آقای دکتر کدیور، از متفکران و دگراندیشان دینی ایران، محور اصلی سخنرانیهای ماهانهی خود را طی سال جاری به موضوع حقوق بشر اختصاص دادهاند. اولین حلقه از این بحث را ایشان با طرح ضرورت موضوع حقوق بشر آغاز کردند. متن این سخنرانی در سایتهای مختلف منتشر شد از جمله در سایت "اصلاح وب" منعکس گردید که پایگاه اینترنتی جماعت دعوتو اصلاح ایران است و به عنوان یکی از جریانهای فعال اهل سنت در ایران شناخته میشود. در نقد دیدگاه دکتر کدیور، آقای دلیر عباسی، نوشتهای را در همین پایگاه منتشر کردند که در واقع میتوان گفت نوعی تقابل با اندیشهی مدرن در کلیت خود بود. از باب توضیح بیشتر پیرامون مفهوم حقوق بشر و مبانی فکری آن من نیز به سهم خود در نقد محتوای آن نوشته، بیان چند نکته را لازم دیدم که در پی میآید.
- در ابتدا لازم است که به این نکته اساسی اشاره نمایم که مفهوم حقوق بشر را متفکرانی از سنتهای دینی و فرهنگی متفاوتی ابداع کرده و گسترش دادهاند. در اثر تلاش اینان و پذیرش نسبی دولتها به تدریج مفاهیم حقوق بشر در قوانین کشورها و به زبان حقوقی و سیاسی هویدا شد. در واقع مبانی فکری متنوعی از حقوق روم باستان گرفته تا الهیات مسیحی و هم چنین اندیشهی مدرن در دوران روشنگری و بطور مشخص انقلاب فرانسه، در مجموع آنچه را امروز حقوق بشر نامیده میشود ابداع کردند. بنابراین، حقوق بشر تنها زادهی عقل بشر نیست، بلکه ریشه در ادبیات دینی نیز دارد. در عین حال، گذشت زمان کمک بسیار زیادی به توسعهی مفاهیم و گسترش دامنهی آن کرد، به گونهایکه در حال حاضر بعد جهانی حقوق بشر اهمیت زیادی پیدا کرده است.
- مجموعهی معاهدههای حقوق بشر همراه با میثاق جهانی آن، دولتهای متعاهد را ملزم به اجرای اصول مربوط به حقوق بشر میکند. و در این رابطه کشورهای متعهد میبایست مفاد اعلامیهها را در قوانین داخلی خود نهادینه کنند. این تجربهی گرانقدر را نباید دست کم گرفت. زیرا حاصل تجربه و تلاش مشترک جوامع بشری است. انسانها علیرغم توصیههای مکرر ادیان الهی به مدارا با یکدیگر و دوری از خونریزیهای بیهوده، حنگهای بزرگ جهانی و منطقهای را تجربه کردهاند. نتایج بسیار دلخراش این جنگها زمینهساز آن شده است که مفاهیم حقوق بشر گسترش یابد. اما اینکه دولتها به تعهدات خود در این زمینه عمل میکنند یا خیر؟ مسئلهی دیگری است. به اعتقاد همهی فعالان حقوق بشری ( که اعتقاد راسخ من نیز هست)، عمل نکردن یا عدم رعایت مفاد حقوق بشر هیچوقت به معنای بیاعتباری آنها در اندیشه و عمل یا آنگونه که گفتهاند روی کاغذ نیست. نباید این واقعیت را نیز نادیده گرفت که بیشترین ناقضان حقوق بشر در جهان اتفاقاً کشورهای غیر پیشرفته هستند که نه تنها حقوق شهروندان خود را محترم نمیدارند بلکه آنرا مانعی برای قدرتخواهی نامحدود خود تلقی میکنند.
- اسناد حقوق بشر، نه تنها بیعیب و نقص نیستند بلکه دائم در حال افزایش و گسترشاند. همینکه در نشستهای جهانی مثلاً کنفرانسهای دورهای مربوط به کنوانسیون حقوق زنان برای رفع هرگونه تبعیض علیه آنان، دیدگاههای مثبت کشورهایی که مدام حقوق بشر را در ابعاد مختلف نقض میکنند؛ مورد تصویب قرار میگیرد، نشانهی وجود روح انصاف در این کنفرانسها است.
- اگر چه غرب نقش اولیه و اساسی در تدوین حقوق بشر دارد، اما امروزه به عنوان پدیدهای صرفاً غربی نگریسته نمیشود. حقوق بشر در حال حاضر پدیدهای جهانی و مربوط به همهی انسانها، جوامع و دولتهای موجود است. فراموش نکنیم دولت آمریکا که به عنوان نماد مشخص غرب شناخته میشود، هنوز به عنوان مثال به کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زن نپیوسته، حتی دیدگاهها و پیشنهادات این کشور در زمینه مفاد کنوانسیون در کنفرانس پکن و کنفرانسهای دیگر در ادامهی آن، به تصویب نرسیده است.
- اکثرا گفته میشود که غرب در گذشته مدیون تمدن اسلامی است، اما به همین بسنده میشود. گویی اگر تمدن اسلامی نبود، غرب و غربی وجود نمیداشت. تأثیر فرهنگ اسلامی در غرب را کسی انکار نمیکند. اما باید دید که نوع نگاه غرب به فرهنگ اسلامی چه بود؟ غرب از منابع فکری اسلامی در قالب فلسفه و کلام اسلامی در واقع به نوعی هویت خود را دوباره بازتولید کرد. منابع اسلامی آن دوره، شرح و بسطهایی بودند که مسلمانان بر فلسفهی غرب نوشته یا آنها را به عربی ترجمه کرده بودند. از این مبانی فکری متفکران غربی استفاده کرده و به تصحیح اندیشهی سیاسی و دینی دوران قرون وسطی پرداختند. اگر به استفادهی غرب از منابع اسلامی افتخار میکنیم، نمیدانم این افتخار کردن چه سودی برای جوامع اسلامی دارد. غرب با استفاده از بخشی از منابع فکری اسلامی به تجدید ساختمان فکری خود میپردازد و از حصار تنگ قرون وسطی به دوران روشنایی و طلایی خود پا مینهد. اما آیا این مایهی عبرت برای ما میشود که بتوانیم با استفاده از تجربهی غرب (که تجربهی بشریت در مجموع به حساب میآید) خود و ساختمان فکری خود را دگرگون یا حتی اصلاح نماییم بهگونهای که طرحی نو دراندازیم و زندگی توأم با آرامشخاطر بیشتری را برای خود و جامعه فراهم آوریم؟ دیگر متهم کردن معتقدان به حقوق بشر به افراد غربزده و ... نه تنها حکایت از قوت فکری نمیکند که نشانهی ضعف جدی است.
- برخلاف این تصور که قرائت مبتنی بر فهم مدرن، به معنای فهم به هر قیمتی است، فهم مدرن فهمی روشمند است و اندیشهی حقوق بشر نیز به همین معنا از نگاهی انساندوستانه به همه نگاه میکند.
این نگاه از قضا نگاهی صرفاً اومانیستی و بریده از مبدأ خالق هستی نیست بلکه نگاهی توأم با حرمت دینی برای وجود انسان است آنگونه که در قران نیز با عبارت (لقد کرمنا بنیآدم) بیان شده است.
- شناخت عقلی از ویژگیهای دنیای مدرن است، اگر از سر شفقت و برای داشتن یک زندگی نسبتاً مطلوب، میبایست یا شایسته است انسان تلاش نماید؛ بیتردید امروز انسان نیازمند بکارگیری و استفاده از روشهای عقلانی در تصمیمگیری در زمینههای مختلف است. در عین حال وقتی مبانی تفکر عقلی در اندیشهی اسلامی و در قالب مکتب فکری معتزله وجود دارد و با استفاده از آن میتوان به جهان مدرن وارد شد، بستن این در و پیمودن راهی عکس آن، تنها نشانهی بیباوری به نمادهای زندگی مدرن و لاجرم حکم به عقب ماندن از قافله در حال پیشرفت بشری است. در عین حال هیچ متفکر مدرنی وجود ندارد که حدود شناخت عقلی یا به عبارت دیگر محدودیتهای عقل را در زمینهی حوزههای شناخت انکار نماید.
- حقوق بشر و اندیشههای حامی آن یک خدمت اساسی به جامعه بشری کرده است که عبارت است از اعتقاد به آزادی اندیشه و ارادهی مختار بشر در انتخاب روش زندگی خود. آزادی انسان در انتخاب و یا تغییر عقیده، چیزی نیست که تفکر مدرن آنرا به انسان داده باشد. این مهم ریشه در ادیان و البته در اسلام دارد. آنچه تفکر مدرن در این زمینه به بشریت ارائه کرده است، تجربهی عملی آزادی در عقیده و به عبارت دیگر دادن جرأت به انسان در انتخاب آزادانه عقیده است. بنابراین انسان حق دارد که در انتخاب عقیدهی خود آزادانه تصمیم بگیرد یا اگر عقیدهمند است، در صدد تغییر آن برآید. در این دیدگاه دیگر حتی بازگشت از اسلام نیز حق فرد تلقی میشود. امری که نه مستلزم عقوبت دنیایی است نه موجب تسلط غیر مسلمان بر مسلمان (به تعبیر آقای عباسی ) میشود.
به نظر میرسد که مواضع انفعالی و نفی و رد مبانی اندیشهی مدرن، نه تنها کمکی به فهم واقعی جهان کنونی و مسائل آن نمیکند، بلکه موجب دوری بیشتر از حال و دلخوشکردن به گذشتهای میشود که سهمی در ایجاد آن نداشتهایم. در حالیکه حقوق بشر و مبانی مدرن زندگی به آینده مینگرد و بنابراین میتوان تصور کرد که در ایجاد آیندهای منصفانهتر میشود نقش داشت، این حق را از خود و دیگران سلب نکنیم به اعتدال نزدیکتر است.
* دکتری علوم سیاسی و عضو انجمن جامعهشناسی ایران
نظرات
با سلام و تقدیم احترام به نویسنده و خوانندگان عزیز<br /> شناساندن اعتزال به عنوان منادی عقلگرایی در تاریخ فرهنگ اسلامی،از باب رواج مشهورات است و چنین نیست که اشاعره و حتی اهل حدیث مخالف عقل بوده باشند.چنان که اگر محل نزاع آنان به درستی تحریر شود،در می یابیم که از میان کارکردهای عقل،اختلاف فقط بر سر این است که آیا عقل مبنای محاسبه و مجازات اخروی هست یا نه؛معتزله پاسخ مثبت و اشاعره،در پرتو آیات قرآن پاسخ منفی به این سؤال می دهند و مبنای محاکمه اخروی را فقط وحی می دانند.در این زمینه می توان به «تاریخ فلسفه اسلامی» محمد شریف مراجعه کرد.
با نام و یاد خدا <br /> ما در هیچ دینی حقوق بشر نداریم.به قول آقای کدیور در اسلام نمیتوانیم دم از حقوق بشر به آن معنای مدرنش بزنیم، بلکه آنچه در اسلام موضوعیت دارد حقوق مسلمانان است نه بشر.<br /> استدلال به آیهی لقد کرمنا بحث از حقوق انسان نیست بلکه بلکه تمایز انسان از سایر موجودات است.اساسا بحث از حقوق بشر پدیدهای است که بیش از 100 سال از عمر آن نمیگذرد.بشر معاصر بعد از آنکه دو جنگ خانماسوز جهانی را تجربه نمود به این نتیجه رسید که میثاقی برای همزیستی مسالمتآمیز نوع انسانی نوشته شود که نهایتا در سال 1948 به تصویب ملل متحد رسید.<br /> این میثاق 30مادهای بر مبنای کرامت انسانی قطع نظر از رنگ، نژاد، جنس، دین و مذهب نوشته شده است.<br /> در فقه اسلامی چندین نوع انسان داریم: آزاد و برده، زن و مرد، مسلمان و نامسلمان و در میان مسلمانان نیز شیعه و سنی. هر یک از اینها از لحاظ حقوق با همدیگر تفاوت چشمگیری داشتهاند و دارند.<br /> اما حقوق بشر انسان را به صرف اینکه انسان است به رسمیت میشناسد و برخورداریهای مادی، سیاسی و اجتماعی وی را از روی دین و مذهب تنظیم نمیکند.البته من در این مورد تحقیق مفصلی انجام دادهام ؛ اگر لازم باشد آن را ارایه خواهم کردو این بحث نیاز به بررسی بیشتری دارد.