divorce1.jpg متنی که ملاحظه می نمایید بازنویسی بخشی از گفتگویی است که همکار عزیزم جناب آقای دکتر کرمی با نگارنده انجام دادند و قرار است در ماهنامه حور مجله تخصصی مطالعات زنان منتشر شود. 1- خانواده چند مکانی: چند مکانی شدن و کاهش اهمیت خانه یکی از تحولات مهم خانواده در ایران معاصر است. این نکته ای است که کمتر توجه محققان خانواده به آن جلب شده است اگرچه اهمیت بسیاری در این زمینه دارد. یکی از ویژگیهای خانواده زیستن زیر یک سقف است. یعنی مکان برای تشکیل خانواده عامل تعیینکنندهای است. یکی از اتفاقاتی که در چند دهه اخیر افتاده این است که مفهوم خانه و مکان برای خانواده دگرگون شده. یعنی اشکال گستردهای از خانوادههای هستهای و گسترده میبینیم که زیر یک سقف زندگی نمیکنند یا به صورت فصلی و گذرا با هم هستند. مثلاً خانوادههایی را داریم که زن و فرزندان در روستا هستند و مرد در شهر مشغول کار است. یا خانوادههایی داریم که زن و فرزندان در خارج از کشور و مرد در داخل کشور است و برعکس. که البته این اتفاق فقط در مورد زن و شوهر نیست بلکه در مورد فرزندان هم رخ داده است. چون امروزه میبینیم که فرزندان و حتی دختران ازدواج نکرده از پدر و مادر جدا میشوند و برای تحصیل یا کار به جاهای دیگر میروند. در اینگونه خانواده ها میبینیم که مفهوم خانواده هستهای تغییر نکرده اما یک بعد آن که زندگی در یک مکان است، تغییر کرده و دیگر خانه معیار خانواده نیست و همین تغییر معنا باعث شکلگیری خانوادههای جدید شده که تا حدودی عمومیت هم پیدا کرده اند. این تغییر برای خانواده پیامدهایی را هم ایجاد کرده و باعث دگرگونی مناسبات، معنا و مسیر زندگی شده که در عین حال با معانی موجود در جوامع اروپایی متفاوت است. مثلاً دختر خانواده در ایران با اینکه از خانواده جدا میشود و مثلاً برای تحصیل به یک شهر یا کشور دیگر میرود، اما دائماً به وسیله تلفن، موبایل، ایمیل با خانواده ارتباط دارد. این ارتباط نه تنها از نظر عاطفی مناسبات گرم بین اعضای خانواده را تولید می کند بلکه اشکال گوناگونی از حمایت ها، مبادله ها، و مناسبات بین اعضای خانواده را ایجاد می کند. البته گرمای حاصل از مناسبات عاطفی خانواده که از طرق دیدار چهره به چهره و بدنی است در این روش کاهش پیدا میکند و بخش مهمی از کارکرد خانواده که از طریق تماس فیزیکی مثل مهمانیها در خانوادههای وابسته به مکان به دست میآمد کمرنگ میشود. این فاصله جغرافیایی فرصت شکل دادن مناسبات جدید میان افراد خانواده را از بین میبرد و فرزندان برای تامین نیازهای عاطفی و اجتماعی خود بیشتر به شبکههای دوستی روی میآورند. 2- خانواده فردگرا: توسعه ارزش های فردی و فردگرایی در جامعه معاصر ایران امری است که بسیاری از محققان به آن اشاره کرده اند. منظور از فردگرایی این است که افراد بجای اولویت دادن به خواست ها و علایق جمعی، سنتی وخانوادگی به ارزشها و خواست های فردی خود اولویت می دهند. فردگرایی باعث ظهور خانواده فردگرا در ایران شده است. این فردگرایی را به اشکال مختلف می توان مشاهده کرد. در گذشته و مطابق سنت خانواده ایرانی بر اساس مجموعهای از آیینها، رسوم و الگوهای فرهنگی ساختیافته در چارچوب خانه و خانواده بود. مثلاً نوروز به عنوان یک الگو بسیار با خانواده سروکار داشت. مثلاً به هنگام تحویل سال و خواندن دعا باید همه اعضای حضور میداشتند و یا دید و بازدیدها از بستگان درجه اول شروع میشد و نمادهایی هم که در این آیین به کار میرفت همه مرتبط با فرهنگ خانه و خانواده بود. مثلا تغییر در محیط خانواده از خانه شروع میشد و حتی مناسبات ارتباطی مثل آشتیکردنها اول در خانواده صورت میگرفت. همین را هم ما در مورد عاشورا داریم. یعنی آیینهای عاشورا به اشکال گوناگونی با خانواده ایرانی ربط دارد. مثلا نذورات عمدتاً خانوادگی هستند؛ یا هیئتها و دستهجات هم خانوادهمحور بودند. اما اتفاقی که اکنون رخ می دهد این است که آیینها جنبه فردی پیدا میکنند و چیزهایی در حال به وجود آمدن هستند که دیگر در اطراف خانواده نیستند. در نتیجه خانواده جدید ایرانی در حال شکلگیری است که دیگر آیینی و مناسکی نیست بلکه فردگراست. جشن ولنتاین، جشن فارغ التحصیلی یا جشن تولد نمونه های ای از آیین های فردگراست. در این جشن ها فرد موضوع اصلی جشن است نه خانواده. بنیاد این جشن ها گرامیداشت فرد است نه خانواده و خانواده در واقع ابزاری است برای اینکه فرد جایی برای پذیرایی از دوستانش داشته باشد. یا مسئله آیینهای مربوط به غذا که در خانوادههای کهن ایرانی حکم یک رکن را داشت، امروزه در حال به همریزی است. برای مثال، سفره و سفره انداختن و حول آن بصورت جمعی غذا خوردن در فرهنگ ایرانی جنبه آیینی دارد. این آیین که افراد خانواده سه وعده غذایی را دور سفره کنار هم صرف کنند، در برخی خانواده ها بسیار کم اتفاق می افتد. . آیین نوروز هم معنای سنتی اش را از دست داده است. دیگر نوروز مثل گذشته دید و بازدید نیست بلکه فرصتی برای مسافرت است که حتی این سفرها توسط تورها هم انجام میشود و مثلاً فرزندان میتوانند با دوستانشان به مسافرت بروند. بنابراین آیینهای سنتی که رگ و پی خانوادههای ایرانی بودند امروزه دیگر به شکل گذشته خود وجود ندارند. این سخن به معنای ان نیست که آیینها از بین میروند بلکه پیوند آیینها با خانواده در حال تغییر است. مثلاً نوروز هست و حتی پرهزینهتر از گذشته؛ اما این بار بچهها و اعضای خاواده به هنگام تعطیلات نوروزی از خانواده جدا میشوند و سفر میروند. یا در بحث سفره غذا هم معنا این نیست که هزینهها کاهش پیدا کرده، اتفاقاً خود رستوران یک آیین جدیدی است یا غذاخوری محل کار آیین جدیدی است که دیگر ارتباطی با نهاد خانه و خانواده ندارد. مقوله ازدواج هم تشریفات زیادی پیدا کرده است. اما همین مقوله به عنوان یکی از اجتماعیترین ارتباطات خانواده در حال فردی شدن است. یعنی لزوماً در تعامل با شبکه خویشاوندی صورت نمیگیرد و ارزشهای فردگرایانهتری در این آیین وارد شده است. بخشی از تنشهایی که امروزه گریبانگیر انسانهای امروز شده، ناشی از کمرنگ شدن همین آیینهایی است که روح تعامل و پیوند بین اعضای خانواده و خویشاوندان در آنها وجود داشت. در واقع امروزه با اینکه شاید این آیینها وجود داشته باشد اما رویکردش فردگرایانه است نه خانواده محور و جمع گرا. در نتیجه خانواده جدید ایرانی که در حال شکلگیری است خانواده آیینزدایی شده است. در واقع خانواده جسم دارد ولی روح ندارد و در نتیجه افراد درون خانواده تنها زندگی میکنند. به همین دلایل است که امروزه تعداد افرادی که غروبهای جمعه احساس دلتنگی میکنند زیادتر از گذشتهاند چون در گذشته آیینهای روز جمعه انجام میشد و همه اعضا دور هم بودند اما امروزه این کارها انجام نمیشود. 3- خانواده هم بالین: صورت دیگر خانواده ایرانی نوظهور، خانواده همبالین[1] است. این شکل از مناسبات بسیار اندک و کم شمار می باشد اما به دلیل تعارضات شدیدی که با مناسبات سنتی خانواده ایرانی دارد، دارای اهمیت است. یکی از جوهرههای خانواده ایرانی این است که مناسبات جنسی دو جنس رابطهای شرعی و از لحاظ اجتماعی پذیرفته شده است. اما خانواده همبالین فاقد این دو وجه می باشد. از اینرو در این خانواده ها اولا تولید نسل وجود ندارد. ثانیا بصورت علنی و آشکار نیست. در این شیوه زندگی به دلیل غلبه وجه رمانتیک و هیجانی که تولید میکند باعث میشود که زن و مرد تا مدتی که با هم هستند - که معمولاً کوتاه است -شرایط فانتزی و عاطفی بین آنها حاکم باشد. چون افراد صرفآ تا وقتی که به هم تعلق خاطر دارند در کنار یکدیگر میمانند. این شکل روابط بین دو جنس از نوع هرزگی یا روابط آزاد بیچارچوب نیست، چون زن و مرد در این روابط نسبت به یکدیگر تعهداتی دارند. متعهد هستند منزلت و آبرویی اجتماعی یکدیگر را حفظ کنند، موظفند تا حدی از یکدیگر حمایتهای اقتصادی و اجتماعی داشته باشند، بهخصوص مردان نسبت به زنان کمابیش این حمایت را میکنند. مثلاً پول قرض دادن، تأمین مایحتاج زندگی، تأمین خانه و مسکن که معمولاً به عهده مرد است. همچنین در واقع نوعی تعهد ضمنی برای اینکه زندگی را خوش بگذرانند یعنی با این انگیزه که خوش باشند به این نوع زندگی روی میآورند. یعنی شاد بودن و هیجان و خوش بودن به معنای نوعی التزام برای این نوع زندگیها به حساب میآید. در حالیکه در زندگی دائم چنین تعهد دائمی وجود ندارد. یک نوع تعهد دیگری که در میان این شکل خانواده وجود دارد این است که با اینکه زمان این نوع زندگی کوتاه است ولی عملاً تلاش برای استمرار زندگی وجود دارد و مرد اگر در عین داشتن این رابطه بخواهد رابطه دیگری داشته باشد زن مثل همسرش بر او نظارت میکند و فشار هنجاری میآورد که تو خیانت کردی و زن در اینجا تعهدات خانوادگی را از مرد انتظار دارد. بنابراین تلاش برای تعهد و استمرار این زندگی وجود دارد ولی عملاً این نوع زندگی بتدریج جاذبههای خودش را از دست میدهد. افراد در این رابطه میان خودشان نوعی قداست و نه فحشاء تعریف میکنند. گاهی اوقات بین خودشان خطبه میخوانند و سعی میکنند حکم شرعی هم برایش پیدا کنند چون دین اسلام در بحث روابط جنسی آسانگیر است. به همین دلیل این اشکال همزیستی میان دختر و پسرهایی رخ میدهد که نسبت به دختران رهاشده در خیابان از یک وقار و متانت خاصی برخوردارند یعنی حتی ممکن است آدمهای مذهبی و فرهیختهای باشند که به این نوع همزیستی روی میآورند. در واقع میخواهم بگویم صورتهای همباشی در جامعه ایران به همین دلایل ساز و کارهای خود را پیدا و توسعه پیدا میکند و به صورت گسترده به نیاز جنسی افرادی که به هر دلیل نمیتوانند ازدواج کنند پاسخ بدهد. این شیوه در دهههای آینده شاید که بتواند تثبیت شود همانطور که در اروپا در طول سه دهه اخیر تثبیت شد. همچنین در محیطهای روستایی و در شهرهای کوچک، همبالینی به دلیل نظارت اجتماعی شدید وجود ندارد. هم بالینی صرفا در کلانشهرها عمدتا تهران که امکان گمنامی و پنهان زیستن زیر آسمان شهر وجود دارد گسترش می یابد. همبالینی در ایران با غرب متفاوت است زیرا در غرب همبالینی مثل زناشویی و ازدواج، نوعی الگوی کامل مناسبات پذیرفته شده بین دو جنس است. در غرب هم بالینان مثل زن و شوهر بچهدار میشوند، رابطهشان مشروع حساب میشود، از حمایتهای اجتماعی برخوردارند و هیچ نوع فشار هنجاری روی آنها وجود ندارد. اما همبالینی در ایران آن ویژگیها را ندارد. از همه مهمتر اینکه از طرف زنان، این پیشفرض برای ازدواج وجود دارد که این رابطه مقدمه ازدواج است. در حالیکه در همبالینیها در غرب، چنین نیست و ممکن است به ازدواج بینجامد و ممکن هم هست که به ازدواج نینجامد و هیچ تعهدی برای دو طرف ایجاد نمیشود. همبالینی در ایران ممکن است مقدمهای برای تشکیل خانواده باشد و اگر چه به نظر ناپایدار است اما از دیدگاه زنان به عنوان یک رابطه پایدار تعریف میشود. یعنی حتی اگر این رابطه به ازدواج هم نینجامد، زن از مرد نمیپذیرد که هر وقت که دلش خواست این رابطه را پایان بدهد زیرا ممکن است باعث رسوایی برای مرد یا زن باشد. به عبارت دیگر ماهیت ناپایداری که برای رابطه همبالینی در غرب پذیرفته شده است در ایران به طور ضمنی پذیرفته نشده است و گویی که این هم نوعی از خانواده است و به طور قلبی و اخلاقی برای دو طرف پذیرفته شده است و آنها نیازی نمیبینند که به طور رسمی زن و شوهر باشند. این شکل خانواده نتیجه تأخیر در سن ازدواج و تأخیر در برآورده شدن نیازهای جنسی و عاطفی است. ضمن اینکه امروزه مسئله مضیقه ازدواج هم به دلایلی مثل به هم خوردن تناسبات جنسیتی یا مهاجرت یا سطح اقتصادی هم مطرح است. عامل دیگر تشکیل خانوادههای همباشی وجود افراد مطلقه است. لذا در خانوادههای سطح بالای جامعه که کنترل اجتماعی کمتر است و میزان نفوذ مدرنیته بیشتر است این شکل زندگی، رواج بیشتری دارد. البته در بین خانوادههای فرودست و متوسط هم این شکل زندگی وجود دارد اما تعداد و میزان آشکار بودنش فرق می کند. این شیوه زندگی پیامدهای خودش را دارد که فقط همان خانوادهها را درگیر نمیکند بلکه به کل نظام سیاسی اقتصادی اجتماعی تسری پیدا میکند. این خانوادهها به دلیل نداشتن مشروعیت دینی و اجتماعی با اینکه در حال توسعه هستند هنوز راهحلی برای حل چالشهای خودشان پیدا نکردهاند که این برخلاف جوامع اروپایی است چون در آنجا با گستردهتر شدن این شکل خانواده، چالشهای آن هم تا حدودی حل شده است. همچنین برای هر دو طرف زن و مرد استرسهای خاص خود را نیز دارد زیرا این شکل زندگی بنیان حقوقی نداشته و نظارتهای اجتماعی روی زن و مرد شدید است. این نوع زندگی پیامدهای مخرب زیادی دارد. مثلاً اینکه اگر فرزندی به دنیا بیاید آیندهاش چگونه خواهد بود؟ یا آینده دختران در این شیوه زندگی چگونه خواهد بود؟ و هنوز بحث آبروی اجتماعی مطرح هست. 4- خانواده میان تهی یکی از اشکال در حال ظهور خانواده ایرانی خانوادههایی هستند که زیر یک سقف زندگی میکنند، پیوندهای رسمی و شرعی هم دارند اما طلاق عاطفی بینشان رخ داده و مناسباتشان دیگر از کیفیت یک زندگی زناشویی گرم و سالم برخوردار نیست. روابط زناشویی بین آنها خیلی ضعیف است یا اصلاً نیست. کنار هم خوابیدن، کنار هم غذا خوردن، با هم بودن و با هم زیستن در این خانوادهها کمتر وجود دارد. حتی شریک زندگی و شریک غم و شادی و شریک منافع و مضار هم نیستند. این خانواده ها به دلایل مختلف مانند به خاطر تربیت فرزندان، حفظ آبرو یا به خاطر مشکلات مالی با هم زندگی میکنند و از دیدگاه اجتماعی خانواده هستند. این شکل خانواده در گذشته وجود نداشت و امری جدید است. در گذشته چون حاکمیت مرد در خانواده امر مسلم بود. بنابراین مرد بدون قاضی و در حاکمیت مطلق، اگر مشکلی در خانواده ایجاد می شد مسئله را فیصله میداد و در صورتی که زن نمیتوانست قضاوت مرد را بپذیرد طلاقش میداد. اما امروزه چون مرد فاقد آن جایگاه و اقتدار سابق است که بتواند حاکم باشد و حرف نهایی را بزند، زن و شوهر در وضعیتی پرتنش باقی میمانند. در نتیجه با هم زندگی میکنند، همزیستی که ظاهرا مسالمتآمیز ولی در درون پرتنش است. امروزه نظام اجتماعی تا حدودی به زن این قدرت را میدهد که لزوما تمام خواست های مرد را نپذیرد و در برابر آن مقاومت کند. گاه زن صاحب ثروت، تحصیل، شغل و امتیازاتی است و میتواند روی پایش بایستد؛ و مرد فاقد ابزارهای سلطه اقتصادی و اجتماعی بر زن است. بنابراین ما شاهد شکل جدیدی از خانواده ایرانی هستیم که تحتتأثیر فشارهای اجتماعی از هم جدا نمیشوند و قالب خانواده را حفظ میکنند اما میانتهی هستند. این صورت خانواده که درصدش نسبت به خانوادههای همباشی بیشتر است فقط دارای پوستهای است که آنها را حفظ میکند. 5- خانواده گسترده جدید هم در غرب و هم در ایران خانواده گسترده از هم پاشیده اما شکل جدیدی از خانواده گسترده بوجود آمده که در آن، هممکانی و مرجعیت وجود ندارد؛ اما سطح مناسبات و مراودات به شکل گستردهای وجود دارد که میتوان نام آن را خانواده گسترده مدرن نامید و در فضاهای پستمدرن این خود شکل جدیدی مییابد. خانواده گسترده به شکل قدیمیاش دیگر کمتر وجود دارد اما خانواده هستهای موجود در ایران هم مثل غرب نیست. زیرا خانواده هستهای ایرانی درست است که با پدربزرگ و مادربزرگ در یک خانه و محل زندگی نمیکنند اما اینگونه نیست که فرزندان از پدربزرگ و مادربزرگ گسسته باشند. هنوز اشکالی از همزیستی چند نسل با هم را در ایران امروز میبینیم. مثلاً دختری که ازدواج کرده و چند فرزند دارد، مادرش از بچههایش نگهداری میکند. بسیاری مواقع زن و شوهر جوان، ناهار در خانه پدر و مادرهایشان میخورند و این اتفاق بارها و بارها رخ میدهد. درست است که پدربزرگها و مادربزرگها اقتدار سابق را ندارند اما در عین حال به اشکال گوناگونی حمایتهای فرزندان از پدربزرگها و مادربزرگها را میبینیم و تعداد کمی از فرزندان پدران و مادران شان را به خانه سالمندان میفرستند. زیرا به لحاظ ارزشی، رویکرد مثبتی نسبت به آنها وجود دارد و به همین دلیل هم خانه سالمندان نتوانسته فراگیر شود. در شهرهای کوچک ایران خانه سالمندان بندرت وجود دارد. یکی از ارکان هر نوع جشن و سوگواری، پدربزرگ و مادربزرگها هستند. هنوز پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها نقشها و کارکردهایی دارند. مثلاً هنوز تا حدودی مقام قاضی و داور را در مسائل خانوادگی دارند. در جاهایی که ثروتمند هم باشند حمایتهای مالی هم وجود دارد؛ زیرا ثروت، خود ابزار قدرتی شده که آنها پایگاه خود را حفظ کنند. 6- خانواده هسته ای وسعت یافته خانواده هستهای وسعت یافته در وضعیت پست مدرن داریم و آن هم خانواده هستهای ایست که به کمک ابزار های تکنولوژیک خود را بسط میدهد. خانوادههای هستهای وسعتیافته ایرانی امروزه به کمک اینترنت، موبایل و تلفن و وبلاگ و وبسایت میتوانند شبکههای خانواده مجازی را توسعه دهند. خانوادههای هستهای ایرانی از طریق ارتباطات مجازی همان پیوندهای سنتی را بازتولید میکنند اما چون جنس مراوده متفاوت است از کیفیت متفاوتی هم برخوردار است. مثلاً در تمام آیینها و مناسبات، خانوادهها به هم تلفن میزنند، پیام میدهند، چت میکنند چه در کشورهای مختلف و یا در یک شهر باشند. این وضعیت جدید خانواده هستهای ایرانی را بهصورت بسیار قوی با هم مرتبط میکند یعنی آن گسیختگی که ناشی از چند مکانی شدن و فاصلههای جغرافیایی بوجود میآمد و یا آن گسیختگی که ناشی از ناتوانی در تحمل همدیگر برای زیستن در یک مکان و ارتباط چهره به چهره به وجود میآمد به کمک فناوری ارتباطی تحملپذیر میشود. نظام خانوادگی ایرانی از یک سو تحت تأثیر فرهنگ مدرنیته بسیار تضعیف شده یعنی برای افراد روابط چهره به چهره سخت و دشوار شده اما همین افراد به سهولت میتوانند به راحتی تلفنی حرف بزنند، چت کنند و اس ام اس یا پیامک بفرستند و به مبادله عواطف بپردازند یا در فضاهای مجازی همکاریهای مختلفی با هم داشته باشند. یعنی پسرعموها و پسرداییها و پسرخالهها که کمتر هم را میدیدند ارزشهای جمعی خود را به مدد ارتباطات توسعه میدهند و تقویت میکنند. خانواده هسته ای وسعتیافته ایرانی به کمک تکنولوژی ارتباطی جدید خود را وسیعتر از خانواده گسترده سنتی بازتولید میکند که البته نوع ارتباطات درونخانوادگی کمتر مادی و بیشتر معنوی و عاطفی و ابراز محبت و دوستی و احترام گذاشتن در آن بیشتر است. در خانواده گسترده ایرانی، شراکت، در اموال و زمین و دامپروری و یا در حمایتهای اجتماعی از یکدیگر و پشتوانه هم بودن خود را نشان میداد اما الان این فضا از بین رفته است زیرا قانون و نیروی انتظامی و حکومت و دولت جای آن را گرفته است. آنچه بیشتر نیاز است رهایی از تنهایی در شهر است و پیدا کردن فضایی است که گمنامی شهر انسان را آزار ندهد. خانواده هستهای وسعتیافته ایرانی در فضای پستمدرن، در واقع خانوادهایست که در پناه این تکنولوژیها بعضی از گذشتهها را به صورت شبکهای باز تولید میکند و این بازتولید بصورت چهرهبهچهره و در قالب حمایتهای اجتماعی و اقتصادی نیست. حال فضای متفاوت اجتماعی در حوزه خانواده شکل میگیرد و فرآیندهایی که در حوزه فرهنگ تأثیرگذار هستند در خانواده ایرانی دخالت میکنند و تأثیرات جدی هم برجای میگذارند. یکی از آنها هم تکنولوژیهای ارتباطی است و این عملاً خانوادههای هستهای را گسترده میکند و فضای مناسبات خویشاوندی خانواده را که تضعیف شده بود به شکل دیگر بازتولید میکند و گسترش میدهد اما در عین حال اتفاقات دیگری هم در خانواده میافتد که در بخش بعدی بحث خواهم گفت که چگونه امکان نظارت خانواده را بر اعضاء کم میکند. مثلاً دختران یا پسران بدون بیرون رفتن از خانه ارتباط لازم با خارج از خانه دارند. 7- خانواده مجازی خانواده مجازی و اینترنتی یکی از اشکال جدید خانواده است. البته خیلی کم مطرح شده و آنچه بیشتر به چشم میآمده، ازدواجهای اینترنتی است. من در بخش های بعدی اینگونه ازدواج ها را توضیح می دهم. اما پدیده خانواده مجازی چیزی متفاوت از آن است.اشکال گوناگونی از مناسبات دو جنس به صورت خانواده و روابط دوستی و پیچیده مجازی در حال ظهور است. تلفن و اشکال مختلف ارتباطی در این قضیه مؤثر است. اشکال مختلفی در این زمینه وجود دارد که برخی ممکن است به ازدواج بینجامد، برخی ممکن است به همبالگی یا دوستی بینجامد که این هم یک شکل در حال ظهور است. این قضیه برای دختران بهتر شده است. دختران از طرق مختلف و از طریق سایتهای مختلف با هم دوست میشوند و ممکن است شش ماه یا یکسال با هم دوست اینترنتی باشند و بعد از مدتی این قضیه تبدیل به اعتیاد میشود. پیام کوتاه، بولوتوث هم به شکل فزایندهای در میان افراد در حال گسترش است. در این شکل مراوده مبادله بدن صورت نمیگیرد اما پیام های عاطفی مبادله میشود و در سطوح مختلف از نوجوانان و جوانان گرفته تا میانسالان و بزرگسالان وجود دارد. آن لحظاتی هم که فرد در آن فضا نیست به آن فضا فکر میکند و ذهنش درگیر است. خانواده رسانهای هم شکل دیگری از خانواده مجازی است. . تلفنها و ماهوارهها و تلویزیون و اینترنت این امکان را فراهم کردهاند که از هر چیز یک نسخه تصویری و سمعی و بصری هم داشته باشیم و این نسخه ظاهراً بازتابی از آن پدیده واقعی است در حالیکه اینگونه نیست. نسخه رسانهای شده در حال بازنمایی از آن است. تفاوت بازنما با بازتولید این است که در بازنما، یک برساخته اجتماعی- تاریخی- سیاسی- فرهنگی است یعنی با واسطههای ایدئولوژی و دستکاری نیروها و افراد، این تساویها و نمایشها درست میشوند نه اینکه دوربینها و میکرفونها عیناً صداها و تصویرها را نشان میدهند در نتیجه ما در یک وضعیت چند جهانی زندگی میکنیم. یک جهان رسانهای شده که آن غیر از جهان مجازی است. یعنی موضوع سریالهای تلویزیونی غالباً بحث درباره خانواده است. این فیلمهای سینمایی، داستانها و مجلات و مطبوعات و... همه به نوعی در جامعه ایرانی که جامعهای دولت محور است میخواهند خانواده دولتی رسمی را رقم بزنند و بگویند که خانواده ایدهآل و آرمانی این است. این خانواده رسانهای شده، شکلی از خانواده است. به طور گسترده، میتوانیم این را در ناخودآگاه و خودآگاه خود حس کنیم که خانواده ایرانی گاهی اوقات متأثر از تجربه واقعی ماست و گاهی هم متأثر از رسانه است. اگر کسی که زبان فارسی را به طور کامل بداند و یک سال سریالهای ایرانی را ببیند، تصوری از زندگی و خانواده ایرانی پیدا میکند و از اینکه با مردم زندگی کند و در خانوادهها باشد تصور دیگری پیدا میکند. چون دنیای زندگی خانوادگی این دو الگوی خانواده با هم متفاوت است . یکی به خانواده آرمانی دولتی نزدیکتر است. مثلاً شکل رسمی خانواده که ارزشهای دینی و سیاسی در آن پررنگتر است، هنجارهای فقهی و شرعی بیشتر رعایت میشود، کمابیش مردسالارتر است، خشونت در آن کمتر دیده میشود و دارای نظم است. خانواده تلویزیونی، که بر اساس طبقه متوسط شهری و رسمی تصویر میشود یعنی خانواده رسانهای عمدتاً مسئلههایی شبیه طبقه متوسط شهری است. این خانوادهها واقعی هستند چون تلویزیون یک پدیده خانوادگی است. مردم ما بخش مهمی از اوقات فراغت خود را برای تماشای خانوادههای تلویزیونی صرف زندگی با تلویزیونها میکنند. آن دسته فیلمهای خانوادگی بیشترین بیننده را دارند که به شکلی بحث در مورد مناسبات خانواده است یعنی خانوادهها تمایل دارند که فیلم خانوادگی از تلویزیون ببینند. مثل آیینهای که جلوی آنها برای دیدن خودشان است. خانواده رسانهای در رمان ها و کتابهای درسی هم ترسیم میشود. ما خانواده را یاد میگیریم و میخوانیم و به نوعی دائماً آن را دستکاری میکنیم. درست مثل بچهای که با اسباببازی خودش بازی میکند، خانواده تبدیل به امری شده که دائماً آن را دست کاری میکنیم. یعنی یک جا آن را کم و زیاد میکنیم، گاهی فرافکنی و گاه بازتولید میکنیم 8- خانواده شهری از جمله فرآیندهای خانواده ایرانی میتوان توسعه و ظهورخانواده شهری یا شهری شدن را نام برد. جمعیت ایران از یک جمعیت عشایری و روستایی به شهری تبدیل شده ولی شهری شدن و شیوه زندگی و مناسبات زندگی شهری با اشکال مختلف در روستاها نیز اشاعه مییابد. در سبک زندگی شهری، تکنولوژی، مصرف بیشتر، داشتن حریم خصوصی بیشتر و یک نوع بیتفاوتی مردم نسبت به همدیگر و کاهش مناسبات همسایگی، تفکیک محل کار از محل زندگی و زندگی در پرتو مناسبات شهری به طور کلی، زندگی مصرفی، تجملی، تعامل با بانکها، ادارات و... وجود دارد. چنین سبکی از خانواده شهری، توسعهیافته و فقط برای شهرنشینان نیست. 22 میلیون جمعیت روستایی اگر چه در روستا زندگی میکنند اما تحت تأثیر زندگی شهری قرار گرفتهاند. هنوز هم بخش وسیعی از مناسبات سنتی در خانواده روستایی وجود دارد، اما در عین حال سبک زندگی ایرانی در شهر به روستاها هم راه یافته است. از طریق اینترنت، ماهواره، گسترش مناسبات شهریها با روستاییها و مهاجرت روستاییان، توسعه کالاهایی که به طور انبوه در روستاها و عشایر و شهرها مصرف میشود و تکنوژیهای ارتباطی که زندگی شهری را بازنما میکند. مجموعه اینها باعث میشود که خانواده شهری به واقع خانواده غالب برای سبک زندگی باشد. التبه زندگی شهری و خانواده شهری از چند جهت با خانواده روستایی متمایز است. اولین وجه تمایز آن، بحث تحول در سبک زندگی است یعنی امکانات و لوازمی که در یک خانواده وجود دارد نیز به روستاها در حال توسعه است، مثلاً استفاده از مبلمان هم در روستاها رواج مییابد و یا استفاده از تلویزیون پلاسما در حال همگانی شدن است. در گذشته آنچه زندگی روستایی را از شهری متمایز میکرد معماری روستایی بود اما امروز خانههای مهندسیساز نقشهای از پیش طراحیشده دارند و هر کس بخواهد از وام هفت میلیونی استفاده کند باید از این نقشه تبعیت کند. به طور کلی مهمترین وجه عینی روستایی ایرانی که معماری آن بود، فرو ریخته و به جای آن خانههای شیروانی با مصالح آجر و سیمان ساخته میشود. این شهریشدن سبک زندگی است که مبلمان و معماری را دگرگون میکند و عملاً در حوزههای دیگری مثل لباس نیز تأثیر میگذارد. یکی از دوستان من تعریف میکرد که در یک روستا با یک مغازه لوازم آرایش، ماهی 400 هزار تومان درآمد دارد، اولاً نفس وجود لوازم آرایش در روستا یک پدیده کاملاً مدرن است که سابقه نداشته است. استقبال از این لوازم آرایش برای زنان روستایی که 500 نفر بیشتر جمعیت ندارد و سابقه مذهبی هم دارد، نشان میدهد که سبک زندگی مدرن شده است. وجه دیگر تحول در ذهنیت و طرز نگاه روستاییان است که از طریق ماهواره و اینترنت و حتی مطالعه و گفت و گویی که با شهریها دارند تغییر کرده است. ویژگی مهم ذهنیت روستایی، تسلط آنها بر تبار و خاندان تکتک اهالی روستاست. حتی تا چندین نسل افراد را میشناسند و مناسبات گسترده شجرهنامه هر فرد را بگویند. یا مثلاً رخدادهای تاریخ روستاها را اغلب میدانستند و ازکانالهای متفاوت هم یکجور نقل میشد که دقت در انتقال را میرساند. بحث آگاهیها و دانش سینه به سینه شفاهی که بخشی از آن تاریخ شفاهی بود. یک نوع تسلط به شعر و ادبیات فارسی در میان آنها وجود داشت. همین یک هویت و سطح آگاهی را برایشان شکل میداد که به حافظهشان اتکا میکردند یا مثلاً یک نوع دانش بومی در مورد دامپروری و کشاورزی و آب و هواشناسی و شناخت گیاهان محلی، خاکها، سنگها، خاصیتهای زمین و به طور کلی آشنایی نسبت به جغرافیای نزدیک داشتند. به جهانی که در آن زندگی میکردند مسلط بودند. این آگاهی سنتی روستایی بود. یک سطح دیگر آگاهی نسبت به دانشهای فرهنگی در مورد مذهب و شریعت بود و در حدی که بتوانند واجبات را انجام دهند میدانستند. ملای ده برای آنها یک سری مسائل را میگفت. خانواده روستایی ایرانی تغییر بنیادی کرده و سطح آگاهی و ذهنیتهایش عوض شده است. آن نسل هم به تدریج از دنیا میروند و جابجایی نسلی صورت میگیرد. نسل جدید دانش مدرسهای دارد و نه دانش مردمی فرهنگی؛ و دانش پیشین که تربیت محور بود و به شکل شفاهی شکل گرفته بود و قائم به مکان و زمان بود به دانش مدرسهای تبدیل میشود. همین بچههای نسل جدید، بسیاری از آگاهیها را ندارند. دانش کشاورزی، دامپروری، فرهنگی که به تاریخ شفاهی برمیگردد. درست مثل شهریها شدهاند. همه این تأثیرها در خانواده روستایی این است که در روستا بیش از شهرها میتوان شکاف نسلها را مشاهده کرد. آنجایی که نسلهای قدیم باقی هستند، فاصله بین فرزندان و پدر و مادرها زیاد است و تنش ایجاد میکند. خانواده روستایی ایرانی دارد شهری میشود. به این معنی که هم شامل ساکنین شهر میشود و هم ساکنین روستا. در شهر مسئله شهری شدن، به نوعی پیچیدهتر از روستاست به این معنا که بخش مهمی از ساختار شهرها مهاجرین روستایی است. این مهاجران روستایی وقتی به شهر مهاجرت میکنند، به حاشیه شهرها میروند و مشکلاتی دارند که ناشی از فقر اقتصادی و فرهنگی است اما در عین حال میخواهند که سبک زندگی شهری داشته باشند و به شیوه شهریها زندگی کنند از طرف دیگر حس نوستالوژیک نسبت به گذشته خود هم دارند. این وضعیت باعث میشود که یک خانواده روستایی شهرنشینشده به یک شهروند تبدیل نشود اما یک روستایی هم نباشد و این در مناسبات خانوادگی هم تأثیرگذار است. مناطق جرمخیز که مواد مخدر و فحشا در آنها زیاد است، از مناطق حاشیهنشین است که از مناطق دیگر، وضعیت آنامیک بیشتری دارند. بنیادهای اقتصادی لازم برای شهرنشین شدن را ندارد و از سنت تاریخی شهری هم برخوردار نیستند. در نتیجه مجموعه پیچیدهای از مناسبات انسانی در درون خانواده شکل میگیرد و تنشها هم شکل میگیرد و بسیاری از مسائل که ناشی از فرهنگ فقر و فقر فرهنگی است، بوجود میآید. 9- خانواده زن محور امروزه تجربه زنانه و خواستها و علایق و ذائقه، احساسات و زبان زنانه به صورت گستردهای در حال توسعه است و تنها محدود به مناسبات درون خانواده نیست بلکه مناسبات بیرون خانواده را نیز در برمیگیرد. گفته شد که زنان در گذشته در عرصه عمومی جایگاه چندانی نداشتند اما در حال حاضر جایگاه زن در حوزههای درون خانوادگی و بیرون خانوادگی در حال وسعت یافتن است. مصرفی شدن خانواده، یکی از عواملی است که به زن جایگاه بیشتری میدهد زیرا خانواده امروزه بر اساس تولید نیست، عمده کار، مصرف است، در مصرف هم زنان تصمیم گیرنده و تعیین کننده هستند و در اعمال سلیقه هم زنان دخیل هستند. حتی خرید لباس مرد هم طبق سلیقه زن خریداری میشود. از آرایش موی مرد و فرزندان تا امور دیگر تحت مدیریت زن است، میهمانیها، آشپزیها، نوع میهمانیها و رفت و آمدها نیز بر اساس نظر زن اتفاق میافتد. وجه مهم زنانگی که غلبه احساسات و عواطف بر ارزشهای عینی، کاربردی و مادی است بر خانواده غلبه دارد. مثلاً اتومیبیلهای گران بر اساس ارزشهای زنانه که ارزشهای نمادین هم به حساب میآیند، خریداری میشود. میل زنانه مرد را برای خرید و مصرف برخی از کالاها وادار میکند. زنانه شدن خانواده ایرانی به معنای اهمیت یافتن میل و زبان و ارزشها و باورها و ذهنیت زنانه است. تربیت فرزندان تا دوران طولانی تحت تأثیر چنین روندی است. زنانه شدن خانواده با همه اشکالش، سبک زندگی، تربیت، شیوه زندگی را صورت میدهد ارزشهای زنانه در اینجا غلبه پیدا کرده است. در مناسبات خانوادگی، من از کاهش خشونت صحبت کردم این کاهش خشونت نه تنها به برخورداری زنان از پایگاه اجتماعی برمیگردد بلکه به کاهش تفاوتهای مردانگی و زنانگی نیز مرتبط است؛ مثلاً زبان زنانگی در میان مردان بسیار افزایش یافته است. کاهش الفاظ مردانه و رواج زبان زنانه به خصوص در بافتهای خانوادگی، توسعه یافته است. مثلاً رفتارهای زنانه در میان مردان بازتولید شده است و در درازمدت در مناسبات تأثیر خواهد داشت. یعنی درلایهای از مناسبات خانوادگی، تفاوتهای زن و مرد کاهش مییابد به خاطر همین از خانوادههای زنانه نام میبرم. زیرا در تربیت هم نقش خود را بر جای میگذارد. مثلاً شیکپوشتر شدن مردان به سلیقه زنان برمیگردد. زیرا خانمها حساسند، میطلبند و میخواهند که مردان شیکپوش باشند. مرد در یک پروسه نه چندان طولانی، این ارزشها را در خود درونی میکند. احساسات، علایق و زبان زنانه در حال گسترش است. در گذشته این نسبت برعکس بود، یعنی زنان بیتشر زبان مردانه پیدا میکردند خصوصاً در عرصه عمومی نمود مییافت. هنوز هم دنیای زنانه، دنیای زنانه است و دنیای مردانه هم دنیای مردانه، اما این دنیاها در حال نزدیک شدن به هم هستند خصوصاً در بافت خانوادهها که حریمها نزدیکند و صمیمیتها زیادتر شدهاند و مردان بر اساس سبک ارزشهای زنانه نزدیک میشود و اصلاً به مذهبی بودن یا نبودن ارتباطی ندارد زیرا زن از جایگاه بیتشری برخوردار میشود. سطح دیگر به شبکه مناسبات اجتماعی برمیگردد. مثلاً دوستان و خویشاوندان زن نسبت به دوستان و خویشاوندان مرد راحتتر رفت وآمد میکنند و از امکانات بیشتری در مناسبات برخوردارند. پدر و مادر زن در تربیت بچهها و حمایتها و میهمانیها حضور پررنگتری دارند. این توسعه زنانگی با اشکال گوناگون آن، روی گفتمانهای خانواده ایرانی تأثیر گذاشته است، چه گفتمانهای مدرن و چه گفتمانهای مذهبی. مثلاً بحث تمکین را کسی به معنای اطاعت تفسیر نمیکند، بیشتر سعی بر توجیه آن میشود و نه ترویج آن. 1- خانواده عرفی یکی دیگر از فرآیندهای خانواده ایرانی، عرفی شدن آن است که با بحث سنتزدایی هم مرتبط است. نقش مذهب در بسیاری از مناسبات درونخانوادگی کاهش پیدا کرده و به جای آن مجموعه وسیعی ازآیینها و ارزشها و باورهای عرفی نشسته است. به طورمثال در درون خانواده گسترده سنتی ایرانی، اگر چه همه با هم همزیستی داشتهاند ولی یک معیار محرمیت و نامحرمیت اعضاء رعایت میشد. امروزه میبینیم که در خانواده هستهای وسعتیافته یا پستمدرن، مناسبتهایی که شکل میگیرد، مبنای شرعی ندارد. اگرچه به معنای زیر پا گذاشتن اخلاق و شرعیات به شکل تعمدی نیست؛ اما فضای نامحرم و محرم به خوبی رعایت نمیشود مثل دست دادن، تماسهای بدنی، رقصیدن و ... اما این رفتارها به لحاظ فقهی، رفتارهای حرام یا ناهنجار تعریف میشوند. این بخشی از عرفی شدن خانواده ایرانی است. یا مثلاً در مورد رعایت اصول شرعی برای مناسبات جنسی، در این مورد هم در بسیاری از مواقع با یک نوع تسامح و تساهل از معیارهای شرع روبرو هستیم؛ مثلاً وقتی دختر و پسری که با هم نامزد میکنند بدون اینکه عقد کرده باشند، همان مناسبات همسری را در حد معینی با هم دارند. در عرفی شدن، برخی از آیینها که محتوای مذهبی دارند نادیده گرفته میشود و به اندازه حساسیت گذشته روی آن حساسیت وجود ندارد. یا مثلاً در ساختارهای سنتیتر علاوه بر مراسم عقد، روحانی، خواندن قرآن و دعا و نیایش کردن در مراسم ازدواج و عروسی انجام میشد که همه اینها برچیده شده ، بخصوص در خانوادههای متوسط و متوسط به بالا و فقط منحصر در خواندن خطبه عقد شده است و خانوادهها دوست دارند که روحانی زودتر خطبه را بخواند و برود. یا در مسئله عرفی بودن، میخواهم به سطح بالاتر رفتاری بپردازم. به نوعی میتوان گفت مناسبات درونخانواده، لزوماً از حمایتهای مذهبی پیروی نمیکند. مثلاً مناسبات افراد با روحانیون در طول مسیر زندگی به طور گسترده کاهش پیدا کرده و فقط منحصر به مناسبتهای خیلی خاص مثل نذر یا مجلس ترحیم شده در حالیکه در گذشته بین خانوادهها با روحانیون داد و ستدهایی وجود داشت. مناسکی مثل عید غدیر که روحانیون و سادات مینشستند و همه به دیدن آنها میرفتند. ارکان مذهب عبارتند از باورها، شخصیتهای دینی، مکانهای دینی و مناسک که هر چهار رکن مذهب در خانواده ایرانی عرفیتر شده و جایگزینهای دیگری پیدا کرده است و این عرفیشدن در حال گسترش است اگر چه این حرف بدین معنا نیست که جامعه ایران مثل غرب عرفی شده باشد. خانواده غربی به صورت بنیادی عرفی شده است و اساساً برای فرزندآوری لزومی نمیبیند که خطبه عقد بخواند در نتیجه ساختار خانواده غربی عرفی شده اما در خانواده ایرانی اینگونه نیست و هنوز جایی که خانواده هست مسئله مشروعیت فرزندان مهم است و حضور روحانی برای خواندن خطبه عقد مهم است و زیرساختها هنوز مذهبی هستند اما عرفی شدن هم در یک سطحی بوجود آمده است. البته این عرفی در سطوح مختلف خانواده متفاوت است و در همه خانوادهها به یک شکل اتفاق نیفتاده است. مکانهای مذهبی هم در چنین شرایطی اعتبار خود را از دست میدهند. در گذشته نزدیک بودن به مسجد یا امامزاده اعتبار داشت اما امروزه نزدیک بودن به مسجد موجب کاهش ارزش اقتصادی خانه شده است. برخی از مردم حتی خانههای خود را عوض میکنند که نزدیک مسجد نباشند. به طور تاریخی مکانهای نزدیک به مسجد و امامزاده، کانون قدرت و طبقات بالای جامعه بود اما امروزه اینچنین نیست و این نقش را ندارد. نه فقط زیاد شدن فاصله به لحاظ جغرافیایی است بلکه به لحاظ مناسبات بین خانوادهها هم کاهش پیدا کرده است. الان تعداد افرادی که از یک خانواده در مسجد نماز میخوانند کم شده است. جایگاه مسجد در محله تضعیف شده و مناسبات مسجد با خانواده تغییر کرده است. برای روحانیت و آیینهای مذهبی هم این اتفاق افتاده. آیینهایی هم که باقی مانده، معنای مذهبی خود را از دست داده است. بنابراین عرفی شدن خانواده ایرانی باعث شده که این خانواده عرفی در معنای ایدهآل و شکل مطلقتر، پدیده در حال ظهور باشد یعنی خانوادههایی دیده میشوند که مثل خانوادههای غربی هستند اما این سطح از عرفی شدن بسیار نادر است اما در حال ظهور است و نسبت به خانوادههای دیگر به سختی دارد شکل میگیرد. [1] cohabitation
نظرات