ما كه هستیم؟
ما كه هستیم؟ برآمده و به جای مانده از نسلهای سپسین نیاكان غارنشین وشكارگران روزگاران پارینهسنگی و یا روستانشینان هزارههای نوسنگی كه از هزارههای پیش از تاریخ به علتها ودلیلهای بسیار، به تناوب از دیگرمناطق محتمل جنوبی و غربی و شمالی و شرقی به جغرافیای سرزمینی كه به ایرانش میشناسیم مهاجرت كرده بودند؟ و یا نوادگان عیلامی و مانایی؟ كاسی و سكایی؟ آریایی وآلتایی؟ تات و ترك؟ عربتبار و پارسی؟ و یا معجون و ملغمهای از اینها همه و یا هیچكدام؟ ما واقعا و بهراستی كه هستیم؟ پاسخ صریح این است ما ایرانی و تمام قامت ایرانی هستیم با هویت ایرانی و ایرانی بودن.
اینك سخن و سوال این است اگر چنین است؛ ایرانی بودن محمل چه معناییست؟ مراد از ایرانی بودن و هویت چیست؟ مفهوم ایران محمل چه معنایی است؟
ایران كه صرفا یك نام نیست. ایرانی بودن و هویت ایرانی كه لقلقه زبان نیست. ساخته و پرداخته دست تحولات تاریخی عالم مدرن هم نیست.
ایران یك مفهوم انتزاعی چونان نشانهها واعداد و ارقام ریاضی كه نیست. یك جهان اسطوره، یك جهان سنت و میراث نبوی در و بر صدر نام ایران نشسته است و یك جهان تاریخ و عقبه پیش از تاریخی و مواریث فكری و فرهنگی و مدنی و معنوی و حافظه تاریخی و تجربههای رنگارنگ مشترك تاریخی در ذیل نام ایران و ایرانی بودن و هویت ایرانی كنار هم چونان طرحها و رنگها و نقشهای فرش ایرانی خوش رنگ و چشم نواز چونان سمفونی چشم هماهنگ كنار هم ماهرانه و هنرمندانه و هوشمندانه و خردمندانه، چیده و تافته و بافته شدهاند.چنین است معنای گران و ستبری كه مفهوم ایران بر شانه گرفته است و بر دوش میكشد.
جمله گفتند ای وزیران كار نیست
گفت ما چون گفتن اغیار نیست
ملاحظه میكنید كه نه از غیر و از بیگانه و بیرون سخن میگوییم و نه جای انكار از آن چه میگوییم؛ است. از مواریث مشترك از عقبه تاریخی وفرهنگی ومدنی ومعنوی و دهها ودهها هزاره تجربه مشترك، آزمودهها و آموختهها واندوختهها و حافظه تاریخی و هویت مشتركی سخن میگوییم كه در درون ما در لایهها و زیرلایههای روان و رفتار فردی و جمعی ما در نحوه بودن وحضور ما درجهان، چونان ایرانی، زنده و فعال بر صحنه حضوردارند. با رگها و ریشههای كهن در ژرفا ژرف ارض تاریخ ما ارض وجودما نامرئی ومرئی فعال هم حضوردارند. ستبر واستوار هم حضور دارند. و غذا و قوّت در تن و جان میریزند و میدمند؛ نه میتوان تكهپارهشان كرد و نه میتوان آسان انكارشان كرد و نه بهپای آن قوم و قبیله و تیره و تبار قومی فروكاستشان و تكهتكهشان كرد و تكهتكه و پارهپارهشان دید.جغرافیا و سرزمینهای تاریخی چنینند.
سرزمین و جغرافیای تاریخی كه به یونانش میشناسیم؛ در روزگار باستان جغرافیایش بس فراختر از جعرافیای سرزمینی اكنونش بود. از كرانههای غربی آسیای صغیر، كشور تركیه فعلی گرفته تا بخشهای مهمی از شبهجزیره بالكان و كرانهها و جزایر شرق ایتالیا را در بر گرفته و شامل میشد.بیش از 30 قوم با زبانها و گویشها و لهجهها واسطورههای قومی و بومی متفاوت در عهد باستان در سرزمین یونان زندگی میكرد. در روزگاران سپسین نیز هرگاه كه سرزمین یونان به تصرف وتسخیر امپراتوریهای شرقی وغربی درمیآمد گاه توازن جمعیتی چنان بهم میریخت كه كفه جمعیت قدرتهای مهاجم بر ساكنان واقعی و بومی سرزمین یونان سنگینتر میشد. بهرغم آن همه قبض و بسط و فراز و فرود و تاریخ خونباری كه یونانیان دوره به دوره از سرگذراندند؛ امروز كه شما وارد كشور یونان میشوید ملتی را میبینید كه یونانیست و اصیل هم یونانیست باهویت یونانی. ملتی برآمده از درون یك میراث غنی عهد باستانی و یك سنّت و دیانت و معنویت مذهب مسیحیت ارتدوكس و مدیترانهای و یك هویت اروپایی با ارزشهای مدرنیتهاش. و البته زبان یونانی چونان زبان ملی با دست و دامنی پراز میراث فكری و فلسفی ومدنی و معنوی و شعر وادب و دانش و دانایی و تأثیرگذار بر فكر و فرهنگ و فلسفه و نظام دانایی وارزشی اروپاییان جایگاه ممتاز هم در استمرار وپیوستگی مدنی ومعنوی هم شكلپذیری هرچه درخشانتر هویت یونانی داشته است و همچنان با قامتی بلند در میانه میدان ایستاده است. به ایتالیا و یا فرانسه هم كه میروید باهویتهای ستبری مواجه میشوید كه تكه پاره و فروكاسته شدن به فرهنگ این یا تیره و قوم و قبیله نیستند. زبان فرانسه چونان زبان ملی مرزهای فرانسه را درنوردیده و در جغرافیای فراختر جامعهها و جمعیتهای پرشمار روزگار ما با آن سخن میگویند. زبان فارسی سدهها پیش از زبان فرانسه مرزهای جغرافیای قومی و ملی را درنوردید و تا آنسوی مرزهای شرقی شبه قاره هند در خاور دور و آسیای صغیر و مرزهای غرب شبه جزیره بالكان دامن گسترد. فروكاستن زبان فارسی به زبان ملی دیوانی و قومی و محصور و محبوس كردن و دیدن آن در حصار مرزهای تنگ و تنگنظرانه ملی، ستمی است بس عظیم به زبانی كه جایگاهش در تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری بس ویژه است و بس ممتاز و بس پرمایه و غنی.
كوتاه سخن آنكه مفهوم ایرانی بودن و هویت ایرانی محمل یك جهان تاریخ است؛ با یك جهان مواریث رنگارنگ و دیرینه و ارزشهای مشترك. جغرافیایش بس فراخ است و بس پر دامنه و بس پُرچین وشكن. ایرانی بودن و هویت ایرانی در ذیل یك جهان تاریخ و عقبه تاریخی وفكری و فرهنگی و مدنی و معنوی تعریف میشود و در روشنگاه یك جهان مواریث رنگارنگ و تنگاتنگ و درهم تنیده و بهم پیوسته از آزمودهها و آموختهها و اندوختهها و تجربههای زیسته دیرینه ودیرپای تاریخی مشترك، دیده و دانسته و شناخته و فهمیده و تعریف میشود؛ این حس مشترك را بسیار ملموس و عینی و واقعی، هم در ضرباهنگ موسیقی غنی ایرانی هم در سبك و سنّت رنگانگ و غنی معماری ایرانی، هم در سبك و سیاق هنر فرشبافی هنرمندان ماهر و ظریفكار و ظریفباف ایرانی، هم در شاهنامه فرهنگ و فرزانگی و خِرد حكیم ابوالقاسم فردوسی هم در رازنامه شعر و غزلهای رازانگیز و رازناك حافظ هم در ذوق و ذائقه نجیب و اصیل شعر و هنر و هنرمندی حكیم نظامی هم در اخلاق و ادب و آداب اخلاقی زیستن سعدی هم در فراخی و فراخنای عرفان و اشراق عارف و شاعر نامدار بلخی خراسانی ما حضرت مولوی كه فراختر و جهانیتر از جهان- شهریاری ایرانیان در روزگار هخامنشی میبینید؛ هم در اخلاق و ادب و آداب زندگی ایرانیان تا آنسوی مرزهای سیاسی و سرزمینی از منطقههای شمالی و شرقی گرفته تا غربی آشكارا میتوان دید و زیست. حسن ختام سخن آن كه، ایرانی بودن و هویت ایرانی رویاروی هیچ هویت دیگری قرار نمیگیرد.
خود را ممتازتر از دیگری هم نمیبیند. باز و گسترده و صمیمانه و چند سویه، دیرینه و دیرپا با هویتهای دیگر در خاورمیانه نبوی و فراسو و فراختر از منطقههای شرقی و غربی تاریخ، هماره در دادوستدهای گسترده بوده است. هم داده است هم ستانده است. هم تأثیر پذیرفته است، هم تأثیر نهاده است. عراق و لبنان و سوریه و یا به مفهوم تاریخیتر بینالنهرین و فینیقیه و كنعان و فلسطین وبیتالمقدس و یا اورشلیم نبوی، آسیای میانه و آسیای صغیر، شبه قاره هند و آتن هلنی و فلسفی برای ما ایرانیان سرزمین بیگانه نیست. ما هم برای آنها سرزمین بیگانه نبوده و نیستیم. چنانكه تاریخ و فرهنگ و سرزمین آلمانها و هویت و ارزشهای آلمانی برای ایتالیاییها و هلندیها و بلژیكیها تاریخ وفرهنگ و سرزمین ارزشهای بیگانه نیست. هویتها را رویاروی هم نبینیم. به تقابل ورویارویی فرایشان نخوانیم. كنار هم ببینیم و در كنار هم بچینیم و بپذیریم. هر آن كس كه به صدق و راستی خانه خویش را دوست میدارد، خانه همسایه را هم دوست میدارد. هر آن كس كه خانه خویش را نیكو پاس و گرامی میدارد؛ بهپاس و گرامی و ایمن داشتن خانه همسایه هم حساس است. دیوارها كه كنار هم چیده و افراشته میشوند در برابر زلزلههای ارض تاریخ و جغرافیای طبیعی از آسیب و تخریب ایمنترند و استوارتر و مقاومتر و پایدارتر میمانند. به صراحت تأكید میكنم كه هیچ جامعه و جهان انسانی، هیچ زیست اقلیم و عالم انسانی از آن جهت كه انسانیست به هیچیك از ما اصلا و اساسا بیگانه نیست. هرجا انسان و انسانیت است، آنجا سرزمین آشناست. سرزمین بیگانه هنگامی میشود كه انسان با خویش بیگانه میشود و از انسان بودن خویش میگریزد و هرجا كه گام و پای مینهد، بی بیگانگی را دامن میزند؛ و این هولانگیزترین بیماری همهگیریست كه جامعه و جهان ما با آن دست در گریبان است. هرچند كه تجربه از خویش بیگانگی هم برآمده از زیست اقلیم و عالم بشری ما بوده و نحوه خاصی از انسان بودن است و تجربهای عمیقا انسانی و آشنا به هریك از ما. جانوران حیات وحش كه از خویش بیگانه نمیشوند.
استاد دانشگاه تهران
نظرات