود پله‌های ترقی ساختند و ما هم باورمان شد که: خداوند ما را عقب مانده! خلق کرده و غربی‌ها تاج علم‌اند! 

اصل اول: اصل کیفیت (quality) 

 «گوینده در یک مکالمه باید راست بگوید. آنچه را فکر می‌کند دروغ است، نگوید و درباره‌ی آنچه اطلاعات کافی ندارد سخن نگوید.» 

در اسلام به راست‌گویی و صداقت در گفتار تأکید بسیار زیادی شده است: 

 (... لِّیجْزِی اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ) [احزاب: ۲۴] 

... خداوند صادقان را بخاطر صدقشان پاداش دهد. 

صدق یعنی درستی در گفتار و بیان آنچه که قلب به درستی آن گواهی می‌دهد. 

اگر راستگویی در نظر گرایس، تنها یکی از اصول همکاری است، در دین مبین اسلام، این اصل علاوه بر آن، دارای ارزش و اعتبار بالایی نزد خداوند بوده و برای کسانی که این اصل را مراعات کنند، پاداش عظیمی در آخرت دربردارد. از طرف دیگر، رواستگویان در جامعه اسلامی دارای اعتبار شخصیتی ویژه‌ای بوده و فرد راستگو جایگاه برجسته‌ای دارد. 

 (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ) [توبه: ۱۱۹] 

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید! 

توصیه‌ی قرآن برای معیت و همراه بودن بندگان با گروه و جمعیت درستکار و راستگو نشان‌دهنده‌ی این واقعیت است که، اصول علمی همکاری در چارچوب دین خدا دارای قدمتی به طول تاریخ شروع حیات بشری است. از‌‌‌‌ همان ابتدای خلقت بشر، خداوند این اصل را برای بندگانش واجب گردانیده است. طبیعی است «صادقین» واژه‌ای جمع است و به این مفهوم است که در این جمعیت، یکی گوینده خواهد بود و دیگری شنونده و برای دوام یکپارچگی و مفید بودن جمعیت انسانی، اصل صداقت و راستگویی امری لازم و غیرقابل چشم‌پوشی است. 

 (... لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ) [آل‌عمران: ۶١] 

... و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. «کاذب» کسی است که سخن نادرست و ناصواب بگوید و حقیقت را کتمان کند. «کذب» در مقابل «صدق» یکی از ویژگی‌های ناقض اصل اول همکاری است. وجود این خصیصه در کلام فرد، نارضایتی خداوند را به دنبال دارد و حامل این خصلت در میان مسلمین ارزش و جایگاه اجتماعی بسیار پستی دارد. 

پایبندی به راستگویی به اندازه‌ای مهم و حیاتی است که خداوند از نقض‌کنندگان این اصل انتقام می‌گیرد و نفرین خود را شامل آن‌ها می‌گرداند. دروغگویان بزرگ‌ترین دشمنان خدا قلم‌داد شده و از آن‌ها بیزاری جسته شده است. 

 (وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ) [العنکبوت: ٣] 

ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم (و این‌ها را نیز امتحان می‌کنیم)؛ باید علم خدا درباره‌ی کسانی که راست می‌گویند و کسانی که دروغ می‌گویند تحقق یابد! 

در آیه‌ی مذکور، هم اصل همکاری و هم نقض‌کنندگان این اصل مورد توجه قرار گرفته شده و هر دو گروه طی آزمایش‌هایی که در طول مدت زندگی خود با آن مواجه شده‌اند، تعیین شده و جایگاه آن‌ها در نزد خداوند معلوم گردیده است. 

 (قالَ اللهُ هذا یومُ ینفَعُ الصّادِقینَ صِدقُهُمْ، لَهُم جنّاتٌ تجری مِنْ تحتِ‌ها الانهارُ خالِدینَ‌ فی‌ها اَبداً، رَضِی اللهُ عَنهم و رَضوُا عَنْهُ، ذلِک الفَوزُ العظیم) [مائده: ۱۱۹] 

خداوند می‌گوید: امروز روزی است که راستی راستگویان به آن‌ها سود می‌بخشد، برای آن‌ها باغ‌هایی (از بهشت) است که آب از زیر (درختان) آن جریان دارد و جاودانه و برای همیشه در آن می‌مانند، خداوند از آن‌ها خشنود و آن‌ها از خداوند خشنود خواهند بود و این رستگاری بزرگی است. 

بنابراین آیه‌ی شریفه، آنان که مسؤولیت و رسالت خود را انجام دادند و در دنیا، در گفتار و کردار صادق بوده و جز راه صدق و درستی نپیمودند، از کار خود بهره‌ی کافی خواهند برد و به رستگاری بزرگ که خشنودی خدای سبحان است، دست خواهند یافت. 

 (وَلَا تَقْفُ مَا لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کلُّ أُولَٰئِک کانَ عَنْهُ مَسْئُولًا) [اسراء: ۳۶] 

از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن؛ چراکه گوش و چشم و دل، همه مسؤولند. 

در این آیه یک نکته بسیار جالب این است که علاوه بر اشاره به داشتن آگاهی در امر برقراری ارتباط، مراحل یادگیری نیز بیان شده‌اند. اخیراً زبان‌شناسان آموزشی به این نتیجه رسیده‌اند که شنیدن اولین مرحله‌ی یادگیری زبان است. در قرآن کریم نیز ترتیب قرار گرفتن دستگاه شنوایی (سمع) و سپس بینایی (بصر) بیان‌گر این واقعیت است که کودک ابتدا می‌شنود و سپس با مشاهده پدیده‌ها، بین نشانه‌های طبیعی که از طریق دیدن انجام می‌گیرند و مصادیق که از طریق شنیدن به دست آورده ارتباط برقرار کرده و تجربیات شنیداری و دیداری خود را در ذهن ساماندهی می‌کند. 

آیات فوق و چندین آیات دیگر اصل اول گرایس را تأیید می‌کند. خداوند همه‌ی بندگانش را به راستگویی و پرهیز از دروغگویی امر می‌کند. هرچند که این اصل در جوامع امروزی به‌ویژه در میان سیاست‌مداران و امثال آن بیشتر نقض می‌گردد. 

 اصل دوم - اصل کمیت (quantity): 

 (گوینده باید اطلاعاتی بدهد که برای مکالمه لازم است نه زیاد و نه کم.) 

 (إِنِّی لَکمْ رَسُولٌ أَمِینٌ) [شعرا: ۱۴۳] 

من برای شما پیامبری امین هستم! 

خداوند در میان بندگانش افرادی را برگزیده که متصف به اصل راستگویی و صداقت باشند. در میان پیامبران الهی، آخرین پیامبر خدا «امین» یعنی امانت‌دار در انتقال پیام معرفی شده که هر آنچه را که از سوی پروردگار دریافت کرده، بدون کم و کاست آن را تحویل جامعه انسانی دهد. لذا همان‌طوری که پیامبران، پیام‌های الهی را بدون کم و کاست تحویل انسان داده‌اند، این مسأله تبدیل به الگویی می‌شود که سایر بندگان نیز در گفتار خود، حد وسط را رعایت کرده و به اندازه‌ای در جریان مکالمه و گفتگو شرکت کنند که مورد نیاز است؛ زیرا خداوند دین خود را دین وسط و پیروانش را امت میانه‌رو و معتدل معرفی می‌کند. 

 

 (وَکذَلِک جَعَلْنَاکمْ أُمَّةً وَسَطًا...) [بقره: ۱۴۳] 

... و شما را نیز، امت میانه‌ای قرار دادیم (در حد اعتدال، میان افراط و تفریط) 

 «وسطیت» واژه‌ای عام برای همه‌ی شؤونات زندگی است که گفتار یکی از مهم‌ترین این ارکان است. خداوند به زبان اهمیت زیادی داده و همواره اصلاح زبان را از بندگانش خواستار شده: 

 (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا) [احزاب: ۷۰] 

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن حق بگویید... 

در دین اسلام رعایت وسطیت در همه‌ی ارکان زندگی امر شده است. به‌ویژه در سخن گفتن و سخنرانی کردن. در سراسر زندگی پیامبر اسلام شاهد این بوده‌ایم که ایشان به اندازه‌ی لازم سخن می‌گفت و به اندازه‌ی لازم نیز پاسخ می‌داد. اعتدال و میانه‌روی در خطابه‌های ایشان در طول حیات مبارک آن بزرگوار، نمایان و برجسته است. 

اصل سوم - اصل ارتباط (relevance): 

 (آنچه گوینده می‌گوید باید به موضوع مربوط باشد.) 

 (وَقُل لِّعِبَادِی یقُولُوا الَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیطَانَ ینزَغُ بَینَهُمْ إِنَّ الشَّیطَانَ کانَ لِلْإِنسَانِ عَدُوًّا مُّبِینًا) [اسراء: ۵۳] 

به بندگانم بگو: «سخنی بگویند که بهترین باشد! چرا که (شیطان به‌وسیله سخنان ناموزون)، میان آن‌ها فتنه و فساد می‌کند؛ همیشه شیطان دشمن آشکاری برای انسان بوده است! 

 «احسن» صفت بر‌ترین است و به مفهوم «بهترین» می‌باشد. واضح است که بهترین سخن آن است که با موضوع مورد مکالمه در ارتباط بوده و از نظر درستی، تناسب و ادب، دارای وجوه قابل قبولی باشد. 

 (الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِک الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِک هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ) [زمر: ۱۸] 

ه‌مان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکو‌ترین آن‌ها پیروی می‌کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آن‌ها خردمندانند. 

 (وَمِنَ النَّاسِ مَن یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَیتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِک لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ) [لقمان: ۶] 

و بعضی از مردم سخنان بیهوده را می‌خرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزا گیرند؛ برای آنان عذابی خوارکننده است! 

در این آیه‌ی «لهوالحدیث» در مقابل «احسن القول» در آیه‌ی۱۸ سوره‌ی زمر قرار گرفته است. نیکو‌ترین سخنان که در آیه‌ی۱۸ سوره‌ی زمر به آن اشاره شده، زمینه‌ی ایجاد فضای پاک و زیبای گفتگو را فراهم آورده و تداوم آن نوعی مثبت‌اندیشی و خوش‌بینی را در میان انسان‌ها به وجود می‌آورد و مشوق تداوم گفتگو است. روشن است که بهترین سخن همانا مناسب‌ترین آن است که براساس شرایط خاص و برای افراد خاص انتخاب شده و شأن و منزلت افراد را در نظر می‌گیرد. در هر موقعیت ویژه، مطابق‌‌‌‌ همان موقعیت، الفاظ و کلمات و جملات مناسب برگزیده شده و از طریق این ساختارهای پسندیده است که همکاری در گفتگو به بهترین شیوه ادامه پیدا می‌کند. اما در صورت رویکرد به «لهوالحدیث» این اصل نقض می‌شود و مسیر گفتگو به انحراف کشیده شده و زمینه‌ی ورود الفاظ ناروا را در فرهنگ لغت آنجامعه به وجود می‌آورد. غنای فرهنگ هر جامعه در حد بسیار وسیعی به کاربرد پر بسامد «احسن القول» برمی‌گردد. 

 (وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ) [المؤمنون: ٣] 

و آن‌ها که از لغو و بیهودگی روی‌گردانند؛ 

لغو بر دو نوع است: 

الف) لغو قولی 

ب) لغو فعلی

آنچه که مورد نظر ما است، لغو قولی، که با اصل سوم گرایس در ارتباط است، می‌باشد. 

لغو در حقیقت به معنى کار بى‌هدف و بدون نتیجه مفید است. بنابراین همانگونه که برخى مفسرین نوشته‌اند که لغو به هر گفتار یا عملى که فایده قابل ملاحظه‌اى نداشته باشد، اطلاق مى‌شود. مفسرین لغو را به معانى مختلفى تفسیر کرده‌اند. مثلاً لغو به معنى باطل، به معنى همه‌ی گناهان و معاصى، به معنى دشنام‌گویى به صورت ابتدایى یا انتقام‌گیرى، به معنى غنا و لهو و لعب، و بالاخره به معنى دروغ تفسیر شده است. هر کار لغو و بیهود، کاری نامربوط است و ارتباطی با اصل امور و حقایق آن ندارد. لذا دین اسلام همه‌ی بندگانش را به دوری از بیهوده‌کاری و نامربوط‌کاری بر حذر می‌دارد. 

اصل چهارم- اصل روش (manner): 

 (گوینده باید واضح، منظم و خلاصه‌ سخن بگوید و از هرگونه ابهام دوری کند.) 

 (وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِی مُّبِینٌ) [نخل: ۱۰۳] 

ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است! (أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ) [مائده: ۹۴] 

بر پیامبر ما، جز ابلاغ آشکار، چیز دیگری نیست. 

 (وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ) [نور: ۵۴] 

و بر پیامبر چیزی جز رساندن آشکار نیست! 

در آیات فوق، تأکید خداوند بر روشن و آشکار (مبین) بودن پیام، به وضوح قابل مشاهده است. 

روش گفتگو در قرآن کریم، کاملاً صریح و شفاف است. خداوند قصد دارد که پیام خود را واضح و روشن به بندگانش برساند تا در هیچ یک از دوران و نیز مراحل زندگی دچار سرگردانی و ابهام نشوند. (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکتَابَ وَلَمْ یجْعَل لَّهُ عِوَجًا) [کهف: ١] 

حمد مخصوص خدایی است که این کتاب (آسمانی) را بر بنده‌اش (برگزیده) نازل کرد و هیچ‌گونه کژی در آن قرار نداد... 

 (لَّا تَرَى فِیهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا) [طه: ١٠٧] 

به گونه‌ای که در آن، هیچ پستی و بلندی نمی‌بینی! 

همان‌طوری‌که ملاحظه می‌کنید، یکی از اصول انتقال پیام، مبین و آشکار بودن آن است و از انسان دعوت شده که این اصل را در زندگی خود به کار ببرند. اما مورد نقض‌کننده‌ی آن هم بیان شده و آن‌‌‌‌ همان «عوج» و کژی است. عوج و کژی، اصل همکاری را نادیده گرفته و با به میان کشاندن واژه‌ها و جملات نادرست و غیر صریح، این اصل را پایمال می‌کند. لذا می‌بینم که خداوند هم اصول همکاری را در قرآن مطرح کرده و هم موارد ناقض این اصول را معرفی می‌فرماید. 

 (وَکذَلِک أَنزَلْنَاهُ حُکمًا عَرَبِیا وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَمَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ مَا لَک مِنَ اللَّهِ مِن وَلِی وَلَا وَاقٍ) [رعد: ۲۷] 

همان‌گونه (که به پیامبران پیشین کتاب آسمانی دادیم) بر تو نیز این (قرآن) را به‌عنوان فرمان روشن و صریحی نازل کردیم؛ و اگر از هوس‌های آنان -بعد از آنکه آگاهی برای تو آمده- پیروی کنی، هیچ‌کس در برابر خدا، از تو حمایت و جلوگیری نخواهد کرد. 

در تمامی این آیات و آیات مشابه، خداوند از بندگانش انتظار دارد که همان‌طوری که کلام او عاری از ابهام و است، در گفتار و کردار خود روشن و شفاف باشند و موجبات تسهیل در امر ارتباط را فراهم کنند. پیامبران در امر رسالت خود این اصل را به طور قطع مراعات کرده و از این طریق پیام خداوند را صریح، روشن و شفاف به گوش جهانیان می‌رساندند. 

خداوند آیات خود را روشن و واضح بیان می‌کند و هیچ چیز را در پرده‌ی ابهام قرار نداده است. این روش برخورد، نمودی زیبا برای انسان است تا در برخورد با همدیگر مراعات کلام را به جا آورده و در روند ارتباط و اطلاع‌رسانی، ‌‌‌‌نهایت امانت و درستی و شفافیت را به انجام برسانند. 

در فرهنگ اسلامی، توصیه‌های مؤکدی در خصوص برقراری ارتباط صحیح و متناسب با سن و جنس مخاطبان ابراز شده است. در اخلاق دینی مسلمین، برای هر طبقه سنی، زبان مناسب با‌‌‌‌ همان سن تعریف شده است. با کودکان براساس سن آن‌ها و با بزرگسالان نیز براساس عمری که گذرانده‌اند، برخورد می‌شود و همیشه توأم با ادب و احترام و صداقت می‌باشد. 

اما بر اصول چهارگانه‌ی گرایس که به راستی پسندیده بوده و هیچ مغایرتی با قرآن و آموزهای آسمانی ندارند، اصول دیگری را هم اضافه می‌کنم که می‌تواند در زبان‌شناسی کاربردی مورد مطالعه و بررسی قرار گیرند. ناگفته نماند که تمام اصولی که آقای گرایس مطرح کرده فقط به یک طرف از طرف‌های گفتگو برمی‌گردد. یعنی به گوینده اشاره دارد. از آنجایی که همکاری در گفتگو، یک روند دوطرفه است، لذا اصولی را هم باید برای شنونده تعریف کرد تا جریان همکاری تکمیل گردد. بالفرض اگر گوینده، همه‌ی اصول مطرح شده را کاملاً به جا آورد، اما نشانه‌ای از ابراز علاقمندی شنونده برای ادامه بحث در دست نداشته باشد، جریان همکاری با موفقیت به وقوع نخواهد پیوست. بر همین اساس اصول زیر را برای شنوند پیشنهاد می‌کنم. 

اگر سیره‌ی پیامبر اسلام-صلی الله علیه وسلم- را مورد مداقه قرار دهیم، ایشان را نمود کامل یک گوینده و یک شنونده ایده‌آل خواهیم یافت. رعایت این اصول در بافت فکری و رفتاری اسلام وجود داشته و در مراحل آموزشی نیز بر رعایت این اصول تأکید شده است. 

۱-اصل دقت (accuracy): 

شنونده باید جملات گوینده را با دقت گوش کرده و نکات مهم آن را در ذهن نگهدارد. در صورت عدم درک کامل معنی و یا منظور گوینده، به رویکرد بازخورد (feedback) روی آورده و نسبت به آنچه شنیده، اطمینان حاصل کند. اگر گوینده متوجه شود که شنونده به مطالب وی دقت کافی ندارد و یا نسبت به جملات گفته شده بی‌رغبت است، ممکن است که شروط همکاری را به درستی به جا نیاورده و با انگیزه‌ی پایین در گفتگو شرکت نماید که در این صورت روند تبادل، مفید نخواهد بود. لازم به توضیح است که میزان اهمیت موضوع مورد بحث، بر میزان دقت شنونده تأثیر دارد. 

۱. اصل امانت‌داری (trustfulness): 

 از آنجایی که قرار است که گوینده اصول چهارگانه گرایس را رعایت کند، در این مسیر ممکن است برخی اطلاعات سری، شخصی و یا ویژه را به طرف گفتگو انتقال دهد که در صورت ارائه این اطلاعات به غیر، موقعیت و منافع گوینده دچار خدشه شده و به ضرر وی ختم شود. لذا در این مورد، اصل امانت‌داری از سوی شنونده بسیار ضروری به نظر می‌رسد؛ زیرا گوینده برای ادامه‌ی اصل همکاری در این نقطه از مکالمه، از طریق ارائه‌ی برخی داده‌های خاص، نوعی فداکاری را از خود نشان می‌دهد که باید از سوی شنونده از طریق حفظ اسرار، قدردانی شود. با برخورداری از این اصل، گوینده به آرامش خاطر رسیده و بهتر از همیشه در جریان همکاری شرکت خواهد کرد. 

۲. اصل ادب (politeness): 

فرهنگ‌ها از نظر کیفی و موقعیتی با هم متفاوت هستند. هر فرهنگی کاراکترهای خاص خود را در هنگام انتقال پیام دارا می‌باشد. بار ادبی از فرهنگی به فرهنگ دیگر و از گروهی به گروه دیگر متفاوت است. لذا اگر در مسیر گفتگو، عبارتی از سوی گوینده بیان شد که برای شنونده که از فرهنگ دیگر است، نامناسب و غیر مؤدبانه جلوه کرد، شنونده باید شرایط فرهنگی گوینده را درک کرده و با برخورد مؤدبانه‌ی خود، از نوع برخورد اغماض کند؛ زیرا ممکن است که آن عبارت، در فرهنگ گوینده دارای بار مثبت ادبی باشد و وی قصد بی‌ادبی را نداشته باشد. 

۳. اصل رعایت (consideration): 

 گوینده ممکن است از نظر جنس و سن، با شنونده متفاوت باشد. زنان شیوه بیان خود را دارند و بیشتر از مردان محافظه کارند. سن نیز در نحوه‌ی انتقال پیام تأثیر دارد. بنابراین شنونده لازم است ویژگی‌های گوینده را در نظر گرفته و براساس جنسیت و سن از وی انتظار دریافت اطلاعات را داشته باشد. در برخی موارد ممکن است که گوینده از سلامت جسمانی مناسب برخوردار نباشد و یا در زمان گفتگو در شرایط روحی مطلوبی نباشد. همه‌ی این استثنائات در کیفیت و کمیت اصول همکاری تأثیر دارند که باید شنونده در این موارد، گوینده را مورد ملاحظه قرار دهد. 

بنابر توضیحات داده شده در این مقاله و با تکیه بر شواهد و مدارک قرآنی، به این نتیجه می‌رسیم که اصول ارائه شده از سوی گرایس، علاوه بر دربرداشتن نکات مفید برای ایجاد زمینه‌ی همکاری در میان افراد که مورد توجه زبان‌شناسان کاربردی است، قبلاً در بطن دین اسلام وجود داشته و خداوند برای مراعات‌کنندگان این اصول علاوه بر وعده اصلاح زندگی دنیوی، پاداش اخروی را نیز به بندگانش داده است. این اصول از نظر ضمانت اجرایی، دارای پشتیبانی قوی ایمانی در میان مسلمین است و بر همین اساس هر جامعه‌ای از جوامع اسلامی که درصد بالایی از این آموزه‌ها را در فرهنگ خود نهادینه کرده باشد، میزان همکاری نیز بالتبع بالا‌تر خواهد بود. البته این میزان در جوامع مختلف دارای درجات متفاوت نیز می‌باشد. از سوی دیگر اصولی را به اصول همکاری گرایس اضافه کردیم که مربوط به شنونده است و بر این باورم که این اصول می‌تواند در صورت اجرا شدن از سوی شنوندگان، روند همکاری را سریع‌تر و مفید‌تر نمایند و پروسه همکاری به تکامل خود نزدیک‌تر شود. 

 در پایان، همه‌ی روشنفکران جامعه‌ی اسلامی را به بازگشت به اصل خود دعوت کرده و آرزو داریم که به جای پناه بردن به پس مانده‌ی‌ دیگران، راه عزت و همت را در پیش گرفته و با استفاده از هوش و عقل و استعدادهای ارزشمند خود و با اتکا به راهنمایی‌های بی‌بدیل الهی، نور آگاهی را به جامعه خود اهدا کنند. بیایید خودمان را باور کنیم و با بهره‌گیری از علم و ایمان، افق‌های نوینی را بر روی جهان بگشاییم.