روز محشر محو گردد سر به سر
جز زفان او زفانهای دگر
تا دم آخر که بر میگشت حال
شوق کرد از حضرت عزت سال
چون دلش بی خود شدی در بحر راز
جوش او میلی برفتی در نماز
چون دل او بود دریای شگرف
جوش بسیاری زند دریای ژرف
در شدن گفته ارحنا یا بلال
تا برون آیم ازین ضیق خیال
باز در باز آمدن آشفته او
کلمینی یا حمیرا گفته او
زان شد آمد چون بیندیشد خرد
میندانم تا برد یک جان ز صد
عقل را در خلوت او راه نیست
علم نیز از وقت او آگاه نیست
چون به خلوت جشن سازد با خلیل
گر بسوزد در نگنجد جبرئیل
چون شود سیمرغ جانش آشکار
موسی از دهشت شود موسیجه وار
رفت موسی بر بساط آن جناب
خلع نعلین آمدش از حق خطاب
چو به نزدیک او شد از نعلین دور
گشت در وادی المقدس غرق نور
باز در معراج شمغ دوالجلال
میشنود آواز نعلین بلال
موسی عمران اگر چه بود شاه
هم نبود آنجاش با نعلین راه
این عنایت بین که بهر جاه او
کرد حق با چاکر درگاه او
چاکرش را کرد مرد کوی خویش
داد با نعلین راهش سوی خویش
موسی عمران چو آن رتبت بدید
چاکر او را چنان قربت بدید
گفت یا رب ز امت او کن مرا
در طفیل همت او کن مرا
گرچه موسی خواست این حاجت مدام
لیک عیسی یافت این عالی مقام
لاجرم چون ترک آن خلوت کند
خلق را بر دین او دعوت کند
با زمین آید ز چارم آسمان
روی بر خاکش نهد جان بر میان
هندو او شد مسیح نامدار
زان مبشر نام کردش کردگار
گر کسی گوید کسی میبایدی
کو چو رفتی زان جهان باز آیدی
برگشادی مشکل ما یک به یک
تا نماندی در دل ما هیچ شک
باز نامد کس ز پیدا و نهان
در دو عالم جز محمد زان جهان
آنچ او آنجا ببینایی رسید
هر نبی آنجا به دانایی رسید
چون لعمرک تاج آمد بر سرش
کوه حالی چون کمر شد بر درش
اوست سلطان و طفیل او همه
اوست دایم شاه و خیل او همه
چون جهان از موی او پر مشک شد
بحر را زان تشنگی لب خشک شد
کیست کو نه تشنهی دیدار اوست
تا به چوب و سنگ غرق کار اوست
چون به منبر برشد آن دریای نور
نالهی حنانه میشد دور دور
آسمان بی ستون پر نور شد
و آن ستون از فرقتش رنجور شد
وصف او در گفت چون آید مرا
چون عرق از شرم خون آید مرا
او فصیح عالم و من لال او
کی توانم داد شرح حال او
«عطار نیشابوری»
1- معمولاً هر مصیبتی، هدیه و شادمانیای در پی خواهد داشت. پیامبر اکرم (ص) در معرض سختیهای بزرگی قرار گرفت. قریش راه دعوت را در مکه و در ثقیف و در میان قبیلههای عرب به روی او بستند و دعوت و مردان آن را از هر سو به شدت در مضیقه و تحت محاصره قرار دادند. آن حضرت بعد از درگذشت عمویش، ابوطالب، که بزرگترین حامی وی بود، در خطر قرار گرفت، اما راهش را ادامه داد و طبق دستور پروردگارش شکیبایی ورزید و در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای و از جنگ هیچ جنگجویی و از توطئهی هیچ مسخرهگری باکی نداشت و اینک وقت آن فرا رسیده بود تا ارمغان و هدیهای بزرگ به او داده شود؛ پس براساس تقدیر الهی واقعهی اسراء و معراج اتفاق افتاد و پیامبر اکرم (ص) از میان همهی مخلوقات به آسمان عروج نمود و خداوند او را به خاطر شکیبایی و جهادش، مورد تکریم و بزرگداشت قرار داد و به صورت مستقیم بدون اینکه فرستاده و حجابی در میان باشد با او دیدار نمود. خداوند او را از عالم غیب آگاه ساخت که هیچ یک از خلق را آگاه نکرده بود.
گذشته از این، سایر پیامبران را در یک میدان جمع کرد و محمد پیشوا و امام آنان شد، در حالی که آخرین آنان بود.
2- از آنجا که پیامبر اکرم (ص) در آستانهی مرحله جدیدی از دعوت یعنی هجرت و حرکت برای تأسیس دولت اسلامی قرار داشت، خداوند میخواست خشتهای اول این بنا، قوی و سالم و به هم پیوسته باشند. بنابراین، خداوند این آزمایش را پدید آورد تا پالایش در صف مؤمنان اتفاق بیفتد و مؤمنان واقعی از انسانهایی که دارای ایمان ضعیف و متردد و کسانی که در دلهایشان بیماری هست، جدا گردند و مؤمنان قوی و خالصی که صداقت پیامبر اکرم (ص) را به صورت علنی مشاهده و تصدیق نمودند، پایدار و استوار بمانند و چه سعادتی بالاتر از اینکه آنان پیروان و حامیان این پیامبر برگزیده هستند و به او ایمان آورده و زندگی خود را فدای او و دینش نمودهاند. به راستی ایمان پس از تحمل این همه رنج و مصیبت چه قدر راسخ میگردد.
3- شجاعت والای پیامبر اکرم (ص) در این نمود پیدا میکند که با مشرکان موضوعی را در میان میگذارد و از مسألهای سخن میگوید که عقلهایشان آن را نمیپذیرد و ترس از رویارویی با مشرکان و اعتراض و مسخرهی آنان پیامبر اکرم (ص) را از آشکار نمودن این قضیه باز نداشت و با این عمل برای امت خود شگفتترین و زیباترین نمونههای آشکار کردن حق در برابر باطل را ارائه داد؛ گرچه آنان بر ضد حق متحد و منسجم گردیده بودند و برای جنگ با او تمام توان و نیروی خود را به کار گرفته بودند.
همچنین در اقامهی حجت بر مشرکان یکی از حکمتهای پیامبر اکرم (ص) این بود که او با آنها از رفتنش به بیتالمقدس سخن گفت و خداوند برای او علائمی را آشکار نمود که کافران را ملزم به تصدیق سخن او میکرد و این علائم عبارتند از:
الف: توصیف بیتالمقدس از جانب پیامبر اکرم (ص) ؛ چراکه برخی از مشرکان به شام سفرکرده بودند و بیتالمقدس را دیده بودند. خداوند، بیتالمقدس را بیپرده به پیامبر اکرم (ص) نشان داد تا اینکه آن را برای مشرکان توصیف کند و آنها به راست بودن توصیف و مطابقت آن با واقعیتی که میدانستند، اعتراف کردند.
ب: خبر دادن پیامبر اکرم (ص) از کاروانی که در روحاء بود و شتری که گم کرده بودند وآبی که پیامبر از ظرف آنها نوشید.
ج: خبر دادن پیامبر اکرم (ص) از کاروان دیگری که شتران آنان با دیدن پیامبر اکرم (ص) رم کردند و توصیف دقیق یکی از شتران.
د: خبردادن از کاروان سومی که در ابواء بود و توصیف شتری که در جلوی کاروان در حرکت بود و به آنها اطلاع داد که کاروان مذکور از جانب تپهی تنعیم خواهد رسید. مشرکان برای درستی و نادرستی سخن او درصدد تحقیق برآمدند و بعد از آن صحت گفتار پیامبر اکرم (ص) برای آنان اثبات گردید و این دلایل ظاهری آنها را بیپاسخ گذاشته بود که نمیتوانستند او را به دروغگویی متهم نمایند. همچنین این سفر، تربیتی همهجانبه بود که پیامبر اکرم (ص) تمام زمین را با همهی مخلوقاتی که در آن وجود دارد در برابر این هستی بزرگ، بسان نقطهای کوچک دید و سپس مقام کافران مکه در این نقطه کوچک را که واقعاً بسیار ناچیز بود و آنها در جهان هستی فقط بخش بسیار اندکی به شمار میروند؛ پس اینها در مقابل کسی که خداوند او را از میان آفریدگانش برگزیده و با این سفر مبارک در عالم ملکوت و دیدارش با فرشتگان و پیامبران او را متمایز گردانیده و هفت آسمان و سدرة المنتهی و بیت المعمور را به او نشان داده و با او سخن گفته است چه حیثیتی دارند؟
4- اثبات قوت ایمان ابوبکر صدیق در این حادثهی بزرگ آشکار میشود؛ چنانکه وقتی کافران او را از اسراء و معراج پیامبر اکرم (ص) آگاه نمودند، با اطمینان گفت: اگر او گفته است راست فرموده است. سپس گفت من او را در چیزی بالاتر از این تصدیق میکنم و آن اینکه خبر آسمان در یک صبح یا شام نزد وی میآید.
ابوبکر - رضی الله عنه - با این گواهی، لقب صدیق را به خود اختصاص داد. مقایسهای که ابوبکر، میان این خبر و نازل شدن وحی از آسمان کرد، بیانگر فراست و یقین وی است و خاطرنشان میکند که اگر چنین امری نسبت به سایر انسانها بعید به نظر میآید، باید دانست که برای پیامبر اکرم (ص) راحت و خیلی ساده است.
5- فلسفهی شکافتن سینهی پیامبر اکرم (ص) و پرکردن قلبش از ایمان و حکمت این بود تا برای سفر اسراء آماده شود و متأثر نشدن جسمش از این شکافته شدن برای آن بود تا ترس و هراس از دیدن چنین صحنهای خارق العادهای وجود ایشان را فرا نگیرد و در مقابل قدرت خدا تسلیم شود و اینگونه امور را به راحتی بپذیرد.
6- انتخاب نمودن شیر از بین شراب و مژدهی جبرئیل که گفت به فطرت رهنمودشدهای بر این امر تأکید مینماید که اسلام دین فطرت است و با آن در میآمیزد؛ پس کسی که سرشت انسانی را آفریده است این دین را نیز برای او آفریده است، دینی که گرایشها و نیازهای آن را برطرف مینماید و بلندپروازیهایش را محقق میکند؛ چنانکه فرموده است:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّینُ الْقَیمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ»... (روم:30)
«چهرهات را برای دین یکسو، ثابت نگهدار، فطرت خدایی که مردم را بر آن سرشته است و خلقت خدا قابل تغییر نیست و همین است دین پایدار، ولی اکثر مردم نمیدانند.»
7- پیامبر اکرم (ص) در حال بیداری با روح و جسد به بیتالمقدس برده شد و این نظر جمهور سلف و خلف است و سخن کسی که میگوید: سفر اسراء با روح بوده یا خوابی بوده است، قابل اعتماد و استناد نیست؛ زیرا اگر اسراء خوابی میبود آیه و معجزهای به شمار نمیرفت و کافران آن را بعید نمیدانستند و تکذیب نمیکردند؛ چون چنین خوابهایی انکارناپذیرند و خداوند فرموده است: «سبحان الذی اسری بعبده» و منظور از بندهاش محمد (ص) است و کلمهی «عبده» (بندهاش) شامل روح و جسد میشود.
8- نماز خواندن سایر پیامبران پشت سر پیامبر اسلام، دلیلی است بر اینکه آنان رهبری و پرچمداری را به او سپردند و شریعت اسلامی، شریعتهای گذشته را منسوخ کرد و پیروان این پیامبران با تأسی از آنان میبایست رهبری این پیامبر و رسالت او را که باطل -از هیچ سویی- به آن راه ندارد، بپذیرند.
کسانی که کنفرانسهای تقریب ادیان را برگزار مینمایند، باید این حقیقت را دریابند و به آن دعوت بدهند؛ یعنی، از همهی ادیان منحرف دست بکشند و به این پیامبر (ص) و رسالتش ایمان بیاورند و آنها باید حقیقت دعوتهای مرموزی را که یک سیستم یا نظامی از نظامهای جاهلیت را به کار میگیرد، درک کنند. عقاید منحرفی که معتقد است: خداوند مسیح است و مسیح پسر خداست و خداوند سومین سه نفر است و یا کسی که معتقد است عزیر پسر خداوند است و کلام خدا را تحریف میکند، چگونه با کسی که معتقد است، خداوند یکی است و شریکی ندارد و پدر و فرزند و همسری نیز ندارد. یکسان و برابر است؟
9- پیوند میان مسجدالاقصی و مسجدالحرام حکمتها و دلالتها و فوایدی دارد که برخی عبارتاند از:
الف: اهمیت مسجدالاقصی به عنوان محل اسراء و معراج پیامبر اکرم (ص) برای مسلمانان که قبلهی آنان بوده است، مسلمانان را وادار میکند که مسجدالاقصی و فلسطین را دوست داشته باشند؛ چون مبارک و مقدس است.
ب: مسلمانان باید به مسؤولیت خود در قبال مسجدالاقصی و آزادی آن از لوث شرک و عقیده تثلیث پی ببرند، مسجدالاقصی دروازهای است که به سوی مسجدالحرام باز میشود و از دست رفتن مسجدالاقصی و افتادن آن در دست یهودیان به معنی این است که امنیت مسجدالحرام و حجاز نیز مورد تهدید است و دشمنان به آن چشم دوختهاند و تاریخ گذشته و حال این را تأیید مینماید؛ زیرا تاریخ جنگهای صلیبی به ما میگوید که ارناط صلیبی صاحب مملکت کرک، گروهی را برای تجاوز به قبر پیامبر و بیرون آوردن جسد مبارکش به حجاز فرستاد و پرتغالیها (مسیحیان کاتولیک) در آغاز قرن حاضر کوشیدند تا به حرمین شرفین برسند و آنچه را که نیاکان صلیبی آنان نتوانستند انجام دهند، انجام بدهند، اما مقاومت شدیدی که ممالیک و عثمانیها از خود نشان دادند، اجازه نداد تا برنامهی شوم و پلید آنان عملی شود و بعد از جنگ 1967 م که یهودیان، بیتالمقدس را اشغال کردند، رهبرانشان فریاد برآوردند که هدف بعدی اشغال حجاز و قبل از همه مدینه و خیبر است.
دیوید بن گوریون، رهبر یهودیها، بعد از اینکه لشکریان یهود، قدس را محاصره مینمایند، در جمع سربازان و جوانان یهودی که در نزدیک مسجدالاقصی گرد آمده بودند، حاضر شد و در جمع آنها سخنرانی آتشینی ایراد نمود و با این گفتهاش آن را به پایان رساند: «ما قدس را گرفتهایم و اینک راهمان را به سوی یثرب ادامه میدهیم.»
خانم گولدا مائیر نخستوزیر یهودیان بعد از اشغال بیتالمقدس و خلیج ایالت عقبه میگوید: «بوی پدران و نیاکانم در مدینه و حجاز به مشامم میرسد و آنها سرزمینهای ما هستند که آنها را پس خواهیم گرفت.»
یهودیان از آن تاریخ به بعد، نقشهای برای دولت آینده خود منتشر نمودند که از فرات تا نیل تمام منطقه را در برمیگیرد و جزیرهی عربی و اردن و سوریه و عراق و مصر و یمن و کویت و تمام خلیج عربی در این نقشه قرار دارد و آنها بعد از پیروزی خود در سال 1967 میلادی این نقشه را در اروپا توزیع کردند.
10- خداوند ماجرای اسراء پیامبر اکرم (ص) را در سورهی اسراء فقط در یک آیه بیان کرده است:
«سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آَیاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»... (اسراء: 1)
«پاک است آنکه بندهاش را شب هنگام از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برد، مسجدی که اطراف آن را مبارک گردانیده بودیم تا آیات خود را به او بنمایانیم؛ همانا خدا شنوا و بینا است.»
سپس خداوند به بیان رسواییها و جنایتهای یهودیان پرداخته و آنان را خبر داده است که این قرآن به استوارترین راه هدایت مینماید. ارتباط بین آیات در سورهی اسراء به این موضوع اشاره مینماید که یهودیان به زودی مقام رهبری امت و انسانیت را از دست خواهند داد؛ چون آنان جنایتهایی مرتکب شدهاند که برای باقی ماندن آنها در این مقام مجالی باقی نمانده است و خداوند این منصب را عملاً به پیامبر اکرم (ص) منتقل خواهد گردانید و هر دو مرکز دعوت ابراهیمی را به آن حضرت اختصاص خواهد داد.
سورهی اسراء به بیان استبداد اسرائیلی میپردازد و بیان میدارد که چگونه آنان در چنگال قدرتهای بزرگ آن زمان (فارس و روم) دست و پا میزدهاند. از این رو یکی از فواید بزرگ سفر اسراء برای پیامبر اکرم (ص) و امتش، دیدن برخی از نشانهای خدا بود که روشنترین آیات الهی متعلق به مسجدالاقصی و نشانهای تاریخی آن بود.
خداوند میفرماید:
«وَآتَینَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِی وَكِیلا (٢) ذُرِّیةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كَانَ عَبْدًا شَكُورًا (٣) وَقَضَینَا إِلَى بَنِی إسْرائِیلَ فِی الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأرْضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِیرًا (٤) فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیكُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَكَانَ وَعْدًا مَفْعُولا (٥) ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَیهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِیرًا (٦) إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لأنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الآخِرَةِ لِیسُوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِیدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا» (اسراء: 2 - 7)
«به موسی کتاب دادیم و او را رهنمود بنیاسرائیل ساختیم، با این مضمون که جز من کسی را وکیل و کارساز خود نگیرید. ای نسل کسانی که با نوح در کشتی سوارشان کردیم، او بندهی بسیار سپاسگذاری بود و به بنیاسرائیل در کتاب گفتیم که شما دوباره در زمین فساد به راه میاندازید و خیلی زیاد سرکشی میکنید؛ وقتی نوبت اول فرا رسد، بندگانی جنگجو و قوی بر شما میفرستیم. آنها جهت تجسس وارد خانهها میشوند و این وعده محقق شد؛ سپس نوبت را علیه آنها به شما برگردانیدیم و شما را با مالها و فرزندان کمک کردیم و تعداد شما را افزایش دادیم و (گفتیم) اگر نیکی بکنید به نفع خودتان نیکی کردهاید و اگر بدرفتاری بکنید، به ضرر خود بدرفتاری کردهاید و چون وعدهی دوم فرا رسد، (بندگان خود را میفرستیم) تا روی شما را ناخوش کنند و مانند دفعهی اول وارد مسجد بشوند و به هر چیزی که دست یافتند، آن را نابود کنند.»
ابن کثیر در البدایه و النهایه میگوید: بخت النصر به دستور پادشاه فارس، در سال 597 قبل از میلاد به تخریب و هجوم سرزمین یهودیان پرداخت و خود وارد آن سرزمین گردید و به سبب آن بنی اسرائیل متفرق شدند؛ گروهی در حجاز اقامت گزید؛ گروهی در یثرب؛ گروهی در وادی القری ساکن شدند و تعداد اندکی به مصر اقامت گزیدند.
برای دومین بار در سال 370 قبل از میلاد، حکومت روم به تخریب دولت یهودی پرداخت (پس از آنکه آنها دوباره دولت یهودی را بازسازی کرده بودند.)
این انهدام و تخریب همزمان با منهدم کردن هیکل اورشلیم توسط فرمانده رومی (تیتوس) به وقوع پیوست بنابراین، یهود تاب و توان خود را در مقابل ستم سیاسی و دینی که رومیها بر آنان روا میداشتند از دست دادند و پی در پی هجرت کردند و بعضی از آنها به جنوب جزیرهی عرب، جائی که قبلاً نیاکانشان به آنجا مهاجرت کرده بودند، مهاجرت نمودند.
یهودیان فقط یک امت تاریخی مانند عاد و ثمود نیستند که داستانهایشان به خاطر عبرت آموختن مطرح میشود؛ بلکه آنان امتی بودند که در واقعیت جامعهی عربی که پیامبر اکرم (ص) در آن زندگی مینمود و در آن برای اقامهی دولت اسلامی فعالیت مینمود، حضور انبوه و چشمگیری داشتند و علاوه بر جایگاه اقتصادی که دارا هستند، درصدد تشکیل مرکزی برای تسلط افکار خود برمیآیند؛ چون دارای دانشمندان و تاریخ و کتابهای به جا مانده از پیامبران هستند که به آنها این صلاحیت و اجازه را میدهد که ویژگیهای پیامبری را تعریف وتبیین نمایند و از او معجزات بخواهند و شرایطی را برای صداقت پیامبران و صحت رسالتها وضع کنند؛ پس اگر قریش از کعبه برای مبارزه با اسلام استفاده میکردند، یهودیان از تورات برای مبارزه با قرآن کار میگرفتند و همانگونه که محمّد انتظار نبرد و درگیری را با قریش میکشید، از جانب یهودیان نیز چنین انتظاری میرفت. سورهی اسراء گوشهای از کشمکش و نبرد بینالمللی میان فارس و روم و یهود را به تصویر میکشد و بعد از آن سوره روم نازل شد که این سوره نیز از نبرد بینالمللی سخن گفته است؛ چنانکه خداوند میفرماید:
«الم (1) غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیغْلِبُونَ (3) فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَیوْمَئِذٍ یفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ ینْصُرُ مَن یشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (5) وَعْدَ اللَّهِ لَا یخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ (6) یعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَهُمْ عَنِ الْآَخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»... (روم: 1 - 7)
مشرکان قریش دوست داشتند که فارسیان، بر رومیها غلبه نمایند؛ چون آنها و مردم فارس بتپرست بودند، اما مسلمانان خواستار پیروزی روم بر فارس بودند؛ چراکه رومیها اهل کتاب بودند؛ چنانکه مفسران تفاصیل زیادی در مورد شرطبندی ابوبکر صدیق با یکی از مشرکان مکه در مورد جنگ فارس و روم که قرآن تأکید کرده بود که روم پیروز میشود و فارس شکست میخورد، ذکر کردهاند.
نظریه و دیدگاه ابنعطیه بر این است که بهتر است علت شادی مؤمنان این موضوع بیان گردد که در صورت پیروزی روم بر فارس، از جانب آنان خطر کمتری متوجه آنان میگردید بنابراین، آنها خواستار پیروزی روم بر فارس بودند. پس با توجه به این تحلیل، پیامبر اکرم (ص) امید داشت که دین و شریعتی که خداوند او را با آن مبعوث کرده است پیروز گردد و بر دیگر ملتها چیره شود، اما کفار مکه میخواستند که او با پادشاهی درگیر شود تا اورا ریشه کن کند و آنها از جانب او آسوده خاطر گردند.
از این رو ابنعطیه بر این باور است که خوشحالی زیاد مؤمنان به خاطر این نبود که رومیها اهل کتاباند و یا اینکه پیروزی آنها بر فارسها دلیلی مادی و محسوس بر صداقت خبر قرآنی خواهد بود؛ بلکه سبب خوشحالی مسلمانان این بود که خداوند از نیروی دریایی روم به نفع مسلمانان کار گرفت (مسلمانهایی که تا آن وقت هنوز قدرتی دریایی نداشتند)؛ چراکه بعد از پیروزی روم بر دولت فارس و نابودی آن، رومیها نیز پس از آن همه مبارزه، تضعیف خواهند شد و این راه را برای پیروزی مسلمانان بر آنها هموار مینماید و با این امر موجب میگردد تا اسلام به عنوان یک قدرت جدید جهانی مطرح گردد.
11- اثبات اهمیت و جایگاه نماز؛ چرا که براساس سنت و احادیث نبوی نماز در شب عروج پیامبر اکرم (ص) به آسمانها فرض شده است و آنگونه که ابن کثیر گفته است: این امر بیانگر اهمیت و عظمت نماز است. پس دعوتگران باید بر اهمیت نماز و مواظبت بر آن تأکید ورزند و وقتی از اهمیت و جایگاه نماز سخن میگویند، این مطلب را که نماز در شب معراج فرض شده و آخرین چیزی است که پیامبر اکرم (ص) قبل از وفات خویش به آن سفارش نموده است به عنوان شاهدی بر اهمیت و جایگاه نماز متذکر شوند.
12- از پیامبر اکرم (ص) در مورد اینکه آیا پروردگارش را دیده است، پرسیدند: فرمود: نوری است، چگونه میتوان او را دید؟
13- آن حضرت از خطرهای بیماریهای اجتماعی سخن گفت و کیفر آنها را نیز بر اساس آنچه در شب اسراء و معراج مشاهده کرده بود بیان داشت. از جمله میتوان به امور ذیل اشاره کرد:
الف: کیفر غیبت و غیبتکنندگان: پیامبر اکرم (ص) در معراج افرادی را دید که گوشت مرده را میخورند، جبرئیل گفت: «اینها کسانی هستند که گوشت مردم را میخورند.»
ب: کیفر خوردن اموال یتیمان: پیامبر اکرم (ص) در آن شب مردانی را دید که لبهای بزرگی مانند لب شتر دارند و در دستهایشان قطعهای بزرگی از آتش است وسنگهای بزرگی به دهانشان زده میشود که از پشتشان خارج میشود. جبرئیل گفت: اینها کسانی هستند که از روی ستم و ظلم، مال یتمیان را خوردهاند.
ج: رباخواران: پیامبر اکرم (ص) قومی را دید که شکمهایشان مانند خانهها بود و در آن مارهایی بود که از بیرون، شکمشان دیده میشد. جبرئیل گفت: اینها رباخواراناند.
د: همچنین کیفر و سزای زناکاران و آنهایی که زکات نمیدهند و کسانی که پیامآور فتنه هستند و در امانت بیاعتنایی و سستی میکنند را بیان فرمود.
و: پاداش مجاهدان: پیامبر اکرم (ص) بر گروهی گذر نمود که در یک روز میکارند و در همان روز درو میکنند و پس از اینکه درو میکنند باز به همان شکل اولیه برمیگردد. جبرئیل گفت: «اینها مجاهدان راه خدایند که نیکیهایشان هفتصد برابر میشود و چیزی از آنها کاسته نمیشود.»
14- درک جایگاه مسجدالاقصی توسط صحابه، اصحاب اهمیت مسجدالاقصی را درک کردند و مسؤولیت خود را در برابر آن دانستند که مسجدالاقصی تحت فرمانروایی رومیها اسیر بود؛ چنانکه آن را در دوران عمر بن خطاب (ص) آزاد کردند و همواره مسجدالاقصی در امنیت و آسایش قرار داشت تا اینکه در قرن پنجم هجری صلیبیها در آن به مدت یک قرن به فساد و تباهی پرداختند؛ سپس مسلمانان آن را به فرماندهی صلاحالدین ایوبی آزاد کردند و اینک در اشغال یهودیان است پس راه آزادی آن چیست؟
راه آزادی قدس، جهاد در راه خدا به شیوهای که اصحاب و یاران پیامبر اکرم (ص) بودند، میباشد.
نظرات