سینمای فرانسه فیلمی دربارهی عمو ابراهیم درست کرد که عمر شریف مصری نقش جادالله قرآنی را در آن داشت. فیلمی که بسیار موفق بود و جوایز متعددی را احراز کرد.
متن زیر مختصری است از این فیلم واقعی است که آنرا با هم مرور میکنیم:
عمو ابراهیم و جادالله قرآنی کیستاند؟ در یکی از شهرهای فرانسه، پیرمردی اهل ترکیه، مغارهی خوراکی باز کرده بود، و این دکان در زیر ساختمانی بود که بالای آن چند طبقه داشت. در یکی از این طبقهها خانوادهای یهودی زندگی میکردند، و این خانواده پسری هفتساله بنام جاد داشتند که این پسر همیشه برای خرید به دکان عمو ابراهیم میرفت، و هر وقت که برمیگشت سر عمو ابراهیم را گرم میکرد و یک شکلات میدزدید و این برایش عادت شده بود.
یک روز که برای خرید آمد، وقت رفتن یادش رفت که شکلات را بدزدد!! عمو ابراهیم او را صدا زد و گفت: بیا جاد! شکلات روزانهات را بردار، داشت یادت میرفت! جاد ترسید چون فکر میکرد که عمو ابراهیم خبر از دزدیش ندارد! شروع میکند به التماس کردن که او را ببخشد و قول میدهد دیگر این کار را نکند! عمو ابراهیم بسیار بزرگوارانه از او دلجویی میکند و میگوید: نه به من قول نده بلکه هر روز که آمدی باید شکلاتت را برداری و با خیال راحت بخوری! جاد با این حرف عمو ابراهیم خوشحال شد.
با سپری شدن روزگار این رفاقت بینشان محکمتر شد تا آنجا که عمو ابراهیم جای پدر و مادر و رفیق را برای جاد گرفته بود.
عمو ابراهیم بیسواد بود و تنها میتوانست قرآن را بخواند که در بچگی فرا گرفته بود. این پسر یهودی اگر دچار مشکلی میشد، میرفت پیش عمو ابراهیم تا برایش حل کند. عمو ابراهیم کتابی را که داخل صندوقش بود، به جاد میگفت تا برایش بیاورد، و عمو ابراهیم به جاد میگفت: خودت و بختت! کتاب را باز کن! سپس عمو ابراهیم دو صفحه از آن را میخواند، و آنرا میبست! و مشکل را برای جاد حل میکرد و او با دلی گشاده او را ترک میکرد.
عمو ابراهیم ترک (اهل ترکیه) و جاد یهودی بود، بعد از 17 سال که از این برنامه گذشت، عمو ابراهیم به سن 67 سالگی رسید و جاد هم جوانی 24 ساله شده بود. عمو ابراهیم در آن سن فوت کرده ولی قبل از فوتش نزد بچههایش وصیت کرده بود که آن صندق را به جاد یهودی بدهند. جاد از مرگ عمو ابراهیم خبر نداشت، وقتی پسرهایش صندوق را بردند و به او گفتند که پدرمان فوت شده و وصیت کرده که این صندوق را به تو بدهیم! جاد بسیار از خبر مرگ او ناراحت شد چون او را بسیار دوست میداشت و دوست و تکیهگاه و همنشیناش بود.
روزگار سپری میشد. روزی مشکلی برای جاد پیش آمد؛ به یاد عمو ابراهیم افتاد و سراغ آن صندوق که برایش گذاشته بود! رفت و صندوق را باز کرد دید فقط کتابی در آن است! کتاب را باز کرد دید به زبان عربی نوشته شده! نمیتوانست آنرا بخواند، رفت نزد برادری تونسی و از او خواست که چند صفحه از کتاب را برایش بخواند، او هم برایش خواند. سپس مشکل خود را برایش گفت، او هم راهحل برایش پیدا کرد. جاد با تعجب پرسید: این کتاب چیست؟ آن مرد تونسی گفت: این قرآن است، کتاب مسلمانان! جاد به او گفت: من چطور میتوانم مسلمان بشوم؟
سپس او شهادتین را میخواند و میگوید: شهادت میدهم غیر از الله خدایی وجود ندارد و محمد(ص) فرستاده اوست. و نام خود را به جاد الله قرآنی تغییر داد! و برای احترام به آن کتاب مبارک، عهد کرد چقدر از زندگیاش باقی باشد برای خدمت این کتاب صرف کند. جاد الله قرآنی، قرآن خواندن را یاد گرفت و به خوبی آنرا فهمید و همچنین در اروپا شروع به دعوت کرد و نزدیک به شش هزار نفر بیدین و یهودی به وسیلهی او مسلمان شدند!
روزی نگاهی به آن قرآن قدیمی که عمو ابراهیم به او هدیه کرده بود انداخت. در اول کتاب نقشهای از جهان به زیبایی رسم شده بود! عمو ابراهیم روی قسمت آفریقا امضای خودش را زده و در پایین آن امضا این آیه نوشته شده بود:
«ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (نحل/125) یعنی به حکمت و پند زیبا مردم را به طرف خدای دعوت کن و به بهترین شیوه با آنها مناقشه کن. جاد الله قرآنی با خود اندیشید که این آرزوی عمو ابراهیم بوده! و به همین خاطر با خود عهد کرد آن را عملی کند! جاد الله آن مسلمان راستین و آن دعوتگر خستگیناپذیر،30 سال به مسلمانی زندگی کرد و همهی آن 30 سال را در خدمت اسلام صرف کرد. بعد از آنکه افراد زیادی بوسیلهی او ایمان آوردند، اروپا را ترک کرد و به کنیا، جنوب سودان، اوگاندا و دولتهای همسایهی آنها رفت. نزدیک 6 میلیون نفر از قبایل زولو به وسیلهی او مسلمان شدند و بالاخره جاد الله- که هزاران رحمت خدا بر او باد- به علت بیماریهایی که در آفریقا به آنها مبتلا شده بود، در سال 2003 میلادی در گذشت در حالیکه 54 سال داشت.
قصه به همینجا ختم نمیشود!
ایمانآوردنش بر مادرش تأثیر گذاشت. مادر جاد که یهودی توانا، زنی باسواد و استاد دانشگاه بود، پس از دو سال از فوت پسرش و در سال 2005 مسلمان شد. مادر جاد وقتی مسلمان شد 70 سال داشت و علت مسلمانشدنش را اینگونه بازگو میکند:
«من مدت 30 سال علیه پسرم جنگیدم برای اینکه او را به آیین یهود برگردانم ولی نتوانستم او را قانع کنم. من با اینهمه سواد و توانایی نتوانستم، ولی عمو ابراهیم بیسواد و پیر توانست دل پسرم را به طرف خود بکشد و کاملاً او را مسلمان کند طوری که با دلش پیوند بخورد. آیینی که چنین است حتماً درست است. به همین خاطر من هم مسلمان شدم!»
امیدواریم که خداوند او را بر راه حق استوار و پایدار کند. آمین
حال سؤال کنیم چرا جادالله قرآنی مسلمان شد؟
اگر دقت کنیم بدون شک حکمت و دانایی عمو ابراهیم و روش بلند اسلامی او، اثر زیادی در این تحول داشت.
میبینیم که عمو ابراهیم 17 سال با آن جوان رفاقت میکند ولی یکبار از او عصبانی نمیشود!! و به نام بدی او را صدا نمیزند و به او نمیگوید کافر یا گاوپرست، حتی به او نمیگوید یهودی!
در این مدت طولانی حتی یکبار هم به او نگفت مسلمان شو!
خودتان تصور کنید مدت 17 سال دوستش بود، ولی یک روز از اسلام و زیباییهای این آیین، برایش حرف نزد؛ حتی از مسلمانشدن یهودیهای دیگر هم بحث نکرد.
پیرمردی بیسواد چطور میداند اینگونه با این جوان برخورد کند تا دلش با قرآن گره بخورد؟
در یکی از مصاحبههایش از جاد میپرسند: چه احساسی در برابر این همه افرادی که به وسیله شما مسلمان شدند داری؟
میگوید: افتخاری برای من نیست، همهی فضلش برای کار نیک عمو ابراهیم است که رحمت خدا بر او باد.
و تا حالا خدا میداند که چند هزار نفر به وسیلهی آن کسانی مسلمان شدهاند، که به وسیلهی دکتر جادالله قرآنی مسلمان شدند! همهی پاداشاش برای او و برای کسی است که باعث شد او مسلمان شود.
حالا عمو ابراهیم 30 سال است که فوت کرده و دکتر جادالله قرآنی هم چند سالی است که فوت کرده. ولی آنهمه اجر و پاداش به دنبالشان روان است.
در نهایت میتوان گفت که طبق فرمودهی پیامبر-صلّی الله علیه وسلّم- که از او پرسیدند دین را برایمان تعریف کن ؟ فرمود: دین اخلاق است.
« تربیت فعل است، قول نیست »
منبع: برگردانی از مقالهی استاد حسن پنجوینی، به نقل از مجلهی «دوانگه» اقلیم کردستان عراق، شماره 40، صفر 1432.
نظرات