دڵ چهپهڵان لێ ناگهڕێن به يهك بگهين و تێك بگهين.«هژار»
با نگاهى به گذشتهی جنبشهاى «كُردى» متوجه میشويم كه شخصيتهاى نمونه و اسلامگرا همچون: شيخ عبدالله نهرى، شيخ عبدالسلام، شيخ سعيد، شيخ محمود، قاضى محمد و ملامصطفى و ديگران 4 به خاطر دفاع از حق ملت و برچيدن ظلم و ستم به پاخاسته و رهبرى اين جنبشها را بر عهده گرفتهاند؛ زيرا معتقد بودند كه گرايشهاى قومی و وطنى آنان چيزى جز تأييد و احساس افتخار به آيههاى خدا و هدايت تكوينى خداوند نيست؛ چون خدمت كردن به ملت و فرزندان ملت، مورد تأكيد دين اسلام بوده و يكى از تعاليم تشريعى آن میباشد.
اما به دنبال اين جنبشها، حركتهاى قومی و ماديگرايى كه داراى مرجعيتهاى مختلف و فلسفهها و نظريات ماركسيستى و كمونيستى و ليبرالى بودند به وجود آمدند و مسئلهی قوميت كُرد بيش از پيش پيچيدهتر شد و آن حركت قومى از جنبش ملى خود خارج شده و به جريان حزبى منجر گرديد و پرچم انقلاب و مبارزه را همراه با تفرقه و پراكندگى و بینظمى و با مرجعيتهاى مختلف به پيش بردند و قدرتهاى حاكمه جرأت يافتند تا با بهانههاى واهى به ايجاد حوادث ناگوار و بهرهبردارى به نفع خود اقدام نمايند.
و اين بود سرآغاز پيدايش تفكرى كه معتقد بود اسلام، فرهنگ و تمدن ملى و ارزشهاى آن را نابود میكند و به يكسانسازى مليتها ـ از نظر فرهنگى و ارزشهاى ملى ـ میپردازد و تفكر مليتخواهى و اسلامخواهى هيچ ارتباطى با هم ندارند و تمام تلاش خود را براى در مقابل هم قرار دادن تفكر مليتخواهى با تفكر اسلامگرايى به كار گرفتند و البته عملكرد حكومتهاى حاكم ـ كه به نام اسلام بزرگترين جنايتها را بر مردم كُرد تحميل كردند جنايت حلبچه و انفال و...، و بعضى دوستان نادان كه مسلمان بودن را مصادف با عرب شدن میپنداشتند به اين پندار ناروا دامن زد، غافل از اينكه «اسلام شيوههاى گوناگون زندگى انسان را كه در جوامع مختلف وجود داشت به رسميت شناخت و در صدد از ميان برداشتن آنها بر نيامد و در آنها فقط تا آن اندازه دخالت كرد كه موجب همسويى آنها با سلوك دينى و اخلاق اسلامی شد.»
به نظر قرآن، استعدادها و موفقيت انسان براى كشف شيوههاى زندگى يكى از آيات تدبير و عنايت الهى در جهان است. قرآن، انسان را جانشين روى زمين، آباد كنندهی آن، استخدام كنندهی جانداران ديگر و به وجود آورندهی تمدن و فرهنگ شناسانده است.
قرآن با اين شناسايى در واقع اين مطلب را اعلام كرده «كه هدايت الهى تنها از طريق انبياء به انسان نمیرسد؛ بلكه راهيابيهاى نوع انسان براى كشف شيوههاى زندگى نيز خود هدايت الهى است.»
قرآن خود قبلاً اعلام كرده بود كه نيامده تا بر فرهنگ و تمدن انسان خط سرخ بطلان بكشد؛ بلكه آمده تا به آنچه هست جهت نوينى در مسير توحيد بدهد.
اينكه میگويند اسلاميت مساوى است با نابودى فرهنگ و تمدن ملى و ارزشهاى ملى دروغى بيش نيست؛ زيرا «مليت» و «اسلام» دو مقوله متقابل نيستند؛ بلكه ارتباطى ارگانيكى و قوى آنها را به هم مرتبط میكند، و اين ارتباط و پيوند از نوع «تعاملى» است نه «تفاضلى»، به دلايل زير:
1ـ انسان جانشين خداوند است بر روى زمين:
از ديدگاه اسلام، انسان جانشين خداوند است بر روى زمين و وظيفهاش عمران و آبادانى آن است. براى انجام اين مهم خداوند تمام نيازمنديهايش را فراهم نموده است.
از لوازم جانشينى اين است كه انسان آزاد باشد و حقوقش رعايت شود و موانع رشد و ترقى او برطرف گردد تا امكانات و استعدادهايش را در بارور نمودن تمدن بشرى و رسيدن به آرامش و سعادت به كار گيرد.
ـ اما ملتى كه زير بار ظلم و ستم قامتش خميده شده است و تمام حقوق انسانياش پايمال شده و مورد وحشيانهترين نسل كشیها قرار گرفته و تمام تلاشها در جهت از بين بردن شناسنامه و هويت اوست و لحظه به لحظه زندگيش را سركوب و خفقان و كوچ اجبارى و ... فرا گرفته چگونه میتواند وظيفهی جانشينى خداوند را به جاى آورد؟
اسلام بر اساس «وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ» هر نوع بیحرمتى و تحقيرى را نسبت به انسان ممنوع میداند، هرچند به نام ظل خدا و ... هم انجام بگيرد.
2ـ اختلاف زبان و رنگ از نشانههاى خداست:
وجود اقوام و ملل مختلف مشيت و خواست خداوندى است. آنجا كه میفرمايد:
«وَ مِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَآخْتِلاَفُ ألْسِنَتِكُمْ وَ ألْوَانِكُمْ إِنَّ فِى ذَلِکَ لأيَاتٍ لِّلْعَالَمِينَ» (روم: 22)
«و از زمره نشانههاى (دالّ بر قدرت) خدا آفرينش آسمانها و مختلف بودن زبانها و رنگهاى شما است، بیگمان در اين (نشانهها) دلائلى براى فرزانگان و دانشوران.»
يعنى خلق اقوام و ملل مختلف كه هر يك ويژگيهاى ملى و فرهنگى خود را دارا هستند تا بدين وسيله قابل شناسايى باشند، خواست خداوند است. در واقع قرآن بر وجود مليتهاى مختلف و ويژگيهاى متفاوت آنها مهر تأييد مینهد.
«يَا أيُّهَا النَّاسُ إنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِّنْ ذَكَرِ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبآ وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أكْرَمَكُمْ عِنْدَاللهِ أتْقَاكُمْ إنَّ اللهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» (حجرات: 13)
«اى مردمان! ما شما را از مرد و زنى آفريدهايم و شما را تيره تيره و قبيله قبيله نمودهايم تا همديگر را بشناسيد (و هر كسى با تفاوت و ويژگى خاص درونى و بيرونى از ديگرى مشخص شود و در پيكرهی جامعهی انسانى نقشى جداگانه داشته باشد) بیگمان گرامیترين شما در نزد خداوند متقیترين شما است. خداوند مسلماً آگاه و از هر چيزى باخبر است.»
پروردگار، اقوام و ملتهاى مختلف را با رنگها و زبانهاى متفاوت در مكانهاى جغرافيايى مختلف خلق كرده تا با همزيستى و همكارى با هم به عمران و آبادانى زمين پرداخته و حقوق و آزاديهاى يكديگر را محترم بشمارند.
واژهی «لِتَعَارَفُوا» همزيستى مسالمتآميز را خاطرنشان میسازد.
ـ تفاهم و شناخت يكديگر و همكارى بين دو ملت نابرابر يكى حاكم و ديگرى محكوم مفهومی ندارد. در واقع سياست زمين سوخته و نسلكشى يك ملت و سرزمينش خلاف اصل «لِتَعَارَفُوا» است.
3ـ مساوى بودن اقوام و ملل مختلف از نظر اسلام:
از ديدگاه اسلام تمام اقوام و ملتهاى مختلف مساويند و تنها تفاوت آنها در ميزان «تقوا» است. بديهى است كه تقوا هم در دنيا ملاك تبعيض يا برترى دنيوى انسانها نيست. اساساً شناخت متقى و كرامت او تنها به وسيله خدا صورت میگيرد، چنانكه خداوند میفرمايد:
«فَلا تُزَكُّوا أنفُسَكُمْ هُوَ أعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى» (نجم: 32)
«از پاك بودن خود سخن مگوييد؛ زيرا تنها او پرهيزكاران را میشناسد.»
در انديشهی اسلام «ملت برگزيده خداوند» وجود ندارد؛ زيرا اسلام دينى كامل و شامل است و نورش همهی جهانيان و هستى و مخلوقات را در برمیگيرد:
«وَ مَا أرْسَلْنَاکَ إلاَّ رَحْمَةٌ لِّلْعَالَمِينَ» (انبياء: 107)
«(اى پيغمبر) ما تو را جز به عنوان رحمت جهانيان نفرستادهايم.»
و در واقع بين كسانى كه به آن التزام دارند و به آن پايبند هستند هيچ برترى وجود ندارد مگر به تقوا و عمل صالح؛ زيرا در اصل خداوندِ پاك و منزه انسان را در زمينهی هدايت تشريعى مورد بازخواست و به او پاداش میدهد، اما هيچگاه انسان را به خاطر هدايت تكوينى مورد بازخواست قرار نمیدهد؛ چون خود انسان هيچ دخالتى در اينكه به چه قومى يا سرزمينى منتسب است، ندارد.
4ـ مخالفت شديد اسلام با ظلم و ستم و غصب زمين و خاك:
اگر بگوييم جوهرهی اسلام تلاش است براى ريشهكنى ظلم و ستم در تمام اشكال آن، سخن به گزاف نگفتهايم.
در تاريخ بشرى هيچ فكر و انديشهاى به اندازه اسلام مخالف ظلم و ستمگرى نبوده و نخواهد بود، به طورى كه وقتى به قرآن نظرى بيفكنيم مات و مبهوت میشويم كه چگونه گروهى خود را مسلمان مینامند و در مقابل ظلم و ستم سكوت میكنند و هيچ جبههگيرى ندارند يا اصلاً در جامعهی اسلامی چگونه جا براى ظلم و ستم باقى است؟
«إِنِّى حَرَّمْتُ الظُّلْمَ عَلَى نَفْسِى وَجَعَلْتُهُ بَيْنَكُمْ مُحَرَّمًا»
«اى بندگانم، من ظلم را بر خود حرام نمودهام و آن را نيز در ميان شما آدميان حرام گردانيدم.»
در اسلام، بر حكومت واجب است كه دو هدف محورى و اساسى زندگى يعنى «برخوردارى از زندگى متناسب» و «امنيت» را براى تكتك افراد جامعه فراهم نمايد تا در سايهی زندگى سالم و مناسب و امنيت فراهم شده، انسانها با انديشهاى آسوده به فرمانبردارى خداوند بپردازند:
«الَّذِى أطْعَمَهُمْ مِّنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِّنْ خَوْفٍ» (قريش: 4)
«همان خدايى كه پس از گرسنگى طعامشان داد و به دنبال ترس و ناامنى بر ايشان امنيت ايجاد نمود.»
ـ ملت كُرد به خاطر تقسيم سرزمينش بر اساس منافع كشورهاى استعمارگر مورد ظلم و ستم قرار گرفت. بر اين اساس مسئلهی كُرد، مسئلهی ملتى مسلمان و ستمديده است و توجه جدى به مشكلاتش وظيفهاى اسلامى و خدايى میباشد. تلاش براى رفع ستم از اين ملت و جبههگيرى در مقابل ظالمان به ملتش مميزه ملت و جامعهاى اسلامی است:
«وَالَّذِينَ إذَا أصَابَهُمُ الْبَغْىُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ» (شورى: 39)
«و كسانيند كه اگر ستمى بديشان شد، خويشتن را يارى میدهند (و زير بار ظلم نمیروند).»
امروز ملت ما ستمديدهترين ملت روى زمين است و قرآن تلاش و جهاد در راه رفع ستم از ستمديدگان را جهادى خدايى میداند و آنهايى را كه در مقابل ظلم و ستم سكوت پيشه كردهاند با شديدترين وجه سرزنش مینمايد آنجا كه میفرمايند :
«وَ مَالَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أهْلُهَا وَآجْعَلْ لَّنَا مِنْ لَّدُنْکَ وَلِيَّآ وَآجْعَلْ لَّنَا مِنْ لَّدُنْکَ نَصِيراً»(نساء: 75)
«چرا بايد در راه خدا و (نجات) مردان و زنان و كودكان درمانده و بيچارهاى نجنگيد كه فرياد بر میآورند: پروردگارا! ما را از اين شهر و ديارى كه ساكنان آن ستمكارند خارج ساز و از جانب خود سرپرست و حمايتگرى براى ما پديد آور و از سوى خود ياورى برايمان قراربده.»
5ـ حق بودن مسئلهی كُرد:
مسئلهی رفع ستم از ملتها و گسترش عدالت مسئلهاى اساسى است تا جايى كه هدف از ارسال رسل رفع ظلم و ستم بيان شده است.
«لَقَدْ أرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقَسْطِ» (حديد: 25)
«ما پيغمبران خود را همراه با دلايل متقن و معجزات روشن (به ميان مردم) روانه كردهايم و با آنان كتابهاى (آسمانى و قوانين) و موازين (شناسايى حق وعدالت) نازل نمودهايم تا مردمان (برابر آن در ميان خود) دادگرانه رفتار كنند و ...»
همانطور كه از آيه پيداست دادگرى و عدالت در اسلام تنها براى مسلمانان نيست؛ بلكه شامل (الناس) مردم است.
زمانى كه آفتاب اسلام از افق زندگى مردم دميد، آنان را به «عدالت» كه محور رسالت پيامبران و ستونى است كه آسمانها و زمين بر آن استوارند، فراخواند. عدالتى كه لازمهی آن پشتيبانى از قشرهاى ضعيف جامعه تا دستيابى به همهی حقوق مادى و معنوى میباشد.
«لاَ يَنْهَاكُمُ اللهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِى الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِّنْ دِيارِكُمْ أنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إلَيْهِمْ إنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ»(ممتحنه: 8)
«خداوند شما را باز نمیدارد از اينكه نيكى و بخشش بكنيد به كسانى كه به سبب دين با شما نجنگيدهاند و از شهر و ديارتان شما را بيرون نراندهاند، خداوند نيكوكاران را دوست دارد.»
به همين دليل خداوند ايمان داران را مورد خطاب قرار داده میفرمايد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للهِ» (نساء: 135)
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد، دادگرى پيشه سازيد و در اقامهی عدل و داد بكوشيد و به خاطر خدا شهادت دهيد...»
بدون شك هر انسان دادگر و آزادهاى كه خواستار برابرى و گسترش عدالت باشد بیتوجهى و زير پا گذاشته شدن حقوق هيچ كس و ملت و نژادى را نخواهد پذيرفت.
6ـ فراگيرى و جهانى بودن اسلام:
فراگيرى و جهانى بودن اسلام، اصل ديگرى است كه بايد به آن توجه كرد. اسلام برنامهاى خدايى است براى به سعادت رساندن تمام اقوام و ملتها و به همين دليل است كه هر نقشه و راه و روشى و هر تلاش و قدرتى باعث عدم برخوردارى ملتى از سعادت و آسايش و خوشبختى باشد هرچند بر خود نام اسلام نهد و لباس اسلام بپوشد ضد اصول اساسى اسلام عمل كرده است. اسلام بسان برنامهاى خدايى براى تمام انسانها بوده و اهميت زيادى به حقوق بشر چه به صورت فردى و چه به صورت جمعى داده است. نصوص اسلامى بيان میكنند كه حقوق بشر از نشانههاى خداوند است و قابل مناقشه نيستند؛ زيرا از منظر اسلام حقوق انسانى بخششى از جانب پادشاهان و حاكمان يا معاهدهاى منتشر شده از سوى حكومتى محلى يا سازمانى بينالمللى نيست؛ بلكه حقوقى است كه با توجه به ريشههاى الهى آن مراعاتشان الزامی است و به هيچ وجه كنار نهادن و باطل نمودن آنها پذيرفتنى نيست و به هيچكس و هيچ ارگانى اين اجازه داده نمیشود كه آن را مورد تعرض قرار دهد و در مورد عمل به آن كوتاهى نمايد.
«فَبَشِّر عِبَادِالَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ أوْلَئِکَ الَّذِينَ هَدَاهُمُاللهُ وَ أوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُواالألْبَابِ»(زمر: 18-17)
«مژده بده به بندگانم، آن كسانى كه به همه سخنان گوش فرا میدهند و از نيكوترين و زيباترين آنها پيروى میكنند، آنان كسانيند كه خدا هدايتشان بخشيده است و ايشان واقعاً خردمندند.»
نظرات
وحيد محمدي
05 بهمن 1390 - 10:42انا لله و انا اليه راجعون با نهايت تاسف و تأثر استاد فاضل و گرانقدر ماموستا ملا محمدحسين مدرس گرجي سنندجي دار فاني را وداع گفت.
محمد
06 بهمن 1390 - 07:03رفع فیلترینگ سایت اصلاح را تبریک می گویم. امیدوارم دیگر شاهد چنین مسأله ای نباشیم. از دست اندرکاران عزیز و کل کسانی که پیگیر امر رفع فیلترینگ بوده اند تشکر می کنم.
بدوننامحم قره كدِي
11 بهمن 1390 - 06:35در پارادايم اسلامی اصطلاح ملّت به معنای دين بكار می رود. در زبان جاری فارسی ، ملّت معادل « ناسيون » فرنگی قرار داده شده است كه شامل همه شهروندان يك كشور می باشد. شايد بتوان « امّت » را برابر ملّت مورد نظر قلمداد نمود. گويا خيلی از مردم _ اعم از عوام و خواص - خبر ندارند كه در مدينه نبوی اساسنامه ای نوشته شد كه به استناد آن همگی اهل حل و عقد سرفنظر از نژاد ، زبان و دين خويش در امور جمعی مشاركت می ورزيدند و كسی حقّ تعرض به حقوق فردی ، اجتماعی و دينی آنها را نداشت. مؤيّد اين برخورد آيه مورد استناد نويسنده مقاله بوده است كه اعلام داشته يا ايّها الناس انّا خلقناكم من ذكر و انثی و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا. انّ اكرمكم عندالله اتقاكم. ان الله عليمٌ خبيرٌ. به عبارت روشنتر ، ملّت های موجود شعبات گوناگون بشريّتند كه هر كدام رو به قبله ای خاص می آورند. شرط تقوا اين است كه اين مليّت ها همديگر را برسميت شناخته و وفق مشيّت خداوند دانا و خبره عمل كند.