1. بسیار سوگند خوردن
یکى از صفات و اخلاق ناپسند، «بسیار سوگند خوردن» است که در قرآن و در این سوره از آن با کلمهى «حَلاَّف» (10) تعبیر شده است.
بسیار سوگند خوردن نشانهى این است که انسان از شخصیت و اعتبار واقعى برخوردار نیست؛ زیرا وقتى فردى به خود اعتماد و اطمینان نداشته باشد، چنان فکر مىکند که دیگران نیز به او اعتماد و اطمینان ندارند؛ پس هر حرفى که مىزند براى صحت آن سوگند مىخورد. وقتى مردم شخصیت واقعى چنین فردى را شناختند دیگر به عنوان فردى محترم و عضو معتبر جامعه به او نمىنگرند.
شخصیت و ارزش و اعتبار انسان از کلام و گفتارش پیداست و خود، قبل از هر کس دیگر به خود اعتماد دارد و به آنچه مىگوید مطمئن است و همین اعتماد و اطمینانى که خود نسبت به شخصیت خود دارد، باعث ارزش و اعتبار او در جامعه مىشود و مردم نیز با آن دید به او مىنگرند. پس دیگر نیازى نمىبیند بر آنچه مىگوید سوگند بخورد. البته در برخى از موارد پیش مىآید که انسان به منظور روشن شدن مطلبى سوگند بخورد؛ اما چنین مواردى بسیار اندک است.
2. ذلّت
یکى دیگر از صفات و اخلاقیات ناپسند و بسیار مذموم، «مَهین» (10) یعنى ذلّت و خوارى و کوچک کردن خود و خودکمبینى است. البته «ذلّت» به معناى «تواضع» نیست؛ زیرا «تواضع» صفت پسندیدهاى است.
»ذلّت« از بىارتباطى انسان با خدا سرچشمه مىگیرد. وقتى قلب و درون انسان از ایمان به خدا تهى و بىبهره باشد، همیشه حاضر است براى دیگران سر تعظیم فرود بیاورد و در برابرشان سر ذلّت خم کند. همیشه حاضر است براى دیگران نوکرى کند و چنان برخورد کند که ارزش و اعتبار خود را از دست بدهد. مدام حاضر است ذلیل دست ظالمان و صاحبان قدرت باشد. بسیارى از افراد را مىبینیم که در نهایت ذلّت خود را در اختیار هر صاحب قدرتى قرار داده و مجرى خواستههاى نامشروع آنها هستند و کوچکترین اعتبار و ارزشى براى خود باقى نگذاشتهاند.
چنین رفتار و صفتى از انسان مسلمان به دور است و هرگز شایستهى او نیست. انسان مسلمان در عین حال که متواضع است و احساس تکبر نمىکند و خود را سرآمد دیگران نمىبیند و همیشه احساس عزّت و سربلندى مىکند و این هم از ایمانى سرچشمه مىگیرد که در دل او جاى گرفته است، این را هم مىداند که داشتن ارتباط با خدا باعث سربلندى و سرافرازى است. پس هرگز حاضر نیست در برابر غیر خدا سر تعظیم فرود آورد و احساس ذلّت کند. او نسبت به مؤمنین متواضع است؛ اما نسبت به اهل کفر و به ویژه حاکمان کافر، در نهایت عزّت به سر مىبرد و هرگز در برابر آنها سر تسلیم فرود نمىآورد. هرگز به خود اجازه نمىدهد حتّى یک لحظه هم خود را از آنان کوچکتر و پائینتر احساس کند.
3. عیبجویى
یکى دیگر از صفات ناپسند، این است که انسان همیشه مشغول عیب گرفتن از دیگران باشد و از این طریق بخواهد شخصیت دیگران را بىاعتبار کند. قرآن چنین فردى را با چنین صفت ناپسندى «هَمَّاز» (11) مىنامد.
علت دست زدن به چنین کارى این است که فرد عیبجو خود بىشخصیت و بىاعتبار و بىارزش است و مىخواهد دیگران نیز همچون او باشند و چشم دیدن افراد با شخصیت و با اعتبار را ندارد. از این رو سعى مىکند از هر راه و روش ممکن و با هر مکر و حیلهاى که شده، شخصیت دیگران را خُرد کند و از بین ببرد.
4. سخنچینى
یکى دیگر از صفات مذموم، صفت «سخنچینى» است و آن اینگونه است که فردى براى بر هم زدن ارتباط دو نفر با هم و ایجاد فتنه و دشمنى در بین آنها و در نهایت در میان افراد جامعه، مشغول رد و بدل کردن سخنانى بین آنها باشد.
«مَشَّاءٍ بِنَمیمٍ» (11) یعنى فرد سخنچین همیشه کار و برنامهاش این است که حرف فردى را پیش دیگرى ببرد و بالعکس؛ تا از این طریق روابط آنها را بر هم زند و اینگونه بین مردم فساد ایجاد کند و نظم جامعه را بر هم زند و در نتیجه جامعه به سمت و جهتى حرکت کند که هیچکس به دیگرى اعتماد نکند. یعنى نوعى بىاعتمادى در جامعه ایجاد شود.
5. منع کردن خیر از دیگران
یکى دیگر از صفات مذموم و ناپسند همان صفتى است که خداوند به آن اشاره مىکند و صاحبش را اینگونه توصیف مىکند: «مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ» (12) این صفت به گونهاى است که صاحبش همیشه مانع رسیدن خیر به دیگران است. چنین فردى با چنین صفتى، از اینکه نعمت و امکانات به دست نیازمندان برسد جلوگیرى مىکند. اگر خود، داراى ثروت است، از بخشش آن به دیگران خوددارى مىکند و علاوه بر این از ثروتمندان و آنان که مىخواهند به دیگران کمک کنند و زکات مالشان را بپردازند، ممانعت به عمل مىآورد. یعنى نه تنها دوست ندارد خود به دیگران چیزى ببخشد، دوست ندارد دیگران نیز انفاق و بخشش کنند.
6. تجاوز
«مُعْتَد» (12) یکى دیگر از صفات ناپسند صفت «تجاوز» است. صاحب چنین صفتى بسیار تجاوزگراست و از حدود و مرزهاى بندگى و مسئولیت بسیار تجاوز مىکند و حاضر نیست که در محدودهى بندگى خداوند متعال باقى بماند. چنین شخصیتى همیشه در این فکر است که زیر بار مسئولیت شانه خالى کند.
7. بزهکارى
«أَثیم» (12) صفت ناپسند دیگر، صفت «بزهکارى» است. صاحب چنین صفتى همیشه مشغول انجام کارهاى ناپسند است؛ کارها و اعمالى که از رسیدن انسان به سوى کمال و سعادت و خوشبختى جلوگیرى کرده و او را روز به روز به عقب برمى گرداند.
8. بداخلاقى و زشتخویى
«عُتُل» (13) یکى دیگر از صفات زشت و ناپسند است. انسان بداخلاق و تندخو و زشت خو همیشه به فکر خود است. چنین شخصى هر چیز خوب و سودمندى را به خود اختصاص مىدهد و به غیر خود فکر نمىکند.
9. زنیم
صفت مذموم دیگرى که خداوند متعال در سوره به آن اشاره مىکند، صفت زشت و ناپسندِ «زَنیم» (13) است. «زنیم» یعنى فردى که جزو مردم نیستاما به ناحق خود را از مردم مىداند. مثال چنین افرادى همان حاکمان ظالمى هستند که بر اساس قوانین خداوند متعال حکومت نمىکنند.. چنین حاکمانى و امثالشان «زنیم» هستند؛ یعنى از هیچ لحاظى جزو مردم نیستند؛ نه در خوشى شریک مردم هستند و نه در ناراحتى و مشکلات همچون مردم مىباشند. چنین افرادى هرگز تلاش نمىکنند که مردم به خوشبختى برسند و در این مسیر گامهایى برنمىدارند.
کسانى که داراى چنین صفت زشت و ناپسندى نیستند، همیشه در کنار یکدیگر و در خوشى و ناخوشى هم سهیم مىباشند و نسبت به هم مهربان و دلسوز هستند و هر یک در حد توانایى خود مىکوشد تا در انجام کارهاى خیر همکار دیگران باشد. اما آنان که داراى چنین صفت زشتى هستند، همیشه در فکر خود هستند و به ناحق خود را به مردم نزدیک مىکنند. مثال مردم و چنین افرادى همچون مثال همان گوشت اضافى و زاید معلّقى است که در گوش گوسفند یا بُز، خود به خود به وجود آمده و جزو اعضاى آن حیوان نیست. حاکمان ظالم نیز جزو مردم نیستند و از مردم بیگانهاند و به ناحق خود را به مردم تحمیل مىکنند.
چنین صفت بسیار زشت و ناپسند، اخلاق و ویژگى انسان مسلمان نیست و مسلمان مبرى از چنین صفتى است.
مسلمان همیشه در این فکر است که عامل خیر براى دیگران باشد.
10. طغیان
پس از ذکر صفات ناپسند مذکور مىفرماید: «أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینٍ إِذا تُتْلى عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ» (14-15) ]چنین فردى که ویژگىهاى ناپسند و اخلاق زشتش بیان شد[، چون صاحب دارایى و مال و فرزند است و قدرت مالى و انسانى دارد، سرکش و نافرمان شده و طغیان کرده است. او به جاى این که شکر این همه نعمتها را به جا آورد و آنها را در مسیر خدا به کار گیرد، کارش به جایى رسیده که وقتى آیات ما یکى پس از دیگرى برایش تلاوت مىشود تا اینگونه حقّ برایش روشن شود، به جاى ایمان به آنها و تسلیم شدن در برابر آنها، مىگوید: این آیات و آنچه به آن اشاره مىکنند همه افسانههاى پیشینیان است که پیش از این نیز بیان شدهاند. این مطالب حقیقت ندارند. چنین فرد پست و فرومایهاى اینگونه از در مخالفت با برنامهى خدا که همان برنامهى هدایت است بر مىآید.
نظرات