ستایش بیکران خدای را سزاست و درود فراوان حضرت مصطفی و خاندان پاک و یاران باوفا را.
انگیزههای بیحساب سبب نوشتن این کتاب شد بویژه تعمق در واژه «اشرف مخلوقات» که نامتناسب با بیشتر آدمیان است، و دیگر تأمل در مقایسه باغ وحش و زندان و اخیراً بیرون راندن حیوان از کار افتاده در زمستان.
انسان که –بگفته خود- اشرف مخلوقات است، با این افتخار بزرگش، چه جنایاتی که مرتکب نشده و چه خونهایی که نریخته، و چه لجن هائی که بار نیاورده و در آن غوطهور نشده است؟!
چه عجب اشرف مخلوقات، واقعاً خنده آور و اسف انگیز!!
اگر درندگان میتوانستند جرائم این اشرف مخلوقات را بخود آنها عرضه کنند یقیناً هرگز درندگان را با تّهامات: وحشیگری، درندگی و.... متّهم نمیکردند.
طبق یک تعریف منطقی تمام جانوران حیوانند و فصل ممیّز انسان از حیوانات دیگر همانا نطق او است. چنانکه حیوانات دیگر در انواع مشخّصه فصل ممیّزی دارند که از سایرین ممتازشان میدارد و از جنس مشترک که همان حیوانیّت باشد جدا میکند.
انسان: حیوان ناطق، خر: حیوان ناهق، اسب: حیوان صهّال، شیر: حیوان مفترس، و هکذا...
وَ ما مِن دابَّةٍ فِی الأرضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرٌ بِجَناحَیهِ اِلا أمَمٌ أَمثالُکُم.
هیچ جنبندهای در زمین و هیچ برندهای که وسیله دو بالش پرواز میکند نیست مگر آنها نیز امتّهایی مانند شما انسانها هستند.
اگر با دقّت باصل موضوع بنگریم، این نطق و تشخّص فقط، فصل ممیّز انسان از سایر انواع جانوران است، نه سند افتخار و مدرک برتری، زیرا انسان را صفات بارز اخلاقی و سرّ سجود فرشتگان، بحسب معنی متمایز میسازد، نه نطق و تشخّص فقط. چونکه نطق مطلق دلیل برتری نیست، تا منطق چه باشد و دارای چه نتیجه و مفهومی؟
اگر مراد از نطق، عرضه اصوات همراه با فهماندن مقاصد و مفاهیم باشد، هر جانوری برای خود صدایی دارد و قادر است که مقصود خود را به مخاطب بفهماند «رَبٌّنَا الّذی أعطی کُلَّ شِیءٍ خَلقَهُ...» پروردگار ما آن کسی است که همه چیز را به آفریدگانش عطا فرموده سپس رهنمونی کرده است.
اگر نطق فقط را دلیل انسانیّت بدانیم با اشکال مواجه میشویم زیرا نوزادان برای مدّتی و لالان برای همیشه، چون نطق ندارند لازم میآید که انسان نباشند- قطع نظر از: بالقوه بودن- در حالیکه انسانند. در این صورت اگر تمام انسانها لال باشند –امکان عقلی- از انسانیّت خارج نمیشوند. چون نطق فقط دلیل بر انسانیّت نیست چنانکه عدم نطق دلیل بر عدم انسانیّت نمیتواند باشد، بنابراین نطق و تکلّم برای انسانها امتیاز نوعی است نه سند افتخار و مدرک برتری از جهت دیگر، نه میمون را که شباهت به انسان دارد و نه طوطی را که سخن میگوید نمیتوان قاتی نوع انسان کرد، لذا صورت و هیولا هم نمیتواند مدرک انسانیت و برتری، باشد، پس مدلول انسانیّت چیست و فرزندان آدم به چه مینازند؟ و ادعّای برتریشان را بکدام منطق و حجّت ثابت میکنند؟
فرزندان راستین آدم خود مؤیّد این قضیهاند که: نطق و هیولا و صورت و سیما ملاک آدمیّت نیستند، در این مورد شواهد و ادلّه بسیار و بیشمارند.
حدیث نبوی، گفتاری که گویندهاش «پیامبر اسلام» در کمال انسانیّت است مؤیّد این مدّعا است (.... فمن غلب عقله شهوته فهو اکرم من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو شر من البهائم...
کسی که عقلش برخواستههای نامشروعش پیروز گردد، او گرامیتر از فرشتگان است و اگر هوی و نفسانیتش بر عقلش چیره گردد، پستتر از چارپایان، زیرا فرشتگان مجرد از شهواتند، و بهائم مجرد از عقل، و انسان دارای هر دو بعد عقل و شهوت میباشد، در این میانه تربیت درست میتواند این معادله را بنفع عقل – بهم زند، تربیت درست نیز مولود و محصول ایمان و اخلاق و آگاهی است، که رویهم سیستم ویژه انسانی را تشکیل میدهند. قرآن کریم عالیترین مؤید این مطلب است: اِنَّ شر الدوآب... همانا بدترین جنبندگان –در نزد خدا- کران و لالانی هستند که نمیفهمند و تشخیص ندارند. مراد از کران و لالان شنوندگان و گویندگانی هستند که گفت و شنودشان خارج از چهارچوب تربیت و اخلاق است، آنانکه از شنیدن و گفتن حق بیزار و عاجزند.
لهم قلوب لا یفقهون بها.... آنانرا دلها و مغزهاست که بدان فهم نمیکنند، و دیدگانی که بدانها نمیبینند، و گوشهائی که بدانها نمیشنوند، آنان مانند چارپایان و بلکه گمراهتر باشند، و آنانند که بیتأمل و اندیشه و غافلانند.
مراد ما در این کتاب معرّفی انسان نمایانی است، که پستتر از دوابّند، و در عین حال بر فرشتگان قدسی نیز فخر میفروشند، تازه اینها که نازلترین جنبندهاند، بمقام جنبندگان دیگر اهانت، و حیوانات بیآزار و خدمتگزار را تمسخر میکنند، آیا اینان جز بلاهت سند دیگر دارند؟!
در این کتاب، ما از مقام انسانیّت دفاع و براساس عقل و منطق با تعریفی جامع و مانع، انسان نماها را رسوا، و ناآدمی بودنشان را برملا میکنیم، که در عین حال از حقوق سایر حیوانات نیز حمایت کردهایم، تا مورد ملامت انسانهای واقعی از یکطرف، و حیوانات دیگر –بزبان حالشان- از طرف دیگر واقع نشویم.
موجودیکه ما بنام انسان میشناسیم، نوعی است از مخلوقات الهی با مشخّصات ویژه، مشخّصات ظاهری نیازی بتوضیح ندارند، و اما مشخّصات معنوی یا سیستمی که مجموعاً انسانیّت را تشکیل میدهند: ایمان، اراده، علم، عمل درست، اندیشه درست، رحم، عاطفه، صبر، استقامت در خوشیها و ناخوشیها، تعاون بر خیر و بقا، جهاد برای خدمت به خلق خدا و در راه خدا، کنترل و تعدیل غرائز، بکاربردن نیرو در پرتو عقل، دوست داشتن و دشمن داشتن برای حق، امانت، طهارت، انصاف و دادپروری در همه احوال و.... که مجموعاً در دو جمله خلاصه میشوند «اکتساب خیرات» و «اجتناب از سیئات» طبق معیار درست سنجش اخلاق و افکار «طبیعت سالم» فطرة الله، همان سرشت پاک، که آفریدگار انسانها را بر آن آفریده، و برای ایشان برگزیده است.
مقداری از انسان و انسانیت صحبت شد و به این نتیجه رسیدیم که: نطق و هیولا و صورت و سیما و حتی علم مطلق و اراده مطلق هم نمیتوانند ملاک برتری انسانها باشند بلکه امتیاز نوعی هستند و هر جانوری در نوع خود به ویژگیهایی ممتاز است، ساختمان بدن و تشکیلات انسان را آفریدگار دانا و توانا طوری آفریده و ساختمان جانوران دیگر را طوری دیگر و روی هم رفته: همه موجودات را نیکو ساخته و پرداخته است الذی احسن کل شیءٍ خلقهُ... آن کسی که زیبا ساخت هر چیزی را که آفرید. پس هر چیزی اصولاً زیبا است اما از دیدگاه بیننده بینا و آگاه. زیرا هر بینندهای بینا و هر مکتب دیدهای آگاه نمیتواند باشد.
در این صورت مفاخر هر انسانی عبارت است از چیزی که خود او میآفریند نه ساختههای پروردگار فرزانه و یگانه، اگر خیلی هم ساده و کوتاهبین باشیم و بین خلقتها فرق بیاندازیم معذلک، نه قامت رعنای انسان موجب افتخار است و نه کژی و اعوجاج شتر سبب احتقار.
از اینجا بحث شروع و حقیقت طلوع میکند. که: انسان من حیث هو: از جهت انسان بودنش دارای برتری و فضیلتی بر موجودات دیگر نیست.
و اگر مراد همان شخصیتی باشد که از سیستم خاص اخلاقی ترکیب یافته است، گل سرسبد باغ آفرینش و شاهکار آفریدگار میباشد.
لکن ما از انسان، به طور مطلق، صحبت میکنیم، قطع نظر از وابستگیهایش چه به «أعلی علیین» و چه به «أسفل السافلین». در اینجا استعدادات و توانائیها مطرحاند هر نوعی از حیوان را خداوند به نیروهایی آراسته و برای بقاء نسل و ادامه حیات غرائز و عواطفی در آنها به ودیعت گذاشته و بطرز خاصی هدایت کرده و احتیاجاتشان را در نظر گرفته است، چه خلاف عدالت است که خدایی با آن همه حکمت و رحمت موجودی را ناتوان و سرگردان بیافریند و ابزار و لوازم زندگیش را آماده نکرده به صحنه نبرد با مشکلات گوناگون رها سازد، هر نوعی دارای زندگی خاصّی است از موریانه گرفته تا فیل و بالن که هیچیک در نوع خود و باقتضای محیط زیست در خلقتش تقصیر نشده بلکه کمال تدبیر بکار رفته است (..... ما تری فی خلق الرحمن من تفاوتٍ...: در آفرینش خدای مهربان نقص و ناتمامی را نمیبینی.
و الله خلق کل دابة من ماءٍ فمنهم من یمشی علی بطنه...
خدای بیافرید تمام جنبندگان را از آب، قسمتی از آنها بر روی زمین میخزد و بعضی روی دو پا راه میرود و بعضی از آنها بر چهار (دست و پا) میآفریند خدا هر آنچه که خواهد.
در میان اینها بعضی را آبی و بعضی را دیمی و بعضی را ناخن دار و بعضی را گرد سُمّ و یا سُمّ شکافته و برخی را گیاهخوار و برخی را گوشتخوار و گروهی را چرنده و دیگری را پرنده آفریده است و در هر کدام سرّی آرمیده.
کور است دیدهای که دقّت نمیکند، و رنجور است اندیشهای که درایت ندارد، عاقلان اندیشمند و متفکّران دانشمند و عارفان و اصل و واصلان کامل که در روند ادراک به عجز نائل آیند «ما عرفناک حق معرفتک» گویان، بر عظمت آفرینش او آفرین گویند و: تبارک الله احسن الخالقین.
و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
و الحدلله رب العالمین
العبد المنیب
محمد ربیعی
نظرات