همان طور که اگر افرادی بخواهند در جایی بیمارستانی بسازند قبلاً مهندسی میآید و نقشه آن بیمارستان را میکشد و پس از آن معمار و بنا و کارگرانی میآیند و طبق نقشه شروع به ساختن میکنند. خداوند متعال نیز قبل از این کهاین جهان را خلق کند، برای آن نقشه کشیده است که چه مخلوقاتی بیافریند، از هر نوع به چه تعداد خلق کند، چه رویدادهایی باید روی بدهد، چه چیزی باید انجام بگیرد و چه چیزی انجام نگیرد و تمام آن چه که باید انجام گیرد را روشن کرده است. پس از این برنامهریزی، شروع به پیاده کردن آن کرده است. قبل از هر چیز آب را پدید آورد و پس از آن، آب را به دود تبدیل کرد و پس از آن آسمانها و زمین و آن چه را در میان آنهاست از آن ایجاد کرد و آسمان و زمین در دو مرحله(دو دوره زمانی) آفریده شدند و آن چه در زمین است اعم از گیاه و درخت و همهی نعمتها و کوهها و... همه در چهار مرحله یا روزگار دیگر ساخته شد و به طور کلی تمام جهان را در شش روز آفرید. هر روز خدا زمانی بسیار طولانی است. در همان نقشه این نیز را مشخص کرده است که مخلوقی را به وجود آورد که هم علم و دانش داشته باشد و خیر و شر و و درست و نادرست را از هم تشخیص دهد و هم بتواند از دو راه حق و باطل یکی را برگزیند و انتخاب کند و از دیگری فاصله بگیرد. این مخلوق انسان است که خداوند متعال او را با این ویژگیها آفریده است.
همان طور که قبلاً گفتیم، خداوند متعال این مطلب را نیز بیان کرده است که تنها او -جلّ جلاله- قادر به انجام هر چیزی است و در این میان انسان نیز هم چون مخلوقات دیگر از جمله سنگ و آتش و چوب و... سببی است که خداوند متعال به وسیلهی او برخی از امور را انجام میدهد؛ اما این به معنای این نیست که انسان هیچ اراده و اختیاری از خود ندارد و هم چون آتش و سنگ و چوب بیاراده است بلکه این مخلوق خدا برخلاف سایر مخلوقات در عین حال که یکی از اسباب خداوند متعال میباشد، دارای اراده نیز هست و میداند و میتواند یکی از راهها را انتخاب کرده و از دیگری دست بردارد و خود اوست که مسیر خوشبختی و بدبختی را انتخاب میکند و در یکی از این راهها گام برمیدارد. هرگز چنین نیست که خداوند متعال او را مجبور به انتخاب یکی از راهها و رها کردن راه دیگری بکند. برای روشن شدن مطلب و این که چگونه ممکن است انسان، هم سبب انجام کارهای خدا باشد و هم اختیار و اراده داشته باشد و به اراده خود راهی را انتخاب و راه دیگر را رها کند، مثالی را ذکر میکنیم: فرض میکنیم روز قیامت است و خداوند متعال مردم را به دادگاه احضار کرده است. در میان مردم فردی وجود دارد که در دنیا روزی فردی را با اسلحه به قتل رسانده است. فرد قاتل به دادگاه خدا احضار شده و خداوند متعال او را محاکمه میکند و از او میپرسد: چرا فلان شخص را کشتی؟ قاتل جواب میدهد: خدایا! من این کار را نکردم. مگر خودتان نفرمودی من سبب انجام و تحقق افعال و کارهای تو هستم؟ من نیز هم چون اسباب دیگر سبب انجام چنین قتلی بودم. تو خود فلان شخص را کشتی و من در این میان تنها سبب بودم؛ پس مقصر نیستم.
خداوند متعال خطاب به فرد قاتل میفرماید: در این که تو در دنیا سبب افعال و کارهای من بودی شک و تردیدی نیست؛ اما من به خاطر این مسئله تو را محاکمه نمیکنم بلکه تو را به خاطر چیز دیگری محاکمه میکنم. آیا لحظهی قبل از شلیک گلوله و کشتن فرد مقتول، وقتی انگشت را روی ماشه تفنگ گذاشتی، میدانستی که ما تصمیم بر قاتل بودن تو گرفتهایم؟ آیا میدانستی در تقدیرات ما چیزی نوشته شده و قرار است چه چیزی اتفاق بیفتد؟
فردا قاتل جواب میدهد: خیر. در آن لحظه از نظر من قاتل بودن یا نبودنم در تقدیرات 50 درصد به 50 درصد بوده است. در آن لحظه من میدانستم که چه چیزی مقدر است و قرار است چه چیزی اتفاق بیفتد.
خداوند میفرماید: چه زمان برایت مشخص شد که در تقدیرات، تو قاتل فلان شخص هستی؟
قاتل جواب میدهد: من تفنگ را شلیک کردم و گلوله به فلان شخص برخورد کرد و بر زمین افتاد، وقتی نزدیک شدم دیدم گلوله به او اصابت کرده و آن شخص مرده است. آن وقت فهمیدم که تقدیر چنین بوده که من سبب کشتن آن شخص باشم.
خداوند میفرماید: پس، قبل از کشته شدن آن فرد نمیدانستی تقدیر چیست اما بعد از این که آن شخص کشته شد فهمیدی تقدیر چه بوده است؛ یعنی وقتی دانستی تقدیر چه بوده است که کار از کار گذشته و راه برگشتی نبود. آنچه تو را به خاطر آن محاکمه میکنم که چرا قبل از اینکه تقدیرات مشخص شود و نسبت به پنجاه درصد به پنجاه درصد بود تو آمدی و قسمت کشتن را انتخاب کردی در حالی که میتوانستی قسمت خلاف آن را اختیار کنی. چرا از آن دو احتمال خیر و شر تو آمدی و قسمت شر را انتخاب کردی؟ مگر شریعت و برنامه و کتاب من به تو نمیگفت و تو را به انتخاب راه خیر تشویق و به دوری گرفتن از راه شر منع نمیکرد. مگر به تو نمیگفت قتل جایز نیست و از انجام آن دوری کن پس با این وجود چرا قتل را انتخاب کردی؟ من به خاطر این انتخاب تو را محاکمه و مجازات میکنم این را هم بدان، اگر پس از انتخاب قتل و شلیک گلوله، فرد مورد نظر تو کشته نمیشد باز هم تو را به خاطر تصمیمی که گرفته بودی محاکمه میکردم؛ زیرا آنچه متعلق به تو بود همان اختیار و تصمیم بود که به کار گرفتی.
با توجه به آنچه گفته شد مشخص میشود که در مسیر زندگی آنچه متعلق به انسان است و انسان به آن مکلف است تصمیم و انتخاب راه صحیح و انتخاب نکردن راه ناصواب. این را نیز باید بدانیم که انسان قبل از انتخاب یکی از دو راه خیر و شر نمیداند که در تقدیرات خدا برای او چه چیزی مقدر و چه چیزی مقدر نیست؛ بنابراین انسان در انتخاب یکی از دو راه مختار است. بعد از انتخاب است که تقدیرات برای بنده مشخص میشود و به آن پی میبرد ولی خداوند از ازل به آن علم داشته است تکلیف و وظیفهی انسان هنگام انتخاب انجام میگیرد و بر اساس همین انتخاب است که روز قیامت محاکمه و محاسبه میشود و جزا و پاداش یا سزا و عقاب داده میشود.
از طرف دیگر این را هم باید بدانیم که انسان برای بندگی خدا آفریده شده است. او همیشه باید در این فکر باشد که تکلیف و وظیفهی او چیست و چه کاری را باید انجام دهد و چه کاری را نباید انجام دهد آنچه خدا به انجامش امر کرده باید انجام و از آنچه نهی کرده دوری کند. یعنی تصمیم او باید بر انتخاب راه صحیح و دوری گرفتن از راه ناصواب باشد آنچه در توانایی انسان است و بر آن نیز مکلف است همین است؛ اما بعد از تصمیم چه چیزی انجام میگیرد و چه چیزی انجام نمیگیرد دیگر کار او نیست؛ [زیرا او سبب انجام امور است و خدا فاعل اعمال است]. پس از این انتخاب باید بر خدا توکل کند و از او بخواهد که در حرکت در مسیر صحیح که همان بندگی اوست او را یاری و کمک کند. او را کمک کند تا کارهای خیر انجام دهد و از کارهای شر بپرهیزد. بنابراین انسان مسلمان نباید در این فکر باشد که چه روی میدهد و چه روی نمیدهد او باید این مسایل را به خداوند متعال بسپارد او تنها و تنها باید به این فکر کند که وظیفهی او چیست و او چه باید بکند و چه نکند. کسی که راه و مسیر بندگی خدا را در پیش میگیرد بسیاری از نعمتها و امکانات دنیا را از دست میدهد و دچار مشکلات متعدد میشود. بندهی خدا، باید وظیفهی بندگی خود را بداند و تصمیم و انتخاب او همیشه در جهت ایمان به خدا و انجام اعمال صالح باشد و از کفر و اعمال زشت و ناپسند دوری کند.
او مشغول وظیفه و انجام تکلیف خود است؛ اما دیگر چه روی میدهد و چه اتفاقی میافتد یا نمیافتد مربوط به او نیست؛ بلکه مربوط به خداوند است. اگر خداوند تقدیر کرده باشد که خیر و نعمت و امکانات به او برسد، یقیناً به آن دست مییابد گرچه هزاران هزار دشمن داشته باشد و مانع این کار شوند، و اگر خداوند مقرر کرده باشد که او دچار مشکلات شود، مطمئناً دچار مشکل خواهد شد گرچه هزاران هزار حامی و پشتیبان داشته باشد. اگر خداوند مقرر کرده باشد که او به دست ظالمی کشته شود، حتماً کشته خواهد شد اگر چه خدمتکار و نوکر آن ظالم هم باشد، و اگر قرار باشد به دست کسی کشته نشود، کشته نمیشود گرچه دشمنان زیادی هم اقدام به کشتن او بکنند. عمر انسان، رزق و روزی او، خوشی و ناخوشی، راحتی و مشکلات، ثروتمندی و فقر او و ... همه در دست قدرت خداست. انسان باید همیشه در فکر وظیفه و انجام تکلیف خود و این که چه کار بکند و چه کار نکند باشد؛ اما چه میشود و چه نمیشود، دچار مشکل میشود یا خیر، میمیرد یا نمیمیرد، مال و ثروتش را از دست میدهد یا نمیدهد و... در دایرهی کار او نیست و او حق ندارد که به این مسایل فکر کند. همهی این مسایل در دست قدرت و اختیار خداست و خداوند متعال نیز، از همان ابتدای خلفت، اگر مقرر کرده باشد که فلان کار روی دهد، آن کار حتماً روی خواهد داد و اگر مقرر کرده باشد که روی ندهد، یقیناً روی نخواهد داد.
انسان باید با خیالی آرام و دلی مطمئن مشغول انجام وظیفهی خود که همان بندگی خدا است باشد. او این را باید بداند که اگر به چیزی دست مییابد و چیزی را کسب میکند، آن چیز متعلق به او بوده است و خداوند متعال از همان ابتدای خلقت برای او مقرر کرده است. اگر به چیزی دست نمییابد یا آن را از دست میدهد، یقین داشته باشد که در همان ابتدای خلقت قرار بر این نبوده که آن چیز متعلق به او باشد. اینجاست که انسان مؤمن در نهایت آرامش و اطمینان قلبی به سر میبرد. او تنها مشغول انجام بندگی خداست و در این راه بر او توکل میکند او با ایمانی که کسب کرده است، مشغول انجام اعمال صالح است؛ زیرا میداند اسباب سعادت و خوشبختی همین ایمان و اعمال صالح هستند و پس از آن به خدا توکل میکند و خداوند متعال نیز خیر دنیا و آخرت را نصیب او میکند.
آن چه بیان شد، همان چیزی است که قضا و قدر نامیده میشود و بر مسلمان واجب است که به آن ایمان داشته باشد و این را بداند که بدون ایمان بهاین مسئله هرگز نمیتواند بندگی خدا را به انجام برساند و بندهی واقعی خدا باشد.
بدون ایمان بهاین مسئله، انسان همیشه در این فکر است که چه اتفاقی میافتد و چه روی نمیدهد و با مشغول شدن به این مسائل، عبادت و بندگی را- که سبب خوشبختی است- از دست میدهد و چیزی را نمیتواند عوض کند؛ زیرا خداوند متعال همه چیز را معین کرده است و هر چه او تعیین کرده انجام میگیرد و خلاف آن صورت نخواهد گرفت. انسان مؤمن با چنین ایمان و اعتقادی از هیچ صاحب قدرت دنیوی ترس و وحشت ندارد و مشغول ادای وظیفهی بندگی است و میداند که غیر از خدا کسی نمیتواند کمترین زیان و ضرری به او برساند؛ همان طور که هیچ خیر و نیکی در دست کسی جز او نیست و به کسی جز او امیدوار نیست و فقط از او میترسد.
انسان با چنین اعتقادی هرگز دچار غم و اندوه نمیشود و با دلی آرام و مطمئن مشغول ادای وظیفه بندگی است و برای رسیدن به خوشبختی مسیر بندگی را در پیش میگیرد.
نظرات