دکتر صلاحالدین خدیو امروز هشتم خرداد، هشتاد و هشتمین سالروز تاسیس دانشگاه تهران بود: دانشگاه مادر، قلب تپنده تحولات سیاسی و اجتماعی معاصر و... بخشی از اوصاف این دانشگاهند. به نظر میرسد دانشگاه تهران در ابتدا بخشی از پروژه " شهر مدرن و متجدد " پهلوی بود. شهر و بویژه تهران به مثابه پایتخت کشور در قلب تجدد خواهی رایج آن زمان قرار داشت و دانشگاه هم مانند هتل، بیمارستان، پارک و خیابان، اهمیتی نمادین داشت. اما به تدریج به نهادی اجتماعی تبدیل شد و در کانون مدرنیته ایرانی قرار گرفت. اشتهار و اعتبار و وزانت این دانشگاه باعث گردید که هنجارهای آن به یک الگوی رفتاری پایدار و ارزشمند بدل و سایر دانشگاه هایی که به تدریج در سال ها و دهه های بعد پا گرفتند، آن را اقتباس نمایند سوگمندانه در چند دهه اخیر این دانشگاه نیز از انحطاط و سیاست زدگی که دامن آموزش عالی را گرفت در امان نماند و به مرور از میراث و خاستگاه اولیه خود فاصله گرفت. زوال " نهادمندی " دانشگاه در دو دهه اخیر بیش از پیش تشدید شد و عملا آن را به ساختمان و فضایی فیزیکی فروکاست و منزلت های متعالی آن را از بین برد. درست مانند مراکز خرید و " متروپل " ها و مال هایی که هر روز از گوشه و کنار کشور سر بر می آورند، دانشگاه هم به نوعی مرکز خرید تبدیل شد و از هر کوی و برزن و قصبه و روستایی سر برآورد: محل خرید مدرک، پایان نامه و عناوین دکترا و مهندس و استاد و ... در واقع به سیاهه ای که فساد ساختاری آن ها را بلعید، می توان دانشگاه را هم افزود: زمین خواری، کوه خواری، رودخواری، جنگل خواری و دانشگاه خواری! آنچه بر سر دانشگاه آمد، یک گسست و انقطاع نهادی تمام عیار بود بود. نهاد در قاموس جامعه شناختی آن به معنای هنجارها و قواعد معتبر و قابل تقلیدی که کنش جمعی را تسهیل و نسل ها پایدار می مانند، توسط منطق پول و مناسبات اقتصادی ناسالم منکوب گردید. بر این اساس تاسیس دوباره دانشگاه به معنای ساخت ابنیه و عمارت و لابراتوار و کتابخانه و ...نیست، بلکه به معنی دمیدن روح "یونیورسیته" در کالبد بی جان و عاری از علم فضاهای فیزیکی موجود است. موج گسترده مهاجرت نخبگان و دانش آموختگان که از آن به عنوان فرار مغزها نام برده می شود، گویای سرخوردگی از ساخنار آموزشی موجود است که نه تنها شایسته گزین نیست، بلکه در مرحله ورود به بازار کار قادر به تشخیص تفاوت علم و مهارت و خلاقیت با کاغذ پاره ای بنام مدرک نمی باشد. وزیری که چند روز قبل پوتین را " دکتر پوتین " نامید، بیش از همه ابتذال فراگیر درون واژه دکتر را برملا کرد. تصور کنید مقامات ما بجای واژه های جناب و مستطاب و عالیجاه و ...به رهبران خارجی دکتر صدام و دکتر ترامپ و دکتر بن سلمان و ...بگویند. به این فهرست زبان ندانی و دانش دیپلماتیک و سیاسی کم کثیری از دولتمردان را می توان افزود. یکی از نخستین اقدامات چین هنگام اجرای اصلاحات دنگ شیائوپینگ و سیاست درهای باز اقتصادی در سال 1978، تاسیس دوباره دانشگاه بود. دنگ نه تنها صدها هزار دانشجوی برگزیده و نخبه را برای فراگیری علوم و فنون نوین راهی آکادمی های اروپای غربی و آمریکای شمالی کرد، بلکه کنکور سخت گیرانه چینی را با حذف همه سهمیه ها دوباره برقرار کرد. پیشتر گزینش سیاسی و ایدئولوژیک حزب کمونیست باعث شده بود که کرسی های دانشگاه عمدتا در اختیار فرزندان کادرهای ارتش خلق و خانواده های طبقه کارگر قرار گیرد و به اصطلاح شانس طبقات بورژوا و مرفه - گروه های متوسط - به حداقل برسد. پس از آن که گزینش های سیاسی و عقیدتی مزبور جای خود را به ارزیابی های سخت گیرانه علمی و هوشی داد، به تدریج جایگاه چین در تولید علم و پیشتازی در علوم و فناوری های نوین ارتقا یافت و اکنون در این زمینه ها درگیر رقابتی سخت با ایالات متحده است. مدل حکومتی و سازماندهی اجتماعی و سیاسی چین اصلا شایسته تحسین نیست، اما نحوه مواجهه آن با بیماری و انحطاط دانشگاه حتما جای آموختن دارد.
نظرات