عزیز صادقی- دیواندره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نوگرائی دینی در مفهوم درست آن عبارت است از برانگیختن و احیای ثوابت و مبانی دین با ایجاد تطوّر و دگر شدن در مفهوم فروع تا مگر به پرسش‌های تازه و رخدادهای نو پدیدار گشته در عرصه‌ی واقعیات زندگی مسلمان، در عین حفظ صلاح و صلاحیت ثوابت و مبانی دینی در هر زمان و مکانی به اقتضای این روزگار پاسخ‌های استوار داده شود و با پیوند و سنجش میان‹فقه واقع› و‹فقه احکام› به نوگرائی در فروع، یعنی فقه، که همان علم فروع دین است بیانجامد.
در این جریان تجدید و نوگرائی ثوابت دین در هر زمان و مکانی با نوگرائی در اموری که متغیرات و پرسش‌ها و رخدادهای تازه زمینه‌ی پیدایش آنها را فراهم می‌کنند، سازگاری و هم‌خوانی دارد. و این امر هیچ تناقضی با "کامل بودن دین" ندارد چرا که اصول و ثوابت دین با کامل شدن دین، کامل گشته‌اند، اما آثار و فروع ناشی از آن همواره در حال رشد، تغییر و تطوّر می‌باشد و همچنان تازگی پذیر است ضمن آنکه میان این نوشدن و اصول و ارکان ثوابت و کامل شده همواره یک رابطه‌ی تنگاتنگ وجود دارد و آن اینکه تجدید باید در دایره‌ی افق اصول و ثوابت بوده و با روح آن سازگاری داشته باشد و در واقع پشتوانه‌ی بقای اصول همواره باید پایدار گردد که برای تمامی زمان‌ها و مکان‌ها شایستگی دارد.

نیاز به وجود مجدد:
خروج اسلام از سیطره‌ی ظلم و ستم و جاهلیت و تابناک شدن دوباره‌ی آن به وجود مجددان نیازمند است. اگر چه در اثر ظلم و ستم و کم لطفی در حق دین خدا، آثار ایمانی و اصلاحی این نور هدایت هیچ وقت به طور کامل رخت بر نبسته است، بلکه همچون خورشید زیر ابر برای مدّتی نه چندان زیاد پنهان مانده و با کنار رفتن ابرهای ظلم و بی عدالتی و کم خردی باز درخشیدن گرفته است.
علاوه بر این در هر زمانی همواره افرادی وجود داشته‌اند که بر پیروی از اسلام ثابت قدم بوده و کوشیده‌اند علم و عمل اسلامی را به طور کامل و همه جانبه در سراسر زندگی خویش به اجرا بگذارند، اما برای برآورده نمودن هدف اصلی بعثت انبیاء و نصرت دین خدا در زمین این دو چیز کافی نیستند. زیرا اساس و ماهیت کار پیامبران چیزی بالاتر و برتر از این می‌طلبد.برای توضیح این مطلب باید بدانیم که کار پیامبران حول سه محور اساسی بوده است:

1 – ایجاد انقلاب فکری و درونی در میان عموم انسان‌ها بگونه‌ای که به تغییراتی بنیادی و اساسی در جهان‌بینی و اندیشه‌ها و باورهای فکری، اجتماعی و ایجاد بینش عمیق، طرز تفکر صحیح و آداب و رسوم اسلامی در میان مردم بیانجامد، بگونه‌ای که روش و هدف زندگی، معیار ارزشگذاری و سنجش خوب و بد و نحوه‌ی عملشان کاملاً در قالب اسلام درآید.

2 – گردآوری و سازماندهی کسانی که تحت تأثیر این تعلیم و تربیت(تزکیه) قرار گرفته‌اند، در قالب یک اتحادیه‌ی مستحکم جهت همکاری و تعاون بر برّوتقوا و سعی برای به دست گرفتن قدرت به عنوان یکی از ابزارهای اساسی جهت نصرت دین خدا.
3 – ایجاد حکومت اسلامی، تحت سیطره قرار دادن همه‌ی ابعاد تمدن بشری بر اساس اصول ناب اسلامی و اتخاذ تدابیری که از یک سو موجب گسترش دایره‌ی نفوذ دعوت اسلامی بر کره‌ی زمین شود و از سوی دیگر، بر اساس اصول اسلامی امکان و زمینه‌ی تربیت فکری و اخلاقی همه‌ی کسانی فراهم گردد که به جماعت اسلامی می‌پیوندند.

پیامبر خاتم حضرت محمّد(ص) این امر را در مدت بیست و سه سال انجام داد و بعد از رحلت ایشان چندین سال روش کار به همین طریق ادامه یافت، امّا بعد از مدتی اساس حکومت اسلامی در هم ریخت و سلطنت و پادشاهی جای آن را گرفت و بدینگونه، جای عدالت و برابری و برادری و آزادی اسلامی را بی عدالتی و اختلاف طبقاتی و نابرابری و ظلم وستم و استبداد فراگرفت.

لذا دین در هر زمان و دورانی به اشخاص، گروه‌ها، سازمان‌ها و نهادهایی قدرتمند نیازمند است، که به ایفای نقش پیامبران پرداخته و دگرباره پیامبروار مسیر زندگی مردم را از بیراهه به شاهراه اسلام برگردانند و بار دیگر دست ستمگران و مستبدان خون آشام را از سر ملت کوتاه کنند و آنها را سرجای خود بنشانند.
البته این امر مژده‌ای است که طی حدیثی صحیح از پیامبر(ص) به ما رسیده است، چنانکه می‌فرماید:

" انَّ الله یبعث لهذهِ الاُمَّه علی رأس کل مائه سنهٍ من یجدد لها دینها "
‹همانا خداوند در هر یکصد سال برای احیاء و تجدید دین این امت کسی را بر می‌انگیزد.›
برخی از راویان حدیث، تصوری کاملاً نادرست در رابطه با تجدید و مجدد اخذ کرده‌اند. آنان‹علی رأس کل مائه سنهٍ› را آغاز و یا اختتام قرن دانسته‌اند و از‹من یجدد لها دینها› نیز این را استنباط کرده‌اند که مجدّد حتماً باید یک شخص باشد. بنابراین آنان به جستجوی این امر پرداخته‌اند که در تاریخ گذشته‌ی اسلامی چه کسی در آغاز و یا پایان قرنی متولد شده و یا وفات نموده و ضمناً در زندگی به کار تجدید نیز پرداخته است. در حالی که مراد از‹علی رأس› آغاز و یا پایان قرن نیست، بلکه مراد و مفهوم آن این است که خداوند حدود هر صد سال مجددی را برای احیای دین پاکش بر می‌انگیزد.

هم‌چنین فهم و برداشت بیشتر شارحان قدیمی از این حدیث این بوده که واژه‌ی‹مَن› در متن حدیث بر یک فرد معین و مشخص اطلاق می‌گردد که به مسؤولیت و تجدید و احیای دین همت می‌گمارد و در بیشتر مواقع تلاش کرده‌اند که یکی از علمای مشهور و متفکران مسلمان سرشناس را که در پایان آن قرن بدرود حیات گفته مجدد آن قرن قلمداد کنند. اما برخی از شارحان این حدیث بر این باورند که واژه‌ی‹مَن› در حدیث، چنانکه می‌تواند بر فرد اطلاق شود، بر جمع نیز اطلاق گردد. بنابراین می‌توان گفت منظور از مجددین هر قرن‹گروهی› هستند که در قالب یک جمع منظم و سازمان یافته به احیای دین می‌پردازند. امام ابن اثیر در کتاب‹جامع الاصول› و حافظ ذهبی و غیر اینها این دیدگاه را ترجیح داده‌اند. لذا لازم نیست مجدد به معنی جماعتی مرکب از فلان و فلان و فلان باشد، بلکه می‌توان کلمه‌ی جماعت را بر یک حرکت فکری و عملی و یک نهضت بیدارگر نیز حمل نمود که به صورت سازمان یافته و متشکل به تجدید و احیای دین می‌پردازد.

ویژگی‌های یک مجدد:
مجدد باید دارای ذهن و فکری پاک، بصیرتی تیز، اندیشه‌ای مستقیم و قدرت تشخیص راه میانه و دوری از افراط و تفریط، قدرت تفکر و متأثر نشدن از اوضاع موجود و تعصب‌های گذشته، شجاعت و جرأت بر تغییر دادن روند حوادث، شایستگی شخصیتی برای رهبری و پیشوائی، توانائی بالا جهت نوآوری و سازندگی و در نهایت اطمینان و یقین قلبی به تعالیم اسلام و مسلمان بودن واقعی، برداشت‌ها و احساسات اسلامی آن طوری که حتی در امور جزئی اسلام و جاهلیت را از هم تشخیص دهد و حق را بیان و با زدودن گرد و غبار و رسوبات زمان از روی آن پرده از آن بردارد.

مجدد پیامبر نیست، اما خوی و طبیعتش به خوی و طبیعت پیامبر بسیار نزدیک است، ولی مهم‌ترین چیزی که پیامبر و مجدد را از هم جدا می‌کند این است که پیامبر بنا بر امر تشریعی خداوند متعال به مقامش منصوب می‌شود، نسبت به مأموریتش آگاهی کامل دارد، وحی بر وی نازل می‌گردد و کارش را با ادعای نبوت آغاز می‌کند و بایستی مردم را به سوی خدا و رسالتش دعوت کند. کفر و ایمان مردم بستگی به پذیرش و عدم پذیرش همین دعوت دارد. بر خلاف مجدد که دارای هیچ یک از این ویژگی‌ها و جایگاه‌ها نیست. او اگر مأمور باشد بنا بر امر تکوینی مأمور خواهد بود، نه بنا بر امر تشریعی. ممکن است او خود از مجدد بودنش خبر نداشته باشد و بعد از وفاتش مردم با مشاهده‌ی کارنامه‌ی زندگی او پی به مجدد بودنش ببرند. مُلهَم بودن او ضروری نیست و اگر هم الهامی به او صورت بگیرد، لازم نیست که حتماً باید آن را احساس کند. او کارش را با ادعا آغاز نمی‌کند و چنین حقّی هم ندارد، چرا که مسئله‌ی ایمان آوردن و یا نیاوردن به او، اصلاً قابل طرح نیست.
اما با وجود همه‌ی این تفاوت‌ها ماهیت کار مجدد همچون کار پیامبران است.

کار تجدید:
بخش‌های مختلف کار تجدید از قرار ذیل است:
1- شناخت درست محیط خویش: یعنی بررسی درست اوضاع و احوال و شرایط و تشخیص این امر که جاهلیت در چه نقاطی و تا چه حدی نفوذ نموده و از چه راه‌هایی رخنه کرده است و ریشه‌های آن در کجا و تا چه حدی گسترش یافته است و اسلام در این مقطع دقیقاً در چه وضعیتی به سر می‌برد.
2- پیشنهاد اصلاح: یعنی تعیین این امر که در این هنگام باید بر چه نقاطی ضربه وارد نمود،تا تسلط جاهلیت بشکند و اسلام بتواند بار دیگر بر زندگی اجتماعی مسلط شود.
3- تعیین جایگاه شخصی خویش: یعنی سنجش و ارزیابی دقیق خویش و این که چقدر توانایی داریم و از چه راهی می‌توانیم به اصلاح بپردازیم.
4- تلاش برای انقلاب فکری: یعنی تغییر افکار مردم و پایه‌ریزی عقاید و دیدگاه‌های اخلاقی آنها در قالب اسلام و اصلاح نظام آموزش و پرورش و احیای علوم اسلامی و در یک کلام، احیای مجدد ذهنیت و نگرش مردم.
5- تلاش برای اصلاح علمی: یعنی از بین بردن رسوم جاهلی،تزکیه‌ی اخلاق،احیای مجدد شور و شوق تبعیت از شریعت در بین مردم و تربیت افرادی که بتوانند در کسوت رهبری اسلام ظاهر شوند.
6- اجتهاد در دین: یعنی فهم و درک اصول کلی دین و شناخت اوضاع تمدن زمان خویش، ارزیابی درست سمت و سوی ارتقا و رشد آن از دیدگاه اسلام و تعیین این که با چه تغیراتی در نقشه‌ی تمدن موجود می‌توان آن را با روح شریعت همسو و هماهنگ نمود؛ به گونه‌ای که هم اهداف شریعت برآورده شود و هم اسلام بتواند در ارتقا و رشد درست تمدن، جهان را رهبری کند.
7- فعالیت دفاعی: یعنی ایستادگی در برابر قدرت‌های سیاسی که در پی از بین بردن اسلام هستند و هموار نمودن راه ظهور و پیشرفت اسلام با در هم شکستن قدرت آنها.
8- احیای نظام اسلامی: یعنی گرفتن قدرت از دست جاهلیت و احیای دوباره حکومت اسلامی که صاحب شریعت علیه الصلاة و السلام از آن به عنوان خلافت بر اساس روش نبوت یاد کرده است.
9- تلاش برای ایجاد انقلاب جهانی: یعنی عدم اکتفا به ایجاد نظام اسلامی در یک کشور و کشورهایی که مسلمانان در آنها زندگی می‌کنند،بلکه باید برای برپا نمودن یک حرکت و جنبش بسیار نیرومند جهانی تلاش نمود که موجب گسترش دعوت اصلاحی و انقلابی اسلام در میان عموم مردم جهان گردد و تمدن اسلامی تبدیل به تمدن برتر جهان شود و در همه‌ی نظام‌های جهان یک دگرگونی اسلامی ایجاد گردد و رهبری اخلاقی، فکری و سیاسی جهان بشریت به دست اسلام افتد.

بنابراین تجدید اسلامی فعالیتی نیست که تنها در یک عرصه صورت بگیرد، بلکه کار دینی باید در تمامی عرصه‌ها و جوانب امور مانند مسائل تربیتی و راهکارها و وسائل دعوی و... به تجدید و نوگرائی بپردازد.

منابع:
ـــــــــــــــــــــــ
1- امام ابو الاعلی مودودی - تجدید و احیای دین، ترجمه – عبدالغنی سلیم قنبرزهی ، نشر احسان
2 – دکتر یوسف قرضاوی – آینده حرکت اسلامی و اولویت‌های آن، ترجمه – محمد ملازاده، نشر احسان
3 – استاد محمد غزالی - ارزیابی میراث فکری مسلمانان ، ترجمه – داود ناروئی، نشر احسان
4 – عصام تلیمه – تحلیلی بر افکار و اندیشه‌های فقهی قرضاوی، ترجمه ایوب پوزش و عمر قادری، نشر احسان
5 – دکتر محمد عماره – نوگرائی اسلامی و مدرنیزم غربی ، ترجمه مسعود انصاری، انتشارات ایلاف
6- احمد یان - حاج ملا عبدالله، کلام جد ید مها باد انتشا رات رهرو چاپ اول 82