یکی از اساسیترین پایههای جهانبینی قرآنی اصل "توحید و یکتاپرستی" است که به هیچ وجه – جز در شرایط اضطراری آن هم برای افراد عادی و غیرکلیدی – قابل اغماض و مماشات و سازش نیست، ولی با تأسّف و تحسّر فراوان این رکن رکین و سرنوشتساز نیز همچون غالب ارزشها و مفاهیم قرآنی، غریب و از چارچوب و اهداف اصیل خویش خارج و به بیراهه کشانده شده و مورد ستم و بیمهری فراوانی قرار گرفته است.
اصل قضیه از این قرار است که خداوند علیم حکیم، دارای دو ویژگی منحصر به فرد فرمانروایی و فریادرسی است و هیچ کس حق ندارد بر این مسند تکیه زده و حقوق مسلّم الهی را غصب و تصاحب نماید.
خداوند سبحان انسان را خلیفه و جانشین خود قرار داد، تا این موجود ناشناخته، در راستای تحقّق بخشیدن به فرمانروایی و فریادرسی خداوند گام برداشته و در این چارچوب به آبادانی درون و بیرون بپردازد و اجازه ندهد کسی دیگر در زندگیاش دخالت نموده و برایش تعیین تکلیف نماید و منهج حیات تدوین کند؛ به بیانی دیگر: موحّدانه به حیات خویش ادامه دهد و سر تسلیم و فرمانبرداری را برای کسی دیگر فرود نیاورد.
توحید: یعنی یکی کردن، نه اعتقاد محض به نظام یک خدایی؛ زیرا چنانچه از ابوسعید ابوالخیر – قرین رحمت الهی باد – نقل است: «ما چه بخواهیم و چه نخواهیم خدا یکی است و هرگز دو یا سه نمیشود، ولی مهم این است که آدمیاز میان خدایان متعدّد و بیشمار تنها خداوند خالق را آمر و تأثیرگذار بداند و سایرین را از زندگی روزمرّهاش بیرون رانده و برایشان ارزشی قائل نشود».
نقطه مقابل "توحید" "شرک" است، یعنی اجازه دخالت دادن به غیر خداوندگار نیز که برای وی برنامه تدوین نموده و برایش تعیین تکلیف نماید، به عبارتی دیگر: زندگی را بخش بخش و قسمت قسمت کردن، نه اعتقاد صرف به وجود آلهه متعدّد.
چنانچه اشارهای اجمالی صورت گرفت، این اصل اساسی و حیاتی دو بعد نظری و عملی دارد؛ بعد نظریاش عبارت است از باور عمیق و یقینی به وجود یک فرمانروا و فریادرس و در مقابل، نفی هر نوع اعتقادی که با آن تناقض داشته و غیر قابل جمعاند.
با کمال تأسّف بسیاری اوقات و از سوی غالب مردم و مدّعیان توحید و مخالفین شرکورزی، وقتی بحث از توحید و شرک به میان میآید بلافاصله تبادر ذهن به جنبه نظری آن خطور کرده و جنبه عملیاش مغفول و نادیده گرفته میشود؛ حال آنکه هیچ باور و اعتقادی ارزش ذاتی ندارد اگر در زندگی روزمره بازتاب و انعکاس نداشته و به رفتار و سلوک تبدیل نگردد. خداوند قادر متعال چه نیازی به باور توحیدی آدمیان دارد اگر ایشان در راستای عملی کردن آن گام برنداشته و یکاپرستانه زندگی نکنند؟!!
موحّدانهاندیشیدن بسیار آسان است و هیچ هزینهای برای هیچ کس در بر ندارد، ولی موحدانه زیستن و مردن کار هر کسی نیست بلکه «گاو نر میخواهد و مرد کهن» چه بسیارند کسانی که مدّعی توحید واقعیاند و یا شاید خود را سردمدار و پیشرو موحدان قلمداد نمایند ولی در واقع زندگیشان دهها و شاید صدها فرمانروا و فریادرس وجود داشته باشد.
چه بسیاراند کسانی که توحید و شرک را تنها در بعد و قالب نظری و تئوریاش خلاصه کردهاند و خیل کثیری از مردم را به صرف گفتن و بر زبان راندن تعابیری به ظاهر شرکآمیز دوزخی و در زمره گروه «مغضوب علیهم» میپندارند و خود را بهشتی و نجات یافته میدانند، ولی اگر به زندگی آنان نگاهی گذرا بیفکنی درمییابی که اصل ماجرا برعکس است و ظالمانه و جاهلانه این لباس را بر تن کردهاند و دیگران را به سوی دوزخ و خشم ابدی گسیل میدارند.
واقعیت این است که اینگونه موحدان ظاهری، بویی از توحید نبردهاند، جز ردیف کردن یک سری الفاظ و کلمات به ظاهر زیبا و دلپسند و در واقع توخالی و بیتأثیر و مشرکان نظری – البته اگر درست باشد ایشان را مشرک بنامیم؟؟!! – موحّد و یکتاپرستاند و تنها خدا را تأثیرگذار واقعی میدانند و به جز او از کسی دیگر هراسی ندارند و به احدی هم امیدوار نیستند، ولی از روی نادانی و صفای دل بدین عبارات و اشارات گرویدهاند، یعنی در واقع آنها را منافی توحید نمیدانند وگرنه هرگز بدانها روی نمیآوردند و بر زبان جاری و ساری نمیساختند.
برای این مدعیان بیعمل کافی است شرایطی غیر عادی فراهم گردد تا معلوم شود که چند مَرده حلاجاند و تا چهاندازه باورهایشان را عملی میسازند و در آن مماشات نمیکنند، به قول حکیم عمر خیام «ای کاش دزدی و دروغ هم انسان را مست میکرد تا ببینیم که چه کسانی هوشیارند و مستی نمیکنند» ما نیز میگوییم ای کاش کسانی که با چماق تکفیر و تفسیق بر سر و روی مردم و جامعه ساده و مظلوم میکوبند و انگ خروج از دایره دین را بر پشانیاشان میزنند، در کوره آزمایش گدازنده قرار میگرفتند تا برای همگان روشن شود که آیا ذوب میشوند و در هر قالبی که دیگران برایشان تعیین نمایند، ریخته شده و به شکل آن در میآیند و یا همچون طلای خالص تنها زنگارشان پاک و صیقل مییابد!!!
توحید راستین و عملی: یعنی رستن و پیراسته شدن از زنگار و غبار تعلّقات عمیق قلبی به مظاهر و علایق فریبنده دنیایی؛ به تعبیر شاعر و عارف روشن دل حافظ شیرازی –رحمةالله علیه– آزاد شدن از هر چه رنگ تعلق پذیرد:
بیا که قصر امل سخت بیبنیاد است بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
غزلیات، غزل ٣٧
توحید یعنی متأثّر نشدن از تطمیع و تهدیدهای احتمالی که سرمنشأ بسیاری از قید و بندها میباشند و به تعبیر مفسّر بزرگ و مبارز معاصر سید قطب -رحمةالله علیه: تزلزل و زانو زدن در برابر تطمیع و شهوات بیشتر و خطرناکتر از قرار گرفتن در بوته ابتلا و آزمایش ارعاب و تهدید است؛ یعنی با اطمینان خاطر حرکت کردن و پا گذاشتن در میادین و شرایط مختلف زندگی و پس از اخذ اسباب لازم تنها بر خدا توکل کردن و تکیه زدن. عارف و دینشناس نامآشنای ایرانی سعدی شیرازی – مشمول رحمت و مغفرت الهی باد– چه دقیق و زیبا معیار و ملاک توحید راستین را در این دو بیتی معرفی میکند:
موحد چه در پای ریزی زرش چه شمشیر هندی نهی بر سرش
امید و هراسش نباشد ز کس بر این است بنیاد توحید و بس
گلستان، باب هشتم، بخش ٩٥
توحید یعنی حرّ و آزاد و آزاده زیستن و رستن از بند جسم و تن خاکی، چه بسیارند کسانی که به ظاهر آزادند ولی در واقع اسیر و زندانی واقعی به شمار میروند؛ زیرا دام صدها اله و فریادرس دروغین به دورشان تنیده شده و نمیگذارند قدم برداشته و از جای خویش حرکت کنند و در مقابل نیز کسانی هستند که از لحاظ جسمی اسیر هستند و در چهار دیوار زندانی محبوس و گیر کردهاند ولی در حقیقت آزاد و حرّاند.
خوشا به حال رادمردانی که روحشان آزاد است و زندان و شکنجه نیز نمیتواند ایشان را به زانو درآورده و گل پرطراوت و با نشاط روح بزرگشان را پژمرده و بخشکاند، کسانی که چهاردیواری زندان هم برایشان به میدان وسیع و فراخنای اندیشه و سیر الی الله بدل گشته و همچنان در حال حرکت و رشد و نمو هستند و هر روزشان بهتر از دیروز است.
توحید قرآنی آدمی را اینطور تربیت میکند و نمیگذارد در منجلاب بیهویتی و چند چهرهای غرق و دست و پا بزند، نمیگذارد در پرتگاه بندگی و بردگی برای غیر خدای رحمان سقوط کند و تکه تکه شود و طعمه پرندگان گشته و یا تند باد وی را به جایی دور دست پرتاب کند: «وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّـهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ ﴿حج/٣١﴾»
نکتهای که بسیار مهم و قابل توجه است، اینکه توحید و شرک هیچ سود و زیانی برای خدای متعال و بینیاز در بر ندارد، بلکه ما هستیم که نیاز مبرم و حیاتی به یکتاپرستی داریم و نگذاریم در ورطه شرکورزی قرار گیریم؛ به تعبیر مولانا:
من نکردم امر تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم
مثنوی، دفتر دوم / بخش ٣٦
باور به توحید و موحدانه زیستن، خدمت به بشریت بوده و شرکورزی نیز خیانت به خود و جامعه به شمار میرود؛ زیرا چنانچه اشاره شد توحید یعنی ذهن و قلب تنها در اختیار خدای خالق قرار گرفتن و تنها سر به آستان با عظمتش ساییدن، یعنی به آغوش مهربانانه و رحیمانه خدا بازگشتن و یک رنگ و یکصدا شدن، ولی شرکورزی یعنی تزلزل و ساعتی میزان این و ساعتی میزان آن شدن و سپردن مردم به انسانهای گرگصفت و درّندهخو، یعنی زانو زدن در برابر همنوع و همطراز خود، یعنی تنزل از مقام رفیع و منیع انسانیت و جانشین خداوند شدن و در ردیف حیوانات قرار گرفتن و حتی پایینتر از آنها: «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا ﴿فرقان/٤٤﴾»
فیلسوف و عارف قرآنشناس اقبال لاهوری –علیه الرحمة و الرضوان– چه زیبا و دلنشین در این زمینه سروده است که:
آدم از بیبصری بندگی آدم کرد
گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد
یعنی از خوی غلامی ز سگان پستتر است
من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد.
پیام مشرق، غلامی
باید نیک بدانیم و بدان اهتمام ویژه داشته باشیم که موحدانه زیستن به معنی کراهت و انزجار از مردم و جامعه و دنیا را سیاه سیاه دیدن نیست، بلکه برعکس یعنی نگاهی خاکستری به پیرامون و ابراز اوج محبّت و دوست داشتن و خیرخواهی برای کل بشریت و حتی کل هستی اعم از انسان و حیوان، یعنی گام برداشتن در مسیر مبارک و انسانساز حضرت رحمة للعالمین –صلّیالله علیه و سلّم– که در اوج فشار و اذیت و آزار نیز دست به سوی آسمان بلند کرده و از ته دل میفرمود: »أللهم إهد قومیفإنهم لا یعلمون» (متفق علیه)؛ یعنی علاوه بر دعای هدایت، اذیت کنندگان ناجوانمرد را به خود نسبت میدهد و برایشان هم معذرت میآورد.
چه روحیه مهربان و با عظمتی که بسیاری از داعیان مدعی فاقد آن هستند و فرسنگها با آن اسوه تقوی و خیرخواهی فاصله دارند و نام و نشانی بیمحتوا یدک میکشند.
توحید با این مفهوم و معنا چقدر شیرین و دوست داشتنی است که هر انسان آزادهای شیدا و شیفتهاش شده و با تمام وجود پذیرایش میگردد و از شرک و بتپرستی فاصله گرفته و با تمام وجود در برابرش ایستادگی میکند و همچنین در راستای ریشهکن ساختن آثار شوم و نامیمونش از هیچ کوششی فروگذار نمیکند و در این راه همه مشکلات را نیز با جان و دل میخرد و خم به ابرو نمیآورد.
ولی چیزی که تحت عنوان باور توحیدی و ریشهکن ساختن شرک و بتپرستی از سوی افراد و گروههای تندرو و افراطی تبلیغ میشود، چقدر انزجارآور و وحشتناک است که نه تنها هیچ گونه گرمی و شور و شوقی در آدمی به وجود نمیآورد بلکه باعث فرار و فاصله گرفتن از دین خدای سبحان شده و چهره تابناک و رحمانیت اسلام را نیز زیر سؤال میبرد. امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب –کرّم الله وجهه– در تعبیری بسیار جالب و نغز و پرمغز، اجرایی کردن ارزشها و تعالیم اسلام در زندگی اینگونه افراد را چنین به تصویر میکشد: «لُبس الإسلام لُبس الفرو المقلوب» یعنی: اسلام همچون پوستینی وارونه پوشیده میشود. بدیهی است که پوشیدن پوستین به صورت وارونه نه گرمای چندانی دارد و نه شباهت زیادی به انسانها بلکه غالبا انسان را به صورت حیوانی رعب آور و ترسناک در میآورد که مردم از دیدنش پا به فرار میگذارند؛ حال آنکه میبایست شاهد و شهید خوبی بر کرم میبودند تا کارشان روشنی و گرمی بوده نه همچون دونان که کارشان حیله و بیشرمی باشد:
کار نیکان روشنی و گرمیست کار دونان حیله و بی شرمیست
مثنوی، دفتر اول، بخش ١١
خداوند متعال آخرین پیام هدایت و رحمت را به وسیله آخرین پیامآور دلسوز و روشنیبخش خویش فرو فرستاد تا آدمیان از هر نوع ظلمات رهایی یافته و در زیر خورشید روشن و انرژی بخش اسلام بیاسایند، کتابی که به تعبیر شیخ اجلّ سعدی شیرازی همه کتابها و نوشتههای کتابخانههای ملل مختلف را پاک کرد:
یتیمیکه ناکرده قرآن درست کتب خانه چند ملت بشست
بوستان / در نعت سید المرسلین
و یا به تعبیر شاعر و عارف دلسوخته مشرقزمین علاّمه اقبال لاهوری این تنها کتابی صرف نیست بلکه چیزی دیگر است و با سایر کتب و تألیفات بسیار تفاوت دارد:
نقش قرآن تا در این عالم نشست
نقشهای کاهن و پاپا شکست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است
این کتابی نیست چیزی دیگر است.
جاوید نامه / پیغام افغانی با ملت روسیه
ولی متأسّفانه امروزه این کتاب بینظیر و تمدّنساز در مظان اتهام قرار گرفته و به نماد و مانیفست خشونتورزی و تمدّنبرانداز تبدیل شده و دنبالهروی از آن نشانه جهل و دانش ستیزی و احیای ظلم و ستمهای وحشیگرانه قرون وسطی به شمار میرود. این کتاب عظیم و روحافزا پیروان و شیفتگان خود را چنین تربیت و تزکیه مینماید که در پرتو اصل بنیادین توحید در همه ابعاد و زمینههای زندگی «محرَّر» و «مبارک» بوده و سراسر وجودشان خیر و خوشی دائم برای کل هستی باشد.
خلاصه و جان کلام اینکه: حیات انسانی بدون اصل موحدانه زیستن و پرهیز از شرکورزی با مرگ و نابودی حتمی مساوی است، حیات منهای توحید، آدمی را به پر کاهی تبدیل میکند که در معرض تندبادهای بیشماری قرار گرفته و یا در کشتی زندگی گرفتار دریایی توفنده و مواج میگردد که جز در صورت بازگشت به آغوش گرم و آرامبخش دین خدا راهی به رهایی وجود ندارد؛ زیرا به تعبیر قرآن کریم انسان مشرک به کسی میماند که مملوک و برده شریکانی متعدّد و اهل نزاع است که بدون تردید چنین شخصی هرگز با کسی که تسلیم و فرمانبردار یک نفر است، یکسان نیست.
بارالها! توفیق حیات موحدانه راستین و عملی و پرهیز از شرک و گرفتاری در دام قید و بندهای متنوع و شهوات و شبهات را به ارزانی فرما تا بتوانیم با در دست گرفتن این چراغ فروزان، ظلمات زندگی خود و دیگران را به روز روشن تبدیل نموده و دین و پیام حیات بخشت را وارونه جلوه ندهیم.
بانه
١٠/١٢/٩٥
نظرات