آمده است که در قرن سیزدهم زمانی که مغولهای غیرمسلمان بر بغداد استیلا یافتند حاکمشان هولاکوخان دانشمندان مذهبی را در شهر گرد آورد و سئوال مشکلآفرینی از آنان پرسید و آن اینکه: طبق قوانین شما کدام یک بهتر است، حاکم بیایمان ولی عادل یا حاکم مسلمان ولی غیرعادل؟ پس از لحظاتی تامل همراه با دلهره و اضطراب دانشمندی مشهور پاسخ داد «حاکم بیایمان ولی عادل». نقل شده که دیگران نیز به او تاسی کرده و این پاسخ را تایید نمودند.
حکومت عادل و مسئولیتپذیر در اندیشه سیاسی و مذهبی اسلام از مدتهای مدید همواره یک آرمان بوده است. قرآن بیان میدارد که نیکوکاران «وارثان زمین» هستند. وارثان در اینجا به هر فرد راستکردار و نه اعضای یک گروه خاص برخوردار از امتیاز اشاره دارد.
وجود رهبری راستکردار و عادل که حداقل با رضایت ضمنی مردم حکومت کند و به خاطر رفتار غیرمنصفانه مشمول کنارهگیری شود، برای بیشتر مسلمانان در اغلب دوران قرون میانه یک آرمان باقی ماند، چه اینکه حکومت پادشاهی تنها در حدود سی سال بعد از رحلت پیامبر اسلام در سال 632 میلادی جایگزین حکومت انتخابی محدود شد. اما آن دورۀ سی ساله حکمرانی غیرپادشاهی در خاطرۀ جمعی مسلمانان به عنوان دوره طلایی رهبری عادلانه و مشروع به دورهای مقدس بدل گردید.
پیامدهای این خاطره میتواند برای بازسازی جهان اسلام در دوران معاصر به طور بالقوه نتایج ژرفی به همراه داشته باشد. مفهوم قرآنی شورا به «مشورت» مردم در امور اجتماعی از جمله حکمرانی سیاسی اشاره دارد، که به ویژه در طول دوران حیاتی سی ساله خلافت عمر خلیفه دوم مسلمین به آن عمل مینمود. این اصطلاحی است که به نحوی صریح توسط بسیاری از مسلمانان دوران معاصر طنین انداز است. مسلمانانی که امیدوارانه ارزش درونی این مفهوم مقدس را میشناسند اما به ندرت آن را در امور سیاسی خود عملی یافتهاند. مسلمانان بر خلاف برخی کاریکاتورهای مشهور به طور ژنتیکی مستعد پذیرش خودکامگی و استبداد مذهبی نیستند. احترام زیادی برای درستی و صداقت، همچنین ناهماندیشی منطقی درون سنت اسلامی وجود دارد، این نگرش در گفتهای منتسب به پیامبر اسلام انعکاس یافته است مبنی بر اینکه: «وجود اختلافات در میان امت من رحمت است».
با نگاهی تاریخی و دقت تفسیری میتوان زمینه مشترکی بین آرمان پلورالیسم دموکراتیک غرب مدرن و پراکسیس جوامع مختلف اسلامی پیشامدرن کشف نمود. مدتها پیش از اینکه نخستین مواد الحاقی برای قانون اساسی ایالات متحده تنظیم شود، فقهای مسلمان دوران میانه به منظور تضمین حفاظت دولت از حیات، مذهب، فکر، دارایی و کرامت انسانی چیزی پروردند که میتوان آن را لایحه اسلامی حقوق نامید. غیرمسلمانانی چون یهودیان و مسیحیان (بعدها زرتشتیان و نیز برخی دیگر) در جامعه اسلامی از حقوق خاصی برخوردار بودند. از همه مهمتر اینکه آنان در قبال پرداخت مالیات سرانه به دولت اسلامی که در نتیجه آن از خدمت نظامی معاف بودند (و البته کشیشان، روحانیون دیگر و فقرا از پرداخت آن مستثنی بودند) از حق انجام اعمال مذهبی خود برخوردار بودند. قرآن اعلام میدارد که «در کار دین جای اجبار نیست». اسلام در طی کمابیش بیست سال بعد از رحلت پیامبر نسبت به سرزمینهای سابق امپراتوری بیزانس و ایران، سوریه-فلسطین، عراق و مصر ادعا نمود.
ذکر این نکته حائز اهمیت است که توسعه ارضی به معنی تحمیل اجباری اسلام بر مردم سرزمینهای تسخیر شده نبود. برای مثال مردم مصر و هلال خضیب Fertile Crescent برای حدود دو قرن بعد از فتوحات اولیه اسلام عمدتاً مسیحی باقی ماندند. افراد مسیحی و یهودی در برخی مواقع در حکومت اسلامی دوران قرون میانه مناصب بالایی کسب میکردند. مسیحیان آسوری زبان توسط حامیان مسلمان خود در بغداد قرن هشتم و نهم برای ترجمه متون یونانی به عربی استخدام میشدند. ورود آنان به زندگی فکری اسلام در دوران میانه به حفظ حکمت دنیای کهن کمک نمود. قرنها بعد یهودیان از «افراطکاریهای» دولت اسپانیا به سرزمینهای عثمانی اسلامی فرار نموده و پناه جستند و جوامع رو به رشد بالندهای را در آنجا استقرار بخشیدند. پر واضح است که دستور قرآن در خصوص لزوم تساهلورزی نسبت به پیروان دیگر ادیان به ویژه ادیان ابراهیمی اغلب توسط کسانی که آن را به عنوان کتاب مقدس تکریم میکردند شنیده میشد. انکار این واقعیتهای زنده از گذشته اسلامی که حاکی است از آنچه ما به زبان فنی امروزی احترام به پلورالیسم و تنوع مذهبی مینامیم، اعمال گونهای خشونت فکری علیه اسلام است. رادیکالهای ستیزهجوی اسلامی که اصرار دارند قرآن بدون دلیلی عادلانه یا به انگیزه صرف تبلیغ اسلام، به جنگ بیوقفه با غیرمسلمانان دعوت مینماید و برخی نظریهپردازانی که بدون تامل، لفاظیهای آنان را به عنوان اصول معتبر اسلامی پذیرفته و گزارش میکنند، هر دو دارند به تاریخ لطمه بزرگی وارد میکنند. گروههای فرعی اسلامگرای رادیکال و تشنه شهادت نسبت به رویدادهای سیاسی متداول بیخود دارند واکنش نشان میدهند و از هیچ حکم مقدسی پیروی نمیکنند. شایان ذکر است که قرآن حتی یک بار از کلمه شهید استفاده نکرده و واژه «شهید» که اکنون معمولاً به معنی «شهید» فهمیده میشود در کاربرد قرآنی به معنی گواهی دادن یا شهادت حقوقی است. تنها بعدها در سنت برون قرآنی در نتیجه تاثیر عوامل خارجی واژه «شهید» به معنی شهادت دادن برای دین به خصوص از دست دادن جان فرد -بیشتر شبیه واژه انگلیسی «Martyr» که از زبان یونانی مشتق شده است- بدل شد.
بنابراین این پرسش مطرح میشود که اگر در تاریخ مسلمانان موارد زیادی وجود دارد که میتوان آنان را هماهنگ با اهداف جامعه مدنی دانست، پس چرا و چگونه به اینجا انجامید و دچار اختلال شد؟ شوق کسب قدرت سیاسی و فساد در بسیاری از نخبگان حاکم در طول تاریخ، و مصاف تضعیفکننده با استعمار غرب و مدرنیته سکولار در دوران اخیر در میان مجموعه دلایلی که برای توضیح وضعیت فعلی امور ارائه شده، آشکارند. پاسخ احتمالی دیگر و تا اندازهای بیربط این است که بگوییم از تاریخ اسلام تنها 1400 سال میگذرد، این در حالی است که اروپای مسیحی تنها توانست بعد از تقریباً 2000 سال جامعه مدنی را در مفهوم مدرن بپرورد. با این تفصیل جهان اسلام هنوز حدود 600 سال باید راه بپیماید.
اما پر واضح است که زمان به نفع آن نیست. در واقع هیچگاه زمان بهتری برای دروننگری جمعی و خانهتکانی اخلاقی وجود نداشته است. اروپای مسیحی نادم، بعد از رسوایی کشتار یهویان مجبور گردید برخی از سنتهای تفسیری خود و پیامدهای اخلاقی و اجتماعی آنان را مورد پرسش قرار دهد. بعد از اقدام شنیع یازده سپتامبر بخش آسیبپذیر و کاملاً ستیزهجوی اسلام سیاسی را میتوان و باید از طریق پردهبرداری از تفسیرهایی که در مخالفت آشکار با بیشتر مفاهیم بنیادی اسلام، تحسین و تمجید خشونت و خودکشی را تقویت مینمایند، تضعیف نمود. به جای آن مسلمانان فکور و اندیشمند باید در فرآیند بازیابی و اعتبارسازی مجدد ارزشهای محوری و ناب اسلامی وارد شوند. ارزشهای چون حکومت مشورتی، تساهل مذهبی، احترام به پلورالیسم و همزیستی مسالمتآمیز با دیگر مردمان، که در نظر آنان بهترینهای سنتشان را تقویت مینماید. سازگاری این ارزشهای محوری با ارزشهای جامعه مدنی فوریت و نیز مشروعیت این فرایند را آشکار میسازد.
نظرات